RE: بار زندگیم رو دوش خودمه اما مامان بابام الکی میگن با اوناست
بهار، پذيرا بودن خانواده يه چيزه، بي خيالي و بي مسئوليتي يه چيز جداست.
حالا كه دوست داري در برابر همه مسئول باشي و بار همه رو به دوش بكشي پس چرا ميآي تاپيك ميزني و از خواهر و برادر و مامانت گله مي كني؟؟؟
كسي كه چنين توانايي رو در خودش مي بينه پس بايد اونقدر سعه صدر داشته باشه كه تمام اين مسائل رو مثل يك درياي عميق در خودش حل كنه و در نهايت آرامش رو به ديگران هديه بده.
RE: بار زندگیم رو دوش خودمه اما مامان بابام الکی میگن با اوناست
نقل قول:
همه تفسیرها صحیح و درست لزوما مفید نیستند.
یه سوال دارم فرشته جان..
اگه تفسیر صحیح برامون مفید نباشه.مثلا حالمونو بد کنه..
اما از طرفی تفسیر دیگه شاید ظاهرا خوش اب و رنگه اما
1-ذهن بشدت پیغام میده این واقعیت نداره..تو داری خودتو گول میزنی..و در واقع حس حماقت و ازردگی پدیدار میشه
2-ازردگی از خود که به حس ناراحتی که درست و حقه توجه نکردیم میتونه اون ازردگی که در حد جرقه است رو به یه اتشفشان از خشم بخاطر بی توجهی به احساس واقعی و درست تبدیل کنه
3-از این تفسیر جدید استفاده میکنیم اما هنوز رفتار اون شخص داره به منافعمون اسیب میرسونه..
برای این حالتها چه باید کرد؟؟؟
.................................................. ................
نقل قول:
بار همه رو به دوش بكشي
من بار همه رو به دوش نمیکشم..دارم از منافعم دفاع میکنم
ضمنا نمیدونستم باید برای زدن تاپیک اجازه بگیرم..تاپیک میزنم چون برام منفعت داره..قطعا واسه سرگرمی تاپیک نمیزنم
اگه لازم باشه تاپیکهای دیگه میزنم تا با کمک دیگران مشکلات رو حل کنم و قطعا کسایی که کمکم میکنن در حقم لطف میکنن و بزرگواری خودشون رو نشون میدن
RE: بار زندگیم رو دوش خودمه اما مامان بابام الکی میگن با اوناست
کاش میشد درباره این موضوع یه کارگاه باز کرد؟؟میشه؟؟
هم درباره کنترل ذهن..هم درباره برداشتها
RE: بار زندگیم رو دوش خودمه اما مامان بابام الکی میگن با اوناست
عزيزم، من در حد بضاعتم چند جمله اي رو برات تايپ كردم، شايد از رك گويي من خوشت نيومد ولي دو جمله زير رو برات ميذارم:
ما نمی توانیم دیگران را تغییر دهیم ولی قادر به تغییر خود هستیم.(لوییز ال هی)
با ایده های نو بدون تعصب برخورد کن.(جکسون براون)
موفق باشيد:72:
RE: بار زندگیم رو دوش خودمه اما مامان بابام الکی میگن با اوناست
از جملات زیبات و راه حل های خوبت حتما استفاده میکنم.:72::72:
RE: بار زندگیم رو دوش خودمه اما مامان بابام الکی میگن با اوناست
سلام بهار عزیزم
از پست های خوبی که تو تالار گذاشتی تو این مدت واقعا لذت بردم عزیزم :104:
دختر چه گرد و خاکی کردی...کمی آرومتر گل من :46:
کی گفته تو حق نداری ناراحت باشی؟ کی گفته بهار نباید مسئله داشته باشه؟ کی گفته تو حق نداری مسئله داشته
باشی؟
عزیزم تو هم حق داری مسائلت رو حل کنی....تاپیک بزنی اما با آرامش...با صبوری...با پذیرش
تو شبیه 3 سال پیش منی ... روزهایی که بیتوجه به حرف پدرم کارآفرینی کردم و به دلیل بی تجربگی در کار چه زیان
های مالی ای رو متقبل شدم و امروز می فهمم که درسته که من با اونها اختلاف عقیده و نظر دارم اما اونها با همین
دنیای سادشون یک دختر خوب و مستقل رو پرورش دادن و ازشون امروز ممنونم
تو اذعان داری بار زندگیت روی دوش خودته اما مامان و بابا میگن با اونهاست درسته؟
ما هزاران سال هم تلاش کنیم هرگز محبت و زحمات اونها جبران نمیشه بهار....بخدا نمیشه
تو بار نیستی عزیزم ... تو مایه افتخاری و اونها از داشتنت احساس غرور می کنن و می خوان بگن دختری که ما براش
زحمت کشیدیم شده این ولی شاید به روش سنتی و قدیمی بیان می کنن :) مهم اینه که اونها ته قلبشون تو رو
قبول دارن و بهت افتخار می کنن
میدونی 1 لحظه به این فکر کن که اگه تو دختر بسیار موفقی داشتی و دخترت میرفت می گفت همه اینها حاصل
تلاش خودمه آیا تو خوشحال می شدی؟ نمی گفتی چه دختر قدر نشناسی؟
قبول دارم که اونها باید عزت نفس تو رو هم در نظر بگیرن و این با یک گفتگوی ساده درست میشه اما اگر خودت پیش
دستی کنی و جلوی فامیل بگی من همه موفقیت هام و موقعیت شغلی و کاری و استقلالم رو مدیون خانوادم هستم
هم اونها رو جلوی دیگران عزیز کردی و هم غیر مستقیم به بقیه می فهمونی که بهار66 پر افتخار روی پای خودشه که
اینو مرهون خانواده خوبشه
بهار عزیزم...تاپیک مرنج و مرنجان رو از جناب لرد حامد بخون گلم
مرنج از مرنجان مهمتره...دیگران دائم دنبال تفسیر و تعبیر ما هستن... گاهی اوقات آسیب زا و گاهی درست!
اما اگه همش برامون مهم باشه که دیگران تفسیرشون از ما چیه عمرمون و انرژیمون رو پای این کار تلف می کنیم...
از بیرون به بهار66 نگاه کن...گاهی کلام بهار خیلی گزنده اس....مثل کلام من در گذشته...وقتی از بیرون نگاه می کنی
به خودت می بینی که بهار چقدر سخت شده...کمی مهربانتر باش با خودت ... این تجربیات رو کسی داره بهت
می گه که از نظر تجربه 2-3 سالی ازت جلوتره و این راه رو رفته و فقط خسته شده...
چون آدمها فقط دنبال قضاوتن اونجور که خودشون میخوان...تو باید ظرف روحت انقدر بزرگ باشه که به قول ستاره
زود برانگیخته نشیو سرریز نشی...
مهم نیست دیگران چطور فکر می کنن...مطمئن باش مردم انقدر گرفتاری دارن که به من و تو فکر نمی کنن!
بعد هم به قول خودت ملاک قضاوت خداست و مردان بزرگ رو گذشت زمان تبرئه می کنه و به عینه به من ثابت شده!
به جای اثبات خودت در مقابل برداشتهای اشتباه ، با آرامش و بیتوجه به حرف ها فقط عمل کن و ظرف روحت رو بزرگ!
مطمئن باش نتیجه می گیری و دنیایی از آرامش میشی و در مقابل حرف دیگران فقط لبخند میزنی چون دیگه برات مهم
نیست! اونوقت کم کم میبینی که قضاوت نمیشی چون دیگه حساس نیستی...چون آرومی...چون راه درست رو داری
میری و مهم تو هستی و راه درست...پشت سر افراد موفق همیشه حرف هست...حسادت و بخل مردم هست...
سعی در نا امید کردن هست...گاهی قضاوت هست اما مهم اینه که روح تو انقدر بزرگ باشه که از هیچ کدوم این
حرف ها نرنجه و با باور و ایمانش راه رو ادامه بده گل من...
بهار گلم به قول خودت آزردگی هات رو روی کاغذ بیار و بهشون خوب فکر کن...سعی نکن آدمها رو تغییر بدی...فقط
دنیای خودت رو تغییر بده و با آرامش بیشتر و ظرف روح بزرگتر زندگی رو برای خودت آسونتر کن!
اگر دنبال آرامشی با دنیا نجنگ ، با تدبیر و آرامش با دنیا مواجه شو تا مغلوب نشی
تو از پسش بر میای بهارم
این رو هم بخون
راستی بهار برای ترافیک ذهنت هم پلیس بگذار
:72:
RE: بار زندگیم رو دوش خودمه اما مامان بابام الکی میگن با اوناست
وای بهار شادی جان چقد دلم برات تنگیده بود..چقد جات خالی بود..دق کردم بابا..کجایی دختر؟؟
حرفات خیـــــــــلی به دلم نشست.
به پست لرد حامد که دسترسی نداشتم اما بقیه رو دارم میخونم.ممنون عزیزم:72::72::72:
میدونم بهار جان کلامم تلخ و گزنده است..اما بخدا اینطور نبودم..اینطور شدم...میفهمی شدم...
من دختری بودم تو عوالم خودم..انقد رو پدرم حساس بودم که اگه یکی میگفت بالای چشمش ابروئه خونش پای خودش بود..زندگی خوبی داشتم...اما زندگی چرخید اتفاقاتی برام افتاد...زندگیم زیر و رو شد
یه بار یکی از اعضا گل تالار که بهش ارادت دارم (مثل تو که خیلی دوست دارم) کلی هندونه زیر بغلم گذاشت و اخرش گفت حس میکنم اخلاقت یه کم مردونه است..گفتم نه یه کم..خیلی..اینطوری نبودم..شدم..
بخدا من اینجا هیچ وقت مشکلات اصلیم رو نگفتم.هر چی مینویسم بیشتر شبیه بهانه گیری هست..به خودم میگم بهار66 تو که میدونم مشکلت چیه؟چرا بهونه میگیری؟؟؟
واقعا بیشتر از این نمیتونم بگم اما اگه کسی جای من بود تلختر گزنده تر و سخت تر میشد..الان بهتر شدم...اما انگار کافی نبوده..انگار زخمهای دلم هنوز خوب نشدن
دلم برای خودم میسوزه..خیلی
RE: بار زندگیم رو دوش خودمه اما مامان بابام الکی میگن با اوناست
دوست عزیز
(متاسفانه من فرصت نکردم نظر همه ی دوستان رو بخونم و فقط پست شما رو خوندم)
می خوام سئوال کنم برای چی نظر بقیه انقدر برای شما مهمه؟مهم اینه که شما به احساسی که دوست دارید که همون مستقل بودن و به قول خودتون کیف کردنه رسیدین حالا چرا باید نظر مابقی افراد فامیل براتون مهم باشه؟یعنی به تاید و چگونگی نگاه اونا به خودته متکی هستید؟
به هر حال من فکر میکنم با گذشت زمان و نوع رفتار پخته ی شما بالاخره اطرافیان هم متوجه استقلال شما خواهند شد.بنظرم اینکه متضاد با حرفهای پدر و مادر خودتون حرف بزنید هم وجه ی شما رو خراب میکنه هم اونا رو و باعث دلگیری پدر و مادر هم میشه.
RE: بار زندگیم رو دوش خودمه اما مامان بابام الکی میگن با اوناست
خوب بهار جان عزیز دلم
دلت برای خودت میسوزه واقعا؟ پس چرا انقدر با خودت نا مهربون شدی؟ چرا انقدر تلخ شدی؟ چرا بهار؟
می گی شرایط و اتفاقات تلخ تو رو خشن کرده اما هرچه بوده گذشته بهار! تو فکر می کنی همه بچه های این سایت
یا خود من کم سختی کشیدیم؟ کم تلخی ها رو چشیدیم؟ بهار کجاست روحیه بهاری پروفایلت؟
بهار66 نوشته بود تو پروفایلش :
علاقمندیهام هم طبیعت خصوصا بهار که منو واقعا سرمست میکنه..
الهی به امید تو نه به امید خَلقِت...
کجاست اون بهار66 که فصل بهار و بوی بارون روح لطیفش و نوشته های پر مهرش رو سرمت می کرد؟
تو میدونی الان بهار66 کجاست؟ تو میدونی روحت رو داری محبوس می کنی؟ زیادی منطقی نشدی؟ احساساتت
رو سرکوب نکردی بهار؟ به جای اینکه دست به سر و روی احساساتت بکشی و باهاش مهربون باشی شدی یه
موجود سخت و کمی پرخاشگر که میخواد با گیر دادن به زمین و زمان خودش رو تبرئه کنه اما هرگز نمیتونی از
سختی ها عبور کنی مگر اینه با شجاعت و تمام احساس با حقایق روبرو بشی با خودت و خودت رو ببخشی و
دوست داشته باشی خودت رو! بسه تنبیه روحت...بسه سخت گیری به کودک درونت! بهانه گیرش کردی بهار!
پرخاشگرش کردی! به صداش گوش بده! باهات قهره انگار!
راستی رابطت با خدا چطوره این روزها؟
تو امضات نوشتی :
وقتی چشم امیدم به خدا باشد،هیچ چیز انقدر عجیب نیست که راست نباشد
هیچ چیز انقدر عجیب نیست که پیش نیاید
هیچ چیز انقدر عجیب نیست که دیر نپاید.
خوب پس اون بهار متوکل و مملو از آرامش کجاست؟
اگر دوست داری مسئلت رو بگو تا رها بشی ازش...اگه هم نه واسه خودت حلش کن!
بهار گلم خدا بنده هاش رو می بخشه و عاشق بنده هاشه! تو هم خودت رو ببخش و با خودت مهربون باش!
لطیف باش مثل گل و با صلابت باش مثل سرو!
ارزش یک زن به صلابتشه اما در عین حال به لطافتش!
بگذار بهار 66 روحش رو درمان کنه و زخم هاش رو فقط با بخشش و پذیرش!
نه استقلال به تو آرامشی که میخوای رو میده نه مردایی با یک رنگ پوست خاص هستن! تنها چیزی که به تو
میتونه آرامش بده لطافت و پاکی ایمانیه که تو توکل به خدا و مهربانی با خودت و بعد خلق خدا نهفته است
بهار گلم فکر کنم بد نباشه یک سری به امام رضا بزنی و باقی زخم هات رو تو حرم آقا کنار ضریحش التیام بدی!
و بعد بهاری بشی مثل اسم و پروفایل و امضای قشنگت گل من
:46:
این عکس زیبا هم هدیه به تو نازنین دختر
RE: بار زندگیم رو دوش خودمه اما مامان بابام الکی میگن با اوناست
سلام بهار عزيز . يك ربع ديگه كلاسم شروع ميشه و بايد برم .
ديشب تاپيكت رو خوندم . تا اولش رو خوندم خواستم برات بزنم بهار چي شده . اين چند تا تاپيك تو اين مدت بيشتر شبيه بهونه گيريه . بهونه گير شدي . به خدا فهميدم كه داري به حاشيه ميزني تا از اصل فرار كني . لنگه خودم .
ديدم از حرف بچه هايي كه همينو بهت گفته بودن يكم دلخور شدي ، مطمئن شدم كه يه جاي كارت ميلنگه كه نگفتي . اگه ايراد كارت اين تاپيك بود از راه حلها كلافه نميشدي . (حتي اگه بيراهه بود )
بهار جان ، نميدونم مشكل اصليت چيه . اما چون يه تجربه مشترك دارم بهت ميگم . حلش كن .
بهار روح و جسمت رو بيشتر از اين فرسوده نكن .
تو بي نهايت باهوش و دلسوزي . حيفه كه روح و جسمت رو انقدر خسته كني دختر خوب .
مواظب خودت باش . اين روزها بهترين روزهاي عمر و جوونيته . بهترين استفاده رو ازش بكن .