سلام دوستان عزیز .
میخواستم نظرتونو راجع به دوام زندگیم بدونم. من و شوهرم خیلی با هم متفاوت هستیم. علت قبول کردن من برای ازدواج با ایشون یکسری مشکلات خانواده بود که اعتماد به نفس من و خانوادمو خیلی کم کرده بود و چون خانواده همسرم اشنا بودن و با همه شرایط مشتاقانه منو میخواستن ازدواج کردم. همسرم از نظر تحصیلی از من فاصله زیادی داره. وقت عقد هر دو دانشجو بودیم ولی ایشون درسشو رها کرد و رفت سربازی... از لحاظ مذهبی من مذهبی تر بودم و ایشون هم خوب بود ولی بعد یکسال مخالف مذهب شد. بعد ازدواج منم خیلی تغییر مذهبی کردم به نماز نخوندن و غیره ایشون کار ندارم ولی یکسری اختلافات عقیدتیمون هست مثلا ماهواره داشتن و شو نگاه کردن و یا پوشش من که البته بخاطر ایشون من بازم تغییر پیدا کردم.
در مورد شغلشون هم قرار بود در زمینه تحصیلش باشه و پدرشون سرمایه بهشون بده ولی منحل شد و الان شغل پدریشو داره ادامه میده و حتی مستقل نیست البته حمایت مالی از خانوادش میشه و مشکلی نداریم ولی مشکل من با کارش یکی این هست که با توجه به تحصیلات و اینده کاری خودم خجالت میکشم بگم همسرم چه کاره هست و هم اینکه همسرم میخواد مثل پدرش بین شهر سکونتمون و شهرستانشون برای کار هی رفت و امد کنه که من دوست ندارم تنها باشم و همین باعث بحثمون میشه.
از نظر اخلاقی هم کاملا مچ نیستیم. من خیلی احساساتی هستم ولی ایشون احساسشو پنهان میکنه. من دوست دارم همه جا با هم بریم ولی ایشون خودش تنها میره هر چند الان کمتر شده اما هربار که تنهایی بیرون میره من خیلی ناراحت میشم از طرفی خودم نمیتونم مستقل بیرون برم هم چون سرم تو درس بوده و با خانوادم بیرون میرفتم و هم بدون همسرم خوش نمیگذره...
با وجود همه ی اینها من و شوهرم همدیگه رو دوس داریم البته من بیشتر فکر میکنم و اگر یکروز باهاش قهر باشم زندگیم جهنم میشه...اصلا تحمل دوریشو ندارم.
گاهی وقتی دعوامون میشه همسرم میگه اگر میخوای توافقی جدا بشیم ولی هم اون و هم خودم میدونیم من توانشو ندارم.منم به جدایی فکر کردم ولی فکر میکنم با این وابستگی نمیتونم تحمل طلاق داشته باشم و نگران خانوادم هم هستم که یک درد بهشون اضافه کنم. و از لحاظ مالی انشالله وقتی درسم تموم بشه و برم سر کار مشکلی نخواهم داشت.
...
لطفا راهنماییم کنید .
علاقه مندی ها (Bookmarks)