سلام
اول عذرخواهی می کنم که این مطلب را اینجا می نویسم. شارژ ندارم و رنگ پر رنگم هم مشقیه به همین خاطر امکان این که این مطلب را در جای خودش بنویسم وجود نداشت. مطمئنم خانم فرشته مهربان در اولین فرصت مطلب را به جای خودش منتقل خواهد کرد.
سه سال پیش وقتی خیلی از نظر روحی خسته بودم همیشه سوالی توی ذهنم می چرخید که این همه دعا می کنم زیارت های مختلف می خونم، مراسم مذهبی می رم و با خدا صحبت می کنم. چرا آرامش ندارم؟ مگر نه این که الا بذکر الله تطمئن القلوب؟ من ایمانم ضعیفه؟ خوب قبول! من ایمانم ضعیفه اما امام علی که ایمان در او معنی می شود چرا با چاه درد دل می کرد؟ یعنی نمی توانست با خدا درد دل کند؟ یا این که احتیاج داشت درد دلش را بیان کنه؟ و خلاصه از این جور حرف ها!
همون روزها که دلم گرفته بود به این سایت رسیدم و مطلبی که کاربری به نام «آرمان خواه» توی تالار گذاشته بود که به امام علی مربوط بود و من هم می خواستم دغدغه ی ذهنی خودم را مطرح کنم و این شد که با نام کاربری خسته وارد تالار شدم!
حالم که بهتر شد و شروع کردم به پست های مثبت فرستادن کاربرها بهم می گفتند که تو هنوز خسته ای؟ و این بود که شدم مسلمان!
تا الان بارها از تالار خداحافظی کرده ام یک بار به خاطر سوختن لپ تاپم. یک بار به خاطر سربازی و اما ...
امروز بعد از سه سال که از کاربرایی که روز اول توی تالار می دیدم فقط خود مدیر همدردی و ani باقی مانده اند. کاربرهای خوبی آمده اند و رفته اند از آرمان ۲۶ گرفته تا ... امروز هم دوستان خوبی در تالار هستند که محیط تالار را صفای خاص خود می بخشند.
تصمیم داشتم روزی که ازدواج می کنم تالار را برای همیشه ترک کنم و شادی ها و غصه هایم را و دغدغه های ذهنی ام را تنها با شریک زندگی ام به اشتراک بگذارم. شاید یکی از همین روزها آن روز باشد اما انگیزه ای پیدا شد که زودتر این کار را انجام بدهم.
امروز می خوام تالار را برای همیشه ترک کنم.
از دوستان عزیزی که توی این مدت با همدلی شون باعث آرامش خاطری شدند و با همراهی شان مرا از حس تنهایی رهانیدند، متشکرم. از همه ی اونایی که لحظه ای برای آرامش قلب و خاطری زمان گذاشتند ممنونم و آن ها را به خدا می سپارم
و از همه دوستان تالار که هیچ کدام را نام نمی برم تا نام کسی را جای ننهاده باشم حلالیت می طلبم.
خدا نگهدار
علاقه مندی ها (Bookmarks)