-
مشاوره تخصصی بهار زندگی با آقای sci (مسئله : ذهن سطحی و منتقد درونی )
sci عزیز ازتون ممنونم.با این توضیحاتی که دادین این بحث کمالگرایی برام واضحتر و روشنتر شد.خوب نمیدونستم اینجوریه.
الان برام روشنه و حرفتونو قبول دارم.
نوشتن یه صورت مسئله برام سخته.شاید دلیلش همین گفتگوی درونی و منتقد ذهنی هست که فرشته مهربون گفت اجازه عمیق شدن بهم نمیده.و همیشه منو با یه عالمه خورده مسئله مواجه میکنه.
شاید مشکل اصلی من همین ذهن سطحی هست.اینکه کاملا افسار منو دستش گرفته و گمراه میکنه.در واقع نمیذاره واقعیت مسائل رو ببینم و فقط بر اساس اون برداشت ذهنیم تصمیم بگیرم یا قضاوت کنم.
شایدم مشکل اصلی تو پذیرش منه.تو پذیرش خودم و واقعیات.وقتی خودمو قبول ندارم و واقعیات رو نمیپذیرم منتقد درونی،قضاوتهای دیگران و کمالگرایی و ... دست به کار میشن.
شایدم همین که نمیتونم به ذهنم نظم بدم و یه صورت مسئله پیدا کنم اصلیترین مشکل منه.
شاید ذهنم مثه یه کتابخونه است که طبقه بندی نیست و همه کتابا رو هم ریختن و من هیچوقت نمیتونم موضوع مد نظرمو پیدا کنم.
اصلا وقتی من با همچین گفتگوی درونی و منتقد ذهنی درگیرم چطور یه صورت مسئله پیدا کنم؟
کاش یه کم راهنمایی میکردین.
===========
لینک تاپیک قبلی :
ازشون متنفرم..نمیدونم راه چارم چیه؟؟
.
-
RE: ازشون متنفرم..نمیدونم راه چارم چیه؟؟
بهار زندگي،
آفرين بر شما كه توانستي يه جمع بندي داشته باشي... شما عملا در این پست صورت مساله رو پيدا كرديد! ببينيد قرار نيست ما همه مسائلمون رو با هم حل كنيم! قراره آرام آرام جلو بريم! وقتي ريشه يابي كرديد متوجه شديد كه يكي از بزرگترين مواردي كه مسائل مختلف براي شما ايجاد كرده همين گفتگوي سطحي ذهن شماست
خب: پس چگونه مي توانيد منتقد دروني خودتون رو خاموش كنيد! اين اولين و مهمترين صورت مساله است
قبل از اينكه بخواهيم چيزي رو خاموش كنيم بايد ببينيم چي هست؟؟ اصلا منتقد دروني چيه؟؟؟
ببينيد منتقد دروني همان ذهن سطحي نيست! اما هر دو اينها موجب اغتشاش ذهني مي شود. اين اغتشاش ذهن شما كه توسط گفتگوي دروني يا ذهن سطحي
اول رام كردن ذهن شما:
ذهن سطحي در تمام مدت بيداري شما،فعال است! اگر مي خواهيد تصوري از اين ذهن داشته باشيد،يك صفحه مانيتور بزرگ (مثل صفحات مانيتور هاي فرودگاه) رو در نظر بگيريد كه همينطور داده هاي آن عوض مي شود. اما آيا مي شه خاموشش كرد؟ شايد نه! مي شه آرامش كرد! اين ذهن كاركرد ويژه اي براي شما داره
1/ عملا شما را از وقايعي كه اطراف شما اتفاق مي افته آگاه مي كنه!
2/ مرتبا وراجي مي كنه و پر گويي مي كنه...
3/ تمام مدت برداشت هاي ذهني مي كنه و چندين باره بر اونها تاكيد مي كنه
4/ شما رو مطمئن مي كنه كه شما از همه اتفاقات پيرامونتون مطلع هستيد
5/ قضاوت مي كنه
6/ به نحو بازي گونه اي توضيحاتي كنايه آميز مي ده: بي شك منظورش اين بود كه مي خواست من هم باهاشون برم! چرا آخه؟ (ببينيد اين سرزنش نيست يك برداشته)
7/ نسبت به برداشتهايي كه مي كنيد شما رو مطمئن مي كنه كه اين برداشتها كاملا صحيح هستند!
ما معمولا به اين ذهن بي توجه هستيم! خيلي راحت فعالش مي كنيم و بهش بال و پر مي دهيم... با ماشيني كه بوق مي زند... فورا مي گوييم: چرا بوق زد؟ منظورش چي بود؟ مي خواد من چي كار كنم؟؟
و وقتي مي خواهيد روي موضوعي متمركز شويد ذهن شما آرام نيست و اين گفتگو ها مزاحم هستند...شما بي شك بدون داشتن آرامش ذهني نمي توانيد كاري انجام دهيد! و وقتي تلاش مي كنيد كه كاري انجام دهيد... بسيار خسته و خشمگين مي شويد!
چه مواردي ذهن شما رو آرام مي كند، خواهم گفت! پس متوجه شديد كه ذهن سطحي چيست؟ اين ذهن آشفتگي بسيار زيادي براي شما ايجاد مي كنه و مجالي براي منتقد دروني!
منتقد دروني را مي توان جنبه اي از ذهن سطحي گفت كه جنبه اي از شخصيت شماست! اين جنبه شخصيتي شما واقعا قصد آسيب زدن به شما رو ندارد! دشمن شما نيست! مي خواهد شما رو حمايت كند و دائما نگران است! مثل مادري كه تماما مراقب كودك خود است! حتما ديده ايد! مادري در كودكي بچه رو حمايت مي كند كه اي واي نخوري زمين! دستش رو مي گيره! كمكش مي كنه! نظر مادر خيره! ولي وقتي اين بچه مي شه 20 سالش... اون مادر اگر خودش رو تغيير نده و همون حمايتها رو انجام بده چه حادثه دردناكي خواهد بود!
منتقد دروني در دوارن كودكي شما شكل گرفته براي همين گفتيم كه ريشه در كودكي و خانواده شما داره! تحقير شدنهاي دوران كودكي، بي توجهي پدر و مادر و ... همه اينها مي توانند دلائلي باشند كه منتقد دروني شما رو بزرگ و بزرگتر كرده اند! بطوريكه شما همواره خودتون رو در معرض نقد مي گذاريد و از هيچ كاري كه انجام مي دهيم راضي نمي شويد... آيا مي توانيم او را خاموش كنيم! سوال اينجاست كه چرا خاموشش كنيم!؟ چرا اين حامي رو از بين ببريم! بهتره كه در آرامشي كه با رام كردن ذهن سطحي بدست مي آوريم... اين منتقد رو تربيت كنيم تا نقش واقعي خودش رو ايفا كنه و بفهمه كه شما ديگر كودك نيستيد!
اين منتقد چند تا كار مي كنه كه موجب مي شه شما صداي معلم دروني خودتون رو نشنويد، و آرامش شما رو سلب مي كنه
1/ شما رو در انجام هر كاري سرزنش مي كنه! اصلا مهم نيست كه شما چه مي كنيد! سرزنش مي كنه شما رو! چرا كه شما خودتون رو باور نداريد!
2/ مانع تصميم گيري در موقعيت هاي مهم مي شه... و امكان داره شما در دقائق پاياني تصميمتون رو تغيير دهيد
3/ سرزنش رو با صداي بلند تكرار مي كنه! اونقدر تكرار مي كنه كه شما عزت نفستون رو از دست مي دهيد
4/ موجب آشفتگي شديد ذهني و متعاقبا اضطراب فيزيولوژيك مي شه! (درد قلب شما و يا دردهاي مبهم قفسه سينه يا رحم مي تونه دردهايي باشه كه ناشي از اضطراب مي باشد)
حالا كه صورت مساله اوليه رو شناختيم! فقط سعي مي كنيد كه كمترين مشكلات رو براي خودتون ايجاد كنيد و در سريعترين زمان ممكن به آرامش برسيد:
اولين راهكارها براي آرام كردن ذهن سطحي است: (دقت داشته باشيد كه شايد هرگز نتوانيم اين ذهن را خاموش كنيم،ولي سعي مي كنيم آرامش كنيم؛ اگر بتوانيم كلا خاموشش كنيم حالت سكوت عميق رو تجربه خواهيم كرد! آرامشي كه شما رو چنان شيفته خودش مي كنه كه عاشقانه براي بدست آوردنش لحظه شماري مي كنيد
1. روزانه به مدت 10 دقيقه در دو نوبت، موسيقي بدون كلام گوش كنيد. به ساعت نگاه نكنيد و چند تراك رو انتخاب كنيد و گوش كنيد كه مجموع اونها ده دقيقه باشد
از اينجا مي توانيد موسيقي هاي خوبي پيدا كنيد:
http://vmusic.ir/category/download/newage-music/
2. تمرينات تنفسي انجام دهيد. ( در تاپيكهي مختلفي اين رو توضيح دادم، همان روش رو استفاده كنيد) فقط در مورد تعداد: 10 با تنفس بشيوه نور رنگي/ در هفته اول هر 2 ساعت/ در هفته دوم هر 4 ساعت/
در طي روز هر دو ساعت در هفته اول اين تمرين رو انجام دهيد:
- چشمانتان را ببنديد/ يك نور رنگي از رنگ مورد علاقه خودتون رو در نظر بگيريد/ با دو شماره نور رنگي رو طي يك نفس عميق به داخل بدنتان جاري كنيد و ريه ها رو پر كنيد/ فكر كنيد كه اين نور به تمام قسمتهاي بدنتون مي رسه و نور رو دنبال كنيد تا به همه وجودتون برسه... از سر شروع كنيد و تا پاها اون رو هدايت كنيد/ اين بخش كه نفس رو نگه مي داريد چهار شماره طول مي كشه/ شايد در يك بار تنفس نتوانيد اون نور رو به همه اعضا برسونيد... اما طي 5 با تنفس اين نور رو به همه بدنتون برسونيد بطوريكه بعد از تمرين تنفس متوجه شويد كه بدنتون نوراني شده/ سپس طي يك شماره نورهاي سياه و بد رو از بدنتون خارج كنيد!!! با يك بازدم قوي!
3. توجه داشته باشيد كه ذهن سطحي بسيار نيرومند است! و حاضر نيست صحنه رو ترك كند! پس شروع به حمله مي كند... قبل از انكه موفق شوند انديشه هاي سطحي پيامشان رو به ذهن شما وارد كنند، آنها را به عقب برانيد!
فشار افكار حمله كننده يا مهاجم، تا مدتي پس از تمرينات فوق با شما خواهد بود ولي به مرور رفع خواهد شد
4. پياده روي سريع به مقدار 500 قدم در روز در يك نوبت/ قدمهايتان رو بشماريد! به هيچ وجه ندويد
- زمانيكه مورد سرزنش منتقد دروني قرار مي گيريد:
يك كش به دور مچ خود بياندازيد/ به محض اينكه سرزنش شروع شد كش رو محكم بكشيد تا به دست شما برخورد كند... سپس اين عبارت را بگوييد:
امروز من بزرگ شده ام و منتقد دروني من اين را تشخيص مي دهد و طوري من را حمايت مي كند كه مناسب زندگي كنوني من باشد.
اين تمرينات در مراحل اوليه شايد دشوار باشند اما به مرور زمان طي هفته هايي كه مي گذرد آرامش بيشتري را مشاهده خواهيد كرد
طي اين مدت كمترين برخوردها را با پدر و مادر و خانواده داشته باشيد و به هيچ وجه كسي رو نقد نكنيد
سوالي بود بپرسيد
-
RE: مشاوره تخصصی بهار زندگی با جناب sci (مسئله : ذهن سطحی و منتقد درونی )
اگه بگم از خوندن پستتون دقیقا چه حالی داشتم.انگار واقعا داشتین منو توصیف میکردین.خصوصا قسمت گفتگوی درونی یا ذهن سطحی.البته منتقد درونی هم درست بود.
اکثر علائمی که گفتین رو من دارم.و حتی فهمیدم وقتی تو یه جای شلوغ هستم این گفتگو مدام انجام میشه درحالیکه عملا من زبانی حرف نمیزنم.جوری که گاهی خسته میشم.
حالا سوال:
1-میخوام بدونم همه اینطورین؟یا بعضیا اینجورین؟یا فقط من اینجوریم؟و اصلا چرا همچین چیزی بوجود میاد؟چرا ذهن من انقد گفتگو میکنه؟
2-وقتی گفتگوها شروع میشه چیکار کنم که قطع بشه و ادامه پیدا نکنه؟
...........................
یه سوال دیگه هم دارم که ربط چندانی به این تاپیک نداره اما خوشحال میشم اگه کسی جوابشو بلده بهم بگه.
من یه مدت قبل با یه روندی اشنا شدم که تو اون اهدافمونو توی یه دفترچه مینوشتیم جوریکه انگار اتفاق افتاده.بعد ازخودمونم تشکر میکردیم.
برای من واقعا جواب داد واقعا اما...
یه مثال که تو همین تاپیک جریانشو گفتم میزنم.کاری که میخواستم همونی بود که نوشته بودم همون مشخصات اما بعد یهو وسطش اتفاقای بدی افتاد.
موارد دیگه هم همینطور وسطش نصفه نیمه به بن بست خورد.
منم که دیدم اینجوریه گفتم برو بابا!یه تیپا زدم و دیگه ننوشتم.
میخوام بدونم کسی میدونه علتش چیه؟و راه حل برای این موضوع چیه؟مرسی
-
RE: مشاوره تخصصی بهار زندگی با جناب sci (مسئله : ذهن سطحی و منتقد درونی )
نقل قول:
نوشته اصلی توسط بهار.زندگی
حالا سوال:
1-میخوام بدونم همه اینطورین؟یا بعضیا اینجورین؟یا فقط من اینجوریم؟و اصلا چرا همچین چیزی بوجود میاد؟چرا ذهن من انقد گفتگو میکنه؟
...........................
یه سوال دیگه هم دارم که ربط چندانی به این تاپیک نداره اما خوشحال میشم اگه کسی جوابشو بلده بهم بگه.
من یه مدت قبل با یه روندی اشنا شدم که تو اون اهدافمونو توی یه دفترچه مینوشتیم جوریکه انگار اتفاق افتاده.بعد ازخودمونم تشکر میکردیم.
برای من واقعا جواب داد واقعا اما...
یه مثال که تو همین تاپیک جریانشو گفتم میزنم.کاری که میخواستم همونی بود که نوشته بودم همون مشخصات اما بعد یهو وسطش اتفاقای بدی افتاد.
موارد دیگه هم همینطور وسطش نصفه نیمه به بن بست خورد.
منم که دیدم اینجوریه گفتم برو بابا!یه تیپا زدم و دیگه ننوشتم.
میخوام بدونم کسی میدونه علتش چیه؟و راه حل برای این موضوع چیه؟مرسی
بهار جان
اون سئوالها ، اینکه در تاپیکی که به یک صورت مسئله مشخص می پردازه و داره کمکت میکنه حلش کنی ، رفتی سراغ یه موضوع دیگه و در پی پاسخ گرفتن ...... همه اینها کار ذهن سطحی هست که نیازه کنترلش کنی ( کار همون مسئله اصلی که بهتره فعلاً اینو حلش کنی ) .
در بند این سئوالا نباش و متوقفش کن و دنبال جواب نباش و تمام تمرکزت روی پی گیری راه کارهای جناب sci باشه
.
-
RE: مشاوره تخصصی بهار زندگی با جناب sci (مسئله : ذهن سطحی و منتقد درونی )
در پاسخ به پست بهار زندگی:
لطفا لطفا لطفا عجله نکنید و با دقت بخونید
جواب سوال اول شما: این موضوع در مورد بسیاری از افراد مصداق داره و خیلی ها درگیرش هستند پس شما فقط اینطور نیستید
جواب سوال دوم: راهکارها رو انجام دهید
جواب سوال سوم: به پست فرشته مهربان توجه نمایید. این کاری که گفتید فعلا به شما توصیه نمی شه و موجبات اغتشاش ذهن شما رو بیشتر فراهم می کنه
سوالی بود بپرسید
توصیه می کنم فورا کار رو شروع کنید تا دو هفته اینده، ضمن اینکه گزارش کار شما رو پایان هفته اول دوست دارم بدونم
اگر در طول تمرینها به مشکلی برخورد کردید حتما بپرسید
-
RE: مشاوره تخصصی بهار زندگی با جناب sci (مسئله : ذهن سطحی و منتقد درونی )
ممنونم واقعا.
باشه فرشته مهربون.
مرسی جوانه جان که تجربت رو بهم گفتی خیلی کمکم کرد.
ممنون اقای sci.من از همون موقع تمرینا رو شروع کردم.اولش خیلی خوب و راحت بود.اما الان اون تمرین تنفسی هر دوساعت یه بار برام سخته.
هم خیلی وقتا زمان از دستم درمیره.مثلا دارم یه کاری میکنم ساعت فراموشم میشه.
هم دیگه تمرکزم نمیاد.کلا برام سخته هر دو ساعت یه بار اینکارو کنم.
الان باید هر وقت یادم افتاد اینکارو کنم یا ساعت بذارم دوساعت یه بار اجباراً اینکارو کنم؟
اینم بگم تمرینارو دارم انجام میدما و حس خوبی دارم.ارومترم.
-
RE: مشاوره تخصصی بهار زندگی با جناب sci (مسئله : ذهن سطحی و منتقد درونی )
چند نکته
اول اینکه از شما تقاضا می کنم فعلا به هیچ تاپیکی غیر از تاپیک خودتون پاسخ ندهید. حداقل به مدت یک ماه و درگیر هیچ ماجرای اجتماعی، روانشناسی، اقتصادی و سیاسی حتی اخبار مربوطه نشوید
دوم اینکه بله کار مشکلیه! ولی باید انجام دهید! ساعت بگذارید. بویژه طی هفته اول
خودتون رو برای تمرینات بیشتر اماده کنید
-
RE: مشاوره تخصصی بهار زندگی با آقای sci (مسئله : ذهن سطحی و منتقد درونی )
سلام..سلام..سلام.
یلداتون مبارک.امیدوارم امشب حسابی خوش بگذرونید.زیاد اجیل بخورید..از خودتون حسابی پذیرایی کنید.به حافظ سر بزیند و همش فکرای خوب کنید.
خوب...همونطور که گفته بودین اومدم گزارش کار هفته اول رو بدم.
جونم براتون بگه اقای sci پوستم کنده شد...بیچاره شدم هی دو ساعت یه بار تمرکز..ساعت گذاشته بودم که یادم نره.ولی خداییش خیلی سخت بود..500 قدم پیاده روی تند رو هم انجام دادم..اهنگها رو هم گوش میکنم.
کش رو هم گاهی استفاده کردم.دروغی نگم همیشه.
گفتگوی ذهنم کمتر شد اما هنوزم هست و وقتی شروع میشه و حواسم باشه هی به خودم میگم هیــــس..ساکت.
سعی کردم با خونوادم بحث نکنم.ولی چندباری پیش اومد.
با بابام که کلا سرد بودم.دیشب اومده یهو سلام میکنه و حال احوال..و میگه بد نیست هر از گاهی بهم توجه کنی..جوابشو ندادم.بعد گفت چرا نمیای ازم پول بگیری؟چرا بهم نمیگی چی لازم داری و نداری؟!!
بخدا خیل پرروئه..خواستم جوابشو بدم..اما ترجیح دادم باش بحث نکنم.همین موضوع دیشب خیلی اعصابمو بهم ریخت..و وموقع خواب گریم افتاد..
حتی بحثای شدیدتر با مامانم انقد ناراحتم نمیکنه.
بگذریم.
این گزارش کارم بود.
فقط نمیدونم این کارا رو تا کی باید انجام بدم؟و اثرشون موقتیه یا دائمی؟
اما نتیجه:واقعا نسبت به قبل ارومترم.و فهمیدم اون ذهن سطحی بشدت باعث حواس پرتیم هم میشده و نمیذاشته درست تمرکز بگیرم.
-
RE: مشاوره تخصصی بهار زندگی با آقای sci (مسئله : ذهن سطحی و منتقد درونی )
اقای sci من متاسفانه نتونستم خودمو درگیر مسائل مختلف نکنم.نمونش همین تالار.
با اینکه اعصابم خورد میشه اما وقتی میبینم یه چی میدونم اگه نگم حس میکنم خیلی ادم بدیم یا کوتاهی کردم.در صورتی که این مشکلات واقعا تاثیر منفی گاهی روم میذاره چون بعضیاشون ناراحتیای خودمو یادم میاره.
چیکار کنم؟
-
RE: مشاوره تخصصی بهار زندگی با آقای sci (مسئله : ذهن سطحی و منتقد درونی )
پاسخ به پست شماره 11 بهار زندگي:
براي شما در پست شماره 8 توصيه اي نوشتم... نخونديد؟ آنچه شما تجربه مي كنه... قابل پيش بيني است براي همين در پست شماره 8 به شما توصيه كردم هيچ تاپيكي رو نخونيد!
پس به توصيه دقيقا گوش كنيد... عمل كنيد! دقت كنيد! در غير اينصورت نه شما نتيجه مي گيريد... نه من!
دختر باروني،
اين روشها، قسمتي از روشهاي مديتشن است... البته ويژه كنترل ذهن... اگر شما با اين روشها آشنايي داريد و عملي كرده ايد، موفق تر خواهيد بود!
فرشته من:
براي شما آرزوي موفقيت مي كنم! بي شك نتيجه خواهيد گرفت... موفقيت در اين راه بسيار چشمگير است و چنان درخششي دارد كه موجب خواهد شد اطرافيان شما آنرا احساس كنند... جذابيت بسياري از افراد در گرو همين آرامش ذهن سطحي و منتقدر دروني آنهاست.. (آرامش با سكوت فرق مي كنه)
-
RE: مشاوره تخصصی بهار زندگی با آقای sci (مسئله : ذهن سطحی و منتقد درونی )
ممنون جناب sci.بله پرواضحه که خوندم وواقعا سعی کردم انجام بدم.اما هم وسوسه شدم هم فکر میکردم اگه چیزی میدونم و نگم اشتباه میکنم.خیلی برام مهم نبود اون مطلبی که مینوسم واقعا درسته یا نه؟بیشتر میخواستم اون کمکی که میتونستم رو انجام داده باشم.
ولی باشه سعی میکنم اصلا نخونم.:(
خوب دو هفته تموم شده و کارایی که گفتین رو سعی کردم انجام بدم.برنامه هفته دوم هم مثل هفته اول بود.حالا باید همون برنامه رو انجام بدم.ساعت بذارم برای تنفس دو ساعت یه بار و کلا همون برنامه های قبلی رو به روش قبلی انجام بدم؟
ممنونم ازتون:72:
-
RE: مشاوره تخصصی بهار زندگی با آقای sci (مسئله : ذهن سطحی و منتقد درونی )
والله دو هفته اول تمرینا رو تقریبا منظم انجام دادم اما الان دو ساعت یه بار تمرکز واقعا سخته.اما برای من خوب بوده.ارامشم بیشتر شده.و گفتوی ذهنیم بزنم به تخته :) خیلی کمتر شده.
البته بحث با خونواده رو نمیتونم کلا ازبین ببم و لی یه کم بهتر شده.
و ارامشی که اقای sci ازش صحبت کردن و جوانه هم فت واقعا دلنشینه.مثه اینکه خورده زباله ها رو بذاری کنار و همه چی شفاف بشه.یه همچین چیزی.
پارانزیم جان چون مشاوره تخصصی هست خود اقای sci باید جواب بدن.برای همین کسی چیزی نمیگه.
اقای sci هم انگار گرفتارن.بلاخره اونا هم باید به زندگی واقعیشون برسن.پس ما باید صبر کنیم.
راستی جناب sci من خوابم بد شده.تا 4 و اونورا بیدارم.دوباره 7 و 8 بیدار میشم.یا تا دیرموقع میخوابم.
مرسی:72:
-
RE: مشاوره تخصصی بهار زندگی با آقای sci (مسئله : ذهن سطحی و منتقد درونی )
یلدا،
تمرینات رو مطابق اونچه گفتم انجام دهید
گوش دادن موسیقی بیش از اون اندازه اشکالی نداره
اما حتما بدون کلام، متاسفانه در حال حاضر بسیاری از ترانه ها بیشتر از یاس و نا امیدی و عشق های شکست خورده حرف می زنند
و گوش دادن به این دست ترانه ها فقط مضر خواهد بود
اما از اونجا که کلام در ترانه ها و تصنیف ها، ذهن شما رو بیدار میکنه موجب تشویش در گامهای اولیه خواهد بود
اما دوستانی که می خواهند مانند بهار زندگی تمرینات رو انجام دهند باید صبور باشند چرا که این تمرینات متناسب با زندگی بهار زندگی پیش می رود و لذا نسخه ای قابل تعمیم هست اما امکان ارائه راهکارها بصورت فشرده و تعجیلی وجود ندارد
و اما خواهر عزیزم بهار زندگی
در ابتدا باید عرض کنم که نوشته های شما رو می خونم و تاپیک شما رو دنبال می کنم و دلیل پاسخ ندادنم به تاپیکی بی شک مشغله های من نیست. ( هر چند متاسفانه بسیار شلوغم)
تمرینات بی شک سخت بودند و هستند. اما ارامش بعدی بسیار پایدار خواهد بود
تمرینات تنفسی را طی دو هفته اینده به هر ۴ ساعت برسانید
طی یک نوبت هر شب مراقبه بخشش و شفقت را انجام دهید
این مراقبه به شیوه زیر انجام شود:
اتاق تمیز و آرامی رو انتخاب کنید
تمرین تنفسی رو انجام دهید.
موسیقی ملایمی رو انتخاب کنید و روی زمین دراز بکشید. چشمانتان را ببندید
یک صندلی ساده چوبی به رنگ قهوه ای تیره مقابل خودتون تصور کنید
تمام ابعاد صندلی را ببینید حتی اگر جایی خوردگی دارد انرا ببینید
پدرتون رو روی صندلی تصور کنید . یک تجسم کامل. حتی شکل موها. رنگ لباس. شکل و فرم صورت. یک دقیقه به ایشون نگاه کنید
سپس طی یک دقیقه تمام انچه دوست دارید به ایشون بگویید
بعد این جمله را بگویید: شما رو می بخشم و رها می شوم
بعد اجازه دهید تصویر پدرتون محو شود
سپس مادر رو روی صندلی تصور کنید و به همین ترتیب بالا عمل کنید
و در اخر خودتون رو روی صندلی تصور کنید و به شکل اول عمل کنید
موسیقی به شیوه قبل گوش کنید
هر سه روز یک بار یک فیلم سینمایی ببینید که مطابق سلیقه شما باشه، روز بعد یک نقد در رابطه با فیلم در اینترنت بخونید و روز سوم برداشتهای خودتون رو از فیلم بنویسید
دفتر قرمزی تهیه کنید، وقتی تفکراتی آزار دهنده به ذهن شما هجوم می آورند با خودکار سبز در این دفتر یادداشت کنید
این دفتر دو قانون داره. اول: محرمانه است. دوم: به هیچ وجه نوشته های قبلی را مرور نکنید پس هر گز صفحات دفتر را به قبل ورق نمی زنید
بی خوابی شما طبیعی بود و انتظار انرا داشتم اما از این تاریخ شما هر شب به شیوه زیر عمل می کنید
هر شب شما به مدت ۸ ساعت می خوابید
زمان خواب شما بین ساعت ۱۱ تا ۱۲:۳۰ باشد
یک ساعت قبل از زمان خواب، تلویزیون نگاه نکنید و یک کتاب تاریخی یا رمان تاریخی بخونید کتابهای روانشناسی یا دانش عمومی ممنوع
کتاب رو ببندید و برای بیدار شدن از زنگ موبایل استفاده نکنید و تحت هر شرایطی ورود تلفن به داخل اتاق خواب شما ممنوع است
البته می توانید بصورت خاموش انرا داشته باشید
هر روز صبح صبحانه میل کنید ( سبک) و هر روز صبح فقط دوش بدن بگیرید( قبل از صبحانه و به محض بیدار شدن)/ یا ورزش کنید در هر دو حالت مدت ان نباید کمتر از ۱۰ دقیقه و بیشتر از ۱۵ دقیقه باشد
بعد از صرف صبحانه تلفن همراه رو روشن کنید لذا قبل از صبحانه هیچ فعالیت مطالعاتی و الکترونیکی نداشته باشید
مکالمات تلفنی طولانی نداشته باشید و برای شرکت در گردهمایی ها مهمانیهای شب، و حتی مکالمات تلفنی زمان تعیین کنید یعنی بگویید به مدت ۵ دقیقه صحبت می کنم و یا تا ساعت ۹ می مانم
با توجه به نوع شخصیت شما، شبها بسیار اسیب پذیر هستید و به راحتی تحت تاثیر قرار می گیرید لذا اشفته و پریشان خواهید شد
سوالی بود بپرسید
خوشحالم که موفق هستید و اطمینان دارم طی این هفته روزهای زیباتری رو تجربه خواهید کرد
-
RE: مشاوره تخصصی بهار زندگی با آقای sci (مسئله : ذهن سطحی و منتقد درونی )
نقل قول:
نوشته اصلی توسط sci
اما دوستانی که می خواهند مانند بهار زندگی تمرینات رو انجام دهند باید صبور باشند چرا که این تمرینات متناسب با زندگی بهار زندگی پیش می رود و لذا نسخه ای قابل تعمیم هست اما امکان ارائه راهکارها بصورت فشرده و تعجیلی وجود ندارد
واقعا امیدوارم مشکلات اینچنینی برای هممون رفع و رجوع بشه.
و اما خواهر عزیزم بهار زندگی
در ابتدا باید عرض کنم که نوشته های شما رو می خونم و تاپیک شما رو دنبال می کنم و دلیل پاسخ ندادنم به تاپیکی بی شک مشغله های من نیست. ( هر چند متاسفانه بسیار شلوغم)
ممنونم.البته از دیر جواب دادنتون دلخور نیستم اصلا.حتما این صبر کردن لازم بوده.و البته واقعا اعتقاد دارم زندگی واقعی اولویت اوله.ممنون که با مشغله هاتون بازم کمک میکنید
تمرینات بی شک سخت بودند و هستند. اما ارامش بعدی بسیار پایدار خواهد بود
بله.هر دو مورد درسته.هم سخت بودن و هم ارامش.:)
تمرینات تنفسی را طی دو هفته اینده به هر ۴ ساعت برسانید
اخیش:D
طی یک نوبت هر شب مراقبه بخشش و شفقت را انجام دهید
این مراقبه به شیوه زیر انجام شود:
اتاق تمیز و آرامی رو انتخاب کنید
تمرین تنفسی رو انجام دهید.
موسیقی ملایمی رو انتخاب کنید و روی زمین دراز بکشید. چشمانتان را ببندید
یک صندلی ساده چوبی به رنگ قهوه ای تیره مقابل خودتون تصور کنید
تمام ابعاد صندلی را ببینید حتی اگر جایی خوردگی دارد انرا ببینید
پدرتون رو روی صندلی تصور کنید . یک تجسم کامل. حتی شکل موها. رنگ لباس. شکل و فرم صورت. یک دقیقه به ایشون نگاه کنید
سپس طی یک دقیقه تمام انچه دوست دارید به ایشون بگویید
بعد این جمله را بگویید: شما رو می بخشم و رها می شوم
بعد اجازه دهید تصویر پدرتون محو شود
سپس مادر رو روی صندلی تصور کنید و به همین ترتیب بالا عمل کنید
و در اخر خودتون رو روی صندلی تصور کنید و به شکل اول عمل کنید
ازالان میدونم چقد اولش کم میارم.اما سعیمو میکنم
موسیقی به شیوه قبل گوش کنید
هر سه روز یک بار یک فیلم سینمایی ببینید که مطابق سلیقه شما باشه، روز بعد یک نقد در رابطه با فیلم در اینترنت بخونید و روز سوم برداشتهای خودتون رو از فیلم بنویسید
میتونم بپرسم حسن اینکار چیه؟خوندن نقد و نوشتن نظرم.چه استفاده ای ازش کنم؟
دفتر قرمزی تهیه کنید، وقتی تفکراتی آزار دهنده به ذهن شما هجوم می آورند با خودکار سبز در این دفتر یادداشت کنید
این دفتر دو قانون داره. اول: محرمانه است. دوم: به هیچ وجه نوشته های قبلی را مرور نکنید پس هر گز صفحات دفتر را به قبل ورق نمی زنید
یه سوال.اینکه تفکرات ازار دهنده من ثبت شده و باقی مونده هستن بد نیست؟من قبلا یا میسوزوندم یا پاره میکردم میریختم دور.نمیشه پاره کنم بریزم دور؟بودنشون حس بدی به ادم میده.
بی خوابی شما طبیعی بود و انتظار انرا داشتم اما از این تاریخ شما هر شب به شیوه زیر عمل می کنید
هر شب شما به مدت ۸ ساعت می خوابید
زمان خواب شما بین ساعت ۱۱ تا ۱۲:۳۰ باشد
یه کم اونورتر..نیم ساعت؟..راهی نداره؟چونه نزنم...باشه
یک ساعت قبل از زمان خواب، تلویزیون نگاه نکنید و یک کتاب تاریخی یا رمان تاریخی بخونید کتابهای روانشناسی یا دانش عمومی ممنوع
کتاب رو ببندید و برای بیدار شدن از زنگ موبایل استفاده نکنید و تحت هر شرایطی ورود تلفن به داخل اتاق خواب شما ممنوع است
باز یه سوال.مامان من صبحا میاد تو اتاق من میخوابه.انقد بدم میاد:101:.هرچی میگم فایده نداره.خودش مست خواب میشه.من خوابم نمیره.چیکار کنم؟؟:(
تازه قبلنا هم خواهر کوچیکم نصفه شب میومد پیشم میخوابید.الانم گاهی میاد.دیگه کلا خوابم متلاشی میشه
البته می توانید بصورت خاموش انرا داشته باشید
هر روز صبح صبحانه میل کنید ( سبک) و هر روز صبح فقط دوش بدن بگیرید( قبل از صبحانه و به محض بیدار شدن)/ یا ورزش کنید در هر دو حالت مدت ان نباید کمتر از ۱۰ دقیقه و بیشتر از ۱۵ دقیقه باشد
اون 500 قدم تند تمام؟؟
بعد از صرف صبحانه تلفن همراه رو روشن کنید لذا قبل از صبحانه هیچ فعالیت مطالعاتی و الکترونیکی نداشته باشید
مکالمات تلفنی طولانی نداشته باشید و برای شرکت در گردهمایی ها مهمانیهای شب، و حتی مکالمات تلفنی زمان تعیین کنید یعنی بگویید به مدت ۵ دقیقه صحبت می کنم و یا تا ساعت ۹ می مانم
البته مهمونیا که دست من نیست.باید مطابق خونوادم باشم.اونا هم که دموکرات !!!میگن عزیزم هرجور خودت صلاح میدونی:)
فکر کنم واسه اینترنت هم همچین چیزی بذارم خوبه.اره؟
با توجه به نوع شخصیت شما، شبها بسیار اسیب پذیر هستید و به راحتی تحت تاثیر قرار می گیرید لذا اشفته و پریشان خواهید شد
اینو از کجا فهمیدید؟راستشو بگین.الان خیلی ذوقان ذوقانم شده از این کشف شما.چون درسته.
یعنی اصلا پاییزکه روزا خیلی کوتاهه و زود شب میشه رو مخمه.خورشید به من انرژی میده.و البته شبها موقع جمع شدن تو خونه و ارامشه که همیشه حسرتش به دلم مونده:(
حالا شما بر چه اساسی اینو فهمیدید؟
و باز یه سوال..ببخشید دیگه.
یکی از بچه ها راجب طب سنتی و مزاجها و تاثیرشون روی زندگی بهم گفت.نمیدونم این سوال باعث انحراف تاپیکمه یا نه؟
اما ایا این موضوع و نوع خورد و خوراک و چیزای دیگه هم موثرن.با توجه به اینکه قبلا متخصص طب سنتی مزاج منو تشخیص داده و اونجا هم گفت تو پاییز خیلی اسیب پذیرم و یه سری خصوصیات دیگه.
سوالی بود بپرسید
سوالها بسیار بود.پرسیدم:)
خوشحالم که موفق هستید و اطمینان دارم طی این هفته روزهای زیباتری رو تجربه خواهید کرد
ممنونم.ازلطف شما بود.
واقعا ممنونم.:72:
-
RE: مشاوره تخصصی بهار زندگی با آقای sci (مسئله : ذهن سطحی و منتقد درونی )
بهار زندگی،
اول که امیدوارم با تلاش و پشتکار کم نیاورید
بینید نوشتن نقد ها برای شما مفید خواهد بود، بنویسید نتیجه را خواهید دید. البته امیدوارم به دیدن فیلم علاقه داشته باشید
ببینید ما در مورد همه افکار این کار رو از شما نمی خواهیم در مورد افکار ازار دهنده ای که موجب گفتگوی دائمی ذهن شما شده اند و این افکار الزاما منفی هم نیستند! این نوشتن موجب انتقال اطلاعات از ذهن شما روی کاغذ می شوند اگر اونها رو از بین ببرید مثلا بسوزونین! اونها از بین نمی روند بلکه از روی کاغذ مجددا به ذهن شما منتقل می شوند! و دوباره روز از نو روزی از نو!!
از مادرتون صمیمانه خواهش کنید این کار رو انجام ندهند و بگید این موضوع رو مدتی انجام ندهند چون شما تحت نظر هستید
نه متاسفانه اون ۵۰۰ قدم برای همیشه سر جاشه!!! تا بیشترش کنم
مدیریت برنامه خودتون دست خودتون باشه لطفا بویژه در مهمانیها.. مگر مشکلی ایجاد شود که امنیت شما به خطر بیوفته!
بله در مورد اینترنت هم این برنامه رو بگذارید
نمی گم از کجا فهمیدم
در مورد خورد و خوراکتون فقط کافئین زیاد مصرف نکنید و از مصرف چای سیاه و قهوه خودداری کنید، چای سبز و اب رو جایگزین کنید
روزانه ۸ لیوان اب رو حتما مصرف کنید
در مورد شکلات و شیرینی ها اعتدال داشته باشید
باقی موارد رژیم خوراکی خودتون رو داشته باشید در حد اعتدال/ ترجیحا خوراک کم حجم رو برای شبها و صبحانه معتدل سرد یا گرم رو برای صبحانه توصیه می کنم. صبحانه مخلوط نخورید بهتره
موفق باشید
-
RE: مشاوره تخصصی بهار زندگی با آقای sci (مسئله : ذهن سطحی و منتقد درونی )
من فکر کنم دیشب خیلی داغ بودم نفهمیدم چه برنامه سختی بهم دادین!!!
چندتا مورد دیگه رو هم میخواستم بپرسم.
گفتین که قبل خواب موبایل و چیزای شبیه این ممنوع.از چند وقت قبل که خونه یکی از اقوام موندم شب یه اتفاق ناخوشایند افتاد و حال منو خیلی بد کرد از اون به بعد هرجایی که باشم حتی اگه تنها باشم از هندزفری استفاده میکنم.غیر اون نمیتونم.ضمن اینکه اینکار باعث میشه اگه بحث و دعوا و غرغری باشه که هست تو خونمون نشنوم و اعصابم کمتر خورد بشه.
با این اوصاف چطور از هندزفری استفاده نکنم؟؟
و سرانه مطالعه در من خیلی افتضاحه.چیزی حدود چند خط..یعنی هر وقت کتابی دستم برسه میخونم که قاعدتا بیشتر رمان هستن.حالا سوالم اینه حتما باید تاریخی باشه؟؟
نقل قول:
نوشته اصلی توسط sci
البته امیدوارم به دیدن فیلم علاقه داشته باشید
ای..همچین.
ببینید ما در مورد همه افکار این کار رو از شما نمی خواهیم در مورد افکار ازار دهنده ای که موجب گفتگوی دائمی ذهن شما شده اند و این افکار الزاما منفی هم نیستند! این نوشتن موجب انتقال اطلاعات از ذهن شما روی کاغذ می شوند اگر اونها رو از بین ببرید مثلا بسوزونین! اونها از بین نمی روند بلکه از روی کاغذ مجددا به ذهن شما منتقل می شوند! و دوباره روز از نو روزی از نو!!
اهان پس در واقع گفتگوهای ذهنی رو مکتوب کنم.باشه.امتحان کنم اگه مشکلی بود میپرسم.
از مادرتون صمیمانه خواهش کنید این کار رو انجام ندهند و بگید این موضوع رو مدتی انجام ندهند چون شما تحت نظر هستید
اگه بگم تحت نظرم که دیگه هیچی.از خدا شه یه همچین چیزی بگم تا سوءاستفاده کنه و کلی انگ بچسبونه.نباید بگم.اما صمیمانه و غیر صمیمانه بهش گفتم و اثر نکرده.یعنی واسه خواب هم اسایش ندارم از دستشون.
نه متاسفانه اون ۵۰۰ قدم برای همیشه سر جاشه!!! تا بیشترش کنم
مدیریت برنامه خودتون دست خودتون باشه لطفا بویژه در مهمانیها.. مگر مشکلی ایجاد شود که امنیت شما به خطر بیوفته!
اقای sci خونواده من همچین چیزی رو نمیپذیرن.انتظار دارن ساعت زندگی من تنظیم شده با اونا باشه.هرجا اونا میخوان برم.اونچه که واسه اونا جالبه واسه من لذت بخش باشه و این حرفا.بنابراین میدونم که نمیشه.تهش یه بحث و دعوای شدید میشه.
بله در مورد اینترنت هم این برنامه رو بگذارید
نمی گم از کجا فهمیدم
چرا؟؟اخه چرا؟؟:54:
باشه.نگید.اصلا مهم نیست.منم اصلا هم ذوقان ذوقانم نشد..اصلا خیلی تابلو بود من شبا اسیب پذیرم;) (الکی)
حالا نمیشه بگید؟
در مورد خورد و خوراکتون فقط کافئین زیاد مصرف نکنید و از مصرف چای سیاه و قهوه خودداری کنید، چای سبز و اب رو جایگزین کنید
چای و قهوه خوشبختانه مورد علاقم نیستن.
روزانه ۸ لیوان اب رو حتما مصرف کنید
در مورد شکلات و شیرینی ها اعتدال داشته باشید
باقی موارد رژیم خوراکی خودتون رو داشته باشید در حد اعتدال/ ترجیحا خوراک کم حجم رو برای شبها و صبحانه معتدل سرد یا گرم رو برای صبحانه توصیه می کنم. صبحانه مخلوط نخورید بهتره
موفق باشید
ممنون
-
RE: مشاوره تخصصی بهار زندگی با آقای sci (مسئله : ذهن سطحی و منتقد درونی )
نقل قول:
نوشته اصلی توسط بهار.زندگی
[font=Tahoma]
با این اوصاف چطور از هندزفری استفاده نکنم؟؟
و سرانه مطالعه در من خیلی افتضاحه.چیزی حدود چند خط..یعنی هر وقت کتابی دستم برسه میخونم که قاعدتا بیشتر رمان هستن.حالا سوالم اینه حتما باید تاریخی باشه؟؟
استفاده از موبايل به عنوان پلير موسيقي مانعي ندارد اما موسيقي پخش شده بايد شرايطي كه گفتيم رو داشته باشد.
مطالعه كتابهايي شبيه كتابهاي رمان هاي عاشقانه و ... ذهن سطحي شما رو به واسطه هم ذات پنداري تقويت كرده و بيدار مي كنه... رمانهاي تاريخي اين كار رو با شما نخواهند كرد! پس كتابي رو انتخاب كنيد كه ذهن سطحي شما رو بيدار نكنه و عملا اون رو در جهت خوب هدايت كنه... البته اين موضوع دائمي نيست به محض اينكه اختيارش رو بدست بگيريد، مطالعه شما جهت دهي مي شه
بهار عزيز! شما بايد سعي كنيد تا حدي قالب قبلي زندگي خودتون رو تغيير دهيد و عملا اين راهكارها رو به منظور تغيير نگرش به زندگي انجام دهيد...
پس اين اصول رو من بعد بايد مد نظر داشته باشيد:
- تغيير در افكار و اعمال خودتون نسبت به قبل
- تمرين مداوم آنچه ياد مي گيريد
- انجام آنچه يادگرفته ايد... نه فقط حرف زدن راجع به آن
- مشكلاتتون رو فورا شناسايي كنيد
- با پشتكار و اصرار، به سمت هدف برويد
- تلاش مستمر داشته باشيد
- همه برداشتهاي شما صحيح نيست.. مسائل رو از زواياي مختلف بررسي كنيد
- به فعاليت خود اعتماد و اطمينان داشته باشيد
- باورها و تجربيات خودتون رو تست كنيد
- از پيشرفتهاتون يادداشت برداريد.
اينها اصولي هستند كه من بعد در زندگي بايد بايد بايد رعايت كنيد
-
RE: مشاوره تخصصی بهار زندگی با آقای sci (مسئله : ذهن سطحی و منتقد درونی )
فکر کنم اینا رو هم تو همون دفتر جلد قرمزی که خریدم با همون خودکار سبز باید بنویسم.اما...
جناب sci همه چی انقدا تحت کنترل من نیست.یه خونه اروم که من بتونم توش تمرکز بگیرم.شرایطی که بتونم همه چی رو کنترل کنم.ساعت خواب.ارامش.موسیقی.مهمونی..ف لم..
اگه انقدا دستم باز بود پس دردم چی بود؟
دفترو تهیه کردم.اولین نقد رو هم فردا میخونم و پس فردا راجبش مینویسم.یه رمان تقریبا تاریخی تو این مدت کم تونستم گیر بیارم و بقیشون.
الا یکیشون.
اون بخشش..رها کردن.من نه میخوام و نه میتونم اینکارو کنم.شاید این منتقد ذهنی هست .اما من نمیخوام ببخشمشون.اصلا نمیخوام بهشون فکر کنم.
نمیتونم بگم میبخشمت و دو دقیقه بعد باشون بحث کنم.اصلا دارم ندید میگیرمشون.انگار نیستن.دلم نمیخواد روشون تمرکز کنم.راستش امتحان کردم و تنها جمله ای که گفتم این بود:ازت متنفرم.اگه ولم کنن یه کتک هم میزنم.
بخشش سر زبونم نمیاد.دلم نمیخواد ببخشم.
این قسمت تمرینا رو بیخیال بشید.بقیه رو هر طور شده انجام میدم
من فعلا توان اون کارو ندارم
مرسی
-
RE: مشاوره تخصصی بهار زندگی با آقای sci (مسئله : ذهن سطحی و منتقد درونی )
سلام جناب sci
اومدم بگم خیال نکنید تمرینا رو فراموش کردم.دارم انجام میدم اما دست و پا شکسته.اگه تا الان هم چیزی گفتم چون دیدم زمان لازم دارم تا این کارا تو زندگی من نهادینه بشه و از یه حالت برنامه موقت و فوریتی بیرون بیاد.
یکی از چیزایی که بهم گفتین و فایده داشت همون دفتر جلد قرمزه که کاربردیه برام.و داره بهم کمک میکنه مسائل برام روشنتر بشه و انشاا... راهمو پیدا کنم.
و دوش بدن هم همینطور.چون شستن و خشک کردن موهام خیلی طول میکشید موکولش میکردم به بعدازظهر اما الان دوش اول وقت ارومم میکنه.
اما چندتا موضوع:
همونطور که میدونید شبا اسیب پذیرم.قبل از خواب بی قرار و پریشونم.مدام میخوام گریه کنم.گریه میکنم تا اروم شم.تا گریه نکنم بی قرارم.
چیکار باید کنم؟
و اگه نشد فیلم سینمایی ببینم اون نقد رو میتونم در مورد سریال یا چیزای دیگه بنویسم؟
ممنون:72:
-
RE: مشاوره تخصصی بهار زندگی با آقای sci (مسئله : ذهن سطحی و منتقد درونی )
سلام بهار،
خب دست وپا شكسته انجام دادن تمرينات موجب مي شه كه نتايج هم دست وپا شكسته باشن!
به نكته دقيق و خوبي اشاره كرديد! دقيقا بايد اين كارها در شيوه زندگي شما جاي بگيرد و به عبارتي بهتر، life styleشما تغيير كند
در راهكارهاي قبلي به شما گفتم قبل از خواب چه كنيد،اونها رو مطالعه كنيد اگر مشكلي بود باز هم صحبت مي كنيم
بله در مورد سريالها هم مي توانيد چيزي بنويسيد
----
در حال حاضر براي من مهمه كه ببينم چه اثري روي زندگي شما راهكارها داشته و يك گزارش از وضعيت كنوني بدهيد... مي خواهيم كارهاي ديگه اي رو انجام دهيد!
ضمنا موضع سكوت در تاپيكها را كما في السابق داشته باشيد، در هر چيزي كه وارد تعارضات ذهني شما مي شه عمدا سكوت كنيد تا بتوانيد كنترل فكر خودتون رو بدست بگيريد! در اين شرايط هست كه اگر بخواهيد مي توانيد به چيزي فكر نكنيد... تنها در اين شرايط است كه چيزي شما رو پريشون نمي كنه و شبها گريه نمي كنيد!
پس اگر سكوت ذهني حاصل بشه... كارهاي ديگه رو مي شه شروع كرد! آرامش شما روز به روز بيشتر خواهد شد...
منتظرم!
-
RE: مشاوره تخصصی بهار زندگی با آقای sci (مسئله : ذهن سطحی و منتقد درونی )
سلام جناب sci.
شما درست میگید ولی باور کنید انجام تغییرات یهویی برای من غیرممکنه.نمیدونم بخاطر شخصیتمه یا چی ولی کلا سرعت بالایی ندارم و دلم میخواد کارامو اروم اروم انجام بدم.و گرنه عصبی میشم.
برای همین دلم میخواد اروم اروم تغییر کنم.میتونم تو زمان محدود همه این تمرینا رو انجام بدم اما قطعا موقتیه.
بعضی تمرینا الان برام حالت مسکنه یعنی
مثلا وقتی عصبی یا ناراحتم فوری تمرینات تنفسی رو انجام میدم و اروم میشم.
دفتر جلد قرمز خیلی خوبه.500قدم رو راه میرم.دوش.اهنگ رو اکثر مواقع گوش میدم.نقدها رو دست و پاشکسته نوشتم اما سعی میکنم بنویسم خصوصا چون ذهن منتقدم خوب اینکارو میکنه که فکر کنم بخاطر همین ذهن منتقد گفتین بنویسم.
تمرین بخشایش رو واقعا نمیتونم.
کتاب تاریخی جدیدی باید دست و پا کنم.
اما نتیجه
حال عمومیم بهتره.گمونم هم بخاطر تمرینای خوب شماست و هم خورشیده که بهم انرژی میده.
با خونوادم چندتا بحث داشتم که به وحشتناکی اون بحثی که با بابام داشتم و تو اون تاپیک نوشتم نبودن.
مثلا سر فیلم هم بحث میکنه.مثلا یه فیلمی دیدیم من گفتم اه از این مرده خوشم نمیاد.زورگوئه.
بابام برگشت گفت.نه اتفاقا ادم منطقیه و شروع کرد به گفتن و گفتن.گفتم بیخیال..دیدم نخیر ول نمیکنه گفتم نیگا مثه تو زور میگه..دادش رفت هوا که چرا میگی مثه توئه ازش بدم میاد...خلاصه.من پا شدم رفتم.
فرداش طبق برنامه روتین همیشه بوس،بغل،عزیز بابا...اییییییش
خودمو تا حدی از بحثاشون کشیدم بیرون تا انقد اذیت نشم.
تا الان همیشه دور خودم تاب میخوردم.مثلا میگفتم ارشد چی بخونم؟چی بخونم؟از طرفی دلمم میخواد بخونم...الان با استفاده از دفتر جلد قرمز :) دارم ذهنمو تمیز میکنم تا تصمیم درست بگیرم.
شبها همون مشکلی که گفتم رو دارم.یه سری احساسات منفی که با گریه تخلیه میشه.
جمعهای خونوادگی شبانه گاها عصبیم میکنه ولی همونطور که گفتم دست من نیست برنامه ریزیش.خصوصا وقتی با غیبت و تیکه اندازی بهم همراه باشه.البته خوشبختانه من درگیرش نیستم اما بیننده و شنوندش هستم
خلاصه بهترم.مطمئنا بهتر هم میشم.
در مورد تاپیکها چی بگم؟بازم سعی میکنم کمترش کنم تا قطع بشه.
اما در مورد کنترل فکر
درست میگید گاهی حتی توی یه فیلم غرق میشم که میگم اگه من بودم اینکارو میکردم یا اینجوری مینوشتمش یا میساختمش.سعی میکنم اینا رو تو دفتر بنویسم تا ذهنم خالی بشه اما قصدم از گفتنش این بود که بگم گاهی زود تحت تاثیر قرار میگیرم.البته الان کمتر شده.
ممنونم:72:
نگارجان امیدوارم مشکل تو هم حل بشه.
امیدوارم کارشناسا به تاپیکت بیان.راستش من با این مشکل خیلی وقته دست به گریبانم.اگه ببینی انقد تاپیک زدم که همه میدونن اوضام چطوریه.شاید بخاطر همین بهم لطف میکنن.
امیدوارم اقای sci نوشتت رو ببینه و کمکت کنه:72:
-
RE: مشاوره تخصصی بهار زندگی با آقای sci (مسئله : ذهن سطحی و منتقد درونی )
[align=justify]
نقل قول:
نوشته اصلی توسط بهار.زندگی
سلام جناب sci.
شما درست میگید ولی باور کنید انجام تغییرات یهویی برای من غیرممکنه.
سلام بهار،
اتفاقا من یه تغییر یهویی دیدم، که باعث تعجبم شد. :43:
البته من حالت کسی رو دارم که خیلی کم و با فاصله تو رو دیده. مثل دو نفر که بعد از دو سه ماه همدیگه رو می بینن (قبلش هم خیلی به ندرت همدیگه رو دیده بودن)، یکی برمی گرده به اون یکی می گه: إ چقدر ناز شدی. :)
خلاصه که من تو پست زیر یه بهار متفاوت دیدم:
http://www.hamdardi.net/thread-27221-post-256262.html#pid256262
خیلی آروم بودی... لحن کلامت هیچ تندی ای نداشت. البته من قبلا هم پست های زیادی از تو نخونده بودم، اما هرچی خونده بودم، یه تلخی و گزندگی ای توش بود.
تو این تاپیک من فقط بعضی از پست های آقای sci رو خوندم (معمولا هرجا پستی از ایشون ببینم، بدون توجه به موضوع میخونم) این پست آخرتم نخوندم، فقط جمله اولش رو اتفاقی دیدم. برای همین دقیقا در جریان مسائلت نیستم، فقط خواستم بگم: نگو تغییرات یهویی برات غیرممکنه، اتفاقا یهویی راحتی خودشو داره. مثل اون روز که یهویی و با همه ی قدرتت دزدا رو دنبال کردی، الانم همونطور انفجاری عمل کن... :104: البته مسلما بعدش وارد فاز تثبیت می شی.
فکر کنم به زودی اطرافیانت همش بگن: واااای بهار چقدر تغییر کردی... چقدر بهاری شدی... :310:
برات آرزوی آرامش و شادی می کنم عزیزم، و همینطور استقلال و قدرت روحی حقیقی.
راستی آقای sci متشکرم که تو این سایت عضو شدید و موندید.:72::72: :72:[/align]
-
RE: مشاوره تخصصی بهار زندگی با آقای sci (مسئله : ذهن سطحی و منتقد درونی )
چندتا چیز دیگه هم میخواستم بگم جناب sci
بابای من چند ماهه تلفن خونه رو قطع کرده...ماهواره هم خیلی وقته خراب شد.هی میگیم یکی رو بیار درستش کنه میگه باشه اما پشت گوش میندازه.میگیم خودمون یکی رو بیاریم.البته من که نه برادرم بیاره میگه اصلا.. خودم گفتن بیان درستش کنن.
داداشمم میگه من دیگه کاری ندارم که بعدا یقمو بگیره.
خلاصه بابام هی امروز فردا میکنه.صدای همه دراومده..یعنی بگم الان خیلی وقته دو تا کانال درست نداریم حتی داخلی.
فقط میخواد لج کنه..تلفن ..ماهواره...خونمون که الاخون والاخونیم.معلوم نیست میخواد بخره.بفروشه.بسازه.
میگه فعلا تو این خونه خواستگار نیاد..بعد حرفشو عوض میکنه.
من از دستش خسته شدم.
کلاسمم تموم شده میخوام برم سر کار..اما کو؟
رفتم یه جا که شرایطش به نظر مناسب میومد.یارو زل زده بهم نه میپرسه مدرکت چیه,از کدوم دانشگاهه،سابقه کارت چیه،چرا از محل کار قبلی اومدی بیرون،....فقط میگه همه جور ادم اومده.دختر اومده اینجا مفت حاضره کار کنه اما من با حقوق مدنظر شما هرچند بالاس موافقم بیاین سر کار!
با خودم میگم اخه چطور حتی فرم پر نکرده میگه بیا سر کار..نه میدونه من کیم..نه هیچی.
اینم از کار...خوب همین چیزا کلافم میکنه.بی حوصله میشم.
فقط دلم میخواد قطار زندگیمو دوباره بندازم تو ریل.
امیدوارم بشه.
اینم بگین چیکار کنم بابام از خر شیطون بیاد پایین؟نه اینکه فکر کنید فقط با من اینطوریه...واسه حرف بقیه تره خورد نمیکنه درباره خودش.اما درباره ما چشش به دهن بقیس.
مرسی
ازرمیدخت تو بقیه پست قبل که نخوندی گفتم چرا از تغییرات یهویی خوشم نمیاد..
من خودم اون تلخی و تندی رو بسیووووور دوست میدارم
و ممنون از ارزوی خوبت منم برات همین ارزو رو میکنم.
موفق باشید
-
RE: مشاوره تخصصی بهار زندگی با آقای sci (مسئله : ذهن سطحی و منتقد درونی )
سلا بهار جان
خیلی از چیزایی رو ک گفتی تجربه کردم
روانشناس دانشگاهم گفت من کمال گرایی دارم
دارم فک میکنم من باید این همه راهو برم ک همه چی خوب بشه
تو الان خوب خوبی؟
دارم دلشوره میگیرم
نکنه تا اخر عمر همین جوری کلافه بشم از خیلی چیزا
نمیدونم اگه حس میکنی این کارا واقعا جواب میده
شاید منم شروعش کنم
البته حس میکنم باید تا اخر عمر این تمرینا ادامه پیدا کنه
ب حرحال هر چی خوب باشه و ادمو اروم کنه می ارزه ک امتحان بشه و ادامه پیدا کنه
خوش باشی و امیدوارم روز ب روز
حالت بهتر بشه
:46:
-
RE: مشاوره تخصصی بهار زندگی با آقای sci (مسئله : ذهن سطحی و منتقد درونی )
واقعا؟؟؟اینا رو که میگید بیشتر مدیون جناب sci و فرشته مهربون و بقیه بچه ها میشم.:72:
راست میگید از اون اول تا حالا خیلیا بهم کمک کردن.خصوصا بعضیا که پای ثابت تاپیکهام بودن و همیشه کمکم کردن.واقعا ازشون ممنونم.
منم سعی کردم تا حدی که میتونم جبران کنم.دیگه نمیدونم.
جوانه با سه تا علامت سوال که همون موقع ارزو کردم بشه سه تا ستاره افتخار یادمه فرشته مهربون و مدیر همدردی خیلی کمکت کردن.یادمه ها.
اما من فکر میکنم این تاپیک کلیه.یعنی چون موضوعش یه جورایی همه گیره بقیه هم میتونن استفاده کنن.درسته فرشته مهربون برای یه دست موندن روند تاپیک گفت بقیه مشکلاتشونو ننویسن اما فکر میکنم راه حلهای جناب sci واسه هممون خوبه.درسته؟
اینجا یه جورایی شبیه کارگاه عملیه..همه میتونن از راهنمایی های خوب استفاده کنن.
مناپاشا جان برای من موثر بوده و خودم امیدوارم بتونم روند زندگیمو بکنم اون چیزی که دوست دارم.
امیدوارم جوانه جان و مناپاشاجان و همه اونایی که یادمه مشکل منو داشتن موفق بشن تو زندگیشون:72:
-
RE: مشاوره تخصصی بهار زندگی با آقای sci (مسئله : ذهن سطحی و منتقد درونی )
آره بهار جان من از مدیر خیلی ممنونم همین طور اس سی آی که واقعا برام وقت گذاشت
حتما پی گیری نکردنشم علت روانشناسی داره ( خوب این الان به ذهنم میرسه وگرنه قبل ذهنم کلی حرف دیگه میزد)
اتفاقا امروز اومدم شروع کنم از اول این کارها رو انجام بدم دیدم اصلا مثل قبل نیستم حالم خیلی بهتره مثلا اوایل که تمرین تنفسو میکردم موقع خارج کردن نور سیاه حالت تهوع و سرفم میگرفت ااما الان تقریبا درونمو نورانی میبینم دیگه منتقد درونی منو نقد نکنه بلکه بیشتر خیال پردازی میکنه
فکر کنم مشکل من دیگه خیال پردازیه نه ذهن سطحی
باید ممنون باشم از همه خدا دوستم خانوادم
من کلا یکی از بزرگترین مشکلاتم قدر نشناسیمه (الان باید کشو محکم بکشم :) )
البته من بازم این کارها رو انجام میدم و شروع کردم از اول اما برام خیلی جالبه که خیلی کارها مثل موسیقی بی کلامو پیاده روی و بدون اینکه بدونم قبل انجام دادم و حالمو بهتر کرد یا آب خوردن و صبحانه که من قبل هرگز صبحانه نمیخوردم اما الانا شده بلند شم صبحانه بخورم و دوباره بخوابم این کارو میکنم
البته ذهن من خاموش نشده اما مهربون تره و بیشتر باهام همراه شده تا بر ضدم باشه
مطمئنم به زودی به خوبی نتیجه میگیری :72:
-
RE: مشاوره تخصصی بهار زندگی با آقای sci (مسئله : ذهن سطحی و منتقد درونی )
بهار جان...
این تاپیک شما و کارشناس محترم sci هست. نمی دونم درسته اینجا سوالاتو از من بپرسی یا نه. اگر فکر می کنی در راستای موضوع تاپیکته بپرس وگرنه بهم بگو شارژ کنم در پیغام خصوصی هرچی می خوای بدونی سوال کن.
-
RE: مشاوره تخصصی بهار زندگی با آقای sci (مسئله : ذهن سطحی و منتقد درونی )
سلام بهار جان دعوتم کردی اومدم
ممنونم
بسیار عالیست
از همه عزیزان متشکرم:72:
اما من از منتقد درونیم راضی ام.از رفتار خونه ناراضی م.مانعم میشن.اعتماد به نفسمو پایین میارن
با این حال تمارین کارشناس محترم sci رو انجام میدمو بدلیل اینکه شیفته ی روانشناسی بالینی هستم:227:
یه سوال:
قسمت تفس با نور رنگی رو خیلی متوجه نشدم.مثلا یه نور رو تصور کنیم؟
-
RE: مشاوره تخصصی بهار زندگی با آقای sci (مسئله : ذهن سطحی و منتقد درونی )
مرسی جوانه جان
جالب بود.منم وقتی اوایل تمرین تنفسیم موقع خروج نور سیاه احساس تهوع و سرفه میکردم.انگار واقعا داره خارج میشه.:)
و بعد یه مدت کلا حس میکنی درونت رنگیه.منم این تجربه رو داشتم.
سرافراز عزیز پس بیا اون هفته با هم شارژ کنیم که منم بیشتر بتونم بیام نت.موافقی؟میخوام راجب مستقل شدنت و درس و کارت بپرسم.
سپیده سحر منم از مشکل با خونواده به این تاپیک رسیدم.میتونی تاپیکای قبلیم رو بخوونی.
اره دیگه..تصور کن یه نور رنگی وارد بدنت میشه و به همه جای بدنت میره.من حتی تصور میکنم دور تا دورمم از نور درونم رنگی شده.
جناب sci هر وقت صلاح دونستین بقیه راهنماییاتونو بگید.:72:
موفق باشید
-
RE: مشاوره تخصصی بهار زندگی با آقای sci (مسئله : ذهن سطحی و منتقد درونی )
بهار زندگی،
با پدر کاری نداشته باشید فعلا... قراره که وارد تعارضات خونه نشوید!
سعی کنید فعالیتهای قبلی رو تکرار کنید
اما یه موضوعی که شما این روزها تجربه می کنید اینه که در پستهای قبلی گفتید... احساس غم! گریه کردن شبها... اما این گریه به چه معناست؟ گریه کردن نشان دهنده احساس و عواطف شماست. خب حالا می خوام قبل ا اینکه ادامه بدیم به شناخت بهار برسیم! واقعا این خانم، چطوریه!؟ کی گریه می کنه؟ چه زمانی می خنده؟ خب شاید بگیم یه زمانهایی می خنده و یه زمانهایی گریه می کنه! خب اشکال دقیقا همینجاست! یعنی یه اتفاقی موجب می شه بهار خلقش تنگ بشه و یه اتفاق دیگه موجب می شه بهار بخنده! این اتفاقات در طول روز بوقوع می پیونده... شایدم پیش نیاد!
اما بیا با هم کمک کنیم عواطف بهار رو شناسایی کنیم تا در نهایت دو هفته اینده یک user manual از بهار داشته باشیم
در این مقطع این یکی از مهمترین کارهایی هست که باید بهار انجام بده، یک مثال می زنم
شما یک تلویزیون می خرید، دفترچه راهنما رو می خونید نوشته که ابتدا به برق بزنید، سپس کلید رو بزنید، تلویزیون روشن می شه حالا فکر کنید که اون دفتر چه رو کسی نخونده و کلید های مختلف رو یکی یکی می زنه! چه اتفاقی خواهد افتاد؟؟؟ هیچی!! حالا فکر کنید که در این شرایط دوستی میاد و می گه صبر کن... درست خواهد شد! اما واقعیت اینه که اگر شخص سالها هم صبر کنه ولی دفترچه راهنما رو نخونه... و کلیدها رو بزنه! اون تلویزیون کار نخواهد کرد! گاهی حتی به این نتیجه می رسه که این تلویزیون باید همین شکلی باشه و اون رو روشنفکرانه می پذیره و می گه من می پذیرم این وضعیت رو! خب این اشتباهه
برای حل این مشکل نیاز داریم عواطف و احساسات بهار رو شناسایی کنیم و وضعیت های خوب رو تقویت و وضعیت های بد رو مراقبت یا جلوگیری کنیم
اما عواطف یا احساسات چیستند؟ چیزی که ما احساس می کنیم نتیجه مستقیم افکار ماست و فکر ما، تفسیری است که ما از موقعیت داریم! مثلا بهار از پدرش ناراحت است، پس عاطفه یا احساس : ناراحتی است. اما چرا ناراحت است؟ چون فکر می کند کم اهمیت است و به او ارزش لازم داده نشده است( این فکر بهار است) و این فکر تفسیر بهار از یک موقعیت است. حالا می تونه اون موقعیت یک بحث بین بهار و پدر باشد
اگر دقت کنید و پستهای قبلی رو یک بار دیگه بخونید متوجه می شوید که شما از بسیاری از موقعیتها نهی شده اید! مثلا گفتم وارد تعارضات در خانه نشوید.. یا تاپیکهایی رو دنبال نکنید چرا که شما بواسطه این کارها در موقعیتهایی قرار می گرفتید که منتقد درونی و ذهن سطحی شما فعال می شده است! امیدوارم این بحث مهم واضح باشد
حالا
یک دفتر بردارید.
سه ستون در یک صفحه رسم کنید
ستون اول: احساس کردم
ستون دوم: چون فکر کردم
ستون سوم: در این موقعیت بودم
مثلا وقتی خوشحال هستید:
احساس کردم: بسیار خوشحالم
چون فکر کردم: مهم هستم و می توانم از زندگیم لذت ببرم
در این موقعیت بودم: با دوستم صحبت کردم و با او بدمینتون بازی کردم
حالا اگر حال بهار بد بود یکی از کارهایی که می تواند برای خوشحالی خودش انجام دهد صحبت با دوست و بازی کردن با او می باشد. پس مناظر اتفاق خوب نمی ماند و اتفاق خوب رو ایجاد خواهد کرد
طی دو هفته اینده بهار پنجاه موقعیت خوب و بد خودش را مطابق با مثال و روش فوق شناسایی می کند
سوالی بود بپرسید
-
RE: مشاوره تخصصی بهار زندگی با آقای sci (مسئله : ذهن سطحی و منتقد درونی )
نقل قول:
نوشته اصلی توسط sci
حالا
یک دفتر بردارید.
سه ستون در یک صفحه رسم کنید
ستون اول: احساس کردم
ستون دوم: چون فکر کردم
ستون سوم: در این موقعیت بودم
مثلا وقتی خوشحال هستید:
احساس کردم: بسیار خوشحالم
چون فکر کردم: مهم هستم و می توانم از زندگیم لذت ببرم
در این موقعیت بودم: با دوستم صحبت کردم و با او بدمینتون بازی کردم
حالا اگر حال بهار بد بود یکی از کارهایی که می تواند برای خوشحالی خودش انجام دهد صحبت با دوست و بازی کردن با او می باشد. پس مناظر اتفاق خوب نمی ماند و اتفاق خوب رو ایجاد خواهد کرد
طی دو هفته اینده بهار پنجاه موقعیت خوب و بد خودش را مطابق با مثال و روش فوق شناسایی می کند
سوالی بود بپرسید
یه سوال از جناب اس سی آی
قبلا شما این ها رو به من گفتین؟
من این کارو قبلا کردم یعنی شناسایی کارهایی که شادم میکنه و انجام اونها وقتی غمگینم ...این به طور ناخودآگاه قبلا رخ داده یا جایی شنیدم و انجام دادم؟ میشه ناخودآگاه باشه؟
اما خوب من کمتر از 5 تا کارو شناسایی کردم
یه جمله همش داره تو ذهنم فلش میخوره
انجام کار دست و پا شکسته نتیجه دست و چا شکسته داره :104: خیلی برام مفهوم داشت این جمله
راستی من بعد یک سال هنوز برای خواستگارم ایمیل میفرستم با اینکه شاید اگه دوباره ازم خواستگاری کنه جواب رد بدم یا حتی ممکنه بلاکم کرده باشه اما هر از گاهی براش میل میفرستم به نظر این کار غلطه؟ چجوری جلوشو بگیرم؟ لازمه برم پیش مشاور؟ نمیخوام فعلا که دارم ذهنمو آروم میکنم درگیر مساله دیگه ای شه
رهاش کنم؟
دارم به خودم شک میکنم نکنه همه این مراحلو قبل به من گفتین و من انجام دادم؟اما اونقدر درگیر خودم بودم که یادم رفته؟
مثلا من چند وقت پیش دختر خاله ناتنیمو تو خیابون دیدم 3 دقیقه طول کشید تا بشناسمش
-
RE: مشاوره تخصصی بهار زندگی با آقای sci (مسئله : ذهن سطحی و منتقد درونی )
بسیارررررر ممنونم:72:
جناب sci سوال برام پیش اومده که مگه بقیه ادما این طوری نیستند؟و مگه اصل احساس بد این نیست؟منظورم اینه که مگه مثلا جناب sci یا فرشته مهربون و بقیه ادما وقتی اتفاق بدی میفته و ناراحت میشن دلیلش این نیست که یه فکر منفی کردن؟مثلا اگه خانوم شما باتون دعوا کنه شما احساس منفی نمیکنید؟افکار منفی ندارید؟
منظورتون اینه که من کلا از اساس نباید بابت اتفاقای منفی فکر منفی کنم یا ایراد اینه که غلظت افکار منفی تو من زیاده؟
واقعا نمیدونم اگه بقیه جای من بودن کمتر از من ناراحت میشدن یا بیشتر از من تحمل میکردن ایا؟
واقعا تصور کنید پدرتون مثلا تلفنو قطع کنه،ماهواره هم قطع بشه،بابت اشتباهاتش ویلون یه خونه بیخود باشین،بابت ندونم کاریاش صدبار سرتون کلاه بره و خونوادش مجبور شن جورشو بکشن،زورگو هم باشه،تو مسائل شخصی زنگیمون دیگران رو دخالت بده و هزاران کار دیگه که اگه بخوام بگم میشه روضه و مرثیه.
من دلم از دست خونوادم پره اما کاری از دستم برنمیاد.فقط باید خودمو از مشکلاتشون دور کنم.که تا حدی اینکارو کردم.همون دور بودن از تعارضات اما گاهیم نمیشه.ولی باور کنید که خودشونم فهمیدن کاری به کاراشون ندارم.
بگذریم گفتنش بیشتر ناراحتم میکنه.
اگه درست فهمیده باشم میخواین من یه راهنما از خودم تهیه کنم که بفهمم چی ناراحت و خوشحالم میکنه و وقتی ناراحتم کارای خوشحال کننده رو انجام بدم.
خوب نوشتن اینکه چی چرا ناراحتم میکنه چه نفعی برام داره؟؟؟
ممنون میشم بگید.:72:
سرافراز جان چون اینکه مجردی مستقل شم رویای همیشگیم بوده اینکه چند سالته؟چطور مستقل شدی؟تا چه مقطعی درس خوندی؟چطور درس خوندی؟خونوادت الان همون شهرین که توهستی؟خونت جداس؟چطور راضیشون کردی ازشون جدا شی؟از کی مستقل شدی؟خونوادت ازت حمایت کردن؟
اینا سوالایی بود که همیشه میخواستم ازت بپرسم.:72:
موفق باشید
-
RE: مشاوره تخصصی بهار زندگی با آقای sci (مسئله : ذهن سطحی و منتقد درونی )
جوانه جان
لطفاً برای سئوالاتت تاپیک جدا باز کن عزیزم . قبلاً به دوستان گفتم که تداخل نشه . برای حفظ نظم ذهن بهار و پیشرفتش نیاز هست حتی توی تاپیکش هم تداخلی به وجود نیاد مثلاً خود من الآن جوابهای برای سئوالات آخرین پست بهار دارم اما نمیدم تا فقط با جناب اس سی آی پیش برن و من تداخل ایجاد نکنم .. جناب اس سی آی اینجا جواب سئوال کسان دیگر را نمی دهند . پس تاپیک جدا ایجاد کن و محتوای این پستت را اونجا بیار تا من این پست را حذف کنم .
پست من و جوانه متعاقباً حذف میشه .
.
-
RE: مشاوره تخصصی بهار زندگی با آقای sci (مسئله : ذهن سطحی و منتقد درونی )
بهار زندگی،
افرین بر شما.
مگه می شه ادمها ناراحت نشوند و احساسات منفی نداشته باشند؟ بی شک همه ما در شرایطی ناراحت می شویم و احساسات منفی رو تجربه می کنم.. حالا از اینجا به بعد دو دسته مهم داریم: گروهی که خودشون رو در موقعیت رها می کنند و مانند غریقی می باشند که منتظر می مونه تا کاملا غرق بشه و گروهی که خودشون رو در موقعیت رها نمی کنند و از خودشون مراقبت می کنند و شاید تنها دلیلشون این باشه که ارزشمند هستند! این افراد می دانند که وقتی دارن غرق می شوند چگونه و در چه جهتی شنا کنند تا خودشون رو نجات دهند!
وقتی شما عواطفتون رو شناسایی می کنید و بعد مشخص می کنید که این عواطف ناشی از چه فکری است و اون فکر نتیجه و تفسیر چه موقعیتی، به موهبتی عظیم دست پیدا کرده اید که همانا راه حل غریق بالاست، فرد که عواطف خود رو می شناسه می دونه که باید شنا کنه و البته مهم تر اینکه می دونه در چه جهتی شنا کنه!
یک مثال می زنم
شادی از سر کار با اتومبیل به خانه می اید و بسیار ناراحت است، در اولین گفتگو با همسرش ناراحتی می کند و عصبانی می شود و تشدید موجب کدورت زیاد در رابطه انها می شود
اما شناخت عاطفه شادی: یک قدم به عقب بر می گردیم، چرا ناراحت بود، چه فکری موجب شده بود ناراحت باشد، فکری که شادی کرده بود این بود که با خستگی زیاد ناشی از کار، باید در ترافیک سنگین رانندگی میکرد و این موضوع او را اشفته کرده بود. اما اشفتگی فکر شادی ناشی از چه موقعیتی بود؟ ناشی از موقعیتی شلوغ مثل ترافیک سنگین. پس می توان نتیجه گرفت که اگر شادی در موقعیتهای شلوغ و پر استرس مانند ترافیک سنگین قرار بگیرد، و کاری بخواهد انجام دهد به شدت اشفته و ناراحت خواهد شد تا جاییکه این ناراحتی را به نزدیکانش منتقل کند
حالا شادی می داند که برای بازگشت به خانه، باید زمان خلوت تری را انتخاب کند یا فعالیتی انجام دهد که در مقابل این کار مقاوم باشد
شادی احساس بسیار خوبی دارد و پر از شعف است، او موسیقی زیبایی از یک نوازنده پیانو کلاسیک گوش کرده و اون قطعه رو درک کرده، پس موقعیت گوش دادن به موسیقی بوده و فکر ارامی که داشته ارتباط با موسیقی و درک ارامش بوده یا برای او یاد یک سفر رویایی رو زنده می کرده، و احساس احساس خوبی بوده.
حالا شادی برای مقابله با ترافیک سنگین با گوش دادن به یک قطعه موسیقی مورد علاقه اش در اتومبیل از خودش مراقبت می کنه و وقتی به منزل میاد دیگه خلقش اونقدر تنگ نیست که با همسرش دچار تعارض بشه
این فقط یک مثال بود برای این کار اما فعلا در مورد شما، ما به کاربردش کاری نداریم و مکلف به اجرای تکلیفیم! پس فعلا شما عواطف رو شناسایی کنید تا برنانه بعدی که کاربرد این شناسایی است رو به شما بگم
همانطوریکه قبلا گفته شد، فعلا برنامه های قبلی رو بعلاوه برنامه جدید داشته باشید و از تعارضات منزل خودداری کنید
ببینید شما نمی توانید، هرگز نمی توانید پدر و مادرتون رو تغییر دهید، پس خانواده رو همینطور که هستند بپذیرید، اما منفعل نباشید
-
RE: مشاوره تخصصی بهار زندگی با آقای sci (مسئله : ذهن سطحی و منتقد درونی )
نقل قول:
سرافراز جان چون اینکه مجردی مستقل شم رویای همیشگیم بوده اینکه چند سالته؟چطور مستقل شدی؟تا چه مقطعی درس خوندی؟چطور درس خوندی؟خونوادت الان همون شهرین که توهستی؟خونت جداس؟چطور راضیشون کردی ازشون جدا شی؟از کی مستقل شدی؟خونوادت ازت حمایت کردن؟
اینا سوالایی بود که همیشه میخواستم ازت بپرسم.
اوه! چقدر سوال خصوصی پرسیدی! صندلی داغه؟
بهارجان...شاید بهتر بود یک تاپیک دیگه باز می کردی تا با مطالب این تاپیک قاتی نشه.
بهرحال من تا اونجایی که بتونم به سوالاتت جواب می دم.
- من سی و چند سالمه.
-مستقل شدنم از قبولی در دانشگاه اتفاق افتاد. از شهرستان، در دانشگاه تهران قبول شدم و تقریبا از خونه جدا شدم.
- من تا مقطع کارشناسی ارشد خوندم.
- درس خوندنم ماجرا زیاد داشته. اینو بگم که از بچگی از درس خوندنم حمایت نمی شد. چون کسی اعتقاد نداشت که میشه از طریق درس خوندن هم کاری کرد. تو خونه ما به کار کردن بیشتر از درس خوندن بها می دادند. اما من همیشه از زیر بار کارهای غیر ضروری خونه در می رفتم و با کتابام یه گوشه درس می خوندم. غرغر هم زیاد می شنیدم اما اهمیت نمی دادم. از بچگی خودمو خانم مهندس می دیدم و همینطور هم شد.
- زندگیم پیچ و تاب زیادی داشت. بعد از لیسانس مجبور شدم برگردم خونه و به نوعی استقلالم رو از دست دادم. روزهای خوبی نبود. اونطوری نبود که می خواستم.
- توی اون دوره بیکاری واسه ارشد خوندم و بعدش برای کار به یکی از شهرهای جنوب رفتم.
-الانم از خانواده جدا زندگی می کنم و کاملا مستقلم. خانواده من هیچوقت با بیرون رفتن من از خونه مشکلی نداشتند. الانم ندارند. پدرم کار کردن رو دوست داره واسه همین موفقیت من رو می پسنده.
...
برای مستقل شدن باید بتونی در دانشگاهی دور از شهر خودت باشی. دوره زندگی من در خوابگاه دوره خوبی برای خودسازی بود. توی خونه هیچی نباشه همه ناز آدم رو بهرحال میکشن اما توی خوابگاه هر لوس بازی مساوی از دست دادن دوستان، حرف شنیدن و تنهاییه.
امیدوارم کامل جواب داده باشم...
-
RE: مشاوره تخصصی بهار زندگی با آقای sci (مسئله : ذهن سطحی و منتقد درونی )
ممنونم:72:
نقل قول:
مکلف به اجرای تکلیفیم!
باشه جناب sci مینویسمشون و میام نتیجه رو میگم.رو هم 50تا احساس بد و خوب؟
و اینکه من هنوز خوابم تنظیم نشده متاسفانه.حتی وقتی کتاب میخونم تا دیر وقت بیدارم.غیر اونم باز تا دیروقت بیدارم.یعنی معمولا4و 5 صبح میخوابم:163:
همین دیگه...برای بقیه برنامه جز اون بخشایش که انجام نمیدم و نخواهم داد مشکلی ندارم.
و یه تشکر ویژه دارم بابت پیگیری و برنامه بلند مدت.
سرافراز جان پس من فکرم درست بود که راه مستقل شدنم قبول شدن ارشد یه شهر دیگس.
راستش با خودم عهد کرده بودم سال دیگه ارشد بدم و حتما دولتی قبول شم.فقط گیر کارم انتخاب رشته بود که چون قصد تغییر رشته دارم کار انتخاب رشته برام سخت شده.
من سال دیگه نباید اینجا مونده باشم باااااید یه شهر دیگه باشم.:)
شهر رو انتخاب کردم سفارش دادم به کائنات.رشته رو هم باید انتخاب کنم.
ممنونم عزیزم که تجربت رو بهم گفتی.خیلی برام جالب بود و بهم انرژی داد.تو دختر موفقی هستی.
نقل قول:
توی اون دوره بیکاری واسه ارشد خوندم و بعدش برای کار به یکی از شهرهای جنوب رفتم.
بعد از ارشد کار کردی یا همزمان با دوره ارشدت کار میکردی؟
موفق باشید
-
RE: مشاوره تخصصی بهار زندگی با آقای sci (مسئله : ذهن سطحی و منتقد درونی )
نقل قول:
بعد از ارشد کار کردی یا همزمان با دوره ارشدت کار میکردی؟
کار و ارشد همزمان شد. مجبور بودم برای شرکت در کلاسهای ارشد از جنوب به تهران در رفت و آمد باشم.
جناب آقای sci... بخاطر تداخل پست هام در تاپیک شما ازتون عذر میخوام.:72:
-
RE: مشاوره تخصصی بهار زندگی با آقای sci (مسئله : ذهن سطحی و منتقد درونی )
بهار جان! دفعه پیش فرصت نکردم کامل بهت جواب بدم.
در مورد مستقل شدنت ازت می خوام به محض اینکه این پیغام رو خوندی یک کاغذ برداری و زندگی 5 سال آینده ات رو در اون به تصویر بکشی. اینکه دوست داری مثلا چی داشته باشی و چطوری باشی. من سال آخر لیسانسم نوشته بودم که مثلا "دوست دارم خانه ای در تهران داشته باشم." یا " ماشین شخصی داشته باشم." اینجوری ذهن خودت می تونه راهشو پیدا کنه و مثل انتخاب رشته ات نشه که ازین شاخه به اون شاخه بپری و کلا موقعیت رو از دست بدی.
دوم اینکه صرف رفتن به دانشگاه در یک شهر دیگه مستقلت نمی کنه بلکه تورو برای زندگی مسقتل آماده می کنه. تو حتما باید از لحاط مالی مستقل بشی و باید بتونی خودت کار کنی.
نکته سوم که اکثرا پنهان می مونه اینکه مستقل شدن نباید باعث غرور یا بالا رفتن توقعاتت بشه. نباید باعث بی حرمتی خانواده بشه. تو در همه حال باید احترام خانواده ات رو نگه داری. احترام کسانی که به خواستگاری ات میان رو نگه داری و نباید با دیده تحقیر به دیگران نگاه کنی هرچند در عین حال باید مواظب سواستفاده اطرافیان هم باشی. این مساله ای هست که وقتی آدم به یک استقلالی می رسه براش پررنگ می شه و باید مواظبش باشه.
-
RE: مشاوره تخصصی بهار زندگی با آقای sci (مسئله : ذهن سطحی و منتقد درونی )
سلام بهار جون
من یه کتاب پیدا کردم به نام شکوه زندگی در زمان حال از اکهارت تول
تونستی بگیر بخون خیلی خوبه...مال ماهاست که ذهنمون خیلی پر حرفه
البته با اجازه اقای sci چون گفته بودن دیگه از این کتابا نخونی
-
سلامی دوباره جناب sci
اگه بیایید و اینجارو بخونید.
من یه سوال یا مسئله دارم که اول خواستم براش تاپیک جدید بزنم اما فکر کردم به همینجا مرتبطه.
مسئله اینه که من در ارتباط با ادما خوبم،حتی گاهی خیلی صبورم خیلی تحمل میکنم،گاهی سعی میکنم بعضی مسائل رو بی اهمیت بدونم و ازشون بگذرم اما گاهی (این گاهی بعضی وقتا زیاده بعضی وقتا کم) وقتی یه موردی پیش میاد ناراحت میشم،عصبانی میشم به نظر میاد خیلی بد رفتار میکنم.
مثلا اگه یه ادمی حتی خیلی خوب باهام رفتار کرده باشه،بهم فراوون محبت کرده باشه اما مثلا یه چیزی بگه من ناراحت شم یا عصبانی شم دیگههههه هیچی.طرفو میشورم پهن میکنم تو افتاب.البته معمولا دقیقا یادم نمیمونه چی گفتم.مگه اینکه مثلا اگه اس ام اس بوده بعدا بهم نشون بده و ببینم چیا بهش گفتم!
اگه هم رودروایسی داشته باشم چیز خاصی بهش نمیگم اما باش سرد میشم.شاید قطع ارتباط هم کنم.
بعد من نمیدونم به اون محبتهای زیادی که در حقم کرده فکر کنم و ازش بگذرم یا به کار بدی که کرده یا حرفی که زده؟
البته این زمانیه که اون شخص فورا ازم معذرت خواهی کرده و با وجود عذرخواهی فراوون بازم اون واکنش شدید من پیش میاد.
اگه عذرخواهی نکنه که البته خیلی کم پیش میاد کلا از ذهن من دیلیت میشه.و باز اخرش طرف میاد عذرخواهی.
اما سوالم بیشتر در اون مورده که شخص عذرخواهی میکنه اما برا من فایده نداره.چون دلم شکسته.
البته قبلا بدتر بودم.الان بهتر شدم و سعی میکنم واکنشم بهتر باشه.اما درنهایت من گریه میکنم و قهر یا قطع ارتباط.
اصلا اگه اون لحظه من عصبانیتمو بیرون نریزم داغون میشم.و شخص مقابلم فقط باید دندون رو جیگر بذاره تا عصبانیت من تموم شه.اما میترسم جیگرش بشه جیگر زلیخا:)
در عوض اصلا اهل کلک بازی نیستم.و خیلی خصلتهای بد دیگه.
یعنی اینطور بگم مثه یه اتشفشان که اگه درشو بذارم از درون خودمو داغون میکنه و اگه درشو نذارم طرف مقابلمو.یعنی طرف مقابل بنده خصوصا اگه رابطه احساسی باشه باید یه لباس ضدحریق دم دستش بذاره که موقع انفجار خشم و ناراحتی من تنش کنه تا اسیب نبینه و موقع گریه من از تنش در بیاره و منو ارووم کنه.
البته بعد همه چیز خوب و گل و بلبل میشه و دوامش به این بستگی داره که کی باز منو بهم بریزه و البته اعصاب خودم.و اگه این اتفاق چندبار تکرار بشه کلا اون شخص از چشمم میفته.
یعنی اگه بگم چندبار خصوصا گذشته که به این اندازه ارووم نبودم چقد میشد تا دو دقیقه قبلش باهم عالی بودیم.اما یه چیزی پیش اومده که همه احساسای خوب یدفعه منفجر شده و ازش بیزار شدم و تِـق سیم کارتمو شکوندم انداختم دور...انقد پیش اومده که حسابش دستم نیست.یعنی ایرانسل باید بهم جایزه بده.
البته بعدش ارووم میشم اما دیگه زدم همه چی رو ترکوندم.دیگه فوق فوقش که اروم بودم کلی گریه کردم.
من خیلی امتحان کردم ولی نمیشه این واکنشو مهار کنم میخوام بدونم چطوری به اون بخت برگشته حالی کنم قضیه اتشفشان و لباس ضد حریق و این چیزا؟؟
پ.ن:اگه طرف مقابلم دختر باشه واکنش یه کم متفاوته.
مرسی