سلام
به اسمم نگاه نکنید.به رتبه هام،به نوشته هایی که ازم خوندین..
به معنای واقعی کلمه الان داغونم.واقعا دارم سعی میکنم جلوی اشکامو بگیرم.وای خدا...نمیدونم چی ارومم میکنه؟؟هیچی..هیچی
به معنای واقعی کلمه ازخونوادم متنفرم..ازشون بیزارم..ازپدرم..ازمادرم..از همه شون.
الان فقط دلم میخواد بدونم چطور میتونم ازاین خونه و زندگی برم؟نمیدونم الان که دانشجو نیستم چطور میتونم خوابگاه بگیرم؟
الان میفهمم چقد حق داشتم از پدرم متنفر باشم..چقد احمق بودم با حرفایی مثه بخشایش و این چیزا سر خودمو گول میمالیدم.
نمیدونم این قصه مسخره تا کجا میخواد ادامه پیدا کنه؟؟
امشب مادرم اومد بهم گفت بابات میگه بهار انقد پول ازم میگیره چکار میکنه؟
انقد پول منظورم بیست سی تومنی بود که ازش گرفتم.و در مقابل 400-500تومنی که ماهانه خرج خودم میکنم اصلا به حساب نمیاد..منی که ازش یه قرون پول نمیگرفتم.من که قبلش یادم نمیومد اخرین باری که ازش پول گرفتم کی بوده؟من که هرچی خرج میکنم به اسم خودشون تموم میکنن و به بقیه پز میدن ما فلان کارو براش کردیم.جون کندنای منو،تحمل رفتارای هیز بقیه رو سر کار و همه تلاشمو به اسم خودشون برمیدارن و اخرش اینطور میگن...:(
یعنی اگه با چاقو میذاشت وسط قلبم انقد برام دردناک نبود..داشتم دیوونه میشدم.فقط رفتم به بابام گفتم برات متاسفم.خیلی متاسفم.من چقد کلا تا حالا ازت پول گرفتم؟؟
اونم با مامانم دعواش شد که چرا رفتی به بهار گفتی چی بهت گفتم؟؟
نمیخوام و نمیتونم تحملشون کنم..
زندگیمو نابود کردن..وقتی با رفتارای زجراورشون باعث شدن من از خونه فراری و گریزان بشم.وقتی یه ثانیه تحمل خونه برام مثل یه عمر عذاب بود و چند سال پیش اون اتفاقی که نباید افتاد.و من الان عین بدبختا تا اسم خواستگار میاد تموم بدنم میلرزه و ندیده رد میکنم..و چقد استرس کشیدم فقط خدا میدونه.
زندگیم به معنای واقعی نابود شد..اصلا نمیدونم چی قراره سرم بیاد؟
ازشون بدم یاد..ازعدالت نداشته خدا هم بدم میاد..
کلی تو سر خودم زدم که بهار هرچی سرت اومده اشتباه خودته ولی نمیشه..نمیذارن.
من تا حالا فقط به دو نفر ازخواستگارام شرایطمو توضیح دادم.که کار خیلی سخت و عذاب اوری بود.منظورم گذشتمه:(..اونا هم پذیرفتن هرچند من تعجب کردم که قبول کردن اما اخرسر جواب رد دادم.
اصلا با این شرایط مگه میشه ازدواج کرد؟؟کسی که واسه سی تومن اینجوری میشه واسه جهیزیه چیکار میکنه؟؟
قید ازدواجو زده بودم..اما دیگه تو خونه هم نمیتونم بمونم.:(
اصلا از من بدبختتر هم هست؟؟
علاقه مندی ها (Bookmarks)