سلام
دوستان بسیار زیبا پاسخ دادند و من هم با اونها هم عقیده هستم .
ریحانه عزیز مهم ترین مسائله شناخت نیازهاست و بعد از اون اولویت بندی اونهاست .
نیازهای اساسی فرد باید در اولویت باشند و باید اونها رو تامین کرد اما برخی نیاز ها اساسی نیستند و حتی برخی نیازهای کاذب هستند .
اگر کسی روی این نیاز های غیر اساسی زوم کند و آنها را بزرگ کند به قول مدیر این نیاز مثل یک تومر ریشه دار می شود .
و چنین فردی که برآورده نشدن این نوع نیازها را بزرگ ترین مشکل زندگیش میداند هنوز به بلوغ فکری نرسیده و مفهوم واقعی زندگی را درک نکرده .
کسی که نیازهای اساسی را شناخته و آنها را در اولویت بگذارد و به آنها بها دهد به راحتی می تواند با نیازهای غیر اساسی خود کنار بیاید و آنها را تعادل ببخشد .
نیازی که شما مثال زدید تفاوت هایی در عادت ها و سلیقه هاست که در زندگی مشترک معمولا خود به خود تعادل پیدا می کنند و فرد شیوه مورد پسند خود را دارد اما گاهی به شیوه طرف مقابل رفتار می کند مگر اینکه دو طرف اصلا انعطاف پذیر نباشند .
در کتابی خوانده بودم که مردی اظهار می کرد که من به هیچ وجه نمی توانم با این زن زندگی کنم چرا که ما اصلا با هم تفاهم نداریم ما حتی در اینکه با پله یا آسانسور بالا برویم هم تفاهم نداریم ، من دوست دارم از پله ها بالا بروم افراد را ببینم و سر وصدای پرندگان را بشنوم اما او دوست دارد با آسانسور بالا برود ما چگونه می توانیم با هم زندگی کنیم ؟
روانشناس به این مرد گفت که نیازی نیست که حتما هر دو با یک روش به منزل برسید ، شما از پله ها برو و همسرت از آسانسو و وقتی که به منزل رسیدید با هم گفت و گو کنید و از احساستان و لذتی که شما از پله بالارفتن بردید بگویید و همسرتان هم از احساسی که در آسانسور داشته . (میبینید که نباید اجبار باشد )
البته در این میان گاهی هم شما آسانسور را تجربه کن و با همسرت هم احساس شو و همسرت هم گاهی از پله ها بیاید. (باید انعطاف پذیر بود )
این مسائله مثل همان علاقه به تفریح و خانه نشینی است . در این گونه موارد میشود تعادل ایجاد کرد و هر یک از افراد از چیزی که از آن لذت می برند بهره مند شوند .
علاقه مندی ها (Bookmarks)