نوشته اصلی توسط
راه برگشت
دوستان من متوجهم که میگید به سمتش دیگه نرو دافعه ایجاد میشه
فقط
حس میکنم شاید شاااید چند درصدی اگه مادرم باهاش حرف بزنه احتمال برگشتش باشه چون به قول خودش بیشتر از اینکه بخوواد از من به عنوان دلیل جدایی بگه از اینکه برادرم حرمتشو شکسته و غرورشو خورد کرده گفته و حتی به خانوادشم گفته زندگی دخترشونو ( ینی من) مادر خودشو برادرش خراب کردن
بقولی که میگن از همان جا که رسد درد همانجاست دوا
فکر نمی کنید بجای اینکه صبر کنم تا ازینم سردتر شه با توجه به اینکه خودشم تو حرفاش گفته دلم خوش نشد مادرش بعد این دعوا بیاد یبار باهام حرف بزنه ینی منتظر مادرم بوده شاید اگه مادرمو راضی کنم باهاش حرف بزنه برگرده ؟
حس میکنم باید اول این چند تا راهو امتحان کنم اگه جواب نداد دیگه با خیال راحت بقول شما میکشم کنار و منتظر میمونم ببیینم خودش چیکار میکننه
سه تا راه مونده
که فک میکنم بجای کاررایی کع تا امروز کردم اونا مهمتر بوده کع انجام بدم
1- ماذرم باهاش حرف بزنه تا این استرسی که رو شوهرمه نسبت به مادرمو این دعوا برداشته شه از روش و حس کنه اگه بخواد برگرده مادرم پذیراش هست.
2- برادرم ازش دلجویی کنه تا بلاخره اون غرور شوهرم که جلو در خونمون شکسته شد یکم ترمیم شه شاااید.. آدم خیییلییی مغروریه
3- بعذ اینکه دو مرحله بالا اگه تونستم انجام بدم اونوقت حتما یکم از خشم و ناراحتیش کمتر شده اونوقت به مشاورم بگم بهش زنگ بزنه که حالا درباره مشکلات خودمون حرف بزنیم
4 - یه راه دیگم اینکه شوهرم یه مادربزرگ تنها و خیلی خیلی دلسوز و مهربون داره(مادر مادرشه) که حس میکنم برای حرف اون احترام خیلی قائل باشه
به ذهنم رسیده بود با اون حرف بزنم تا برامون میانجی گری کنه اما خواهر شوهرم گف ما به هیچکدوم از فامیل قضایا رو نگفتیم و احتمالا داداشم خوشش نمیاد کسی باخبر شه یا از جزییات چیزی بدونه منم گفتم جزییاتو که نمیگم اما بلاخره که چی اگه به طلاق برسه که همه آخر میفهمن اگه انقد اونا هم نگران آبروشونن که مخفی میکنن الان یه بزرگتر بفهمه و شاید حل وفصل بشه بهتره یا بعدا تموم شه و همه بفهمن؟
که حتی اگه جواب مشاور هم نده یا قبول نکنه بعد ازون اگه به حال خودش رهاش کنم خودم آرامشم بیشتره میگم دیگه هر کار مهمی از دستم برمیومد کردم اونوقت شایذ اونم تو تنهاییش به این چیزا فکر کنه و ...
اماا اما الان اگه کلا چند ماهم رهاش کنم اینو میدونم و مطمینم به بیشترین چیزی که توی اون مدت بهش فکر میکنه اینه که مادرش یبارم غرورشو زیر پا نزاشت و نیومد با من حرف بزنه پس من تو اون خانواده جایی ندارم حتی مطمینم اگه دلشم برا من تنگ بشه علاقشو تو دلش خفه میکنه تا قید زندگی ای که بهش امیدی نیستتو بزنه
من حس میکنم هر راهی تو یه زمانی تاثیر بیشترو داره از زمانش که خیلی بگذره دیگه تاثیری نداره یا خیلی اثرش کمتره
مثلا همین که منتظر مادرم بود شاید همون دو ماه اول اگه مادرم میرف اثرش بیشتر بود تا اینکه الان شوهرم کامل به نبود من احتمالا غادت کرده
ممنون میشم درباره این راه ها هم نظرتونو بگید
علاقه مندی ها (Bookmarks)