به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 1 از 5 12345 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 1 تا 10 , از مجموع 47
  1. #1
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    جمعه 22 فروردین 99 [ 19:23]
    تاریخ عضویت
    1392-7-28
    نوشته ها
    36
    امتیاز
    5,133
    سطح
    45
    Points: 5,133, Level: 45
    Level completed: 92%, Points required for next Level: 17
    Overall activity: 99.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second ClassVeteran5000 Experience Points
    تشکرها
    22

    تشکرشده 49 در 24 پست

    Rep Power
    0
    Array

    Tavajoh خیانت نامزدم و قصد انتقام گرفتن از او با ....

    با سلام


    این روزا حالم خیلی بده . مخصوصا امشب.
    من یه پسر 24 ساله ام.
    چن سال پیش تو دانشگاه عاشق یه دختره شدم و دوسال با هم بودیم البته مادر اون درجریان بود و خانواده منم در جریان بودن و مامانش با خانواده من در ارتباط بود.
    خیلی دوسش داشتم اونم خیلی منو دوس داشت همیشه میگفت هر جقد تو منو دوس داشته باشی من دوبرابر دوست دارم و جونمم بخوای میدم و میخوام حرف اول اسمتو با تیغ بنویسم رو سینم . ولی اجازه بهش ندادم . البته من اسمشو با تیغ نوشته بودم رو سینم چون خیلی دوسش داشتم .
    گذشت و گذشت تا کاردانی ما تموم شد و دیگه موقع خواستگاری رسمی بود . من و خانوادم بلند شدیم رفتیم شهر اونا خواستگاری اونا خیلی خوششون اومد و گفتن ما هم میام خونتون خلاصه اونا هم اومدن و همه چی جور بود تا اینکه برا کارشناسی دانشگاهمون از هم جدا شد و قرار بود تو مهر ماه عقد کنیم . عشقمون هر روز شدید تر میشد. تا اینکه دانشکامون شروع شد و روزای لعنتی شروع شد و کم کم دیگه کمتر بهم زنگ میزد و رفتارش عوض شد . سر هر موضوع بیخودی قهر میکرد . دیگه به حرفام گوش نمیداد. تا اینکه گفت بزار بیشتر همدیگه رو بشناسیم منم تعجب کردم از حرفش . دیگه فقط من زنگ میزدم . دیگه مثل قبل نبود که به هیچ پسری جز من نگاه نمیکرد . با همه پسرا حرف میزد و شوخی میکرد و انگار نه انگار . یه روز دیدم با همکلاسیاش شوخی میکنه و اونا رو عزیز و اینا یزا خطاب میکنه . شبش بهش زنگ زدم و گفتم ما به درد هم نمیخوریم و من نمیخوامت اون طود گفت باشه و دیگه جوابمو نداد.
    من مطمن بودم برمیگرده چون خیلی دوسم داره و محاله بتونه یه روز به دون من دووم بیاره . ولی در عین ناباوری یه روز شد دو روز و شد سه روز و از اون خبری نشد و جواب گوشیمو نمیداد تا شد یه هفته دشگه داشتم میمردم دیگه حتی سیگار هم میکشیدم . به طرز خیلی بدی دلتنگش بودم . پاشدم رفتم دانشگاش . قبلا خودمم تو اون دانشگاه درس میخوندم . رفتم برا معذرت خواهی و یه گل براش خریدم و یه انگشتر طلا که دلشو به دست بیارم . وقتی وارد دانشگاه شدم خیلی از رفیقام اومدن پیشم و روبوسی کردن و چن تاشون همکلاس نامزدم بودن و ازشون سراغشو گرفتم ولی از هر کی سراغشو میگرفتم میگفت با فلان پسر ریختن رو هم و اصلا همدیگه رو ول نمیکنن . داشتم میمردم . بخدا نتونستم سر پام وایسم . حرفا رو باور نکردم رفتم پیداش و تو چمنا پیداش کردم که داره با عشق جدیدش ناهار میخوره و با هم میگن و میخندن . حالا فهمیدم هر چی در موردش میگفتن ذاست بود . با کلی پرس و جو فهمیدم که باهم دوس شدن . .
    از دانشگاه اومدم بیرون . بهش زنگ زدم جوابمو نداد . گل رو انداختم تو جوب . رفتم خونه و نشستم زار و زار گریه کردم . ولی عشق و نفرت با هم قاطی شده بود هنوزم بیشتر از هر کسی تو زندگیم دوسش داشتم و بیشتر از هر کسی هم تنفر داشتم . داغون داغون بودم . زنگ زدم به یکی از دوستای خیلی نزدیکش که هم اتاقی و هم کلاسی و همشهرین و همیشه با هم هستن گفتم که لیلا در چه حاله گفت از وقتی قطع رابطه کردید نه خواب داره نه غذا و داره میمیره . گفتم به من چرت نگو و جریانو بهش گفتم و چیزی نگفت دیگه .
    فقط تو فکر انتقام بودم . بهش گفتم گوشی رو بده لیلا و بهش دادش و گفتم به خدا به جون مادرم باید بی آبروت کنم . گفتم اگه جرات داری از دانشگاه پاتو بزار بیرون تا به زور بندازمت تو ماشین و ببرم بی آبروت کنم و بیارمت . کلی هم براش قسم خوردم تا مطمن بشه راست میگم .
    بهش گفتم فقط تنها راهی که داری اینه که درس و دانشگاه رو ول کنی و شبونه فرار کنی بری شهرتون دیگه اینجا نیای.
    بخدا اعصابم خراب شده دس لرزه ولم نمیکنه . فقط دوس دارم بلایی به سرش بیارم که خانوادش نتونن دیگه سر بلند کنن تو جامعه . خیلی نابودم کرده . دارم میمیرم گریه ولم نمیکنه . هم دختره و هم دوستش گوشیشون رو خاموش کردن . مادر دختره هم خاموش کرده .
    قصد داشتم دم دانشگاه با چاقو بزنمش ولی منصرف شدم . میخوام برم دم دانشگاشون و با چن تا دوستام سوار ماشینش کنم ببرمش و بدترین بلاها رو سرش بیارم .
    هنوزم دوسش دارم ولی متنفرم ازش چون بهم خیانت کرد . به دوسال رابطه خیانت کرد .
    همسن همیم . از فردا دانشگاه خودمو ول میکنم و میرم انقد میشینم تا بیاد بیرون .
    دیگه زندگی برام اهمیتی نداره . بخدا من دیگه بمیرم هم اصلا برام مهم نیست . قید جونمو زدم . جونم لیلا بود که این بلا رو سرم اورد دیگه امیدی به این زندگی ندارم .

    به هیچکس اعتماد نکنید.

  2. کاربر روبرو از پست مفید m.o.d تشکرکرده است .

    behroozsh (پنجشنبه 07 آذر 92)

  3. #2
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    سه شنبه 21 مرداد 93 [ 19:26]
    تاریخ عضویت
    1391-5-27
    نوشته ها
    151
    امتیاز
    2,111
    سطح
    27
    Points: 2,111, Level: 27
    Level completed: 74%, Points required for next Level: 39
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1 year registeredTagger Second Class1000 Experience PointsSocial
    تشکرها
    98

    تشکرشده 139 در 65 پست

    Rep Power
    0
    Array
    دوست عزیز.برو به درس و زندگیت برس و این دختر رو هم ولش کن.لیاقتتو نداره.ایشالا به موقعش با 1 دختر بهتری آشنا میشی.برو خدا رو شکر کن که الان فهمیدی و هنوز عروسی نکرده بودین.حیف جونت نیست که حروم همچین دختری بکنی!

  4. 3 کاربر از پست مفید mignonne تشکرکرده اند .

    fahimeh.a (شنبه 19 تیر 95), Parsa1 (دوشنبه 29 مهر 92), فرهنگ 27 (دوشنبه 29 مهر 92)

  5. #3
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    جمعه 22 فروردین 99 [ 19:23]
    تاریخ عضویت
    1392-7-28
    نوشته ها
    36
    امتیاز
    5,133
    سطح
    45
    Points: 5,133, Level: 45
    Level completed: 92%, Points required for next Level: 17
    Overall activity: 99.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second ClassVeteran5000 Experience Points
    تشکرها
    22

    تشکرشده 49 در 24 پست

    Rep Power
    0
    Array
    دیگه چیزی برام مهم نیست . زندگیم اون بود که رفت . من بخاطر اون درس میخوندم که اون رفت . به خاطر اون زندگی میکردم که اون رفت

  6. #4
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    سه شنبه 25 شهریور 93 [ 10:36]
    تاریخ عضویت
    1392-3-12
    نوشته ها
    316
    امتیاز
    168
    سطح
    3
    Points: 168, Level: 3
    Level completed: 36%, Points required for next Level: 32
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Overdrive100 Experience PointsTagger First Class1 year registered
    تشکرها
    157

    تشکرشده 226 در 130 پست

    Rep Power
    42
    Array
    m.o.d: سلام مرد بزرگ
    مرد بزرگ کمی اروم باش و یه نفس عمیقی بکش تا اروم تر شی و فکرت باز تر

    متاسفم بخاطر این مشکی که هم اکنون برات پیش امده

    شما گفتی که با خانومی تو دانشگاه اشنا میشی و باهاش در ارتباط بودی تا پایان کاردانی بعد رفتی و خواستگاری و ادامه ماجرا

    الان وضعیتت چگونه هستش ؟؟؟؟عقد که نکردید؟؟؟؟درسته؟؟؟؟
    تو مدت اشنایی که داشتی حین دوستی و بعد اشنایی خانوادگی به مشکلی بر نخوردید و احساس شک در بین ارتباطتون به وجود نیومد؟؟؟

    بیشتر توضیح بده در خصوص خانواده اون خانوم
    چجور خانواده ای بودند اصیل ؟سر شناس؟ بی بند و بار؟ اسلامی ؟ و.....
    پدر این خانوم چکار بوده؟؟؟؟
    خانواده خودتون در جریانن؟؟؟؟؟


    همه این هارو جواب بده تا به نحو احسن به نتیجه ای خوب دست پیدا کنی


    ولی یادت باشه تا قبل از اینکه در اینجا به نتیجه ای برسی دست به انجام هیچ عملی نمی زنی و به اعصابت مسلط می شی باشه مرد؟؟؟
    مطمئن باش هم من و هم دوستان تا اخر باهات هستیم

  7. #5
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    سه شنبه 21 مرداد 93 [ 19:26]
    تاریخ عضویت
    1391-5-27
    نوشته ها
    151
    امتیاز
    2,111
    سطح
    27
    Points: 2,111, Level: 27
    Level completed: 74%, Points required for next Level: 39
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1 year registeredTagger Second Class1000 Experience PointsSocial
    تشکرها
    98

    تشکرشده 139 در 65 پست

    Rep Power
    0
    Array
    آقای عزیز زندگی که فقط تو همون 1 دونه دختر خلاصه نشده!اونم همچین دختری! این همه دختر خوب و پاک و نجیب! میدونم ضربه بدیه ولی سعی کن به خودت مسلط باشی. لیاقت تو خیلی بیش از اینهاست.

  8. #6
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    جمعه 22 فروردین 99 [ 19:23]
    تاریخ عضویت
    1392-7-28
    نوشته ها
    36
    امتیاز
    5,133
    سطح
    45
    Points: 5,133, Level: 45
    Level completed: 92%, Points required for next Level: 17
    Overall activity: 99.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second ClassVeteran5000 Experience Points
    تشکرها
    22

    تشکرشده 49 در 24 پست

    Rep Power
    0
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط بی وفا نمایش پست ها
    m.o.d: سلام مرد بزرگ
    مرد بزرگ کمی اروم باش و یه نفس عمیقی بکش تا اروم تر شی و فکرت باز تر

    متاسفم بخاطر این مشکی که هم اکنون برات پیش امده

    شما گفتی که با خانومی تو دانشگاه اشنا میشی و باهاش در ارتباط بودی تا پایان کاردانی بعد رفتی و خواستگاری و ادامه ماجرا

    الان وضعیتت چگونه هستش ؟؟؟؟عقد که نکردید؟؟؟؟درسته؟؟؟؟
    تو مدت اشنایی که داشتی حین دوستی و بعد اشنایی خانوادگی به مشکلی بر نخوردید و احساس شک در بین ارتباطتون به وجود نیومد؟؟؟

    بیشتر توضیح بده در خصوص خانواده اون خانوم
    چجور خانواده ای بودند اصیل ؟سر شناس؟ بی بند و بار؟ اسلامی ؟ و.....
    پدر این خانوم چکار بوده؟؟؟؟
    خانواده خودتون در جریانن؟؟؟؟؟


    همه این هارو جواب بده تا به نحو احسن به نتیجه ای خوب دست پیدا کنی


    ولی یادت باشه تا قبل از اینکه در اینجا به نتیجه ای برسی دست به انجام هیچ عملی نمی زنی و به اعصابت مسلط می شی باشه مرد؟؟؟
    مطمئن باش هم من و هم دوستان تا اخر باهات هستیم
    با سلام.
    نه عقد نکردیم . فقط آزمایش خون .
    اصلا بهش شک نمیکردم . اولاش برخوردش با پسرا راحت بود و اعتراض کردم که به حرفم گوش داد و اصلا دیگه به پسرا سلامم نمیکرد.
    پدرش فوت کرده . داداش و مادرش آدمای خوبین خیلی آروم و ساده و خیلی گرم برخورد میکردن باهام . تو خواستگاری هم داییش اومده بود چون بابا نداشت.
    والا پوششی که داشت نسبت به بقیه دخترایی که میدیدم خیلی بهتر بود . چادری نبود ولی بی حجاب هم نبود . نماز هم میخوند و روزه هم کامل میگرفت تمام روزا رو . البته به من اینطور میگفت.
    آره خانوادم رو درجریان گذاشتم تا باهاشون درد و دل کنم ولی داداشم بهم کنایه زد . مامانمم گفت خودت خواستی و ازش دفاع میکردی که دختری بهتر از این پیدا نمیشه .
    خواهرمم گفت بهتر شد که الان متوجه شدی و دیگه کاری به کارش نداشته باش . بخدا خواهرم خیلی دوسش داشت هر وقت برا خودش شارژ میگرفت برا اونم میگرفت . خواهرم متاهله.
    در رابطه با شرایط مالی هم بگم ما وضعمون خوبه خداروشکر و راضی هستیم . اونا هم خونه الی از خودشون ندارن و کرایه نشینن و وضع مالیشون متوسط بود.



    نقل قول نوشته اصلی توسط mignonne نمایش پست ها
    آقای عزیز زندگی که فقط تو همون 1 دونه دختر خلاصه نشده!اونم همچین دختری! این همه دختر خوب و پاک و نجیب! میدونم ضربه بدیه ولی سعی کن به خودت مسلط باشی. لیاقت تو خیلی بیش از اینهاست.
    متشکرم از نظرتون . ولی نمیتونم واقعا نمیشه . خودمم اینا رو میدونم ولی وقتی تو موقعیتش قرار گرفتم فهمیدم این حرفا اصلا روم تاثیری نداره
    خودتونو یه لحظه بزارید جای من تا بفهمید چی میگم .
    این دختر رو من از پدر و مادرمم بیشتر دوس داشتم . از همه بیشتر دوسش داشتم . اگه میگفت بمیر میمردم . هر کاری میگفت میکردم . این دوسال هر جوری اون خواست زندگی کردم . گفت موهاتو کوتاه نکن و گفتم چشم . هر جور لباسی که اون میپسندید تنم میکردم .
    فقط خوشحال بودم که نظر اونه . انگار تو این دنیا هیچکس نبود جز من و اون

  9. #7
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    جمعه 06 تیر 93 [ 06:00]
    تاریخ عضویت
    1392-1-22
    نوشته ها
    523
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1000 Experience Points1 year registered
    تشکرها
    2,312

    تشکرشده 1,508 در 444 پست

    Rep Power
    64
    Array
    سلام جنای m.o.d، رابطه تون با هم در چه حدی بود؟

  10. #8
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    یکشنبه 21 دی 93 [ 23:45]
    تاریخ عضویت
    1391-5-23
    نوشته ها
    535
    امتیاز
    3,418
    سطح
    36
    Points: 3,418, Level: 36
    Level completed: 46%, Points required for next Level: 82
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1 year registered1000 Experience PointsTagger First Class
    تشکرها
    573

    تشکرشده 935 در 360 پست

    Rep Power
    65
    Array
    سلام
    به نظرتون اگربلایی سرش بیاریدفرداپشیمون نخواهیدشدوعذاب وجدان راحتتون میذاره واقع بین باشیدوباعصبانیت تصمیم نگیرید

  11. #9
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 11 مرداد 96 [ 23:40]
    تاریخ عضویت
    1392-3-09
    محل سکونت
    گیلان
    نوشته ها
    294
    امتیاز
    4,808
    سطح
    44
    Points: 4,808, Level: 44
    Level completed: 29%, Points required for next Level: 142
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    1,335

    تشکرشده 839 در 268 پست

    حالت من
    Narahat
    Rep Power
    40
    Array
    سلام دوست عزیز

    ناراحتی تون کاملا به جاست و کسی به شما خرده نمی گیره که دلشکسته باشید.هممون با شما ما همدردی می کنیم.واقعا متاسفم

    قطعا شما الان عصبانی هستید و خودتون بهتر میدونید که هر گونه تصمیم گیری در این شرایط چقدر میتونه خطرناک باشه.اما بعید میدونم کسی تو این تالار و هیچ جای دیگری تایید کنه که شما برید و ایشون رو با چاقو بزنید.یا دوستاتون رو ببرید و بدزدیدشون تا بی ابروش کنید.دوستان شما اگه دوست باشن مانع شما میشن نه همراهتون.

    اخه یهو چی شد که ایشون رفت ؟ تا حالا از خودش پرسیدید ؟ دلیلی داره دیگه به هر حال ؟


    به نظرم با تمام سیاهی هایی که این موضوع داره بخشهای روشننی هم داره که میتونه چیزی در حد معجزه باشه.مثلا یه نمونه :

    فقط یه لحظه فکر کن یه ادم با این پتانسیل بالا در خیانت چه بلایی بعد از ازدواج میتونست سر شما بیاره ؟ چه ابرویی میتونست از شما ببره؟


    ولی چیزی که از همین چند پست بر میاد اینه که ایشون ادم بی قید و بندی بوده.واقعا ارزشش رو نداره جونیت و جونت رو به خاطر این ادم تباه کنی.

    در ضمن شما که میگید دیگه زندگی برام تموم شده و ... . هر وقت فکر بدی به سرتون زد به خونوادتون به خصوص مادرتون فکر کنید...

    فقط خدا

  12. کاربر روبرو از پست مفید faghat-KHODA تشکرکرده است .

    keyvan (دوشنبه 29 مهر 92)

  13. #10
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 08 خرداد 99 [ 15:45]
    تاریخ عضویت
    1391-10-02
    نوشته ها
    399
    امتیاز
    8,219
    سطح
    61
    Points: 8,219, Level: 61
    Level completed: 23%, Points required for next Level: 231
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second ClassVeteran5000 Experience Points
    تشکرها
    14

    تشکرشده 833 در 318 پست

    Rep Power
    58
    Array
    سلام،برو خدا رو شکر کن خوب موقعی فهمیدی،الانم مطمئن باش اون بعد از یه مدت برمیگرده چون قطعا هیچ کس مثل تو اونو دوست نخواهد داشت،اما یه چیز بهت گم اگر برگشت سر خودتو کلاه نذارییه وقت و دوباره ببخشیش به علت اینکه دوستش داری،کلا تموم کن باهاش فکر کن اصلا نبوده درست اولش سخته اما باید واقعیتو بپذیری،من که این چیزا رو میخونم واقعا خودم به هیچ دختری اعتماد ندارم،نه با حجابش نه بی حجابش دختر برام شده یه موجودی مثل پسر و اصلا هیچ حسی به دختر ندارم دیگه
    ویرایش توسط samanft : یکشنبه 28 مهر 92 در ساعت 22:47

  14. کاربر روبرو از پست مفید samanft تشکرکرده است .

    keyvan (دوشنبه 29 مهر 92)


 
صفحه 1 از 5 12345 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 02:30 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.