ازدواج با اعمال شاقه!! دیگه شخصیتم له شده
سلام به همگی
شوهرم انتظار داره هرچی میخواد همون بشه.
دو ساله دارم تحمل میکنم. خونوادش تو همه کارام دخالت میکنن. دائم از من بد میگن. دائم بهم کنایه میزنن اختیار هیچی رو ندارم
اصلا همچین آدمی نبودم که بخوام با خونواده شوهرم بد باشم. اما از روز اول انگار دشمنشون زن پسرشون شده. تازه فهمیدم هرحرفی زدم اونا برعکسش کردن و یه عالمه پیش شوهرم خرابم کردن.
با این وجود تا الان بهشون تو نگفتم. بی احترامی نکردم جوابشونو ندادم. و حتی پیش شوهرم بدگوییشونو نکردم. بعد شوهره همش میگه تو باشون راحت نیستی!!! خوب هرچی دوست دارن بهم میگن هر بدی فکرشو بکنین در حق زندگیم میکنن
البته خیلی با سیاستن همه حرفاشونو با خوشرویی میزنن. مثلا میگن:( داداش قربونت برم زنت به مادر نگفته ملحفه تازه خریده. فدات شم خوب مادر ناراحت میشه اون که غیر تو کسیو نداره اما زنت نمیخواد باما خوب باشه. مادر بیچاره یک عمر زحمت کشید حالا زنت میخواد تو رو از ما جدا کنه) :97:
بعدشم شوهره میاد و حسابی خدمتم میرسه هرچی برچسب ناجور هست به من و خونوادم میچسبونه
شما اجتماعی نیستید. من بدبخت شدم. هیچکی مثل ما نیست. شما فقط با خودتون خوبید.
خواهرام با همه خوبن چه برسه به تو که زن منی. خونوادت عوضین. غلط کردی با خواهرت رفتی خرید...
فکر کنین این چیزیه که به خاطر خرید یک متر ملحفه بدون اجازه قوم شوهر باید تحمل کنم.
در حالیکه خونوادم از گل نازکتر بهش نمیگن. انقدر بهش احترام میذارن که من حرصم میگیره:161:
من زن مستقلی هستم سرکار میرم خوشگلم و مودب.
شوهرم هم جلوی روی مردم خیلی احترام میذاره اما پشت سر ....
مثلا الان داره از عموی من بد میگه و فحش میده و به من کنایه میزنه...همون آن عمو رو میبینیم حرفهای شوهرم: ( خان عمو جان چطورید ... خانم بچه ها عروسها دامادها نوه ها همسایه ها گربتون چطورن... عمو جونم باید امشبو پیش ما باشید ... خانم یه زنگ بزن بگو ما عمو رو نگه داشتیم خودم میرم دنبال زن عمو... عمو جان ما که با هم تعارف نداریم... عمو من هفته بعد دارم میرم کوه شما هم بیاید) :33:
تقصیری نداره مامان و خواهراشم همینطورن
شوهرم میگه خیلی منو دوس داره همیشه قربون صدقم میره و میگه تو خیلی خوبی
اما رفتارش اینو نمیگه
میذاره هرکس هر توهینی میخواد بهم بکنه و خودش هم از توهین و بد و بیراه کم نمیذاره
چند وقت پیش با استفاده از تاپیک پاییز جان یکم رابطمو بهتر کردم اما با دعواهای اول سال دیگه بریدم
تا کی باید کوتاه بیام و بد ببینم. همش با خونوادش باشم همه چی در اختیارشون باشه بعدم طلبکار باشن
چرا باید انقدر خرد بشم
لطفا راهنماییم کنین