به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 2 از 3 نخستنخست 123 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 11 تا 20 , از مجموع 24
  1. #11
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    دوشنبه 15 آبان 96 [ 16:14]
    تاریخ عضویت
    1396-4-13
    نوشته ها
    18
    امتیاز
    521
    سطح
    10
    Points: 521, Level: 10
    Level completed: 43%, Points required for next Level: 29
    Overall activity: 1.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class3 months registered500 Experience Points
    تشکرها
    7

    تشکرشده 25 در 9 پست

    Rep Power
    0
    Array
    سلام واقعا از خوندن مطالبی که نوشته بودی متاثر شدم و برای بار هزارم به موردی برخوردم که بهم نشون داد تحصیلات به هیچ عنوان به تنهایی نمیتونه یک انسان خوب بسازه. اگر دختر کوچولوت نبود بدون شک نظر من متفاوت بود ولی حالا...
    عزیزم زمان خیلی چیزها رو حل میکنه سریع شروع کن اما عجول نباش و صبرکن.
    اگر می تونی همسرت رو راضی کن تا به مشاور مراجعه کنید. اگر تمایل نداشت تنها مراجعه کن و از راهنماییش استفاده کن.
    باید برای دخترت زندگیت رو بسازی پس شروع کن و قوی باش گفته بودی احساسی هستی عزیزم احساسات قوی یک ضعف نیست می تونه ابزاری باشه تا سختی های راه رو تحمل کنی.
    اول ازهمه تمرکزت رو روی خودت بگذار و از روی همسرت بردار باید تا میتونی نقطه ضعف هات رو به صفر نزدیک کنی در خونه محل کار روابط خانوادگی سعی کن موفق عمل کنی . به هیچ عنوان پیش همسرت از خودت یک زن ضعیف که بدون اون بدبخت و ناتوان جلوه نکن.
    تلاش کن روابط خانوادگیت رو با خونواده و زوج های جوانی که اطرافتون هستند و زندگی موفقی دارند بیشتر کنی رفت و آمد با مردهایی که دید درستی در رابطه با زن و خانواده دارند میتونه به شدت تفکرات همسرت رو تحت تاثیر قرار بده.
    ببین همسرت کدوم خانم ها رو قبول داره و تحسین میکنه (خواهر، خاله، مادر، زن برادرو ...)این میتونه یک راهنمای خوب در شناخت روحیاتش باشه
    من معتقدم زن ها اگر یک توانایی ذاتی داشته باشند آن توانایی عاشق کردن مردهاست پس اگه تا حالا این اتفاق نیافتاده دلیلی نداره از حالا به بعد این امکان وجود نداشته باشه.

    من یک کارشناس نیستم تنها هدفم همدردی و در صورت توان راهنمایی است. از دیدگاه من تو باید بتونی یک زن سالم (از جنبه روحی و جسمی) باشی تا بتونی الگوی خوبی برای دخترت باشی و درست تربیتش کنی همه تلاشت رو بکن حتی اگه شده سالها همه راه ها رو برو ،هرچیزی که میتونی برای ساخت زندگیت فداکن جز خودت رو ، خودت رو برای دخترت نگهدار که شدید لازمت داره پس اجازه نده همسرت ، شخصیتت رو ازبین میبره و نابودت کنه.
    با آرزوی روزهای خوش

  2. 3 کاربر از پست مفید مهارت جو تشکرکرده اند .

    goli.gol (یکشنبه 18 تیر 96), بارن (یکشنبه 18 تیر 96), جوادیان (یکشنبه 18 تیر 96)

  3. #12
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    جمعه 21 دی 97 [ 22:39]
    تاریخ عضویت
    1392-6-15
    نوشته ها
    32
    امتیاز
    4,511
    سطح
    42
    Points: 4,511, Level: 42
    Level completed: 81%, Points required for next Level: 39
    Overall activity: 2.0%
    دستاوردها:
    Tagger First Class1000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    18

    تشکرشده 19 در 11 پست

    Rep Power
    0
    Array
    ممنون مهارت جوی عزیز.
    خودمم اگر دخترم نبود شاید الان کنارش نمی بودم.
    در مورد مشاور هم اصلا قبول نداره و حتی من که یکبار رفتم رو مسخره می کرد و می گفت به باباش (یه دفعه توی دعوا) که کارم مسخره و احمقانه است.
    با همکارای خودش که برخورد خوبی با همسرشون دارن رابطه داشتیم اما خودش رابطه رو قطع کرد و می گفت چون خیلی به دهن زنشون هستن. تصمیمات عاقلانه ای نمی گیرن و من خوشم نمیاد.
    راستش خودمم دوست دارم مادر خوب و قوی ای باشم برای دخترم.
    .
    .
    .
    اما راستش یه موضوعی هست که نمی دونم چطور باهاش برخورد کنم؟
    همسرم یک سال پیش به پیشنهاد پدرم و میل خودش یه زمین رو کنار زمین پدرم خرید. در ابتدای کار پدر همسرم چون مخالف بود گفت به باباتون بگین اگه کارهای درختان زمین رو می تونن انجام بدن، زمین رو بگیرین چون شما جوون هستین و تجربه توی باغداری ندارین.پدرم هم قبول کرد.
    محل کار همسرم شهر دیگه ای هست و ما مجبور بودیم کارهای زمین رو به یکی واگذار کنیم. اما همسرم یه دفعه تصمیم گرفت توی زمین یه خونه هم بسازه و شروع به بنایی کرد در حالی که ما توی یه شهر دیگه بودیم و پدرم علاوه بر کار درختان، تا حد توان مسولیت بنایی رو در کنار مادرم هم قبول کردند.شوهرم فقط تلفنی پی گیر کار بود و هزینه ها رو می داد.تا اینکه بعد گذشت یکسال دست پدرم از شونه بخاطر کار بنایی توی زمین ما دو مرتبه شکست و بنده خدا درد زیادی کشید و از اون به بعد کمتر می تونست توی کارهای بنایی کمک کنه و با این حال کارهای درختان از قبیل ابیاری، هرس و سم پاشی رو انجام میده بدون اینکه حتی به شوهرم بگه.
    اما الان همسرم همش بهانه گیری میکنه که چرا بابات کار نمی کنه؟خودشون منو مجبور به خرید کردن اما حالا چرا کار نمی کنن؟ یا بابام باهاش میره از صبح تا شب اونجا. بعد شب میاد میگه بابات کار که نمی کنه هیچی، یه ناهار هم نمیاره بخوریم؟؟؟؟یا جدیدا میگه چرا اونجا همه زن ها کنار شوهرشون کار می کنن اما تو کار نمی کنی؟؟
    بهش میگم من حرفی ندارم میام کار می کنم اما بعضی وقت ها جلوی کارگرای مرد معذب میشم وگرنه میام.
    دیروز مجبورم کرد تنهایی برم سرکار بنایی و کار کنم و من رفتم اما بابام وقتی فهمید خیلی ناراحت و عصبانی شدو گفت از کی تا حالا زن تنها میره با کارگرا کار کنه؟
    دیشب با اینکه رفتم سرکار بنایی، وقتی اومدم کارهای خونه رو هم خودمم کردم. اما اون بدون هیچ دلیل اومد سرم و کلی به من و پدر و مادرم فحش داد و گفت نگاه کردن توی قیافه شما ننگ داره!!فردا هم باید بری سرکار وگرنه مثل سگ باهات رفتار می کنم.تو باید پشت من باشی نه مامان و بابای خسیست!!!که یه ناهار به من نمیدن.
    .
    .
    منم هیچی نگفتم و خونسرد بودم. صبح از خوا پاشدم و در کمال آرامش و خونسردی رفتم بالاسرش ( توی یه اتاق دیگه میخوابه) من تنها نمی رم اما بیا باهم بریم. من از کار نمی ترسم من از زن ها نیستم که از کار بترسم.بعدش هم یه کم منطقی به کارها و حرفات فکر کن. بابای من هر چقدر تونسته کمک کرده اما الان دستش شکسته نمی تونه.
    داشتم حرف می زدم که هلم داد و از خونه رفت بیرون و حتی جواب تلفن رو هم نمی ده.
    احساس می کنم هر چی بیشتر کوتاه میام و خونسردترم اون گستاخ تر میشه.

    یکی نیست بگه چرا بابای خودت نمیاد کمک کنه؟فقط تا حالا دو دفعه اومدن که هردفعه اومدن کلی ایراد به کار گرفتن یا میگن چرا درختان محصول نداره؟؟؟
    وای خدا این دفعه یه هفته است قهره و فقط داره منو تهدید می کنه.خرید خونه نمی کنه و کلا هیچ کاری نمی کنه.

    نمی دونم چطور باید رفتار کنم که آروم بشه شوهرم و آرامش به خونه برگرده. از طرفی پدرم متوجه موضوع شده و نمی دونم چطور با اونا برخورد کنم و چی بگم بهشون؟؟
    ویرایش توسط goli.gol : یکشنبه 18 تیر 96 در ساعت 13:38

  4. #13
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    جمعه 21 دی 97 [ 22:39]
    تاریخ عضویت
    1392-6-15
    نوشته ها
    32
    امتیاز
    4,511
    سطح
    42
    Points: 4,511, Level: 42
    Level completed: 81%, Points required for next Level: 39
    Overall activity: 2.0%
    دستاوردها:
    Tagger First Class1000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    18

    تشکرشده 19 در 11 پست

    Rep Power
    0
    Array
    گلی گل گرامی ، نگران نباش ، مشکلاتی که مطرح کردی ، با اینکه می دانم بسیار آزراردهنده هست و شما را بسیار متاثر کرده ، اما این اطمینان را داشته باش که قابل حل هست
    منتها برای رفع این مشکلات و مرتفع شدنشون ، باید در بستر زمان و با صبوری پیگیر باشی
    توی تاپیک قبلی تون شفاف تر به مسائل پرداخته بودی ،
    گفته بودی پدرشوهر و مادر شوهرت از ترس اینکه نکنه شما هم مانند اون یکی عروسشون به اصطلاح پسرشون رو ازشون نگیری دست به این قبیل رفتارها می زنند
    گفته بودی در مسائل اقتصادی با شما مشورت نمی کند
    گفته بودی وقتی ازش می خواهی رفتارش رو اصلاح کنه ، از کوره در میره و فحش میده
    گفته بودی سریع قهر میکنه و دیر اشتی

    این ها مسائلی بود که من دسته بندی شون کردم و اون راه حل هایی رو که به نظرم میرسه رو برات می گویم ، انشالله که برای شما هم کارساز باشد

    اول اینکه با صبوری سعی کن مدتی یک طرفه و بی قید و شرط به شوهرت محبت کنی ، ولو اینکه او با شما تندی کند و یا حتی مواقعی که شما را آزرده است ، باز هم شما با نرمش رفتار کنی

    بند اول)
    دقت: ناز کشی نکن ، خودت را به خاطر شوهرت بی ارزش نکن ، اما مهربان باش و با محبت : مثلا سر یه موضعی شما از دست شوهرت دلخور هستی ، اخم نکن ، چهره ات را خیلی درهم نکن ،قهر نکن ،بی تفاوت نباش ، اما خیلی هم گشاده رو نباش ، معمولی و با چاشنی مهربانی به شوهرت محبت کن ( حس مادری را داشته باش که می داند فرزندش خطا کرده ، اما با رفتار درست سعی می کند فرزندش را شرمنده کند )
    چرا: این بند برای این هست که کم کم اعتماد شوهرت نسبت به علاقه و محبت شما نسبت به خودش جلب بشود
    مسلما شوهرت هم از اینکه بینتون دلخوری پیش بیاد ناراحت می شود ، منتها چون پدرو مادرش هم راه و روش درستی رو بهش یاد نداده اند ، بنابراین شیوه درست برخورد کردن را بلد نیست، و شما با اینکار سعی می کنی کم کم اعتماد شوهرت را جها اینکه از محبت شما بهره مند می شود را جلب کنی تا کم کم زمینه برای تاثیرپذیری شوهرت از شما فراهم شود

    بند دوم)
    دقت: فعلا در خصوص در میان گذاشتن مسائل اقتصادی با شما اصراری نداشته باش ، اما هرازگاهی بهش قوت قلب بده و از سپاسگزار باش که به فکر پیشرفت زندگیتون هست
    مثلا:
    همسرم عزیزم ، خیلی خوشحالم که می بینم شما به فکر آینده مون هستی
    از اینکه می بینم اینقدر در صدد هستی زندگیمون پیشرفت کنه ، اونقدر آسایش خیال پیدا می کنم
    وای از اینکه تو داری اینقدر با انرژی وقت میذاری و به فکر راحتی و رفاه زندگیمون هستی و در تلاشی برای کسب درآمد و سرمایه گذاری ، اونقدر حس خوبی بهم دست میده
    دقت: این جملات را زمان هایی بگو که می بینمی یه تصمیم مالی گرفته و یا داره جایی سرمایه گذاری می کنه و .... یعنی وقتی می شنوی بدون مشورت با شما مثلا رفتی ماشینی ثبت نام کرده و .... ناراحت نشو که چرا به من نگفته سعی کن از در مثبت وارد بشی
    کلا مردها از موقعیت هایی که مورد بازخواست قرار بگیرند بیزار هستند ، به همین خاطر یا مخفی کاری می کنند و یا به صورت دیگری سعی می کنند در این شرایط قرار نگیرند
    اما اگر شما با تقویت حس تقدیر و سپاسگزاری و اینکه ایشون باهوش و زرنگ و ... هستند وارد بشی ، برای بدست آوردن دوباره این لذت تقدیر شدن ، در موارد آتی شما را نیز در جریان خواهند گذاشت ... و شما در مرحله بعدی ، می توانی در کنار این تشویق ها ، نظرات خودت را با ظرافت صرفا جهت اینکه گفته باشی و تصمیم نهایی را به خودش واگذار کنی ، بیان کنی


    بند سوم)
    از همسرت مستقیما نخواه رفتارش رو اصلاح کنه ، ترشرویی و بدخلقی هم نکن ، از موضع بالا به پایین هم شوهرت را نبین (اگرچه می بینی همسرت مسائل ابتدایی را هم رعایت نمی کنه) با دادن احترام و بالا بردن شخصیت شوهرت ازش بخواه رفتار دیگری را نیز در پیش بگیره
    مثلا: شوهرت رفتار بدی رو انجام داده ، وقتی زمان مساعدی فراهم شد از یک خصوصیت خوبش تمجید بکن و بعد بهش بگو راستی اگر فلان رفتار رو هم ، فلان کار رو هم در این خصوص در پی بگیری ، خیلی باکلاس تر می شی و خیلی جنتلمن تر می شه و دیگه خوب که هستی ، عالی تر می شی ... یه جورایی نقطه ضعفش رو به رخش نکش ، رفتار ناپسند رو به همسرت نسبت نده ، بلکه اون رفتار ناپسند رو نکوهش کن و بگو اصلا به شوهرت نمیاد یه همچین رفتاری داشته باشه ،

    بند چهارم)
    وقتی شوهرت قهر میکنه ،
    اول سعی کن ، موقعیت قهر را ایجاد نکنی ، راه حلش هم با جواب ندادن هست و کمی صبوری کردن ، مثلا شوهرت شروع می کنه به بدخلقی کردن ، و میره روی اعصاب شما ، شما شما سعی کن توی موضوع دلخوری وارد نشی ،
    مثلا شوهرت میگه صبح و اول روز چه وقت هست که خاله ات بیاد دیدن ما ،
    شما می گی: آره راست می گی ها ، خودم هم خوشم نمیاد ، ولی نمی دونم چی کار کنم ، اظهار کلی محبت داشت و خواست بیاد ما رو ببینه
    شوهرت میگه: به خاله ات بگو نیاد ، من نیستم
    شما می گی: آخ عزیزم تو هم که نخواهی باشی ، برای من خیلی سخت تر میشه ... اه کاش خالم نمی گفت می خواد بیاد خونمون
    شوهرت میگه: بهت گفتم که، بگو نیستم ، خودش نمیاد
    شما می گی : با اینکه خیلی برام سخته که بگم ، باشه بهش می گم ، ولی اگه میتونی یه جوری کمکم کن بیان برن ... مکث... زیاد که نمی مونند... یه جورایی نمی خوام جلوی خالم که از شهرستان اومده چیزی کم و کسر باشه ، آخه چون اونها حساب تو رو یه جورایی خیلی مخصوص تر و پرمحبت از بقیه فامیل می دونند ، باعث افتخارشون میشه وقتی یه موقعی که می ایند اینجا به خونه ماهم سر بزنند ، واسه همین من نتونستم همون اول بگم نیان ، گفتم به شما بگم ، یه جورایی کمکم کنی ، اینها یه سر بزنن کوچولو بیان و برن
    دقت: خانومی با این ادبیات ، کار به قهر و دعوا و رفتن شوهرت از خونه نمیکشه ، در نهایت یا شوهرت قبول میکنه ، یا قبول نمیکنه ، منتها اگر قبول نکنه ، شما یک کارت برنده کسب کرده ای ،
    یعنی: همین جوری شما با صبوری و گذشت و البته فداکاری ، کلی امتیاز مثبت نزد شوهرت کسب می کنی ، اون وقت توی یک زمان مناسب و برای یه خواست خیلی خیلی مهم از امتیارها و کارت های مثبتت به نفع خودت و زندگیتون استفاده می کنی

    دوم سعی کن شما کمی احساساتت رو متعادل کنی ، یعنی خیلی اولش تند نرو که حرف های تند و با نیش و کنایه بهش بزنی ، بعد که قهر کردید دوباره احساساتت فوران کنه که دلت براش تنگ شده و بخواهی بری منت کشی ، کلا راه تعادل را در پیش داشته باش

    یه تاپیکی هست به نام مشاوره برای همه ( کلیلک کن ) اونجا در خصوص راهکار با شوهری که مرتب قهر میکنه مطلب هست ، حتما بخونش

    این مطلب رو سال 92 بالهای صداقت عزیز برام ارسال کردن. خیلی بهم آرامش داد دوباره خوندمش. اما نمی دونم منی که توی این چند سال این همه با شوهرم بحث و دعوا داشتیم و کلی کینه به دل گرفتیم چطور می تونیم یا می تونم از اول شروع کنم؟

  5. #14
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    یکشنبه 20 بهمن 98 [ 15:04]
    تاریخ عضویت
    1393-11-15
    نوشته ها
    273
    امتیاز
    7,978
    سطح
    60
    Points: 7,978, Level: 60
    Level completed: 14%, Points required for next Level: 172
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First Class5000 Experience PointsOverdriveVeteran
    تشکرها
    318

    تشکرشده 381 در 176 پست

    Rep Power
    56
    Array
    سلام دوست عزیز

    ببخشید شاید راهنمایی من بار منفی داشته باشه و یا اصلا بهت کمکی نکنه اما بر اساس نوشته هات و تحلیل خودم می نویسم شاید با اطلاعات کمی دارم تحلیل می کنم ولی برداشتم رو می گم شاید کمکی بهت کرد. به نظرم شما به شدت مهرطلب و همسرتون به شدت خودشیفته است و خوب این روش با آرامش برخورد کردن و سکوت در برابر تحقیر کردنای خودشیفته ها فایده نداره هیچ وضع رو بدتر هم می کنه. توی همین سایت در مورد مهرطلب ها و خودشیفته ها بخون و روش درست برخورد رو خودت پیدا کن.

    با توجه به تجربیات من خودشیفته ها (اگر واقعا حدسم درست باشه و شوهرت اینجوری باشه) با محبت کردن و نرمی مدام دورتر می شن و شاید پرخاش کنن و فکر کنن برای خودشون کسی هستند که اینجوری نازشون خریدار داره. همونطور که شوهرتون فکر می کنه از شما خیلی سره و وقتی شما با محبت کردن به تحقیراش جواب می دید به این باورش صحه می ذارید که این درست نیست. درسته مهربونی و محبت کلید خوشبختیه اما باید ببینی توی چه شرایطی و به چه کسی محبت می کنی.

    توی تجربه شخصی خودم من با یه فرد خودشیفته برخورد داشتم که از لحاظ مالی و تحصیلی و حتی قیافه و موقعیت خیلی خیلی پایین تر از من بود من خودم به شخصه آدم متواضعی هستم و از خودم و موقعیتم تا مجبور نباشم چیزی نمی گم حتی خود افراد هم بفهمند یا از من تعریف کنن می گفتم نه بابا این چه حرفیه شما لطف دارید! بعد یه جا خوندم که من کارم اشتباهه جاهایی که خوبم باید بگم خوبم و اگر ازم تعریفی می شه نشون بدم که خودم قبول دارم. بگذریم توی رفتار من با اون شخص حسابی اعتماد به نفسم از بین رفته بود و هر کاری که می خواست رو باید انجام می دادم. آخرش سبک سنگین کردم و دیدم هر چی بیشتر احترام می ذارم و تواضع به خرج می دم بیشتر سوارم می شن. تا اینکه یه بار همه خوبیهام و سربودنام رو به رخش کشیدم و شاید کارم اشتباه بود اما بهش نشون دادم اون کجاست و من کجام در نهایت ارتباطم رو باهاش قطع کردم.شاید از نظر رفتاری درست نبوده اما آرامش به زندگیم برگشت و دیگه جرات دخالت و پز دادن به من رو پیدا نکرد. اعتماد به نفسم بالا رفت و ایشون دیگه به معنای واقعی مزاحم آرامشم نشد. در مورد من فرق می کرد چون اون فرد همسرم نبود. اما به شدت زندگیم رو تحت تاثیر قرار داده بود . افسرده و بدون اعتماد به نفس زندگی می کردم. با وجود درس و دانشگاه و کار خوب و قیافه خوب احساس می کردم داره بهم لطف می شه که قراره ازدواج کنم. موقعیتی داشتم که هر کس آرزوش بود همسری مثل من نصیبش شه ازدوستای همسرم گرفته تا همکارای خودم . ولی تبدیل شده بودم به یه آدم ضعیفی که فکر می کرد توی این دنیا جایی نداره. می خوام بگم آدمای خود شیفته خواه نا خواه طرفشون رو به مرز جنون و افسردگی می برن. شاید همسر شما به این شدت نباشه اما در این مورد مطالعه کن و خواهشا رفتارهای صحیح رو یاد بگیر و عمل کن. ضرر نمی کنی. محبت و مهربونی و انجام وظایف خیلی عالیه اما برای یه زندگی نرمال و یه آدم نرمال.

    دوست عزیزم باور کن هیچ وظیفه ای نداری که کار کنی و حقوقت رو بیاری توی زندگی داری لطف می کنی.
    پدر محترم شما هیچ وظیفه ای نداره که برای شما بنایی کنه. داره لطف می کنه
    مادر محترم شما هیچ وظیفه ای نداره که برای شما حتی غذا بذاره چه برسه به شوهرت. و اگه می ذاره داره لطف می کنه.

    با هر روشی می تونی اینا رو به شوهرت بفهمون و جلوی لطفهاتون رو به ایشون و خانوادشون بگیر.

    من نمی دونم این راه درسته یا نه خودت با صحبت بچه ها بسنج اما به نظر من سکوت در برابر توهین ها و تحقیرها چیزی رو درست نمی کنه. یه مقدار جرات و قاطعیت می خواد و استقلال . اینکه مهرطلبیت رو درمان کنی و یه زن مستقل شی که کسی جرات نکنه بهش بگه تو. با سکوت در برابر توهین های همسرت فقط تائیدش کردی که ازت سرتره و منت می ذاره داره باهات زندگی می کنه.

    به نظر من یک بار با قاطعیت بهش بگو از خونه بره بیرون و هر وقت تونست قبولت کنه پاشو اونجا بذاره.
    تهدیدش کن اگه نفقه نده می ری ازش شکایت می کنی.
    تهدیدش کن وکیل می گیری که نیاز جنسی تورو برطرف نمی کنه (یعنی چی که توی اتاق دیگه می خوابه مگه زبونم لال مریضی مسری داری)
    حق و حقوقت رو بهش یاد آوری کن . و اینکه چه قدر نکات مثبت داری و برای اینکار اول خودت باید به این باور برسی که چه نقاط قوتی داری.

    خواهش می کنم به پدرت بگو دیگه سمت زمینتون نره حتی اگه درختها خشک شن و کل اونها رو آفت زده. می دونم زحمت کشیدن تا اینجا. اما جلوی ضرر رو هرجا بگیری منفعته. لطف و محبت و مهربونی تعطیل به خصوص از طرف خانوادت.
    خودت به جای خودزنی بگو خسته شدی و می خوای جدا شی. نمی گم از خونه قهر کنی بری ولی توام با شوهرت حرف نزن
    اگه دیدی از خداشه طلاق بگیری تمام حق و حقوقت رو بگیر ازش و بگو بچه ات رو می دی بهش بزرگ کنه (نقطه ضعف بعضی از آقایونه با بچه نمی تونن تنهایی کنار بیان)

    اگه نمی خوای انقدر تند بری این بار سر صحبت از مدرکت بگو از قد بلندت از اندام مانکنی ات از خانومیت و از دستپختت. بگو عالم و آدم از خداشونه زن تحصیل کرده و فهمیده ای مثل من داشته باشن . بهش بگو نمی خوای نخواه طلاقم بده برم زن یکی شم که قدرمو بدونه. من جوونیم رو پای کی گذاشتم . حیف از من که تا الان توی این زندگی موندم. شاید این حرفهای من بچه گانه به نظر بیاد اما شاید کمک کنه ترس از دادنت رو بفهمه. کلا منظورم از این حرفها این نیست که طلاق بگیری اینا همش در حد حرفه فقط دلش رو بسوزون که تو ولم کنی بقیه منو حلوا حلوا می کنن. یه جور فنه که شاید اگه امتحانش کنی جواب بده. این خوبیهایی که نوشتم رو واقعا داری ها. فقط کافیه خودت بهشون فکر کنی و بزرگشون کنی. بعد می بینی جلوت شاید کم بیاره.

    در مورد اون فردی که اول گفتم فکر می کرد به خاطر ماشین 50 میلیونی زیر پاش خیلی پولداره در صورتی که همه دارایی اش رو جمع می کردی یه آدم متوسط رو به بالا بود. بعضی آدما توهم دارن و بهتره اول از توهم در بیان تا بعد بشه باهاشون حرف زد. در غیر این صورت نابودت می کنن. چون اونا توی یه دنیای دیگن و واقعیت یه دنیای دیگه.

    در مورد دخترت که می پرسه چرا بابا باهات حرف نمی زنه خیلی منطقی براش توضیح بده بچه ها خیلی خوب درک می کنن. بگو بابا درون گراست مامان برون گرا بعد بگو برون گرا ها دوست دارن حرف بزنن دورشون شلوغ باشه اما درون گراها وقتی از سر کار میان باید ساکت باشن تا انرژی بگیرن و بتونن دوباره برن سر کار. بعد بهش بگو چقدر خوبه که ما هم بابا رو درک کنیم و بذاریم راحت آرامش داشته باشه و بریم توی اتاق بازی کنیم . یا مثلا بگی واسه اینکه بابا راحت باشه بیا توی آشپزخونه کمک مامان و سر و صدا هم نکنیم بعدش با هم می ریم توی اتاق فلان بازی رو انجام می دیم. اینجوری دخترت خیلی از سوالاش برطرف می شه و مقایسه نمی کنه که بابای فلان دوستم اینجوریه بابای من اونجوری . می فهمه که آدما با هم فرق دارن و با روحیه ها از الان آشنا می شه. براش خیلی هم خوبه.

    امیدوارم کمکی کرده باشم پیگیر وضعیتت هستم دوست خوبم. موفق باشی.

  6. کاربر روبرو از پست مفید maryam.mim تشکرکرده است .

    goli.gol (سه شنبه 20 تیر 96)

  7. #15
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    دوشنبه 15 آبان 96 [ 16:14]
    تاریخ عضویت
    1396-4-13
    نوشته ها
    18
    امتیاز
    521
    سطح
    10
    Points: 521, Level: 10
    Level completed: 43%, Points required for next Level: 29
    Overall activity: 1.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class3 months registered500 Experience Points
    تشکرها
    7

    تشکرشده 25 در 9 پست

    Rep Power
    0
    Array
    سلام
    مطالب دوستان رو خوندم و چقدر هم برای من مفید بود .
    عزیزم در مورد اینکه از طرف همسرت انتظارات غیر معقولی وجود دارد باید بگم من هم یک مورد مشابه داشتم که باعث ایجاد خیلی مشاجره ها برای من و همسرم شد. در نهایت به مشاور مراجعه کردم و برای من توضیح داد که اصلا حق ندارم از خواسته های معقول خودم بگذرم و یا حتی خونوادم رو در این مورد تحت فشار قرار بدم تا تن به خواسته های شوهرم بدهند.در واقع اگه نمی تونه با اون چیزی من و خونوادم هستیم کنار بیاد این مشکل اونه . اول باید این ذهنیت رو در خودت تصحیح کنی که واقعا هر چیزی که که شوهرت میگه نبایستی برآورده بشه بعد در هر بحثی دلایلش رو بدون موضع گیری و ذهنیتی قبلی گوش کن اگر به نظرت شدنی و منطقی بود میتونی انجامش بدی و اگر نبود تو هم با آرامش دلایل تایید نکردنت رو بگو اگر یک انسان نرمال باشه که قبول میکه ولی اگر هم قبول نکرد و سعی کرد با داد و بیداد و توهین کارش رو پیش ببره اون رو به حال خودش بگذار. یک جمله در این تالار خوندم که خیلی روی من تاثیر گذاشت خوبی زیاد به آدمها باعث میشه فکر کنن تمام کارهای که انجام میدی وظیفته و به نظر من این تلخترین واقعیت ای روزگاره.

  8. 2 کاربر از پست مفید مهارت جو تشکرکرده اند .

    goli.gol (سه شنبه 20 تیر 96), نادیا-7777 (دوشنبه 19 تیر 96)

  9. #16
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    جمعه 21 دی 97 [ 22:39]
    تاریخ عضویت
    1392-6-15
    نوشته ها
    32
    امتیاز
    4,511
    سطح
    42
    Points: 4,511, Level: 42
    Level completed: 81%, Points required for next Level: 39
    Overall activity: 2.0%
    دستاوردها:
    Tagger First Class1000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    18

    تشکرشده 19 در 11 پست

    Rep Power
    0
    Array
    ممنون مریم عزیز. خیلی راهنمایی های خوبی کردی.من خیلی از این مسایل رو می دونم و قبول دارم اما در عمل خیلی ضعیف و به نوعی بی اراده شدم.اما بازم می خوام تلاش کنم.
    تقریبا تا حدودی خودشیفته هست و منم که مهرطلب.شاید رفتار من این ذهنیت رو براش ایجاد کرده.
    .

    .
    راستش دیروز بابام رفته بوده سر زمین که شوهرم هم اونجا بوده. بابام بخاطر دیروز که من تنها رفته بودم و حتی یکی از همسایه ها به بابا زنگ زده چرا دخترتون تنها اومده میون کارگرای مرد، و همچنین بخاطر رفتار سرد شوهرم توی این مدت با این بنده خداها، سر صحبت رو باهاش باز کرده و کلی گله کرده ازش.حالا چی گفتن بهم دقیق نمی دونم.فقط بابام بعدش بهم زنگ زد و گفت باهاش حرف زده که مشکلش چیه؟و اون گفته من خیلی حرف می زنم و زود عصبی میشم.مشکل دیگه ای ندارم.
    .
    .
    شوهرم که اومد خونه خیلی خوب بود و انگار نه انگار قهر است و هیچی نگفت بابات چی گفته. اما راستش توی نگاهش یه نوع آشتی با تمسخر هست. تمسخر حاکی از ضعف من. شاید البته بد بدبین هستم.
    من دوست ندارم بیام اینجا شرح هر دعوا رو بنویسم فقط راهنمایی می خوام و همدلی واسه اینکه این لحظه رو از دست ندم. دیگه بهش فرصت قهر ندم و در کنارش خودمم رو هم کوچیک نکنم. چون اون صددرصد خواسته ها و توقعات غیر منطقی ش رو هنوز داره.فقط الان آرومه.
    من می خوام روی خودمم کار کنم و اول همه می خوام اعتماد به نفسم رو بالا ببرم. چه راهنمایی می کنید واسه کسی که یه روز بالاترین اعتماد بنفس رو داشته و الان اصلا انگار صفرم و حتی خودم باورم شده که هیچم.

    - - - Updated - - -

    مهارت جوی عزیز گفتد:
    اگر هم قبول نکرد و سعی کرد با داد و بیداد و توهین کارش رو پیش ببره اون رو به حال خودش بگذار. یک جمله در این تالار خوندم که خیلی روی من تاثیر گذاشت خوبی زیاد به آدمها باعث میشه فکر کنن تمام کارهای که انجام میدی وظیفته و به نظر من این تلخترین واقعیت ای روزگاره.[/QUOTE]

    همسرم هیچ وقت قبول نمیکنه خواسته هاش غیر منطقیه. یه سوال؟
    همسرتون الان با اون موضوعی که سرش بحث داشتین چه برخوردی دارن؟قبول کردن؟

    با جمله ای که گفتین کاملا موافقم. در مورد من شاید همین مسئله الان حاد شده.

  10. #17
    عضو پیشرو

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 07 خرداد 99 [ 14:53]
    تاریخ عضویت
    1391-12-22
    نوشته ها
    4,428
    امتیاز
    70,050
    سطح
    100
    Points: 70,050, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    OverdriveSocialTagger First ClassVeteran50000 Experience Points
    تشکرها
    14,753

    تشکرشده 14,732 در 3,979 پست

    حالت من
    Khonsard
    Rep Power
    790
    Array
    سلام

    شما خودت دکترا داری و مدرس پاره وقتی، همسرت دکترا و عضو هیات علمی هست، اونوقت می ری سر ساختمون بنایی با کارگرهای مرد !!!!!!!

    4 سال پیش بالهای صداقت به شما توصیه هایی را کردند که فکر می کنم چندان عملیشون نکردی.
    بهتر نیست یه تصمیم جدی بگیری و یه گام مهم برای درست کردن زندگی شخصیت ( نه خانوادگیت) برداری؟

    گفتی دکتر بهت گفته لاغریت عصبی هست
    همسرت می گه زیاد حرف می زنی و عصبی هستی
    پستهایی هم که گذاشتی نشون می ده رضایت و شادی درونی نداری.

    یه مدت روی خودت کار کن.
    جز به جز مشکلاتت را بررسی کن و با سرچ توی نت براشون راه حلهای عملی پیدا کن.
    تمرینهای کوچیکی که گفته شده را انجام بده، نتیجه اش را بعد چند ماه حس می کنی.
    به شرط این که پی گیر باشی و مستمر و جدی کار کنی.

    اینجا رو بخون

    این کتاب را تهیه کن و بخون

    این تاپیک

    تحليل رفتار متقابل


    کارگاهها و تاپیکهای مفیدی توی همین تالار هست.

    کانالهای تلگرامی هست که مطالب خوبی در مورد شاد زیستن، مثبت اندیشی، کنترل ذهن و ... مطلب می ذارن. کتاب معرفی می کنن، مشاوره می دن ...

    ------------------------------------

    مثالهایی که مریم برات توی پست زیر نوشته، توی دفترت بنویس. هر روز صبح براش یه برنامه بذار و هر شب یه نگاه به دفترت بکن و کارهایی که کردی بنویس.
    اینقد انجام بده و بنویس و پی گیر باش تا بشه ملکه ی ذهنت.
    پستها را بخونی و رد بشی به نتیجه ای نمی رسی. باید عمل کنی.
    اگر می خواهید برای صلح جهانی کاری انجام دهید به خانه خود بروید و به خانواده تان عشق بورزید .
    مادر ترزا
    ویرایش توسط شیدا. : سه شنبه 20 تیر 96 در ساعت 13:40

  11. 2 کاربر از پست مفید شیدا. تشکرکرده اند .

    maryam.mim (سه شنبه 20 تیر 96), جوادیان (سه شنبه 20 تیر 96)

  12. #18
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    یکشنبه 20 بهمن 98 [ 15:04]
    تاریخ عضویت
    1393-11-15
    نوشته ها
    273
    امتیاز
    7,978
    سطح
    60
    Points: 7,978, Level: 60
    Level completed: 14%, Points required for next Level: 172
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First Class5000 Experience PointsOverdriveVeteran
    تشکرها
    318

    تشکرشده 381 در 176 پست

    Rep Power
    56
    Array
    سلام گلی گل عزیز

    یه راه افزایش اعتماد به نفس که در مورد من جواب داده اینه که توی زندگی روزمره برای خودت هدفهای کوچیک تعریف کنی و وقتی بهشون رسیدی به خودت جایزه بدی. مثلا بگی فلان کتاب رو تا آخر هفته تموم می کنم بعد وقتی موفق شدی برای خودت خوراکی یا هر جیزی که دوست داری رو بخری. من بعضی وقتها تقلب می کنم وسط خوندن کتابم هم باشم به خودم جایزم رو می دم.

    خود کتاب خوندن هم اعتماد به نفس رو بالا می بره کتاب هدف برایان تریسی رو پیدا کن و بخون کلا تمام کتاب های برایان تریسی بهت انگیزه انجام یه کاری رو که مدتها می خوای انجامش بدی ولی نمی تونی رو می ده. بعدش همین که یه کار مفید کنی احساس ارزشمند بودن می کنی و بعدش هم اعتماد به نفست بالا می ره.

    ورزش توی روحیه و اعتماد به نفس خیلی تاثیر داره اگه می تونی ورزش کن

    خرید هم برای من موثر بوده کلا یه بار تیپم رو عوض کردم هزینه داشت اما خیلی روحیه ام خوب شد. رنگ مو رنگ آرایش رنگ لباسی که بیشتر اوقات می پوشی خیلی موثره مثلا من لباسام اکثرا صورتی یا مشکی بودن بعد کلا رنگ لباسم رو عوض کردم به سفید و آبی و خیلی حالم عوض شد.

    خاطرات خوب قدیمی عکس مسافرت ها یا مهمونیها رو مرور کن برای من خیلی موثره.

    یه مدت به جای محبت به همسرت به خودت محبت کن برای خودت غذای مورد علاقه ات رو بپز اونو تزئین کن با سالاد و آبمیوه مثل یه رستوران شیک بشین و نوش جان کن. به قول من گارسون و مشتری خودت باش.

    با فرزندت بازی کن برو شهر بازی بذار کودک درونت دوباره بیدار شه و تورو شاد کنه. هم فرزندت از داشتن مادری که باهاش بازی می کنه و شاده لذت می بره هم حس خوب درون تو بیدار می شه.

    کلاس آموزشی برو نقاشی ، زبان یا هر چیزی که دوست داری یاد بگیری . یاد گرفتن همیشه اعتماد به نفس رو بالا می بره. یادت باشه چیزی باشه که دوست داری وگرنه شاید توش پیشرفت نکنی و حالت بدتر شه.

    این راه حلهایی که می دم کارشناسانه نیست ولی تجربیه من خودم امتحان کردم خیلی خوب بود. اگر همسرت چیزی خواست که از نظر تو معقول نیست خیلی آروم عذرخواهی کن و بگو عزیزم برای من مقدور نیست. ببخشید. همین و دیگه لازم به توضیح و قانع کردن ایشون برای غیر منطقی بودن خواستش نیست.

    خودت به خودت احترام بذاری بقیه هم ناچارا یاد می گیرن بهت احترام بذارن. یه مدت دست از لی لی به لالای شوهر گذاشتن بردار . اصلا منظورم این نیست که دعوا و مرافعه راه بندازی یا هرچی گفت با لجبازی بگی نه و نمی شه. فقط توی هر چیزی ببین اول از همه خودت چی دوست داری.

    یه مدت دست از علاقه یه تائید شدن توسط بقیه بردار اولش عذاب وجدان داری اما بعد خیلی حالت خوب می شه. من از یه جایی تائید شدن توسط شوهرم که خیلی برام پررنگ بود رو کنار گذاشتم و حدود 70 درصد بحث هامون از بین رفت. چون همیشه می خواستم خوب بودن خودمو بهش ثابت کنم و وقتی متوجه نمی شد یا دچار سوء تفاهم می شد عصبی می شدم. بعدش بیخیال شدم اونم خیلی از ایرادگیریهاش و قضاوت هاش کم شد. نمی گم به صفر رسیده اما با خنده و شوخی می گم آقا معلم من اینجوری راحتم یا دیگه وقتشه بابا بشی ها خیلی بکن نکن می کنی. اونم می خنده و دیگه ادامه نمی ده.

    باید راهش رو یاد بگیری و خودت تو اولویت اول خودت باشی. بی وقفه محبت نکنی اگر می کنی انتظار تائید و تشکر و قدردانی متقابل رو از کسی نداشته باش. تو وقتی چای خوشرنگ بدی دست شوهرت یا ندی براش فرق نمی کنه چرا بالا سر قوری وایسی که چایی خوشرنگ شه؟ منظورم رو متوجه می شی. انتظار فهمیده شدن از کسی رو نداشته باش. خودتو درک کن و به خودت احترام بذار. اگرم کاری واسه شوهرت می کنی بگو . مثلا بگو میوه پوست کندم که همسرم حسته از کار میاد بخوره خستگیشو در ببرم. (هر چند الان با این وضعیت همسرت اصلا توصیه نمی کنم.)

    کمتر با همسرت دردودل کن. مردا از دردودل بیزارن. یه دوست صمیمی یا مادرت رو پیدا کن از اتفاقات هر روز واسش حرف بزن . نشد یه جایی خاطراتت رو بنویس که تخلیه شی و نخوای باهاش حرف بزنی. منم اوایل ازدواجم چون دوران مجردی از همه چیز کار و زندگی و تاکسی با مامانم حرف می زدم، همسرم و سکوتش آزارم می داد. تا اینکه الان خودم رو با کتاب و داستان نویسی و عکاسی مشغول می کنم طوریکه همسرم میاد باهام حرف می زنه و پیشنهاد می ده یه کاری با هم انجام بدیم و خیلی بهتر شده.

    امیدوارم شاد و موفق باشی

  13. 4 کاربر از پست مفید maryam.mim تشکرکرده اند .

    goli.gol (چهارشنبه 21 تیر 96), میس بیوتی (سه شنبه 20 تیر 96), بهاره جون (سه شنبه 20 تیر 96), شیدا. (سه شنبه 20 تیر 96)

  14. #19
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    جمعه 21 دی 97 [ 22:39]
    تاریخ عضویت
    1392-6-15
    نوشته ها
    32
    امتیاز
    4,511
    سطح
    42
    Points: 4,511, Level: 42
    Level completed: 81%, Points required for next Level: 39
    Overall activity: 2.0%
    دستاوردها:
    Tagger First Class1000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    18

    تشکرشده 19 در 11 پست

    Rep Power
    0
    Array
    ممنون ازتون شیدا و مریم عزیز
    پیشنهاداتون مریم جان عالیه و تمام سعی ام رو می کنم. می دونم خیلی سخته چون تا الان شاید بیشتر از هزار بار امتحان کردم اما هر بار که دوباره بحثمون شده. کلا روحیه ام رو از دست دادم و هدفم رو فراموش کردم. باید بتونم و می تونم حتما خودم رو به آرامش برسونم.

  15. 2 کاربر از پست مفید goli.gol تشکرکرده اند .

    maryam.mim (چهارشنبه 21 تیر 96), شیدا. (سه شنبه 27 تیر 96)

  16. #20
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    شنبه 06 شهریور 00 [ 17:16]
    تاریخ عضویت
    1393-3-20
    نوشته ها
    188
    امتیاز
    9,113
    سطح
    64
    Points: 9,113, Level: 64
    Level completed: 21%, Points required for next Level: 237
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    VeteranTagger First Class5000 Experience Points
    تشکرها
    172

    تشکرشده 281 در 129 پست

    Rep Power
    40
    Array
    سلام

    خیلی تعجب کردم از رفتارهای شما


    هفتاد درصد خانمهای ایران که نه خودشون دکتر هستند نه همسرشون اگر شوهرشون بهشون بگه برو بنایی بکن میدونی چی جواب میدن؟

    میگن

    عمله خودتی و ننه و بابا و کس و کارت هستند

    بعد هم درحالی که شوهره دادو بیداد میکنه بی خیال میرن تو اتاق خواب و در و قفل میکنند و تلگرام بازی میکنند بعد هم میرن خرید و برای خودشون جایزه میخرن و استرسها رو میندازن دور

    به همین راحتی

    خیلی اسون بود نه؟


 
صفحه 2 از 3 نخستنخست 123 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. آیا ارسال یک ایمیل بعد از یک سال جدایی کار درستیه ؟
    توسط نجمه چ در انجمن طـــــــــــرح مشکلات ازدواج: ارتباط مراجعان-مشاوران
    پاسخ ها: 13
    آخرين نوشته: پنجشنبه 19 شهریور 94, 15:01
  2. از تفاوت تا اختلاف و دعوا
    توسط zari1393 در انجمن درگیری و اختلاف زن و شوهر
    پاسخ ها: 6
    آخرين نوشته: دوشنبه 28 بهمن 92, 02:49
  3. همکلاسی هستیم،بعد از جدایی چطور باهاش برخورد کنم؟
    توسط نیلو۱۲۳ در انجمن سئوالات ارتباط دختر و پسر
    پاسخ ها: 13
    آخرين نوشته: دوشنبه 18 شهریور 92, 12:46
  4. پاسخ ها: 18
    آخرين نوشته: شنبه 30 دی 91, 22:51
  5. شروع کردن این رابطه کار درستیه؟(آشنایی اینترنتی)
    توسط marzieh411 در انجمن سایر سئوالات مربوط به ازدواج
    پاسخ ها: 6
    آخرين نوشته: سه شنبه 13 تیر 91, 18:48

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 04:20 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.