کمکم کنید تا با حرفای شما از این رابطه غلط بیام بیرون(سواستفاده) ۲

سلام دوستان

تاپیک من بسته شد.

نتیجه ای که فعلا رسیدم اینه

1- با رفتن به کلاس و مشغول شدن هم خودمو مشغول میکنم پیش بچه ها و... نرم و هم چون نمیتونم دروغ

بگم یه بهونه ای هست برا رد کردن

دوستان تو تاپیکم اخرین پست منو بخونید توضیحاتی دادم در مورد گذشته

اما چیزی که من الان فهمیدم اینه مشکل من دکتر نیست مشکل من خودمم

من از دس اون رفتم کلاس کلاس هم مختلطه تو شبکه اجتماعی هم گروه داریم از یکی از پسرا سوال

داشتم انلاین بود بعد هی حرف پیش اومد در مورد مباحث مختلف چت کردیم دوستی - خیانت ازدواج -

ولی کار من اشتباهه چون من اونو تو دنیای واقعی میبینم شاید اون پسره فکر دیگه کنه نمیدونم از

دس خودم چیکار کنم کنترل رفتارمو ندارم

اینم تاپیکم

http://www.hamdardi.net/thread39725-9.html

سلام
به نظر من عنوان این تایپیک رو عوض کنید
مثلا بزارید چگونه میتوانم در مقابل دیگران رفتارم را کنترل کنم
باید یه عنوان انتخاب کنید که به موضوع مورد نظرتون مربوط باشه

سلام دوستان

کاش بهم یه سیلی میزدین دارم دیوونه میشم خسته شدم از این استرس و ترسا خسته شدم از اینکه برزخم

بین گذشته و حال:54::54::54::54::54::54::54: الان خوابیده بودم باز یهووو از خواب بیدار شدم باز دس چپم

بازم انگار تموم اتفاقات گذشته تازه افتاده خدااااااااااااااااااااااا ااااااااااااااااااااااااا اااااااااااااااااا

سلام پرواز جان. من تاپیک شما رو دنبال میکنم ... چرا اینقدر حالت بده؟ عزیزم مشکلی که داری کاملاااا قابل حله... فقط باید صبر داشته باشی.. نمیدونم درست متوجه شدم یا نه؟ شما رابطه قبلی رو ترک کردین و الان با یه اقای دیگه ارتباط برقرار کردین ولی امروز دوباره یاد گذشته افتادین و ناراحتین.. درسته؟

ببین عزیزم من اصلا نمیخوام نصبحت کنم.. ولی فکر میکنم شما به شدت احساس تنهایی و توجه دارین. و به شدت ار تنهایی میترسین.. پرواز جان مطمئن باش هر کس دیگه ای جای اون اقای به ظاهر متشخص بود شما با این روحیتون باز هم وابستش میشدین.. پس این افکار رو بذار کنار که اااای وای از دستم رفت واین فکرهااا....

به نظرم در مورد این ویژگی خودت پیش یه مشاور خوب برو تا بتونی اعتماد به نفس خودت رو برگردونی و محکم و قوی باشی تا اینکه به راحتی تسلیم خواسته های دلت نشی. و بتونی با عقل و منطق درست فکر کنی...

من اهل سیلی زدن نیستم ولی عزیزم اینو با تمام وجودم بهت میگم که دلم خیلی برات میسوزه.. کاش بیشتر از اینها ارزش خودت رو میفهمیدی... کاش کمی به خودت میومدی.... اخه با مردی که زن داره چطور تونستی اونقدر صمیمی بشی؟ اون اقا هر چه هم مقصر باشه تو زود خودتو باختی عزیزم... خیلی مراقب خودت باش.. خواهش میکنم کمی به خودت بیا... تو جتما استعدادهای زیادی داری که تونستی به عنوان معلم تدریس کنی...

تو خدا رو داری... ازش ملتمسانه بخواه کمکت کنه.... خدا کمکت میکنه عزیزم... تو میتونی.... به خاطر خودت ... تمام تلاشتو بکن... سخته خیلی هم سخته... ولی به این فکر کن که ذره ذره ارزش و وجود تو تو این رابطه پایمال شده... زیر پا له شده... پس محکم باش... قوی باش.... کمی کتاب بخون... کتاب هایی در مورد اینکه چطور بتونی اراده قوی و محکم برای شروعی دوباره داشته باشی....

طبیعیه که تو به اون مدل زندگی عادت کرده بودی... ولی بدون فقط و فقط یه عادت بوده و تمام... پس تا یه مدت دیگه هم میتونی بدون اون شرایط عادت کنی...

برای یکبار هم که شده به خودت ثابت کن برای خودت ارزش و اجترام قائلی...
برای یکبار هم که شده بیا نشون بده میتونی خود حقیقی خودت رو نجات بدی....
برای یکبار هم که شده خودت به وجدان پلیدت سیلی بزن و به اینده روشنی که در پیش داری لبخند بزن....
اگر این کار را کردی بدون خیللللللللللللللی دوست داشتنی و باارزشی... و خودت رو برای روزهای زیبا اماده کن....

یاااااااااا علی..

برات با تمام وجودم دعا میکنم نجات پیدا کنی:203:

سلام من اینطوری که پیش میرما

فک نکنم ابرویی برام بمونه من بخاطر گذشته از اون اقا کمک خواسم ولی اون استفاده کرد

از خودم بدم میاد حتی از کسایی که خوشم نمیاد هم جواب میدم با پسری دوس بودم سه سال پیش دوسش

نداشتم حتی ظاهرشم خوشکل نبود اخلاق خوبیم نداشت با اینحال باهاش مونده بودم

بدم میاد الان با همکلاسیم صمیمی شدم بیچاره پسره داره به عشقو ... فکر میکنه

نگران پسره نباش
فعلا به چیزی که فکر میکنه رابطه جنسی هستن من یه پسر هستم این چیزا رو متوجه میشم
چه دلیلی داره باهاش در ارتباط هستی؟
رابطه ات با خدا چطوره؟
آیا نمازاتو سر وقت میخونی؟

نقل قول:

---

نوشته اصلی توسط alireza198

نگران پسره نباش
فعلا به چیزی که فکر میکنه رابطه جنسی هستن من یه پسر هستم این چیزا رو متوجه میشم
چه دلیلی داره باهاش در ارتباط هستی؟
رابطه ات با خدا چطوره؟
آیا نمازاتو سر وقت میخونی؟

---

با خدا؟؟؟؟؟دیگه حوصله دعا رو ندارم صبر ندارم نمازامو قدیما همشو میخوندم الان یه روز میخونم یه وعده

نمیخونم به بهونه های مختلف میپیچونم

- - - Updated - - -

بچه ها هم بازم امروز اس دادن بیا ج ندادم زنگ زدن بازم جواب ندادن وسوسه میشم برم پیش بچه ها فکر بد نکنید

هااا اصلا فکر دکتر نیسم دلم برا بچه ها تنگ میشه

- - - Updated - - -

راستی من یه نقطه ضعفی که دارم اینه وقتی با یکی اشنا میشم یا خانواده ای دوس دارم شبیه من باشن

اعتقادادشون دیدگاهشون وقتی میبینم نیسن احساس میکنم غریبه ام برا همین خود بخود به زور خودمو عوض

میکنم شبیه اونا بکنم دکتر اینام تاثیرشونو گذاشتن

سلام پرواز جان

چرا يك متخصص خوب خانم پيدا نمي كني بري پيشش؟ در نهايت و حداقل به خاطر ضربه روحي ناشي از مرگ شخصي كه در زندگيت بوده بايد به روانشناس و روانپزشك مراجعه كني.

ببين لطفا مواظب خودت باش. من واقعا نمي دونم چرا انقدر افكار منفي و تضعيف كننده روحيه به ذهنت تزريق مي كني .

ببين بر فرض مثال كه از خودت اراده اي نداري . يه بچه را در نظر بگير بچه اي كه هنوز راه نيفتاده و چهار دست و پا حركت مي كنه . خوب و بد را هنوز تجربه نكرده و هنوز به حدي كوچولو هست كه نمي دونه اگر بره سمت پله ها چون تعادل نداره ممكنه به پايين سقوط كنه مثلا ممكنه اين بچه نصفه شب حركت كنه بره به سمت پله ها مادر اين بچه اگر كنارش نباشه چكار مي كنه؟ با خيال راحت در اتاق بچه را مي بنده كه بچه به اون سمت نره .

شما ولي بچه نيستي ماشاالله عاقل هستي و بالغ و داراي اختيار ........ اما اگر به خودت تلقين مي كني كه ممكنه وسوسه بشي و ضعيف هستي و خيلي تاثير پذيري بالغت را به كار بنداز حداقل زمانيكه از وسوسه در اماني . خودت راهي كه به سقوط منجر ميشه را به روي خودت ببند .

براي همين گفتم سيم كارتت را بشكن اوني كه ميگه نشكن همون هم وسوسه است. آدم عاقل و بالغ كه خوب بد رو به خوبي ميدونه تا جايي كه ممكن هست خودش را در معرض خطا و گناه قرار نميده و اگر خداي نكرده به صورت اتفاقي در مكاني با شرايط آسيب زا قرار گرفت خودش را از اون شرايط دور مي كنه و در صورت ناچاري از خودش دفاع مي كنه بيهوش نميشه.

تا زماني كه باور داري كه ممكنه تاثير بپذيري و به راه اشتباه بري از بالغ ذهنت كمك بگير ......... منظورم را تونستم برسونم؟

راستي با جنس مخالف اصلا راحت نباش و تا جايي كه ميتوني فاصله بگير و جوري رفتار كن كه او هم اجازه راحت بودن با شما رو به خودش نده.

شكستن سيم كارت و قطع ارتباط كامل با دكتر و اون همكلاسيت و بعد هم كمك گرفتن از روانشناس و روانپزشك همجنس و مجرب........ باشه؟

عزیزم شماکه نمیتونی خودتو کنترل کنی چرا شماره بچه ها رو بلاک نمیکنی اگه پاشی بری اونجا دوباره همه چی به مرور
تکرار میشه ها !!!کلن خذفشو ن کن.
در مورد اون پسر همکلاست هم خواهشن ادامه نده الان شرایط روحی مناسب واسه یه رابطه رو نداری چرا با دحتر ادوست
نمیشی توسن تو دختر ای مجرد که موقعیتشون شبیهت باشه زیاده دوروبرتو شلوغ کنی، باهاشون دردل کنی، برون ریزی داشته
باشی کم کم میتونی کنترل احساساتت رو به دست بگیری .

باشه اعجاز سعی خودمو میکنم

و اما دانگر عزیز اون کلاسی که میرم دختر خیلی کمه در حد دو نفر یه نفر اونام خودشونو میگیرن نمیان طرف من

من هم سلامی چیزی بدم در حد سلام و.. جواب میدن انگار پسرم!!!

با این دلتنگیم چیکار کنم دلتنگ بچه ها میشم- من الان دوهفته اس میپیچونم بچه ها رو دلشون نمیشکنه؟؟؟

پرواز عزیزم امروز حالت چطوره ؟!

- بچه ها عالم خودشونو دارن ... اینقدر که تو به فکر احوالاتشونی اونا نیستن باور کن ...

یک ذره هم بابت اونا عذاب وجدان نداشته باش ... مگه چکار میکنی ؟!

اونا دلبستگی که تو بهشون پیدا کردی ندارن بهت...


:325:
- من کلاسی برم حتی کسی جواب سلامم نده ،باهام حرف نزنن (که محاله) بهم برنمیخوره هیچ تازه حواسمم جمع تره به یادگرفتن... کلاس میرم برا چی ؟ برا یادگرفتن و ... یا دوستیابی ؟! یا درد و دل با یکی؟! اینو مشخص کن برا خودت...

بعدشم اگه بخوام با یکی ارتباط بگیرم میگیرم حتی اگه اولش به سختی جوابمو بده...

توهم میتونی... با چند کلمه حرف بیشتر صمیمیت بیشتر میشه ...منظورم دختراست....

فعلا پسر جماعت تحریمن :311:

گلم سوال داری از خود استاد و مدرس کلاس بپرس نشد دخترا ...

دیگه اینا نشد ، دیگه خیلی مجبور بودی از پسرا بپرسی جواب سوالتو گرفتی بای بده تموم شه بره.... حرف پیش میاد ادامه پیدا میکنه ؟! اسلحه رو سرت گذاشتن ادامه بدی :97:

حرف گفتنی کم میاری اینجور مواقع برای کات کردن ، رو کاغذ فکر کن چی بگم . بنویس، تکرار کن...


اینا مشکلات پیش پاافتاده و کوچیکین به راحتی هرچه تمام میتونی از پسش بربیای.
فقط کافیه اون پیله های وابستگی رو ازش بیای بیرون و پرواز کنی :310:

اینقدر زود دل نبند به همه چیزو همه کس ...

یاس پاییزی از وابستگی اصلا نمیتونم کارامو انجام بدم کلی کار دارم مونده حوصله ندارم لباسامو بذارم سرجاش

همش تو درونم جنگه بچه ها گفتن امروز بیا برم برم برم یا تودلم جنگه چجوری نه بگم -- همش دلم میخواد با

یکی حرف بزنم زنگ زدم حداقل با دوسم درد ودل کنم دختره و راه دوره از اینترنت دوس شدیم ضررش کمه اونم

مهمون داشتیا اون پسره رو از دیروز


کنترل

کرده بودم بیچاره دیگه امروز اصلا پی ام نمیداد نتونسم تحمل کنم حوصلام سر رفته بود بخاطر بچه ها پی ام

دادم

کلاسو؟؟من تاحالا کلاس مختلط تجربه نکردم برام جذابه میرم برا فرار از دکتر و مشغول شدن میرم نمیدونم

شایدم دنبال اینم یکی عاشقم بشه ازم خواستگاری کنه دوس پسر نه هاااااااا

روک حرفامو گفتم بهتون

دختر مارو باش!!
حوصله ندارم چیه ؟! میام براتا :311::81:

میگم یادادشت کن اینهمه جنگ تودلت نباشه هی چه کنم چه کنم نکنی ...



به معاهده صلح برقرار کن



مثلا:

به نام خدا

بدین وسیله برای اتمام جنگ های داخلی سرکار خانم پرواز متعهد میشود هنگام رویایی با پرسش بچه ها با قاطعیت هرچه تمام تر با گفتن" دیگه نمیام- کلاس دارم وقت نمیکنم -و قس علی هذا :311: ) مسئله را بدون بازگشت و پایان یافته بداند .

امضاء : پرواز :72:

سلام خانومparvaaz
اول که شما به خاطزه بعضی از مسائل احنباج دارید به یک روانکاو با روانپزشک
در اینکه کنترل ندارید بر روی ارتباطبون با جنس مخالف
یک لحظه یه عنوان یک غریبه به زندگینون نگاه کنید حنمی متوجه میشید مشکل کجاست
شما انقدر پیگیر روابطبون هستید حالا چه در ذهن چه در واقعبت چه در خواب که کم کم داره قبح این مساله براتون شکسته میشه
حالا سوال اینجاست که شما میخواین تغببر کنبد؟
پس با انرری به خودتون بقبولونید هر کسی حتی اجازه ورود به ذهن شما رو ندارد
از دنیای تخیلی که ساختید بیاید بیرون نمی خواببم بد بین باشبم ولی اگر توی این دنبا تو رویا زندگی کنید سریع
توسط گرگان دریده میشید
هبچ کس به جز خودتون و خانوادنون نمی تونه سر پتاه خوبی برای دلگیریتون باشه
و البته پسری که بعد از خواستگاری و تحقیق به ایشون جواب مثبت میدید

نماز هم برای کنترل رفتار خیلی خوب است چون با عث میشه قاتون مند بشویم در 3 تایم مخصوص باید 17 رکعت نماز خواند برای خدا بدون هیچ اجباری در این دنیا .خود فرد پلیس خودش میشود
البته ان تنصر الله ینصزکم

با آرزوی سعادت برای شما

سلام اقا امید

روانکاو خوب نمیشناسم

اره شما راست میگین من به همه اتفاقات ریز و کوچیک فکر میکنم یکی ناراحتم کنه میرم فکر میکنم یکی یکم

توجه کنه کلی فکر میکنم بال و پر میدم تو ذهنم

اون قضیه تصادف هم تا چن سال بهش فکر میکردم الان اصلا فکر نمیکنم حتی ترانه غمگین هم گوش نمیدم

ولی با این حال از خواب یهوو بیدار میشمو

سلام

دارم حسرت میخورم گریه میکنم دوستای ده سال پیشمو پیدا کردم اکثرشون به عشق اولشون رسیدن دلم

گرفته حسودی نمیکنم ولی حسرت میکشم که چرا من نرسیدم:54::54::54::54:

در مورد دکتر هم یواش یواش دارم به نتیجه می رسم یا خط عوض کنم یا اصلا ج ندم مهم نباشه - این دوهفته

فاصله باعث شده- زمان

سلام



راستی ار کنکور چه خبر ؟

خوب دادی ؟


برنامه ریزی کردی اگر قبول شی چی کار کنی !

نقل قول:

---

نوشته اصلی توسط باغبان

سلام



راستی ار کنکور چه خبر ؟

خوب دادی ؟


برنامه ریزی کردی اگر قبول شی چی کار کنی !

---

سلام

درحدی دادم که خونده بودم کم خونده بودم برا بعدش برنامه ریزی نکردم معلومه قبول شم میرم دانشگاه

ولی تا نتایج بیاد گفته بودم برنامه می ریزم ولی دنبال برنامه هام نرفتم همش اینترنتم

- - - Updated - - -

همش دلم میخاد برم گذشته نمیدونم چرا همش دنبال نوشنه های گذشته ام

سلام مجدد


می دونی برا چی همچنین سئوالی ازت کردم !


چون می خواستم الگو را قطع کنم !


باید تمام الگوهای ذهنمان که باعث ناراحتمان می شود را قطع کنیم

به مرور زمان این کار باعث میشه او ناراحتی ذهنمان کم رنگ بشه و از بین بره

یه روزه می رسه که ، وقتی اسم اون دکتر می یاد ، میگه اون کیه دیگه !!!

اهمیت ندادن به خاطره ها باعث میشه ما اون را از بین ببریم .



برای اینکه به این مهم برسیم باید چند تار کار انجام دهیم :


همیشه باید از خودمان بپرسیم که ، من به جای این وضع چی می خوام ؟
من به جای نگرانی و حسرت گذشته چی می خوام ؟

اگر زحمتی نیست پاسخ دهید ، پرواز خانم .


.................................................. .................................................. .............................


حالا باید از خودت بپرسی :

اگر من اون دکتر و خانواده اش را رها نکنم – اگر حسرت گذشته را ترک نکنم !

چه اتفاقی می افتد – باید چه بهایی به خاطر این کار بدهم ؟

اگر زحمتی نیست پاسخ دهید ، پرواز خانم .


.................................................. .....................................


حالا از خودت بپرس :

اگر گذشته را رها کنم - دکتر و خانواده اش را برای همیشه کنار بگذارم ،
شاد باشم – در زمان حال باشم و تلاش کنم
اون موقع من چه حالی پیدا می کنم ؟


اگر زحمتی نیست پاسخ دهید ، پرواز خانم .


ممنون .

.................................................. .................................................. .................................................. ....

سلام پروازجان
از قبل تاپیک هاتونو کمو بیش خوندم. به نظر من شما دختر مهربون و ساده ای هستین. کم سن هم هستید. خب آدم توی این سن اشتباهاتی را مرتکب میشه . اما باید روی قاطعیت، قدرت نه گفتن و جرئتمندیتون خیییلی کار کنید. توی این زمینه ها به نظر خیلی ضعیف هستید. و فک میکنم مشکلاتتون از همین سرچشمه گرفته. علاوه بر این حس میکنم زیاد خودتونو دوس ندارید.
اگه روی اینا کار نکنی و درستشون نکنی آدمایی مثل اون دکتر میتونن راحت ازتون سواستفاده کنن. و دور ما پره ازون آدما. بشین یکم سرچ کن درمورد چیزایی که گفتم توی این سایت.مواظب باش گرگای جامعه آدمو زود پاره میکنن.
درمورد تجربه ی تلخ مرگ دوس پسرتم متاسفم. حس میکنم بخاطر حسایی که میگی الان داری بعد از مرگ اون به روانشناس بالینی نیاز داری. نه فقط روانپزشک یا مشاور. تو هنوز ناخودآگاهت درگیر هس.این مشخصه.
موفق باشی:72:

سلام مجدد


می دونی برا چی همچنین سئوالی ازت کردم !


چون می خواستم الگو را قطع کنم !


باید تمام الگوهای ذهنمان که باعث ناراحتمان می شود را قطع کنیم

به مرور زمان این کار باعث میشه او ناراحتی ذهنمان کم رنگ بشه و از بین بره

یه روزه می رسه که ، وقتی اسم اون دکتر می یاد ، میگه اون کیه دیگه !!!

اهمیت ندادن به خاطره ها باعث میشه ما اون را از بین ببریم .



برای اینکه به این مهم برسیم باید چند تار کار انجام دهیم : اینارو قبلا از یه کتاب خوندم جواب داده بودم ولی بازم جواب میدم


همیشه باید از خودمان بپرسیم که ، من به جای این وضع چی می خوام ؟
من به جای نگرانی و حسرت گذشته چی می خوام ؟

اگر زحمتی نیست پاسخ دهید ، پرواز خانم .

من میخوام دوباره عاشق بشم ولی عشق بعد ازدواج میخوام یه زندگی با ارمش و خوب داشته باشم میخوام اینهمه از مرگ نترسم اینهمه نگم اخرش که چی؟این جمله میذاره زندگی کنم لذت ببرم دوس دارم مث خیلیا بیخیال این جمله باشم
.................................................. .................................................. .............................


حالا باید از خودت بپرسی :

اگر من اون دکتر و خانواده اش را رها نکنم – اگر حسرت گذشته را ترک نکنم !

چه اتفاقی می افتد – باید چه بهایی به خاطر این کار بدهم ؟

اگر زحمتی نیست پاسخ دهید ، پرواز خانم .

بهای ول نکردن دکتر اینه رفته رفته وابستش میشم دیگه حتی عاشق و کشته مرده داشته باشم هم به چشمم نمیاد معلوم نیس اینده ام چی میشه از همه لحاظ داغون میشم نه میتونم ازدواج کنم نه پیشرفت کنم نه میتونم با غرور تو جامعه راه برم خیلی ضررا داره حالا این چن تاش بود


.................................................. .....................................


حالا از خودت بپرس :

اگر گذشته را رها کنم - دکتر و خانواده اش را برای همیشه کنار بگذارم ،
شاد باشم – در زمان حال باشم و تلاش کنم
اون موقع من چه حالی پیدا می کنم ؟

واقعا نمیدونم - وقتی بی مشکل میشم نمیدونم چیکار کنم تازه از زندگی هم لذت نمیبرم بخاطر همون جمله اخرش که چی از زندگی لذت نمیبرم


اگر زحمتی نیست پاسخ دهید ، پرواز خانم .


ممنون .

.................................................. .................................................. .................................................. ....

سلام

نقل قول:

---

نوشته اصلی توسط parvaaz

همیشه باید از خودمان بپرسیم که ، من به جای این وضع چی می خوام ؟
من به جای نگرانی و حسرت گذشته چی می خوام ؟

پرواز خانم : من میخوام دوباره عاشق بشم ولی عشق بعد ازدواج میخوام یه زندگی با ارمش و خوب داشته باشم میخوام اینهمه از مرگ نترسم اینهمه نگم اخرش که چی؟این جمله میذاره زندگی کنم لذت ببرم دوس دارم مث خیلیا بیخیال این جمله باشم


باغبان : پس ارزش داره الگو منفی را از بین ببریم !


.................................................. .................................................. .............................


حالا باید از خودت بپرسی :

اگر من اون دکتر و خانواده اش را رها نکنم – اگر حسرت گذشته را ترک نکنم !

چه اتفاقی می افتد – باید چه بهایی به خاطر این کار بدهم ؟


پرواز خانم : بهای ول نکردن دکتر اینه رفته رفته وابستش میشم دیگه حتی عاشق و کشته مرده داشته باشم هم به چشمم نمیاد معلوم نیس اینده ام چی میشه از همه لحاظ داغون میشم نه میتونم ازدواج کنم نه پیشرفت کنم نه میتونم با غرور تو جامعه راه برم خیلی ضررا داره حالا این چن تاش بود


باغبان : این پاسخ می گوید ، اگر این کار را نکنم - علاوه بر اینکه زندگی خودم را خراب میکنم - زندگی دیگران هم خراب میکنم -

من خودم را الان گذاشتم جای شما ، وقتی به پاسخ شما فکر کردم - دیدم واقعا خیلی دردناکه اگر من بخوام ادامه بدم

در واقع ادامه دادن به این رابطه با توجه به پاسخ شما یعنی نابودی زندگی دو طرف !

ببین پرواز خانم ، شما در سوال اول برای خودت انگیزه درست کردی

در سئوال دوم بخودت گفتی اگر این کار را نکنم تو زندگی باید بهایی زیادی بدم - و ..... ( هم زندگی خودم تحت شعاع قرار میگرعه و هم دیگران !)

.................................................. .....................................


حالا از خودت بپرس :

اگر گذشته را رها کنم - دکتر و خانواده اش را برای همیشه کنار بگذارم ،
شاد باشم – در زمان حال باشم و تلاش کنم
اون موقع من چه حالی پیدا می کنم ؟

پرواز خانم : واقعا نمیدونم - وقتی بی مشکل میشم نمیدونم چیکار کنم تازه از زندگی هم لذت نمیبرم بخاطر همون جمله اخرش که چی از زندگی لذت نمیبرم


باغبان : ایراد ما از این جا شروع میشه !
در واقع هدف خاصی برای آینده نداریم - برا همین در گذشته زندگی میکنیم - از طرفی از آینده هم مطمئن نیستیم


باید برای این سئوال جواب پیدا کنی !



ان شالله ادامه می دهیم .


موفق باشی.

---

اقای باغبان من هدفی ندارم از زندگی خستم هیچی برام مهم نیس از خودم خسته ام نمیخوام دیگه زنده باشم ولی از اونورم میترسم

سلام



به این عکس نگاه کن :


این فرد مربی روحیه ، در جهان هست

سالانه برای هزاران نفر سخرانی میکنه

انسانی ، بسیار شاد !


یه مستند داره به عنوان : نه دستی - نه پایی - نه غصه ای


http://www.hamdardi.net/imgup/5978355e01d78dd4a5.jpg


نیک وویچیچ می‌گوید: «امروز اینجا هستم تا به شما بگویم خدا خیلی دوستتان دارد.
اگر به سمت او بروید اتفاقاتی در زندگی‌تان می‌افتد که شما را مطمئن می‌کند.»
کافی است به این فکر کنید که نمی‌توانید عزیزترین افراد زندگی‌تان را در آغوش بگیرید.
دوچرخه‌سواری، کوه‌نوردی و بسیاری از ورزش‌های هیجان‌انگیز دیگر در لیست کارهایی قرار دارد که شما نمی‌توانید انجام دهید.
در آن لحظه است که قدر سلامت خود را بیشتر می‌دانید

!!!!


دو تالیسانس داره - ازدواج کرده - نویسنده چند کتاب و .......


به نظرت چه چیزی باعث میشه این فرد ، تا این حد موفق باشه ؟

..............


به نظرم هدف نداشتن هم نوعی هدف هست !


پس چرا بی هدفی را انتخاب کنیم !

هدف ها فقط نباید در بُعد مادی انتخاب شوند

هدف ها باید در بُعد معنوی هم انتخاب شوند ( مثلا کمک به بیماران - تاسیس خیریه - و......)



وقتی گذشته خودمان را ببخشیم و از اون یاد بگیریم

و در زمان حال زندگی کنیم - و آینده را به خدا بسپاریم - و تلاش کنیم و سرزنده باشیم

اون موقع دیگه ، آزادیم

اون موقع دیگه از آینده نمی ترسیم .




نظرت چیه ؟

نقل قول:

---

نوشته اصلی توسط باغبان

سلام



به این عکس نگاه کن :


این فرد مربی روحیه ، در جهان هست

سالانه برای هزاران نفر سخرانی میکنه

انسانی ، بسیار شاد !


یه مستند داره به عنوان : نه دستی - نه پایی - نه غصه ای


http://www.hamdardi.net/imgup/5978355e01d78dd4a5.jpg


نیک وویچیچ می‌گوید: «امروز اینجا هستم تا به شما بگویم خدا خیلی دوستتان دارد.
اگر به سمت او بروید اتفاقاتی در زندگی‌تان می‌افتد که شما را مطمئن می‌کند.»
کافی است به این فکر کنید که نمی‌توانید عزیزترین افراد زندگی‌تان را در آغوش بگیرید.
دوچرخه‌سواری، کوه‌نوردی و بسیاری از ورزش‌های هیجان‌انگیز دیگر در لیست کارهایی قرار دارد که شما نمی‌توانید انجام دهید.
در آن لحظه است که قدر سلامت خود را بیشتر می‌دانید

!!!!


دو تالیسانس داره - ازدواج کرده - نویسنده چند کتاب و .......


به نظرت چه چیزی باعث میشه این فرد ، تا این حد موفق باشه ؟

..............


به نظرم هدف نداشتن هم نوعی هدف هست !


پس چرا بی هدفی را انتخاب کنیم !

هدف ها فقط نباید در بُعد مادی انتخاب شوند

هدف ها باید در بُعد معنوی هم انتخاب شوند ( مثلا کمک به بیماران - تاسیس خیریه - و......)



وقتی گذشته خودمان را ببخشیم و از اون یاد بگیریم

و در زمان حال زندگی کنیم - و آینده را به خدا بسپاریم - و تلاش کنیم و سرزنده باشیم

اون موقع دیگه ، آزادیم

اون موقع دیگه از آینده نمی ترسیم .




نظرت چیه ؟

---

سلام

این کلیپ رو قبلا دیدم نمیدونم چی بگم

من بعضی وقتا حس پوچی میکنم از اشتباهات خودم که نمیتونم جلوشو بگیرم خسته میشم

سلام


حس پوچی را در چی معنا میکنی ؟

( سختی ها - مشکلات - مرگ عزیزان - حکمت خداوند و ....)

چند مورد بگو ؟

................

نقل قول:

---

نوشته اصلی توسط باغبان

سلام


حس پوچی را در چی معنا میکنی ؟

( سختی ها - مشکلات - مرگ عزیزان - حکمت خداوند و ....)

چند مورد بگو ؟

................

---

سلام

اقای باغبان همین حرف باعث میشه حس پوچی کنم "آخرش که چی؟؟؟؟؟؟" اینهمه تلاش کنم اخرش چی؟؟؟

راستش من یه ماه قبل از مرگ دوس پسرم به این جمله رسیده بودم اون بود ولی من بازم دلم میگرف بعد

که اون از دنیا رف همش رفتم در مورد مرگ تحقیق کردم مطالعه کردم فیلم دیدم باعث شد بترسم از اون دنیا

باعث شد حس بدی بهم دس بده بگم وقتی اینهمه سخته بی گناه باشی وقتی تو اون کتابا میگن عذاب هستو

... اینا باعث میشه از زندگیم لذت نبرم مثلا ببینید

آخرین نفر که بنا بر روایات توسط حضرت عیسی (ع) زنده گردید ولی خود او مرگ را بر بودن در دنیا ترجیح داد،

سام پسر نوح (ع) بود، به نحوی که اصحاب عیسی (ع) از او درخواست نمودند که مرده ای را برای آن ها زنده

نماید، و حضرت آنان را بر سر قبر سام بن نوح (ع) برد، پس عیسی (ع) دعا کرد به اسم اعظم خداوند، پس سام

از قبر بیرون آمد در حالی که نصف موی سرش سفید گردیده بود.

سام پرسید: مگر قیامت برپا شده است یا عیسی؟

عیسی (ع) پاسخ داد: نه، ولیکن من دعا کردم خدا را به اسم اعظم که تو را زنده فرماید، و این در حالی بود که

سام مدت پانصد سال در دنیا زندگی کرده بود و موی سرش سفید نشده بود و در این وقت از هول و ترس اینکه

قیامت برپا شده است نصف موهای سرش سفید گردید!

پس عیسی (ع) به او فرمود: ای سام؛ در دنیا بودن را دوست داری یا آنکه به حال خود برگردی؟

سام جواب داد: ای روح الله؛ برگشتن را می خواهم و به دنیا علاقه ای ندارم، چرا که هنوز سوختن و گزیدن و

سکرات مرگ در دل من هست و دیگر طاقت دوباره تکرار شدن آن را ندارم.

ایشون که پسر نوحه اینهمه وحشت داره ما چی؟؟؟؟؟؟؟؟؟

سلام


پسر حضرت نوح (ع) بودن ، تضمین بهشت رفتن نیست !

تضمین برزخ راحت داشتن نیست !


بعضی از فرزندان ائمه هم کافر شدند !

جعفر کذاب ( پسر امام دهم ) برادر امام حسن عسگری ، می گفت ، بعد از امام حسن عسگری امام منم !

به دروغ گفت امام حس عسگری فرزندی ندارد !

و کافر شد ! "( بعد توبه کرد )

......................


من برا چی عکس نیک وویچیچ را گذاشتم - می خواستم بگم این اندیشه ها هستندکه ما را هدایت می کنند - نه حوادث زندگی !

اگر دچار آشفتگی و افسردگی میشیم یعنی ، در خودشناسی و خداشناسی ضعیف هستیم !

و باید جواب بدیم .



من ِ باغبان اگر افسرده و نا امید باشم ، و اون دنیا خداوند یکی مثل نیک وویچیچ را جلوم بزاره

من چی جواب بدم - چی دارم که جواب بدم !

..................................


حضرن حر راه امام حسین (ع) را بست !

از این بدتر مگه میشه - مگه داریم !

روز عاشورا ، رفت به امام گفت من اشتباه کردم - منو ببخش .

و امام قبول کرد.

یعنی در اصل این خداوند بود که به امام فرمود قبول کن !


یه شعری معروفی هست در مورد حضرت حر :

آنکه راهش بسته ام ، راهم را باز میکند


حر راه امام را بست - ولی امام راه اون را باز کرد !

من و تو همچنین امامی داریم .



خداوند می فرماید :

اگر ثواب کنی 10 برابر میکنم و همون لحظه می نویسم

اگر گناه کنی 1 دونه می نویسم - تازه یه هفته ام بهت فرصت میدم - تازه شب قدر و.....گذاشته برای کسانی که جا موندن .

بعد باز طرف میره جهنم !

این بی عرضگی ماها نیست !


خداوند دنبال اینکه ما را با زور بندازه تو بهشت !

ولی ما حداقل ها را اصلا قبول نداریم .


اگر سئوال داری در این مورد بپرس

.................................................. ..........................


من دوست ندارم برات لالایی بخونم !

یا مر ثیه خوانی کنم !


سئوال سوم یادته :

اگر گذشته را رها کنم - دکتر و خانواده اش را برای همیشه کنار بگذارم ،
شاد باشم – در زمان حال باشم و تلاش کنم
اون موقع من چه حالی پیدا می کنم ؟


این سئوال را اگر این دنیا جواب ندی - در برزخ باید جواب بدی - سپس در قیامت !


از دوستان کمک بگیر - اگر پیش روانشناس هم رفتی در این مورد صحبت کن !


اگر به جواب رسیدی بگو بحث را ادامه دهیم .


به توانایی های خودت دقت کن و اونها را پرورش بده

آرامش واقعی را باید در خدا بدونی !

.........................................


در مورد اشتباهات که دچار میشم ، من خودم یه کار انجام دادم :


یه انگشتر عقیق گرفتم !

به خودم گفتم هر موقع قراره کار اشتباهی انجام بدم - یا از دست کسی ناراحت بشم ، با وجود این انگشتر یادم میمونه که نباید این کار را کنم

یعنی وقتی قراره از دست کسی ناراحت باشم

به این انگشتر نکاه میکنم تا یادم بره

....................



موفق باشی


یا حق .

- - - Updated - - -

.

سلام


نظرت در مورد تکنیک انگشتر چیه ( در مقاله بالا ) ؟

نقل قول:

---

نوشته اصلی توسط باغبان

سلام


نظرت در مورد تکنیک انگشتر چیه ( در مقاله بالا ) ؟

---

سلام خوبه ولی نمیدونم در مورد من عملی بشه یا نه چون من وقتی اشتباه میکنم مخم کار نمیکنه حواسم

نیس فکر کنم باید انقد حواسمون به این انگشتر باشه تا وارد ناخوداگاهمون بشه که ناخوداگاه دیدیم اشتباه

نکنیم.

من وقتی راهنمایی میخوندم یکی از دوستام بود می اومد به بچه ها از خونشون میگف منم خوشم نمی اومد

یکی حرفای خانوادگیشو بیاد به بقیه بگه برا اینکه خودم هم حرفامو نگم رو دسم با خودکار قرمز علامت ضرب زده

بودم که یادم بمونه حرفی نزنم و نمیزدم.

راستی بازم جواب دکترو ندادم فکر میکنن قهرم