به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 1 از 6 123456 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 1 تا 10 , از مجموع 54

موضوع: خیانت همسرم

  1. #1
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    دوشنبه 13 تیر 01 [ 17:44]
    تاریخ عضویت
    1399-2-13
    نوشته ها
    41
    امتیاز
    2,550
    سطح
    30
    Points: 2,550, Level: 30
    Level completed: 67%, Points required for next Level: 50
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Overdrive1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    9

    تشکرشده 19 در 13 پست

    Rep Power
    0
    Array

    خیانت همسرم

    من ۳۴ سالم هست و همسرم ۳۶ سالش و یه دختر ۴ ساله داریم
    ۶ ماه پیش بصورت کاااملا اتفاقی فهمیدم شوهرم مکالمات گوشیش رو پاک میکنه و بعد از کلی انکار گفت که با یه دختره ارتباط داشته و ۷-۸ ماه با هم بودن و فقط در حد تلفن و ۲-۳ بار بیرون رفتن تو ماشین بوده و دختره هم ۲۵ ساله بوده و مطلقه . و کلی عز و التماس کرد که تو رو خدا بگذر و فلان و بهمان
    ولی من هنوز هم باور ندارم که رابطه شون فقط در حد پیام بوده باشه چون من از سردشدن شوهرم شک کردم که یه خبرایی هست بعدش هم یکی دوبار شوهرم به حسابش پول واریز کرده بوده که خودش قسم میخوره که قرض بوده
    خیلی ناراحتم بعد از ۶ ماه هرکاری میکنم نمیتونم فراموش کنم، شوهرم در کل خیلی مرد خوبیه و مهربونه ولی نمیدونم چرا اینکار رو کرده خودش هم میگه اصلا نمیدونم چرا اینکار رو کردم یه دفعه پیش اومد
    حالا من تنها دلیلم برای موندن تو این زندگی بچه م هستش که اونم طفلک داره زیر فشار دعواهای ما داغون میشه
    جدیدا دیگه حتی بخاطر کارش عذرخواهی هم نمیکنه تا میگم خیلی در حق من ظلم کردی میگه ول کن دیگه یه غلطی کردم
    الان هم ۲ هفته س سر این موضوع که من بهش گفتم به دختره زنگ بزن من میخام برم ببینمش حقش رو بذارم کف دستش
    میگه به هیییییییچ وجه این کار رو نمیکنم و ازون طرف هم قهر کرده و حرف هم نمیزنه حتی
    من میگم احتمالا دختره براش خیلی عزیزه که حاضر نیست بهش آسیب برسه و حتی آدرس خونه شون رو هم الکی به من داد و اشتباه بود
    موندم بین دو راهی
    از طرفی دیگه این زندگی رو دوست ندارم
    از طرفی هم نگران آینده ی بچه م هستم
    ولی میگم وقتی اون دلش برای بچه ش نسوخته و یه زن کثیف رو به زن و بچه ش ترجیح داده من چرا باید تو این زندگی بمونم
    اصلااا گیج و منگ م
    به خدا اینقدر گریه کردم و از خدا خواستم کمکم کنه دیگه چشمام باز نمیشه

  2. #2
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    دوشنبه 13 تیر 01 [ 17:44]
    تاریخ عضویت
    1399-2-13
    نوشته ها
    41
    امتیاز
    2,550
    سطح
    30
    Points: 2,550, Level: 30
    Level completed: 67%, Points required for next Level: 50
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Overdrive1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    9

    تشکرشده 19 در 13 پست

    Rep Power
    0
    Array
    هیشکی نیست راهنماییم کنه؟؟؟ تو رو خدا بگین بنظرتون چیکار کنم

  3. #3
    مدیران انجمن

    آخرین بازدید
    دیروز [ 22:43]
    تاریخ عضویت
    1393-12-20
    نوشته ها
    3,165
    امتیاز
    90,422
    سطح
    100
    Points: 90,422, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 94.0%
    دستاوردها:
    OverdriveSocialTagger First ClassVeteran50000 Experience Points
    تشکرها
    7,825

    تشکرشده 6,799 در 2,375 پست

    Rep Power
    0
    Array
    با سلام

    یادمه از دکتر شیری یه مطلب می خوندم نوشته بودند که :
    لغزش و خیانت به تدریج اتفاق می افته نه دفعتاً - بعضی موقع ها تنوع طلبی نیست و خشم پنهان هست ( چه مرد و چه زن )


    در قدم اول دنبال متهم نباشید ...یه کاغد بردارید و با خودتون خلوت کنید
    به نظرم باید یه مروری داشته باشید به زندگیتون ... ، یه آنالیزی تو مسائل زندگیتون داشته باشید
    نکات مثبت و منفی روابطتون را تو خلوتتون بنویسید و بهش فکر کنید و تلاش برا توسعه آن.



    .............................

    رفتار شوهر شما خب اشتباه بوده و هست ،،
    از طرفی درسته شرایط خاصی دارید و قابل درک ،،، ولی به نظرم باید تو رفتارتنون یه بازنگری داشته باشید
    شوهرتون اشتباه داشته ، ولی کرامت شوهر را نگه دارید !
    با این روش ، شوهرتون را جذب خودتون کنید ،،
    نذارید جذب بیگانه بشه ،،جذب خودتون کنیدش !
    منفعل نباشید ...صریح باشید ،،
    صریح بودن به معنی این نیست که مسائل را چکشی حل کنید .



    رفتار شما برعکس جواب میده
    یه متن از خانم فرشته مهربان براتون می ذارم با دقت توش کار کنید و شخصی سازی کنید :


    نقل قول نوشته اصلی توسط فرشته مهربان نمایش پست ها
    لطفا هروقت همسر شما در خصوص گذشته خود اقدام به اعتراف به خطا و حاکی از پشیمانی و ترک چنان رفتارهایی نمود ،

    اجازه ندهید وارد جزییات شود

    و حتی از اشخاصی که احتمالاً شما می شناسید نام ببرد و حتی ذکر شکل خطا و گناه را داشته باشد (

    کاری که نه تنها اغلب خانمها و آقایان نمی کنند بلکه برعکس اصرار به شنیدن جزییات و همه چیز می کنند ) شما در این مواقع فقط بگویید مهم

    اینه که تو فهمیدی خطا بوده نیاز نیست برای من بگی چی بوده و ... اعتراف را فقط باید به درگاه خدا داشت و توبه کرد ، همین برای من کافیه

    مهم اینه که دیگه در طول زندگیمون چنین چیزهایی پیش نیاد چون اینو دیگه نمیتونم راحت ببخشم .

    وقتی شما چنین موضعی می گیرید وجدان اخلاقی فرد را تقویت می کنید ، علاقه او را چند برابر می کنی ، او را متعهد تر می نمایید ،یک درس اخلاقی به او می دهید

    و مهمتر از همه از آسیب های روحی ناشی از فهمیدن خطاها و جزییات آن در امان می مانید
    .

    و کلاً این روش و رفتار چون درست ،سلامت محور ، در جهت حفظ زندگی و اخلاقی و خدا پسندانه هست ، مطمئن باشید که نتیجه اش بسیار سازنده خواهد بود .

    ویرایش توسط باغبان : یکشنبه 14 اردیبهشت 99 در ساعت 00:39

  4. کاربر روبرو از پست مفید باغبان تشکرکرده است .

    Mvaz (یکشنبه 14 اردیبهشت 99)

  5. #4
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    دوشنبه 13 تیر 01 [ 17:44]
    تاریخ عضویت
    1399-2-13
    نوشته ها
    41
    امتیاز
    2,550
    سطح
    30
    Points: 2,550, Level: 30
    Level completed: 67%, Points required for next Level: 50
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Overdrive1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    9

    تشکرشده 19 در 13 پست

    Rep Power
    0
    Array
    به خدا خیلی تلاش میکنم بتونم فراموشش کنم ولی شوهرم بجای دلجویی از من ۱۰ روزه حتی جای خوابش رو هم جدا کرده اون فکر میخاد من رو تنبیه کنه که دیگه هیچ سوالی در مورد اون دختره ازش نپرسم و کاملا هم با آرامش خاطر و بدون اعصاب خوردی کلا سرش تو گوشی هستش و من فک میکنم تازه این قهر براش بهتر هم شده چون دیگه گوشیش رو کلا زیر پیش خودش میذاره و با خیال راحت هرکاری بخواد میتونه انجام بده
    از طرفی یه موضوعی که خیلی کن رو اذیت میکنه اینه که من وقتی فهمیدم شوهرم با اون دختره دوست بوده به دختره زنگ زدم و تهدبدش کردم که همه پیام هات رو دارم و آبروت رو میبرم و با کمال وقاحت دیدم ۱۰ دقیقه بعد با یه شماره دیگه به شوهر من زنگ زد و شوهرم اولش گفت که نمیدونم کیه ولی وقتی دید من اصرار میکنم که جواب بده یه جوری که طرف بفهمه گوشی رو جواب داد و گفت خب الان چی بگم بهش
    دختره هم که فهمید این یعنی چی دیگه
    گفت یه خانومه زنگ زده به من هرچی لایق خودش بوده به من گفته من هرچی فک کردم منظورش کی بوده یادم افتاده که آهاااااا من چند روز پیش به شما زنگ زدم همسرم هم گفت خانوم من فهمیده ما با هم رابطه داشتیم اونم کلا رفت تو فاز انکار
    منم گفتم نخییییر ملاقات هاتون رو هم گفته شوهر منم سرییییع زد تو حرف من که همون یکی دو باری که ۱۰ دقیقه تو ماشین دور زدیم
    اونم کلا انکاااااار و گفت شوهر شما به من گفته من مجردم منم وقتی فهمیدم متاهله دیگه جوابش رو ندادم برو شوهرت رو جمع کن ببین با کی گند زده به من چه
    شوهر منم لااااال
    الان هم هنوز نمیدونم دعوای زرگری بود بین خودشون راه انداختن برای اینکه بگن مثلا تمام شده رابطه مون
    نمیدونم آیا الان هم رابطه دارن که شوهر من بیییییخیال ۱۰ روزه لام تا کام حرف نمیزنه و سرش گرمه
    من اصلا ظرفیت این همه فشار رو ندارم این چند روزه صدبار تصمیم گرفتم برم و درخواست طلاق بدم و ازش شکایت کنم و پرینت متن اس ام اس هاش رو بگیرم
    ولی دوباره بخاطر بچه م والعصر میخونم که خدا بهم صبر بده که بتونم تحمل کنم و یه تصمیم درست بگیرم
    میدونم الان تو عصبانیت اگه تصمیم بگیرم و انجام بدم ممکنه بعدا پشیمون بشم
    بنظر شما ها چیکار کنم
    واقعا درمانده شدم به خدا

    - - - Updated - - -

    از بس گریه کردم همه رو کلا با غلط املایی نوشتم و کلمات کلا جابجا و اضافه ن
    ببخشید

  6. #5
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    دوشنبه 13 تیر 01 [ 17:44]
    تاریخ عضویت
    1399-2-13
    نوشته ها
    41
    امتیاز
    2,550
    سطح
    30
    Points: 2,550, Level: 30
    Level completed: 67%, Points required for next Level: 50
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Overdrive1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    9

    تشکرشده 19 در 13 پست

    Rep Power
    0
    Array
    شوهرم بعد ازون ماجرا به درخواست من سیم کارتش رو عوض کرد و من یه بار با سیم کارت قبلی ش به دختره پیام دادم ودختره کاااامل خودشو به اون راه زد که شما کی هستی و‌نمیشناسم و وقتی اسم کوچیک شوهرم رو گفتم دوباره گفت میگم که نمیشناسم رواااانی
    منم فهمیدم یارو مطمئنه که شوهرم نیست و گوشی دست منه و گرنه چ زود آلزایمر گرفته طرف
    بخاطر این موضوع هم شک دارم که رابطه شون تموم شده باشه میگم اگه تموم شده دختره از کجا باید بدونه که سیم کارت دست خودش نیست

  7. #6
    مدیران انجمن

    آخرین بازدید
    شنبه 14 بهمن 02 [ 11:21]
    تاریخ عضویت
    1398-4-16
    نوشته ها
    1,559
    امتیاز
    27,432
    سطح
    98
    Points: 27,432, Level: 98
    Level completed: 9%, Points required for next Level: 918
    Overall activity: 99.0%
    دستاوردها:
    OverdriveVeteranTagger Second Class25000 Experience Points
    تشکرها
    1,379

    تشکرشده 2,636 در 1,206 پست

    Rep Power
    291
    Array
    سلام

    رفتارهای شما کاملا اشتباه هست و نتیجه عکس خواهد داشت.

    ۱. حساسیت زیاد و نشان دادن نقطه ضعف
    ۲. پیگیری بیش از حد و موشکافی
    ۳. عدم بررسی مشکلات ، معایب در زندگی مشترک
    ۴. فقدان ایجاد فضای آرام و صمیمی و در نهایت گفتگوی مؤثر با همسر
    ۵. گرفتن انگشت اتهام بسمت همسر، بحث ها و افکار منفی بی پایان


    شما هر چه موشکافی کنین اولا آسیب های بیشتری از نظر روانی میبینین و ثانیا در آینده سبب سوء استفاده های احتمالی میشه. تماستون با این خانم یا بحث و درگیری با همسر و سؤال پیچ کردن فقط شما رو آزار خواهد داد.

    سعی کنین با یک
    روانشناس صحبت کنین و در برابر همسرتون نه پرخاش کنین و نه منفعل باشین... بلکه با هم گفتگو کنین و نیازها و خواسته های هم و معایب زندگی مشترکتون رو بررسی کنین.
    شما زن این زندگی هستین و باید با حفظ روحیه در این زندگی نه فقط بخاطر بچه ، بلکه بخاطر خودتون و همسرتون بمانید و آنکه پشت در منزل شماست همون جا بمونه. باید برای حفظ زندگیتون تلاش کنین و مثل یک ناخدا این کشتی و سرنشینانش رو از طوفان سالم نجات بدین.



    ویرایش توسط سحر بهاری : یکشنبه 14 اردیبهشت 99 در ساعت 08:38

  8. 2 کاربر از پست مفید سحر بهاری تشکرکرده اند .

    Mvaz (یکشنبه 14 اردیبهشت 99)

  9. #7
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    دوشنبه 13 تیر 01 [ 17:44]
    تاریخ عضویت
    1399-2-13
    نوشته ها
    41
    امتیاز
    2,550
    سطح
    30
    Points: 2,550, Level: 30
    Level completed: 67%, Points required for next Level: 50
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Overdrive1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    9

    تشکرشده 19 در 13 پست

    Rep Power
    0
    Array
    ما حتي ١٢ جلسه هم پيش روانشناس رفتيم و حتي همسرم به روانشناس هم دروغ گفت
    ازش پرسيد دختره مجرد بود اينم گفت آره ولي بعدا معلوم شد مطلقه بوده گفت ترسيدم بگم مطلقه بوده بگي حتما رابطه جنسي با هم داشتن
    بعدش هم من بعد از ١٠ سال زندگي مشترك تازه فهميدم شوهرم يه حساب بانكي قايمكي داشته و وقتي من پرينت حساباش رو ازش خواستم بعدازين ماجرا سريع رفته بود حسابه رو بسته بود و فقط ١٠ ميليون از پول رو رو كرد درحالي كه من ميدونستم ٥٠ ميليون قبلش داشته گفت نه اون مال من نبوده مال يكي از دوستم بوده دست من بوده و به خدا من تو اين ١٠ سال اصلا كار نداشتم كه تجسس كنم چون فك ميكردم با من رو راسته
    و وقتي گفتم پول رو براي چي قايمكي پس انداز كرده بودي گفت ميخاستم به بابام كمك كنم چون باباش از كار افتاده س
    منم گفتم ما كه هر ماه به بابات پول ميديم گفت خب اينو براي موقعي كه احتياج داشته باشن پس انداز كردم گفتم نكنه اونا بخان و تو ناراحت بشي
    من اصلا تو خط پول جدا كردن و اين حرفا نبودم با وجود اينكه خودم شاغلم و خداييش اونم اصلا كار به كار حقوق من نداشت و همش ميگفت پولات رو براي خودت پس انداز كن
    اصلا روي حرفاش و قولاش نميمونه
    به من قول داد ازين به بعد هر ماه پرينت حضور و غيابش رو بياره انجام مداد و پشت گوش انداخت
    قول داد حقوقش رو بريزه به حساب من و با حقوق من باهم پس انداز كنيم لازم انجام نداد
    قول داد تا وقتي اين موضوع از يادم ميره تنهام نذاره اين كار رو نكرد
    من خييييلي تو اين زندگي سختي كشيدم و خانواده شوهرم خيلي دخالت كردن و منم اشتباه مي كردم كه مشاجرات رو وارد زندگيم مي كردم
    ولي هميشه احترام شون رو نگه داشتم و حتي يك بار هم پيش نيومده براشون كم بذارم و هميشه فك مي كردم شوهرم قدر ميدونه ولي الان يه دفعه انگار با يه پتك كوبيدن تو سرم و گفتن همش توهم بوده

  10. #8
    مدیران انجمن

    آخرین بازدید
    شنبه 14 بهمن 02 [ 11:21]
    تاریخ عضویت
    1398-4-16
    نوشته ها
    1,559
    امتیاز
    27,432
    سطح
    98
    Points: 27,432, Level: 98
    Level completed: 9%, Points required for next Level: 918
    Overall activity: 99.0%
    دستاوردها:
    OverdriveVeteranTagger Second Class25000 Experience Points
    تشکرها
    1,379

    تشکرشده 2,636 در 1,206 پست

    Rep Power
    291
    Array


    عرض کردم خودتون تشریف ببرید برای اینکه نیاز به آرامش دارین و این نگرانی ها، استرس و افکار ناخوشایند روی زندگیتون تأثیر منفی خواهد گذاشت.

    ببینید اگر در تأمین مخارج منزل همسرتون کم نمیذارن اجازه بدید این حریم خصوصی رو داشته باشن که پولی جمع کنن برای کمک به پدر، مادر .

    اون عمل قول و قرار های ایشان هم بر میگرده به رفتارها و گفتار های شما . اینکه کجا منفعل عمل کردین و کجا جرأتمند بودین. اینکه چقدر بخاطر این اتفاق و پیگیری غیر ضرور باعث ایجاد تنش های بیشتری شدین، اینکه چقدر سعی میکنین با آرامش و مدیریت بحران پیش برید.



  11. 2 کاربر از پست مفید سحر بهاری تشکرکرده اند .

    Mvaz (یکشنبه 14 اردیبهشت 99)

  12. #9
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    دیروز [ 22:10]
    تاریخ عضویت
    1398-1-10
    نوشته ها
    788
    امتیاز
    23,341
    سطح
    93
    Points: 23,341, Level: 93
    Level completed: 99%, Points required for next Level: 9
    Overall activity: 67.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second ClassOverdriveVeteran10000 Experience Points
    تشکرها
    3,579

    تشکرشده 1,781 در 734 پست

    Rep Power
    173
    Array
    سلام
    بابت اتفاق پیشامده متاسفم.

    شما نیاز به تصمیم دارید.

    یا تصمیم به ساختن، یا تصمیم به رفتن.

    تحت هر شرایطی شما برای گرفتن یک تصمیم باید ارامش داشته باشین، نقاط ضعفی که باعث این اتفاق شده رو بشناسید و آگاهانه تصمیم منطقی بگیرید.


    کل نوشته های شما حاکی از اینه که امور زندگی تون رو سپردین به احساس محوری. اجازه میدین مثل موج دریا این احساس شما رو به این ور و آن ور ببرد. ( منظورم از احساس متضاد منطق هست نه عواطف)


    اول از همه خودتون رو بیابید . آنوقت بهترین تصمیم و کار در جلو شما قرار گرفته.

    ادامه روند نه تنها شما رو به نتیجه نمیرسونه. بلکه از هر نتیجه مثبتی شما رو دور میکنه.

    همسر شما اشتباه کرده، قبول. ولی قطعا هر دو شما در زندگی تون کم مهارت هستین. مهارت زندگی و تعامل و گفتگو رو باید یاد بگیرید.

    الان وقت ان نیست که همسرتون از شما دور و دورتر بشه.
    وقت بازیابی هست.

  13. 2 کاربر از پست مفید Mvaz تشکرکرده اند .

    سحر بهاری (چهارشنبه 17 اردیبهشت 99)

  14. #10
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    دوشنبه 13 تیر 01 [ 17:44]
    تاریخ عضویت
    1399-2-13
    نوشته ها
    41
    امتیاز
    2,550
    سطح
    30
    Points: 2,550, Level: 30
    Level completed: 67%, Points required for next Level: 50
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Overdrive1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    9

    تشکرشده 19 در 13 پست

    Rep Power
    0
    Array
    من جديدا متاسفانه موقعي كه عصباني ميشم اصلا نميتونم خودم رو كنترل كنم و آستانة تحملم خيلي اومده پايين
    اين موضوع خـــيلي برام سنگين بوده اصلا انگار يه دفعه از آسمان به زمين سقوط كردم
    هميشه فكر ميكردم زندگيم خـــيلي خوبه و دلم براي شوهرم مي سوخت كه چقدر اضافه كار وايميسه و ميگفتن رييس مون به زور نگهمون ميداره الان فهميدم همش بهانه بوده و وقتي من فك ميكردم سركاره يا دنبال كاراي خونه س پيش يكي ديگه بوده و من و بچه م تو خونه تنها بوديم
    شوهرم وقتي اومد خواستگاري من ديپلم بود و من ليسانس و تو اين مدت كمكش كردم فوق ليسانس ش رو گرفت هميشه سعي مي كردم هواش رو داشته باشم
    و الان هم اين نيست كه فقط من به جدايي فكر كنم اونم ميگه من اوائل فك ميكردم جدا نشيم بهتره ولي الان ديگه شك دارم تصميم درست چيه
    امشب بهش گفتم كه طلاق نگيريم و فعلا يه مدت جدا زندگي كنيم
    ولي فك ميكنم اون به جدايي بيشتر مايل باشه تا جدا زندگي كردن
    و قرار شد پنجشنبه من برم پيش مشاورمون و بت اون مشورت كنم
    من فقط بخاطر مامانم از طلاق ميترسم چون هم فشار خون داره و هم ناراحتي قلبي و زخم معده و استرس براش سمه
    فقط ميترسم اگه خداي ناكرده بخاطر من فشارش بره بالا و مشكلي براش پيش بياد من چيكار كنم تا آخر عمر
    به خدا توي برزخي گير افتادم يه طرف مامانم و بچه م هستن و يه طرف دل خودم كه با شوهرم صاف نميشه و شوهرم كه با وجود اينكه خطا كرده طلبكار هم هست و ١٠ روزه قهر كرده و اتاقش رو جدا كرده
    الان نميدونم چيكار كنم اگه هنوز هم با اون دختره در ارتباط باشه چي
    جون همسر من تا قبل از امسال ااااصلا طاقت قهر و حرف نزدن نداشت از طرفي بعد ازون ماجرا ديگه خيلي هم بددهن شده و حرفاي بد ميزنه
    فك ميكنم الان پيش خودش ميگه اين كه هر بلايي هم سرش بيارم نميره پس خودم رو خالي كنم و بگم بهش ديگه
    ویرایش توسط Tanhaaaa1000 : یکشنبه 14 اردیبهشت 99 در ساعت 23:27


 
صفحه 1 از 6 123456 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 03:33 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.