سلام
رامینم. یکساله ازدواج کردم...همسرمو با عشق انتخاب کردم... اوایل گفتن با یکی دوست بوده... بعد گفتن 3 ماه با یکی نامزد بود...خلاصه از این حرفا
چندین جلسه باهاش صحبت کردم ..اونم گفت: فقط 3 روز نامزد بوده
خلاصه ما با جشن باشکوه ازدواج کردیم...زندگیمون تا ماه اول عالی بود...
بعد یه مدت دعوامون شد و بهم فحش داد ... محلم نمیزاشت...خلاصه آشتی و قهر...
تو دعوای دوم بهم گفت که با نامزدش دوست بوده ولی باهم رابطه صمیمی نداشتن و چون منو با اون مقایسه کرده دچار عذاب وجدان شده
خلاصه ما هی دعوا میکردیم و هی آشتی
چند بار بحث طلاق پیش اومد. چند بارم رفت خونشون
خانواده اش و خانواده ام طرفدار من بودم چون من تقریبا هیچ مشکلی نداشتم. اهل هیچ برنامه ای نبودم... وضع مالیم عالی بود و قیافم هم خیلی خوب بود و همه منو پسر خوبی میدونستن
و من نمیدونستم مشکل کجاست... خانمم هرروز گوشه گیرتر و بد خلق میشد...
یه روز کاملا مهربون میشد و یه روز عصبی. همش میگفت از من طلاق بگیری به نفعته،میگفت شبا نمیتونم بخوابم ...با خانواده اش هم بد بود
تا اینکه دیروز با قهر طولانی از خونه باباش به زور و اجبار باباش برگشت پیشه من...
شب اول هیچ حرفی نزد
شب دوم فقط گریه کرد
شب سوم سکوتش رو شکست . حقیقته این هم بداخلاقی و بد رفتاریو گفت
گفت با نامزدش رابطه جنسی داشته
من نامزدشو شنیده بودم و خیلی زنمو میخواست ولی بعد مدتی به علت بدیه پسره،خانواده خانومم،زنمو بهش نمیدن
گفت تمام این مدت،عذاب وجدان نگفتن رابطه شو داشته. خیلی معذرت خواهی کرد... گریه کرد
حالا من موندم چیکار کنم... واسه من دوستی عذاب آور بود چه برسد که تو دوران نامزدیه 2 ماهشون سکس هم کنن
بچه ها داغونم... من از اول تمامه گذشته شو پرسیده بودم...قسمش داده بودم... ولی اون دروغ گفته بود
نمیدونم چیکار کنم...خیلی دوسش دارم اما نمیتونم باور کنم با یه نفر دیگه سکس داشته...نمیتونم قبول کنم یکی قبله من بدن خانوممو لمس کرده
از خواب خوراک افتادم... خانمم از اتاقش بیرون نمیاد... میگه ازم خجالت میکشه
به خدا موندم... حق من اینهمه دروغ نبود واسه منی که عاشق زنم بودم
خودتونو بذارید جای من... باید چکارکنم؟باید زندگی کنم و زجر بکشم... و یا طلاقش بدم و خودمو راحت کنم؟
علاقه مندی ها (Bookmarks)