از تو بگذشتم و بگذاشتمت با دگران:72: رفتم از کوی تو لیکن عقب سرنگران
ما گذشتیم و گذشت آنچه تو با ما کردی:72: تو بمان و دگران وای به حال دگران
رفته چون مه به محاقم که نشانم ندهند:72: هر چه آفاق بجویند کران تا به کران
میروم تا که به صاحبنظری بازرسم:72: محرم ما نبود دیده کوته نظران
دل چون آینه اهل صفا می شکنند:72: که ز خود بی خبرند این ز خدا بیخبران
دل من دار که در زلف شکن در شکنت:72: یادگاریست ز سر حلقه شوریده سران
دل این باغ بجز حسرت و داغم نفزود:72: لاله رویا تو ببخشای به خونین جگران
ره بیداد گران بخت من آموخت ترا:72: ورنه دانم تو کجا و ره بیداد گران
سهل باشد همه بگذاشتن و بگذشتن:72: کاین بود عاقبت کار جهان گذران
شهریارا غم آوارگی و دربدری:72: شورها در دلم انگیخته چون نوسفران