به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 52 از 73 نخستنخست ... 212223242434445464748495051525354555657585960616272 ... آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 511 تا 520 , از مجموع 730
  1. #511
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    دیروز [ 13:02]
    تاریخ عضویت
    1391-8-10
    محل سکونت
    جنوب
    نوشته ها
    1,566
    امتیاز
    44,733
    سطح
    100
    Points: 44,733, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 40.0%
    دستاوردها:
    SocialTagger First ClassOverdriveVeteran25000 Experience Points
    تشکرها
    7,973

    تشکرشده 6,445 در 1,461 پست

    حالت من
    Ashegh
    Rep Power
    358
    Array
    ممنونم جناب پارسا.خیلی زیبا بود.خیلی.
    راستش شایدبه نظربعضی ها مسخره بیاداما من باآنه شرلی زندگی کردم.عاشقشم.
    توی این مدت که دنبال راه حلی بودم واسه تغییرحال وهوام این بود که کارتون آنه روبگیرم ونگاه کنم.وواقعا بهم انرژی داد.واقعاخوشحال میشدم.
    من ازآخرین روزپاییزدلتنگیم شروع میشه تاپاییز سال بعد.بی نهایت پاییزرودوست دارم.چون کلی خاطره دارم ازش.
    حال وهوام جالب شد!!!سبک حالی ای که دیشب پیداکردم باحسی که الان دارم میشه گفت قلبم آرومه آرومه.هرتپشش منوآروترمیکنه...
    ممنون ازهمه
    خداروشکر
    عمر که بی عشق رفت

    هیچ حسابش مگیر...
    ویرایش توسط paiize : دوشنبه 30 تیر 93 در ساعت 11:50

  2. 9 کاربر از پست مفید paiize تشکرکرده اند .

    ammin (دوشنبه 30 تیر 93), khaleghezey (سه شنبه 31 تیر 93), meinoush (سه شنبه 31 تیر 93), parsa1400 (دوشنبه 30 تیر 93), Somebody20 (چهارشنبه 01 مرداد 93), فرشته اردیبهشت (پنجشنبه 02 مرداد 93), محمد 93 (پنجشنبه 02 مرداد 93), مسافر زمان (سه شنبه 31 تیر 93), بی نهایت (چهارشنبه 01 مرداد 93)

  3. #512
    مدیران انجمن

    آخرین بازدید
    [ ]
    تاریخ عضویت
    1390-12-11
    نوشته ها
    396
    امتیاز
    15,136
    سطح
    79
    Points: 15,136, Level: 79
    Level completed: 58%, Points required for next Level: 214
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second ClassSocialVeteran10000 Experience Points
    تشکرها
    3,467

    تشکرشده 2,190 در 377 پست

    Rep Power
    0
    Array
    سلام بر دوستان عزیز

    به لطف خدا حالتان خوب است؟
    حال ما هم خوب است، الحمدللّه. *


    یادمه ماه رمضان سال پیش، یه پست توی تاپیک حال و احوال گذاشتم و یادی از "بچه مثبت" و نون و پنیر و هندوانه‌‌ای که می‌خورد کردم.
    یک سال گذشت و حتی یک بار هم پایش را در این تالار نگذاشت، اما من از اول ماه رمضان حداقل ۵ دفعه یادش افتادم!
    خیلی برام عجیبه. تا جایی که یادم میاد، نه ارتباط خصوصی داشتیم و نه گفت‌و‌گوی خاصی در تاپیک‌ها! حافظهٔ من هم که کلا خیلی ضعیفه! اما تا ماه رمضان میاد، من به یاد او میوفتم …

    به هر صورت خیره، دل ما که شاد می‌شه از یاد او و نون و پنیر و هندوانه‌اش.

    -
    تازگی‌ها یه چیز دیگه‌ای هم خوندم که فکر می‌کنم داره به سرنوشت نون و پنیر و هندوانهٔ بچه مثبت مبتلا می‌شه. این جملهٔ دختر بیخیال:
    نقل قول نوشته اصلی توسط دختر بیخیال نمایش پست ها
    کاش یک احسانی هم باشه تو این دنیا که مارو همینطوری دوست داشته باشه.:)
    این جمله، با خلاصه شدن به مفهوم "دختر بیخیال و احسانش! " چند مدتیست که در مغزم در حال رژه رفتن هست.
    خداوندا، هر چه زودتر یک عدد احسان به دختر بیخیال عطا کن که همونطوری دوستش داشته باشد! ان‌شاءالله دختر بیخیال هم همون‌طوری احسانش را دوست خواهد داشت.


    راستی، من هم آن برنامه را دیدم. خیلی زیبا بود.
    اما مسئله‌ای که خیلی به درد این تالار (البته انجمن آزادش) می‌خورد، بررسی این است که چرا دوست داشتن بدون توقع، در ازدواج‌های امروزی کم شده؟ چرا عامل ایجاد علاقه‌ در ازدواج‌های امروزی، بیشتر مخلفات و تزئینات انسان‌هاست تا خودشان؟!
    چرا نرخ "احسان‌سازی" در خانواده‌ها انقدر پایینه؟! تربیت‌ها بد است؟ اعتقاد‌ها ضعیف و نادرست است؟ یا …

    بگذریم که جایش اینجا نیست.
    --

    * سوء تفاهم نشه. "ما" نوشتن، معنای خاصی نداره. هنوز مسافر زمان هست و خودش.
    ولی عجب اوضاعیه! بالا و پایین راضی، والدین هم راضی، همه‌شان هم توصیه به ازدواج می‌کنند. حتی خودم هم در دل راضی! اما ابراز نمی‌کنم!
    و می‌گم نه!
    ابهامی دارم و فکر می‌کنم که برای فهمش باید کمی صبر کرد…
    خداوندا ای کاش ابهام ما از همان بالا، توضیح داده شود. البته در لفافه پیچیده شود که نامحرمان چیزی نفهمند!

    --

    ماه رمضان به روز ۲۴ رسیده و متأسفانه کم‌کم داره از بین ما میره. ان‌شاءالله از چند روز باقیمانده به نحو احسن استفاده کنیم.

    التماس دعا.

  4. 12 کاربر از پست مفید مسافر زمان تشکرکرده اند .

    ammin (چهارشنبه 01 مرداد 93), khaleghezey (سه شنبه 31 تیر 93), meinoush (سه شنبه 31 تیر 93), paiize (چهارشنبه 01 مرداد 93), Somebody20 (چهارشنبه 01 مرداد 93), فرشته اردیبهشت (پنجشنبه 02 مرداد 93), محمد 93 (پنجشنبه 02 مرداد 93), مصباح الهدی (سه شنبه 31 تیر 93), بی نهایت (چهارشنبه 01 مرداد 93), بالهای صداقت (چهارشنبه 01 مرداد 93), دختر بیخیال (سه شنبه 31 تیر 93), صبا_2009 (سه شنبه 31 تیر 93)

  5. #513
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    یکشنبه 29 بهمن 02 [ 14:38]
    تاریخ عضویت
    1390-2-14
    نوشته ها
    1,633
    امتیاز
    42,408
    سطح
    100
    Points: 42,408, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    SocialOverdriveVeteranTagger First Class25000 Experience Points
    تشکرها
    5,992

    تشکرشده 8,207 در 1,574 پست

    حالت من
    Mehrabon
    Rep Power
    366
    Array
    دیشب با کلی ذوق داستان احسان رو برای همسرم تعریف کردم وعکسشون رو نشونش دادم .

    گفت: خیلی اشتباه کرده.
    بهش گفتم یعنی اگه چنین اتفاقی برای من بیفته چه می کنی؟
    گفت: هیچی ولت می کنم.

    فقط ساکت شدم با اینکه حال خوبی نداشتم اما خودمو نباختم و گفتم گرچه زبونت با من همراه نیست اما می دونم دلت با منه.
    دستش رو باز کرد تا برم پیشش بشینم.

    برای تبدیل حال بد به حال خوب هر چند جو مساعدی حاکم نباشه کافیه با صبر و گذشت فرصت سازی کرد.

  6. 10 کاربر از پست مفید بی نهایت تشکرکرده اند .

    asemani (چهارشنبه 01 مرداد 93), khaleghezey (چهارشنبه 01 مرداد 93), meinoush (سه شنبه 31 تیر 93), paiize (چهارشنبه 01 مرداد 93), redalatkhah (یکشنبه 05 مرداد 93), فرشته اردیبهشت (پنجشنبه 02 مرداد 93), محمد 93 (پنجشنبه 02 مرداد 93), مصباح الهدی (سه شنبه 31 تیر 93), بالهای صداقت (چهارشنبه 01 مرداد 93), دختر بیخیال (سه شنبه 31 تیر 93)

  7. #514
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    شنبه 09 بهمن 95 [ 23:48]
    تاریخ عضویت
    1392-7-15
    محل سکونت
    کره زمین
    نوشته ها
    1,532
    امتیاز
    20,970
    سطح
    91
    Points: 20,970, Level: 91
    Level completed: 24%, Points required for next Level: 380
    Overall activity: 10.0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassSocialOverdrive10000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    4,584

    تشکرشده 5,213 در 1,375 پست

    حالت من
    Khoshhal
    Rep Power
    250
    Array
    این جمله، با خلاصه شدن به مفهوم "دختر بیخیال و احسانش! " چند مدتیست که در مغزم در حال رژه رفتن هست.
    خداوندا، هر چه زودتر یک عدد احسان به دختر بیخیال عطا کن که همونطوری دوستش داشته باشد! ان‌شاءالله دختر بیخیال هم همون‌طوری احسانش را دوست خواهد داشت.
    خیلی ممنون آقای زمان!
    انشالله شما هم به یک " احسانی از جنس دخترش" برسین.

    امروز از این برنامه فهمیدم همچین عشق هایی کم هم نیست. تازه "زکات عشق" هم داریم.

    چه زیباست اینجور عشق ها، کاش اینقدر زیاد بودن که وقتی میشنویمشون حس نکنیم قصه اس، داستانه، یا اصلا امکان نداره! باور نکنیم.

    واقعا اینقدر میگن قسمت، قسمت ...! پس واقعا وجود داره، قسمت زوج امروز ماه عسل هم این بوده که بعد 22سال به هم برسن .

    براشون آرزو میکنم، که انشالله همچنان اینقدر همدیگرو دوست داشته باشن، این عشق فقط تو دوری پابرجا نمونده باشه، در کنار هم، هم بتونن نهایت لذت و ببرن و با عشق زندگی کنن.

    چقدر خندیدم سر این قسمت از برنامه اشون، اما داداشم میاد درست بعد این برنامه میزنه اخبار، و صحنه های وحشتناک جنگ و خونریزی غزه و نشون میده.
    اکثر این تصاویر هم درست تصاویر کودکان و نوزاداست
    :(

    هروقت حرم هم میرم، هروقت سخنرانی ای میشه قبل نماز بعد نماز صحبت این بچه هاست. دلم از سنگ که نیست، آدم دلش میگیره. کاریم از دستش برنمیاد:(

    این روزا همش با خودم فکر میکنم عجببب آدم های ظالمی وجود داره تو دنیا، واقعا همچین آدم های بی رحمی هم وجود دارن؟؟!!!
    باورم نمیشه.!!!

    از برنامه دو قسمتی قبلی ماه عسل بیشتر به این فکر افتادم که واقعا همچین آدم های ظالمی وجود دارن. یک زن و بندازن تو چاه، هشت روز تو عمق 25متری بدون آب و غذا با یک جسد..... ! واییی واقعا یک انسان اینکارو میکنه!
    خیلی وحشتناکه! اصلا باورم نمیشه! یک انسان هیچوقت همچین کارهایی نمیتونه بکنه:(

    اتفاقا امروز تو خیابون دیدم در یکی از این چاهای فاضلاب و برداشته بودن و منم رفتم بالاسرش، یک لحظه یاد حس و حال این خانوم افتادم، حالم بد شد، تازه منی که تجربه نداشتم. دیگه وای بحال این زن.
    انشالله خدا بهش صبر زیادی بده، تا
    زودتر فراموش کنه، آرامششو دوباره بدست بیاره.
    .
    **برخی آدم ها درست مثله بادبادکهای دنیای کودکیم هستند،
    فقط یه یک دلیل از مسیر زندگیم رد میشند، تا به من درسهایی بیاموزند
    که اگر می ماندند؛ شاید هیچوقت
    یاد نمیگرفتم .....! **

    ویرایش توسط دختر بیخیال : سه شنبه 31 تیر 93 در ساعت 21:56

  8. 8 کاربر از پست مفید دختر بیخیال تشکرکرده اند .

    paiize (چهارشنبه 01 مرداد 93), parsa1400 (چهارشنبه 01 مرداد 93), redalatkhah (یکشنبه 05 مرداد 93), فرشته اردیبهشت (پنجشنبه 02 مرداد 93), محمد 93 (پنجشنبه 02 مرداد 93), مصباح الهدی (سه شنبه 31 تیر 93), بی نهایت (چهارشنبه 01 مرداد 93), بالهای صداقت (چهارشنبه 01 مرداد 93)

  9. #515
    مدیران انجمن

    آخرین بازدید
    سه شنبه 30 خرداد 02 [ 12:14]
    تاریخ عضویت
    1388-7-01
    محل سکونت
    همین حوالی
    نوشته ها
    2,572
    امتیاز
    64,442
    سطح
    100
    Points: 64,442, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 25.0%
    دستاوردها:
    VeteranSocialRecommendation Second ClassTagger First Class50000 Experience Points
    تشکرها
    13,202

    تشکرشده 14,121 در 2,560 پست

    حالت من
    Mehrabon
    Rep Power
    305
    Array
    شوهرم خوابیده ، پسرم هم خیلی ناز و خوشگل توی گهواره اش لالا کرده ، دخترم هم داره توی یخچال سرک میکشه ... دو تا قاشق سالادماکارونی می خوره بعد میره ساندویچ مثلثی و نوشابه می خوره ، واسه من هم نوشابه ریخته ، میگه مامان شریک نوشابه ام می شی ...


    نشسته روی مبل پذیرایی کتاب زبانش رو ورق میزنه تا توی امتحات تعین سطح ، بیفته ترم بالا
    (پیش خودمون باشه ، اصولا به نظر من نباید اجبار کرد ، منتها باید قاطعیت داشت ... چندسال پیش مرتب خودم می بردم ثبت نامش می کردم ، کمکش می کردم ، می بردمش ، می آوردمش ... اما انگار جواب معکوس می داد ...همش دوست داشت یادگیری زبان انگلیسی رو ول کنه ... فقط تابستون می رفت اون هم کلا یک ماه ... چند سالی که بیخیالش شدم ، هی اومد گفت ثبت نام کن ...گفتم حوصله ندارم تو رو ببرم بیارم ... تو که نمی خواهی ادامه بدهی .. برو یک کلاس دیگه ...اون هم بی خیال می شد ... بعد از اصرارهای مکررش ، در نهایت قاطع وایسادم و گفتم : ببین هدف از کلاس زبان رفتن ، یادگرفتن زبان انگلیسی هست جوری که بتونی صحبت کنی ، نه اینکه بریم سرمون گرم بشه و دوست جدید پیدا کنیم ، برو بشین با خودت فکر کن ببین اگر واقعا می خواهی زبان یادبگیری ، من وقت بذارم و تو رو ببرم ثبت نام کنم و پول بدهم ، وگرنه که من نه وقتش رو دارم و نه حوصله اش رو نه پولش رو (شکلک بدجنسی) بعد از دو هفته فکر کردن داره می خونه که بری تعین سطح بشه ...حالا هیجان اینکه ترم بالاتری قبول بشه و زودتر زبان رو یادبگیره شده هدف واسش .... ایول حال می کنم ها ...از اون تیپ دخترهایی هست وقتی چیزی رو اراده کنه ، واقعا برای داشتنش تلاش می کنه ..آخ جونم قربونش بشم )

    خودم هم دارم توی تاپیک ها سرک می کشم ...
    آخ که دلم می خواد زیر خیلی از تاپیک های تالار یه پست غیرمشاروه ای بنویسم که :
    بابا ، بی خیال شوهر ..بی خیال مادرشوهر و قوم شوهر ...بی خیال در و همسایه .... اصلا بی خیال همه عالم و آدم .... آخه یکی نیست بگه عزیز من ، حالا مثلا اگه شوهر نمی کردیم ، می خواستیم چی کار کنیم ؟!!! خوب داشتیم زندگیمون رو می کردیم دیگه !! حالا هم برید بشینید زندگی تون رو بکنید ....اینقدر زندگی رو سخته و پیچیده نکنید
    اکثر تاپیک ها رو که نگاه می کنی همش حول چندتا مساله دور میزنه ، مثلا :
    بهم محبت نکرد
    ازم تشکر نکرد
    خونه مامانم نیومد
    امروز حالم رو نپرسید
    خانواده اش رو دعوت کرده بیاد خونمون
    ختم فامیلمون نیومد
    عروسی فامیلشون نرفتیم
    اونجورب بهم گفت
    اینجوری برخورد کرد
    این رو واسم نخرید
    اون روز فلان حرف رو زد
    واسم کادو نخرید ، قدر من رو نمی دونه
    گاهی اوقات هم که کارآگاه بازی و پلیس بودن به اوج خودش می رسه ، به خدا عمرا اگه پلیس ها بتونند اینجوری مثل ما زن ها حس ششم شون کار کنه ...

    ولی حیف که اگر دو خط اینجوری بنویسم ، این مدیران خطکش به دست تالار ، پستم رو که شوتینا می کنند هیچ ، چندصدتا کارت زرد و قرمز و آبی و بنفش هم بهم می دهند


    از خودم براتون بگم ، ببینید که خودم چه حس ششم بیستی دارم ها (زهی خیال باطل)
    امروز شوهرم زنگ زده به من که هفت میلیون داری ، یک روزه بهت بدم ...
    من رو می گی ، کفری شدم از دستش ...آخه میگه یک روزه ولی میشه چند ساله ....فقط آدم رو پیش دیگران بدقول می کنه
    بهش گفتم ندارم ... خالی خالی هستم ، از کسی هم نمی تونم قرض بگیرم ( توی دلم هم گفتم ، نیست که خیلی خوش قول هستی )
    حالا از صبح تا عصری همش توی ذهنم میاد ، طفلکی ، شوهرم ، گناه داره ، بذار بهش زنگ بزنم ، ببینم چی کار کرد .. آخی برم واسش جور کنم .... تازه این قسمت خوب قضیه هست
    یهو اون بالهای صداقت خبیث بیدار میشه که ، نکنه شوهرم بره اون پولی رو که توی حساب برادرشوهرم ریخته ام رو برداره به من هم نگه ( کلی پول به عنوان قرض ریختم توی حساب برادر شوهرم که از روی حسابش وام بگیره تا بتونه ماشین برای خودش بگیره و ایشاله عروسی کنه ...) حالا این روح خبیث پررنگ و پررنگ تر میشه .. زنگ بزنم ، زنگ نزنم ...

    هیچ دیگه ، اقایی که شما باشی ، خانومی که شما باشی ، از این تالار یادگرفته ایم ، صبر کردن چیز خوبی است ، مثبت اندیشی هم بسیار عالی هست ...

    نهایتا نه زنگ زدم ، نه ازش چیزی در این خصوص پرسیدم ، چون یهو احساسات می اومد وسط و کار رو خراب می کرد
    داشتم آشپزخونه رو مرتب می کردم که شنیدم داره با موبایلش صحبت می کنه که : آره ، دستت درد نکنه ، فردا یا نهایتا پس فردا بهت برمی گردونم ، ......بعد از یه ده دقیقه ای که انگار نه انگار ... براش چای ریختم و بردم پیشش ، بهش گفتم خدار رو شکر جور شد پولی که می خواستی
    گفت آره همی چی رو خود خدا جور کرد ... یه پنج میلیون از یک جا ، یه دومیلیون هم از یک جای دیگه
    و بدین گونه نه اینجانب احساسی شدم که برم از یکی دیگه قرض کنم ، قول یک روزه بدهم و بعدش بشود ، یکساله و پیش طرف ضایع بشوم و مدام با شوهرم جنگ اعصاب
    و نه احساسی شدم که وای نری اون پولی رو که توی حساب داداشت ریخته ام رو برداری ها ... یه موقع کارکرد حساب رو خراب نکنی ها ، یا زنگ بزنم به برادرشوهرم که یه موقع نری پول رو بدهی ها و ... هزارتا حرف دیگه که همش باعث دلخوری می شد


    این هم از حال و احوال ما .. برم ببینم کی اذان می گوید که نماز بخوانیم

    راستی شب های قدر خیلی به یادتون بودم ها ، واسه همه تون دعا کردم ..ایشاله همه تون به اون چیزی که می خواهید برسید

    - - - Updated - - -

    راستی از امروز می خواهم فصل دوم زندگی ام رو شروع کنم ( یه خواسته که خیلی سالها می خواستمش ، شاید به اندازه تمامی عمرم از وقتی که خودم رو شناختم )
    توی این روزهای باقیمانده ماه رمضون واسه اینکه توی این هشت ماه باقیمانده تا پایان سال بتوانم تصمیم رو عملی کنم و به خواسته ام برسم ، هر موقع یادتون بود ، برام دعا کنید ..ممنون از همگی تون

  10. 14 کاربر از پست مفید بالهای صداقت تشکرکرده اند .

    khaleghezey (چهارشنبه 01 مرداد 93), paiize (چهارشنبه 01 مرداد 93), parsa1400 (چهارشنبه 01 مرداد 93), Somebody20 (چهارشنبه 01 مرداد 93), فرشته مهربان (چهارشنبه 01 مرداد 93), فرشته اردیبهشت (چهارشنبه 01 مرداد 93), محمد 93 (پنجشنبه 02 مرداد 93), مدیرهمدردی (چهارشنبه 01 مرداد 93), مصباح الهدی (چهارشنبه 01 مرداد 93), آرام دل (چهارشنبه 01 مرداد 93), بی نهایت (چهارشنبه 01 مرداد 93), بهار_68 (پنجشنبه 02 مرداد 93), دختر بیخیال (چهارشنبه 01 مرداد 93), صبا_2009 (چهارشنبه 01 مرداد 93)

  11. #516
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    دوشنبه 05 آبان 99 [ 11:26]
    تاریخ عضویت
    1386-12-06
    نوشته ها
    198
    امتیاز
    25,868
    سطح
    96
    Points: 25,868, Level: 96
    Level completed: 52%, Points required for next Level: 482
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    VeteranTagger Second Class25000 Experience Points
    تشکرها
    743

    تشکرشده 1,065 در 185 پست

    Rep Power
    0
    Array
    درود و سلام
    انشاء الله در سلامت باشید و از این ماه بهره برداری لازم را داشته باشیم.
    این روزها شاهد رنج کودکان غزه ای هستیم. دعا کنیم خدا از دست این ستمگران نجاتشون بده.
    کلیپ می کشیم (خواننده حامد زمانی در مورد غزه)
    وقت خشم و وقت شهوت مرد کو
    طالب مردی چنینم کو به کو

  12. 4 کاربر از پست مفید غریب آشنا تشکرکرده اند .

    paiize (چهارشنبه 01 مرداد 93), فرشته مهربان (چهارشنبه 01 مرداد 93), آرام دل (چهارشنبه 01 مرداد 93), صبا_2009 (چهارشنبه 01 مرداد 93)

  13. #517
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 22 آبان 98 [ 08:57]
    تاریخ عضویت
    1392-11-03
    نوشته ها
    432
    امتیاز
    10,650
    سطح
    68
    Points: 10,650, Level: 68
    Level completed: 50%, Points required for next Level: 200
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    SocialOverdriveTagger First ClassVeteran10000 Experience Points
    تشکرها
    2,639

    تشکرشده 1,769 در 422 پست

    حالت من
    Mehrabon
    Rep Power
    72
    Array
    خوب نیستم ....
    نمیدونم چرا این روزا ( 2 . 3 روزه ) خیلی الکی بی انگیزه شدم ... هر چی راهکار بلدم رو استفاده میکنم

    دلم میخواد به زندگیم دلگرم باشم ... همش سعی میکنم خوشحال باشم ولی ته ته دلم اونجا اون آخرا نمیتونم به شوهرم اعتماد کنم

    نگران شروع ترم جدیدم که باز بره دانشگاه و جلوی در ورودی حلقه شو در بیاره ... میدونم نباید نگران باشم ولی نا خودآگاه میاد تو ذهنم

    دیروز نگاهم افتاد به عکس عروسیمون روی دیوار ... به خودم گفتم به به چقدر خوشگل بودی ترمه داشتم لذت میبردم که یاد روز عروسی افتادم تو باغ که رفته بودیم شوهرم قلیون سفارش داد ( اونجا هم ول کن این قلیون نبود) بعد با خانوم فیلمبردامون خوش و بش میکرد .. گفتم نامرد اون روز هم دنبال دخترا بود ها ... خوب بود منم با آقا فیلمبردار بگو بخند میکردم ؟؟ طلاقم میداد ک
    هبچوقت به این موضوع فیلمبردار فکر نکرده بودم ... اصلا یادم نبود . چون اون زمان با این رفتارش مشکل نداشتم. ولی نمیدونم چی باعث میشه این افکار بیاد تو ذهنم و اذیتم کنه

    حالا فکرای بد راجع به دوست دختراش و صحنه ای رو که یه دختر برهنه رو تو بغل همسرم دیدم و داغون شدم رو با توقف فکر از ذهنم دور میکنم ولی بعضی اتفاق ها بدون پیش زمینه قبلی میاد تو ذهنم مثل همین داستان فیلمبردار ...

    از خدا میخوام خودش کمک کنه بتونم باز اعتماد کنم

    برام دعا کنید ته دلم اون اخرا آروم بگیره و اعتماد کنه
    آدمک آخر دنیاست بخند
    آدمک مرگ همین جاست بخند
    دست خطی که تورا عاشق کرد، شوخی کاغذی ماست بخند
    آن خدایی که بزرگش خواندی، به خدا مثل تو تنهاست بخند ...

  14. 9 کاربر از پست مفید terme00 تشکرکرده اند .

    ammin (چهارشنبه 01 مرداد 93), khaleghezey (چهارشنبه 01 مرداد 93), paiize (چهارشنبه 01 مرداد 93), parsa1400 (چهارشنبه 01 مرداد 93), فرشته اردیبهشت (چهارشنبه 01 مرداد 93), پونیو (چهارشنبه 15 مرداد 93), محمد 93 (پنجشنبه 02 مرداد 93), آرام دل (چهارشنبه 01 مرداد 93), صبا_2009 (چهارشنبه 01 مرداد 93)

  15. #518
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    دوشنبه 23 دی 98 [ 13:15]
    تاریخ عضویت
    1393-4-15
    نوشته ها
    382
    امتیاز
    12,547
    سطح
    73
    Points: 12,547, Level: 73
    Level completed: 25%, Points required for next Level: 303
    Overall activity: 12.0%
    دستاوردها:
    SocialTagger First ClassVeteran10000 Experience Points
    تشکرها
    894

    تشکرشده 1,236 در 375 پست

    Rep Power
    99
    Array
    سلام خانم ترمه،
    حضرت علی میفرمایند:
    «إِنَّ لِلْقُلُوبِ إِقْبَالًا وَ إِدْبَاراً فَإِذَا أَقْبَلَتْ فَتَنَفَّلُوا وَ إِذَا أَدْبَرَتْ فَعَلَيْكُمْ بِالْفَرِيضَةِ؛ همانا دل‌ها گاهي به معنويات روي‌ مي‌آورند و گاهي رو بر مي‌گردانند. پس هرگاه رو آوردند پس شما به مستحبات هم بپردازيد و هر گاه رو برگرداندند به واجبات اکتفا کنيد.»

    بسیاری از اوقات دل گرفتگی ها و شادی های ما از جانب خداست و تغییر اون حال و هوا هم به دست خودش و بر اساس مصلحت های خودش هست و عمل شما خیلی روی حال و هواتون اثر نداره و غایت همت و اراده عالم حضرت علی (ع) میفرمایند:خدا را به فسخ عزائم شناختم
    این چشمک خدا به شماست که بگه بنده من ،من محول القلوب و الابصار هستم یاد من کن.

    این هم یه بیت از هوشنگ ابتهاج که خیلی دوستش دارم تقدیم به شما:

    آبی که برآسود زمینش بخورد زود
    دریا شود آن رود که پیوسته روانست

  16. 3 کاربر از پست مفید hamed-kr تشکرکرده اند .

    terme00 (پنجشنبه 02 مرداد 93), محمد 93 (پنجشنبه 02 مرداد 93), مصباح الهدی (پنجشنبه 02 مرداد 93)

  17. #519
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    جمعه 30 مرداد 94 [ 21:50]
    تاریخ عضویت
    1393-1-05
    نوشته ها
    278
    امتیاز
    5,866
    سطح
    49
    Points: 5,866, Level: 49
    Level completed: 58%, Points required for next Level: 84
    Overall activity: 21.0%
    دستاوردها:
    Tagger First Class1 year registered5000 Experience Points
    تشکرها
    317

    تشکرشده 1,458 در 274 پست

    حالت من
    Shad
    Rep Power
    69
    Array
    با سلام خدمت دوستان و مدیر محترم سایت همدردی

    بعد از ورود امشبم به سایت با پیغام خصوصی شما مواجه شدم که من رو ارجاع داده بودید به پست اخطاریتون و اشاره کرده بودید منظور شما از برخی دوستان ، یکیشون من بودم …


    نقل قول نوشته اصلی توسط مدیرهمدردی نمایش پست ها





    با سلام و احترام
    علیرغم توصیه های موکدی که داشته ایم تا دوستان با توجه به عنوان تاپیک و انجمن ها موضوعات و پستهای خود را ارسال کنند، اما متاسفانه بعضی دوستان کماکان کم لطفی کرده و اصرار بر ارسال مطالب در تاپیک و انجمن های غیر مرتبط دارند.
    خواهش می کنیم همه عزیزان به این مهم توجه داشته باشند.
    در ضمن مجبور به ویرایش، انتقال و ...، بعضی پستها شده ایم که واقعا وقت گیر هست.
    با تشکر




    و البته بعد دیدم که پست من هم بخش مهمش حذف شده ، و از اونجاییکه اون شب که اون پست رو زدم و اول صفحه بود و هنوز هم هست ، این یعنی اینکه از پستهای صفحات قبل چیزی حذف نشده و به نظر نمیرسه سایر پستها ویرایش شده باشند ، نمیدونم! شاید من کمی حساس شدم ، چون توی این تاپیک چند پست اخری که زدم با فاصله یک دو پست بعد جنابعالی یک پست اخطاری دادید که حس کردم شاید نوک پیکانش من باشم. برای همین پستهای ده صفحه اخر این تاپیک رو مطالعه کردم تا اداب نوشتن و قانون مربوط به این تاپیک دستم بیاد ، اما پستهای زیادی دیدم که هیچ ارتباطی به حال و احوال نداشت و از بازیهای فوتبال و والیبال و منچ تیم ملی گرفته تا گفتگوهای چتی و محاوره ای درباره برنامه های تلویزیون بود و در غالب موارد هیچ واکنشی از سمت جنابعالی یا سایر مدیران علی الظاهر رخ نداده بود…

    در هر صورت من تفکرم این بود که حال و احوال یک نفر در هر لحظه ، چیزی هست که در اون لحظه در ذهنش پررنگ هست ، مثلا یک نفرکه سر درد داره ، و توی این تاپیک عنوان میکنه این سردرد چیزی هست که در اون لحظه و روز فضای ذهنی زیادی رو اشغال کرده ، یا کسی که حالش از رفتار همسرش گرفته است و این موضوع بخش زیادی از ذهنش رو درگیر کرده ، این درگیری ذهنی میشه حال و احوال اون فرد و اون فرد مجاز هست در این تاپیک اون موضوع رو ثبت کنه و بنا به این استدلال من هم هر وقت وارد این سایت میشدم و یک موضوعی ذهنم رو درگیر کرده بود رو در اینجا ثبت میکردم که این درگیری ها عمدتا یک موضوع کلی جهان بینی یا معرفتی یا دغدغه های کلی که ذهنم رو به فکر واداشته بود ، بودند ، که من این موارد رو به پای حال و احوال خودم میزاشتم و به خودم حق میدادم اینجا بنویسم. که ظاهرا مجاز به اینکار نبودم ، با این حال خدای نکرده این کار رو به پای تخطی از قوانین سایت و بی توجهی نگذارید و به حساب هوش کم من و شاید کمی غیر شفاف بودن قوانین مربوط به این تاپیک بگذارید.

    و توی تمام پستهایی که در این تاپیک زدم فقط یک پست حاشیه ای زدم که در حقیقت یک سری پیشنهاد برای ارتقا کیفیت سایت بود که اونهم متناسب با پستهای رد و بدل شده در اون صفحه تاپیک بود که بعد از پیشنهادات من نه تنها عکس العملی از سمت جنابعالی ندیدم بلکه دوباره با اخطار شما در پست بعد مواجه شدم . و البته شاید این واکنش شما بخاطر این بود که من خارج از قوانین سایت عمل کرده بودم.. نمیدونم! تصور من این بود که نقش شما توی این سایت مثل پلیس راهنمایی رانندگی هست که حرفش ارجح به قانون هست ، یعنی مثلا سر یک 4 راه که چراغ سبز هست و ماشینها حق عبور دارن ولی ممکنه پلیس وسط 4 راه بایسته و بخاطر گره ترافیکی اجازه عبور به ماشینها رو نده یا بالعکس زمانی که چراغ قرمز هست در مواقع خاص اجازه عبور ماشینها رو بده… من الان رنگ ایدیم ابی پررنگ هست ، این ارتقا کاربری بعد از مدتی از ثبت نام در این سایت لطف شما بوده و این تشخیص شما بوده که شاید نوشته های من با توجه به شناخت نسبی شما همراستا با اهداف سایت هست، نمیدونم! ولی شاید مثلا یکجاهایی مثل همون زمان که من در یکجای نامربوط و البته تعمدا و هدفدار پیشنهاداتی ارائه دادم میشد با بی تفاوتی شما همراه نشه و مثل اون پلیس راهنمایی کمی منعطفانه و البته طوری که باعث ناهنجاری در سایت نشه ، از سمت شما رفتار بشه…

    بهرحال ، دلیل مطرح کردن این حرفای خاله زنکی گله کردن نبود ، فقط دلیل توضیح رفتارم بود که امیدوارم باعث ناراحتی شما نشده باشه.


    اون پاراگراف بالا رو که مینوشتم یاد زمانی افتادم که توی این سایت ثبت نام کردم…

    شخصیت من طوری هست که زمانی که مشکلی توی زندگی دارم به ندرت به اطرافیان انتقال میدم ، یعنی برای خودم افت میدونم که بخوام جلوی کسی ابراز عجز و ناله کنم و بخوام از مشکلاتم بگم برای همین همیشه اطرافیانم یک تصور اشتباه " مرفه بی درد" از من دارند… اما زمانی که توی این سایت ثبت نام کردم توی زندگیم دو سه مشکل بزرگ رخ داده بود که واقعا در توان من تحمل اونها نبود و به معنای واقعی کلمه کم اورده بودم…. طبق روال همیشه دوست نداشتم به کسی مشکلات و دردهام رو بگم ولی از طرفی نیاز به تخلیه شدن داشتم… به این سایت پناه اوردم و خواستم با نوشتن و شنیدن حرفهای دوستان کمی ارامش پیدا کنم… اما جالب اینکه هر بار که مینوشتم و میخواستم ارسال کنم ، سایت همون زمان خراب میشد و ارسال من انجام نمیشد و تمام مطالبی که نوشته بودم پاک میشد ، و من هم بی خیال تلاش مجدد در اون لحظه برای نوشتن مجدد میشدم ، خلاصه این ماجرا در چند نوبت و در چند روز مختلف اتفاق افتاد و نتونستم مطالبم رو ارسال کنم و گفتم لابد مصلحتی هست که این اتفاق نمیفته و همونطور که در دنیای واقعی مشکلاتم از دید سایرین پنهان میمونه اینجا هم حتما حکمت اینه که این مشکلات پنهان بمونه و تنها قفسه سینه ام رازدار مشکلاتم باشن….


    خلاصه از اون اوج روزهای پر استرس و پرتنش فاصله میگرفتم و گرچه پیشرفت زیادی در حل مشکلات حاصل نمیشد ولی روز به روز به لطف خدا ارامش از دست رفته ام به زندگی برمیگشت… توی اون روزهای بحرانی ، خیلی زیاد با خدای مهربون درگیر بودم و ازش دلخور بودم بابت اتفاقاتی که افتاده … ازش روزی چندبار میپرسیدم که چرا مراقبم نبودی؟ چرا گذاشتی این اتفاقات بیفته و... و خلاصه مثل همه انسانهای غافل همه کاسه کوزه ها رو داشتم سر بنده خدا ، خدای مهربون ، خراب میکردم…

    گذشت و گذشت ، تا روز به روز ارومتر و بهتر شدم … یک روز که حالم خوب بود ، یاد این ایه 79 سوره نسا افتادم… "هر چه از خوبی ها به تو میرسد از طرف خداست و هرچه از بدی ها به تو میرسد از جانب خود توست"

    خیلی جالب بود ، وقتی حالم خوب شده بود ، نشستم منصفانه به مشکلاتی که برام حادث شده بود نگاه کردم، دیدم در اونها هرچه خیر بوده از سمت خدا بوده و هر چه در مسیر اونها شر و خرابکاری بوده مقصر فقط خودم بودم … بعد دیدم تمام زندگی ما همینه…


    مثلا…

    کلی دعا میکنیم که خدایا کنکور قبول بشیم و بریم دانشگاه ،خدا هم به ما مجوز ورود به دانشگاه میده و بعد که وارد دانشگاه میشیم ، میزنیم به در تنبلی و درس نخوندن ، بعد هم که یکی یکی درسها رو میفتیم و مشروط میشیم و یا یک دانش اموخته بی سواد میشیم و کار بخاطر بی سوادی ما برامون فراهم نمیشه با خدا دعوامون میشه در صورتیکه فراموش میکنیم که خدا خداییش رو کرده ما بندگیم رو نکردیم و بخاطر تنبلی اون نعمت خدا رو تضییع کردیم…..

    یا دعا میکنیم خدایا برای ما کار جور بشه ، بعد که بلطف خدا کار جور میشه ، از فرصتهای به وجود اومده استفاده نمیکنیم و درنهایت با خدا درگیر میشم…

    یا دعا میکنیم خدایا همسر مناسب برای ما برسون… بعد که خدا دعای ما رو اجابت میکنه و ازدواج میکنیم بخاطر بی تجربگی و بی کفایتی و غرورو… روابطمون با همسرمون شکراب میشه بعد با خدا درگیر میشیم که چرا اینجوری شد؟

    یا از خدا فرزند میخوایم ، خدا هم با لطفش بچه ای به ما هدیه میده ، اما بخاطر اینکه با اصول تربیت بچه اشنا نیستیم و برای تربیتش وقت صرف نمیکنیم و…. اون ارزوی ما بلای جونمون میشه و یک فرزند ناخلف از کار درمیاد و بعد مثل همیشه با خدا قهر میکنیم و ازش طلبکار میشیم که چرا اینطور شد….


    و در اکثر مشکلات ما ردپای بی تدبیری ، بی فکری ، بی کفایتی ، تنبلی و… خودمون هست و تنها اثری که نیست ، اثر خداست ، خدا اسباب خیر رو برای ما فراهم میکنه ، و اگر اون خیر به شر و گرفتاری تبدیل شد مقصر فقط خودمون هستیم…

    ولی ما ادمها اینقدر لوس هستیم که انتظار داریم خدا برامون نقش یک مادرفرزند لوس کن‼ رو ایفا کنه ، مادری که برای بچه اش غذا میپزه ، سفره میندازه ، بچه اش رو روی پاش میزاره ، غذا رو با لقمه های کوچک دهان فرزندش میزاره و مراقبه که یک وقت اون لقمه ها توی حلق بچه اش نپره و… ولی سنت خدا لوس پروری نیست ، خدا ابزار تهیه غذا رو برای بنده اش فقط فراهم میکنه ، اینکه اون بنده چطور از این ابزار عرضه داشته باشه استفاده کنه یا خیر دیگه به عهده خودش هست…. با این حال خدا خداست… هر چقدر هم بنده اش بی لیاقت و بی عرضه باشه و خرابکاری کنه.. ممکنه رابطه بنده با خداش به ضخامت مو برسه… ولی خدا اجازه نمیده اون مو پاره بشه…

    این مشکلات درس بزرگی برای من شد که فراموش نکنم منشا خیر در زندگیم خدای بزرگه و منشا خرابکاری ها خودم هستم… و وقتی منشا مشکلات رو شناسایی کنیم ، بهتر میشه برای رفع اونها اقدام کرد و البته باید یادمون باشه فرصتهای زندگیمون خیلی محدوده ، بنا نیست همیشه خدا به ما خیر عطا کنه ما بزنیم خرابش کنیم و دوباره خدا به ما جایگزینش رو عطا کنه… باید با تمام قوا از فرصتها و نعتمهای الهی با چنگ و دندون و با تدبیر و اندیشه حفظ و حراست کنیم و شاکرش باشیم و هروقت هم مصیبتی به ما رسید فقط و فقط خودمون رو سرزنش کنیم…


    اتفاقا چند شب پیش کتابی از جان ماکسول میخوندم بخشی از این کتاب متناسب با این دوره از تجربیات زندگیم بود که گفته بود:

    قانون زندگی انسانها اینطور هست که:
    ** در زندگی درسهایی رو خواهند اموخت
    ** یک درس انقدر باید تکرار شود تا یاد گرفته شود
    ** اگر نتوانید درسها را به اسانی یاد بگیرید انها دشوارتر خواهند شد.
    ** هنگامیکه عملکرد شما تغییر میکند متوجه میشوید که درس را به خوبی اموخته اید….


    و این هم از خودم که بعضی از درسهای زندگی خیلی بیرحم و سختگیرانه هستند... پس همیشه باید هوشیار و اگاه رفتار کنیم.


    ….
    بهرحال.. ببخشید زیاده از حد پرحرفی کردم..(بیچاره اون زن اینده من که با یک مرد حرف زن باید زندگی کنه... اگه اهل مطالعه قبل از ازدواج هم باشه تمام تحقیقات و اموخته هاش نقش بر اب میشه که یاد گرفته بوده که آی خانمها یادتون باشه مردها کم حرفتر از زنها هستن فکر استثنائات رو نمیکرده )

    جناب مدیر لطفا این پست رو ویرایش نکنید من هم قول میدم دیگه توی این تاپیک مطلبی ننویسم تا زمانی که اداب نوشتن اینجا رو یاد بگیرم، شما هم به جاش اگه براتون زحمتی نیست اون پست قبلی من که ویرایش کردید رو کامل پاک کنید ، اخه شبیه اون شیر خالکوبی شعر مولانا شده که دیگه نه دم داره نه یال و کوپالی گرچه همون اولش هم بیشتر شبیه گربه بود تا شیر…


    از شما و خانم فرشته مهربان هم سپاسگزارم بایت فضای اخلاق محور و معنوی که فراهم کردید .
    موفق باشید.

  18. 5 کاربر از پست مفید محمد 93 تشکرکرده اند .

    khaleghezey (پنجشنبه 02 مرداد 93), terme00 (پنجشنبه 02 مرداد 93), مدیرهمدردی (پنجشنبه 02 مرداد 93), مصباح الهدی (پنجشنبه 02 مرداد 93), بی نهایت (پنجشنبه 02 مرداد 93)

  19. #520
    Banned
    آخرین بازدید
    یکشنبه 01 شهریور 94 [ 00:18]
    تاریخ عضویت
    1393-4-04
    نوشته ها
    481
    امتیاز
    5,996
    سطح
    50
    Points: 5,996, Level: 50
    Level completed: 23%, Points required for next Level: 154
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    OverdriveSocialTagger First Class5000 Experience Points1 year registered
    تشکرها
    2,600

    تشکرشده 1,855 در 418 پست

    حالت من
    Mehrabon
    Rep Power
    0
    Array
    سلام
    مدتیه حالم خوبه خدایی ناکرده چشماتون که شور نیست!!!(شوخی)
    از وقتی همسرمو ضربه فنی کردم حسابی روبراه شدم


    همسرمم انگاری بهتر شده یا شایدم چون خودم آروم شدم و کمتر رو کاراش زوم میکنم آروم میبینمش!!
    امشب پسرم صداش در اومد که بابا اصلا با من بازی نمیکنی همش تو ویفری(وایبرو از قصد میگه ویفر)


    همسرم به من گفت دلیل بیقرار بودنمون اینه دائم تو خونه نشستیم و مسافرت نمیریم واقعا هم راست میگه ها خیلی وقته مسافرت نرفتیم دلم بدجوری هوای آقا امام رضا رو کرده انشالله قسمت بشه بریم


    راستی میدونید همسرم چی میگفت!!
    گفت شب قبل عید فطر بریم خونه بابات اینا تا فطریه ما بیفته گردن بابات!!!
    در کل حالم خوبه .از دعاهای شما عزیزان ممنونم

  20. 6 کاربر از پست مفید آرام دل تشکرکرده اند .

    .saber. (پنجشنبه 02 مرداد 93), khaleghezey (پنجشنبه 02 مرداد 93), parsa1400 (پنجشنبه 02 مرداد 93), فرشته مهربان (پنجشنبه 02 مرداد 93), فرشته اردیبهشت (پنجشنبه 02 مرداد 93), مصباح الهدی (پنجشنبه 02 مرداد 93)


 
صفحه 52 از 73 نخستنخست ... 212223242434445464748495051525354555657585960616272 ... آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 12:12 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.