به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 2 از 5 نخستنخست 12345 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 11 تا 20 , از مجموع 42
  1. #11
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    یکشنبه 26 دی 89 [ 23:31]
    تاریخ عضویت
    1388-9-01
    نوشته ها
    142
    امتیاز
    3,711
    سطح
    38
    Points: 3,711, Level: 38
    Level completed: 41%, Points required for next Level: 89
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Veteran1000 Experience Points
    تشکرها
    167

    تشکرشده 165 در 92 پست

    Rep Power
    0
    Array

    RE: جلوگیری از آسیب روحی و روانی در خانواده نابسامان

    با سلام
    بی دل گرامی یکی از مشکلاتشون شاید این باشه که هرگز زندگی مستقلی نداشته اند چون پدربزرگ و مادربزرگ پدری من همیشه با ما زندگی میکنند و پدرم نظر اونها را بر خانواده خودش مقدم میدونه و حتی توی کارهای خصوصی ما هم دخالت میکنند و ما بچه ها هم از این کار پدرم ناراحت هستیم و اذیت میشیم چه برسه به مادرم.
    مادرم هم از اونطرف آدم ساده ای و خشکه مذهبی هست که فقط غر میزنه و کار دیگه ای انجام نمیده.
    ما بچه ها هم که نمیتونیم این شرایط را عوض کنیم مجبوریم با این شرایط بسازیم. پدرم کمتر توجهی به خانواده خودش داره و بیشتر به پدر و مادرش میرسه.مثلا پدرم موقعی که ما مدرسه میرفتیم نمیدونست هر کدام از ما کلاس چندم هستیم. برای ما روز تعطیل معنایی نداره. اگر از خونه بیرون بریم بعد از یک ساعت مدام پدر و مادرم زنگ میزنند و میگن زود بیا. مادرم حتی از پدرم پول برای خرج خونه نمیگیره. و... بعدا بقیه ش را میفرستم.

  2. کاربر روبرو از پست مفید محمدصالح تشکرکرده است .

    محمدصالح (چهارشنبه 09 دی 88)

  3. #12
    مدیران انجمن

    آخرین بازدید
    سه شنبه 30 خرداد 02 [ 12:14]
    تاریخ عضویت
    1388-7-01
    محل سکونت
    همین حوالی
    نوشته ها
    2,572
    امتیاز
    64,442
    سطح
    100
    Points: 64,442, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 25.0%
    دستاوردها:
    VeteranSocialRecommendation Second ClassTagger First Class50000 Experience Points
    تشکرها
    13,197

    تشکرشده 14,121 در 2,560 پست

    حالت من
    Mehrabon
    Rep Power
    305
    Array

    RE: جلوگیری از آسیب روحی و روانی در خانواده نابسامان

    شوکان 4
    با سلام
    خیلی منتظرم که درد و دل شما را بشنوم
    شاید بسیار راهنمایی های ارزنده در این گفته های شما باشه
    چون دقییقا لمس می کنی
    یه جایی خوندم کودک بهتر با یکی از والدین بزرگ شود تا مدام در جو پر تنش باشد
    فکر کنم این جمله مصداق شما باشه
    به هر حال اگر بیشتر بگویید
    بهتر می توان نتیجه گیری کرد
    با تشکر

  4. کاربر روبرو از پست مفید بالهای صداقت تشکرکرده است .

    بالهای صداقت (پنجشنبه 10 دی 88)

  5. #13
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    یکشنبه 26 دی 89 [ 23:31]
    تاریخ عضویت
    1388-9-01
    نوشته ها
    142
    امتیاز
    3,711
    سطح
    38
    Points: 3,711, Level: 38
    Level completed: 41%, Points required for next Level: 89
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Veteran1000 Experience Points
    تشکرها
    167

    تشکرشده 165 در 92 پست

    Rep Power
    0
    Array

    RE: جلوگیری از آسیب روحی و روانی در خانواده نابسامان

    یکی از مشکلاتشون شاید این باشه که هرگز زندگی مستقلی نداشته اند چون پدربزرگ و مادربزرگ پدری من همیشه با ما زندگی میکنند و پدرم نظر اونها را بر خانواده خودش مقدم میدونه و حتی توی کارهای خصوصی ما هم دخالت میکنند و ما بچه ها هم از این کار پدرم ناراحت هستیم و اذیت میشیم چه برسه به مادرم.
    مادرم هم از اونطرف آدم ساده ای و خشکه مذهبی هست که فقط غر میزنه و کار دیگه ای انجام نمیده.
    ما بچه ها هم که نمیتونیم این شرایط را عوض کنیم مجبوریم با این شرایط بسازیم. پدرم کمتر توجهی به خانواده خودش داره و بیشتر به پدر و مادرش میرسه.مثلا پدرم موقعی که ما مدرسه میرفتیم نمیدونست هر کدام از ما کلاس چندم هستیم. برای ما روز تعطیل معنایی نداره. اگر از خونه بیرون بریم بعد از یک ساعت مدام پدر و مادرم زنگ میزنند و میگن زود بیا. مادرم حتی از پدرم پول برای خرج خونه نمیگیره. و... بعدا بقیه ش را میفرستم.
    و اما ادامه ماجرا... اگر ما توی خونه باهم باشیم حرفی غیر از دستور حرفی رد و بدل نمیشه بابام دست به سیاه و سفید نمیزنه مثلا اگر بخواد آب بخوره باید یکی از ما آب بریزیم توی لیوان و بدیم دستش در حالی که نیم متر هم از آب فاصله نداره و اگر دستشو دراز کنه میتونه از پارچ و لیوان هم رد کنه. اگر تلفن زنگ بزنه از زنگ دوم به بعد داد و فریاد راه میندازه. اگر مهمون یا کس دیگه ای خونه ما باشه بلند بلند دستور میده این کارو بکن اون کارو بکن ، چایی بیار ، فنجانا را جمع کن و ... جوری که همه متوجه میشن (منظور سختی کار نیست بلکه مثل برده حساب کردن ما هست) توی همه چیز ما را مقصر میدونه مثلا اگر موبایلش را جا بگذاره من مقصر هستم که بهش یادآوری نکردم که اونو برداره. یا اینکه اگر اشتباه کوچکی پیش بیاد مثل این که قتل مرتکب شده ام بر خورد میکنه. مادرم هم محبت کردن و دوست داشتن را در فقط در آماده کردن غذا و تمیز کردن منزل میدونه یا گریه میکنه یا اینکه اخمش توی همه. هر دو پدر و مادرم آدمهای منزوی هستند و اهل معاشرت نیستند و ما هم مجبور میشیم که اینطوری باشیم. مثلا گردش براشون معنی نمیده و تفریح هم همینطور.
    پدرم معمولا اگر بخواد جایی مهمونی بره با پدر و مادرش میره ولی اگر ما بخواهیم جایی بریم که پدر و مادرش نتونن بیان ما هم به خاطر اونا مجبور میشیم نریم.
    من خیلی دوست دارم توی اجتماع باشم ولی به خاطر کمک به پدرم که محل کارش خارج از شهر هست مجبور میشم که تا چند روز جایی که غیر از من و پدرم و پدربزرگ و مادربزرگم کسی نیست بمونم چون که پدربزرگ و مادربزرگم اونجا راحتترند و اگر من چیزی بگم میگن تو بچه گوش به حرف کن و مسئولیت پذیری نیستی.
    من هم که به مسائل دینی خیلی پایبند بودم و احکام دینی خیلی درباره پدر و مادر سفارش کرده از اینکه نسبت به کارهای پدر و مادرم اعتراض بکنم یا اینکه از اونا ناراضی باشم خیلی احساس گناه میکردم و احساسات خودم را سرکوب میکردم.
    حالا از این مسائل که بگذریم من چطور میتونم توی خانواده ای زندگی کنم که مادرم از پدرم بدش میاد(علنا به من میگه و من هم مطمئنم که واقعا بدش میاد) و پدرم هم همینطور از مادرم بدش میاد(این را هم مطمئنم).اگر پدر و مادر شما اینطور نباشند محاله که بتونین من رو درک کنین.
    بیشترین چیزی که اذیتم میکنه اینه که من از پدر و مادرم دلزده شده ام و فقط از لحاظ ظاهری باهاشون هستم برای همین خیلی احساس گناه میکنم. هرچقدر هم که سعی میکنم این حسم را عوض کنم فایده ای نداره.

  6. 2 کاربر از پست مفید محمدصالح تشکرکرده اند .

    محمدصالح (شنبه 12 دی 88)

  7. #14
    مدیران انجمن

    آخرین بازدید
    سه شنبه 30 خرداد 02 [ 12:14]
    تاریخ عضویت
    1388-7-01
    محل سکونت
    همین حوالی
    نوشته ها
    2,572
    امتیاز
    64,442
    سطح
    100
    Points: 64,442, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 25.0%
    دستاوردها:
    VeteranSocialRecommendation Second ClassTagger First Class50000 Experience Points
    تشکرها
    13,197

    تشکرشده 14,121 در 2,560 پست

    حالت من
    Mehrabon
    Rep Power
    305
    Array

    RE: جلوگیری از آسیب روحی و روانی در خانواده نابسامان

    نقل قول نوشته اصلی توسط shookan4
    حالا از این مسائل که بگذریم من چطور میتونم توی خانواده ای زندگی کنم که مادرم از پدرم بدش میاد(علنا به من میگه و من هم مطمئنم که واقعا بدش میاد) و پدرم هم همینطور از مادرم بدش میاد(این را هم مطمئنم).اگر پدر و مادر شما اینطور نباشند محاله که بتونین من رو درک کنین.
    بیشترین چیزی که اذیتم میکنه اینه که من از پدر و مادرم دلزده شده ام و فقط از لحاظ ظاهری باهاشون هستم برای همین خیلی احساس گناه میکنم. هرچقدر هم که سعی میکنم این حسم را عوض کنم فایده ای نداره.
    شوکان گرامی
    من درکت می کنم با اینکه پدر و مادرم رابطه خوبی باهم دارند اما من و شوهرم دقیقا مثل پدر و مادر شما هستیم یعنی جوی که داری توصیفش می کنی دقیقا جو خونه ماست
    الان پنج ماهی میشه که شوهرم ما را ترک کرده
    توی خونمون الان آرامش خوبی برقرار هست
    ما برنامه های شادی برای تفریح مسافرت و مهمانی داریم
    من امسال برای خودم بعد از 10 سال تولد گرفتم و دوستانم رو دعوت کردم
    دخترم (9 سالش هست) از اینکه توی خونه آرامش به پا شده بسیار شاد هست خیلی خوشحال به نظر می رسه


    اما...در پشت اون ظاهر معصوم و خندانش حس می کنم دوست داره پدرش در کنارش باشه
    درسته که تا زمانی که من و پدرش زیر یک سقف بودیم همش مشاجره و دعوا بود و به نحوی روز را شب می کردم و مرتب با هم قهر بودیم
    و الان دقیقا داریم من و دخترم زندگی می کنیم و راضی شاد هستیم
    ولی خلا عاطفی به وضوح حس می شود
    من از شوهرم متنفر نیستم شاید به زبان گفته باشم ولی از روی عصبانیت بوده
    و مطمئن هستم شوهرم هم از من متنفر نیست
    ولی من و او به گونه ای هستیم که در کنار هم نمی تونیم خوب زندگی کنیم
    شاید هردوتامون مشکلاتی داریم و غروری داریم که نمی تونیم با هم کنار بیاییم
    ولی یکدیگر را دوست داریم من خودم قسم می خورم که عاشقش هستم اون هم من رو عاشقانه دوست داره قسم می خورم
    ولی چون از کشمکش هایی که مرتب برایمون ایجاد میشه هردو بیزاریم تمایل داریم جدا از هم باشیم
    البته شوهر من لجباز هست و این لجبازی اش نمی گذاره رابطه ای صحیح با دخترش برقرار کنه
    تا حالا از خودت پرسیدی چرا پدر و مادرت زیر یک سقف زندگی می کنند؟
    چرا ازشون دلزده شده ای ؟
    مطمئنا اونها تو را دوست دارند شاید به همین دلیل هست که در کنار هم به ظاهر مونده اند
    با توجه به شرایطی که برای من به وجود اومده
    فکر می کنم در کنار هم بودن پدر و مادر برای بچه لازم است واینجا گذشت هر دو طرف را می طلبد که برای دلیل با هم بودن از خودگذشتگی داشته باشند

    باز هم منتظرم تا بگویی



  8. 3 کاربر از پست مفید بالهای صداقت تشکرکرده اند .

    بالهای صداقت (دوشنبه 03 اسفند 88)

  9. #15
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    یکشنبه 07 آبان 91 [ 04:48]
    تاریخ عضویت
    1388-6-06
    نوشته ها
    94
    امتیاز
    3,001
    سطح
    33
    Points: 3,001, Level: 33
    Level completed: 68%, Points required for next Level: 49
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Veteran1000 Experience Points
    تشکرها
    191

    تشکرشده 189 در 69 پست

    Rep Power
    0
    Array

    RE: جلوگیری از آسیب روحی و روانی در خانواده نابسامان

    shookan4 عزیز فکر می کنم شما پسر باشید پس احتمال اینکه بتونید مستقل و جدا از خانواده زندگی کنید خیلی بیشتره.
    سعی کنید از نظر مالی مستقل شوید و اگه می تونید در خانه ای مستقل و جدا از خانواده زندگی کنید.
    شما در این زندگی آسیب های زیادی دیدید باید برای حل مشکلات و ریشه یابی به جلسات مشاوره برید تا زخم های درونتان التیام یابد.
    ولی به نظر من بهترین کار در حال حاضر دوری شما از این فضا و جو پر تنش است .


    نقل قول نوشته اصلی توسط بالهای صداقت
    یه جایی خوندم کودک بهتر با یکی از والدین بزرگ شود تا مدام در جو پر تنش باشد
    شما الان به قدر کفایت بزرگ شدید. پس خودتون برای جدایی از خانواده اقدام کنید و برای زندگی مستقل منتظر ازدواج نشید.

  10. کاربر روبرو از پست مفید tarane.h تشکرکرده است .

    tarane.h (پنجشنبه 10 دی 88)

  11. #16
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    سه شنبه 16 آذر 89 [ 00:03]
    تاریخ عضویت
    1387-10-13
    نوشته ها
    66
    امتیاز
    3,151
    سطح
    34
    Points: 3,151, Level: 34
    Level completed: 68%, Points required for next Level: 49
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Veteran1000 Experience Points
    تشکرها
    174

    تشکرشده 173 در 58 پست

    Rep Power
    0
    Array

    RE: جلوگیری از آسیب روحی و روانی در خانواده نابسامان

    سلام
    ببین برادر من اگه بخواییم که منطقی بگیم تو این مواقع بچه اسیب میبینن اما من میخوام سعی کنیم که از این شرایط به نفع تواستفاده کنیم که میگن ادم های بزرگ از شرایط بد واسه خودشون فرصت میسازن.ببین اینکه تو فکر کنی که چیکار میشه کرد که که پدر مادرت رو بخوای عوض کنی ممکن نیست اونا عوض شن چطور ممکنه کسی که اینهمه سال اینگونه بوده عوض شه ما ادما خودمون رو هم به سختی عوض میکنیم چه برسه به کسی اونهم در این سن و سال
    اما چیزی که مهم هست اینه که تو خودت رو بسازی .ببین اینکه والدین تو مشکل دارن میتونه کمک کنه که تو این موارد رو در خودت بهبود بدی یعنی که تو هیچوقت سعی نکنی که پدرت رو الگو قرار بدی و اینکه بخوای که مثه اون بشی حتی به شکل ناخوداگاه در زندگیت.
    تنها چیزی که مهم است اینه که راه تگامل را برای خودت ترسیم کنی و اینکه تو دنبال چه نوع زندگی هستی .دنبال چه چیزایی در زندگیت هستی و برای رسیدن به اونها تلاش کنی
    تو فکر ککردی چند در صد ادم ها کاملا با خانواده خودشون مچ هستن اونهم هر چه سن میره بالاتر که به مراتب بدتر میشه و نیازها و خواست های ادم ها با هم فرق میکنه بنابرراین فکر نکن که تنهایی.و تنها ادمی هستی که این مشکل رو داری.
    اما من هم با ترانه موافقم که میگه مستقل شدن مهم است ببین من در مشکلی که مشابه شما بود نظر یک مشاور را میگم که گفت در این موارد بهترین کار اینکه بچه ها از خانواده مستقل شن تا اسیب کمتری ببینن.تو الان باید که راه خودت و مسیر خودت را مشخص کنی و سعی در بالا بردن توانایی هات داشته باشی و سعی کنی که تا حد ممکن تماست با خانوادت کم بشه.ببین اینکه تو بخوای کاری کنی که اعضای خانوادت رو و عادتهاشون رو عوض کنی کاری عبث هست
    تا میتوانی خودت را بالا ببر و تا به ان کسی که فکر میکنی عالی هست برسی
    و اجازه نده که رفتار پدرت در زندگی تو تاثیری داشته باشه .البته من نمگم که به انها بی احترامی کن هرگز بلکه تا میتونی تماست رو باهاشون کم کن و سعی کن زندگی به ایده الت نزدیگ شی

  12. کاربر روبرو از پست مفید MOHAMMAD. تشکرکرده است .

    MOHAMMAD. (پنجشنبه 10 دی 88)

  13. #17
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    یکشنبه 26 دی 89 [ 23:31]
    تاریخ عضویت
    1388-9-01
    نوشته ها
    142
    امتیاز
    3,711
    سطح
    38
    Points: 3,711, Level: 38
    Level completed: 41%, Points required for next Level: 89
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Veteran1000 Experience Points
    تشکرها
    167

    تشکرشده 165 در 92 پست

    Rep Power
    0
    Array

    RE: جلوگیری از آسیب روحی و روانی در خانواده نابسامان

    با تشکر از همه شما
    من فقط به خاطر خودم نمیخواستم اونا با هم خوب باشن. میخواستم کمکشون کنم از این وضعیتی که دارند خارج بشن. الان هم که خدا را شکر 23 سال دارم و فکر میکنم که بتونم این مسائل را تحمل کنم.
    یک مطلبی توی قرآن هست که انسان فقط باید جوابگوی عمل خودش باشه و هرگز انسان به خاطر عمل دیگران بازخواست نمیشه. من فکر میکنم که اگر ما خودمون را فقط مسئول کارهای خودمون بدونیم این مشکلات کمتر برامون پیش بیاد. مثلا اگر پدر و مادر من با هم مشکل دارن و کاری هم از دست من بر نمیاد من دیگه بیش از این مسئول نیستم که خودم را بیفایده اذیت کنم یادم میاد موقعی که کوچکتر بودم هر وقت که پدر و مادرم با هم بحث شون میشد من اگر فکر میکردم که حق با یکیشون هست ازش دفاع میکردم ولی این بیشترین ضربه را به خودم میزد چون من در مقابل یکی از والدینم جبهه گرفته بودم و بعدا عذاب وجدان میگرفتم. من مسئول هستم که با هر دوتاشون با نیکی و خوبی برخورد کنم.
    من قبلا قکر میکردم که اگر دو نفر همدیگه را دوست داشته باشن برای زندگی با هم همین علاقه کافیه ولی با آشنا شدن با تجربیات دوستان میفهمم که اگر دو نفر نتونستن با هم زندگی کنن به این معنی نیست که به هم علاقه ندارند یا اینکه از هم بدشون میاد بلکه شاید شرایط طوری بوده که این مسائل را ایجاد کرده و همه اینها هم حکمت و تقدیر خداست. و در هر شرایطی ما باید شاکر خدا باشیم.

    بالهای صداقت عزیز واقعا از اینکه این موضوع برای شما پیش آمده متاسف شدم منم شریک غم خودتون بدونین.

    من از شوهرم متنفر نیستم شاید به زبان گفته باشم ولی از روی عصبانیت بوده
    و مطمئن هستم شوهرم هم از من متنفر نیست
    ولی من و او به گونه ای هستیم که در کنار هم نمی تونیم خوب زندگی کنیم
    شاید هردوتامون مشکلاتی داریم و غروری داریم که نمی تونیم با هم کنار بیاییم
    ولی یکدیگر را دوست داریم من خودم قسم می خورم که عاشقش هستم اون هم من رو عاشقانه دوست داره قسم می خورم
    ولی چون از کشمکش هایی که مرتب برایمون ایجاد میشه هردو بیزاریم تمایل داریم جدا از هم باشیم
    فکر کنم حق با شما باشه چون شما خودتون این مسائل را چشیدین. اگر اینطوری که شما میگین به هم علاقه داشته باشن بقیش دیگه برای من قابل تحمله.

    فکر می کنم شما پسر باشید پس احتمال اینکه بتونید مستقل و جدا از خانواده زندگی کنید خیلی بیشتره.
    سعی کنید از نظر مالی مستقل شوید و اگه می تونید در خانه ای مستقل و جدا از خانواده زندگی کنید.
    شما در این زندگی آسیب های زیادی دیدید باید برای حل مشکلات و ریشه یابی به جلسات مشاوره برید تا زخم های درونتان التیام یابد.
    ولی به نظر من بهترین کار در حال حاضر دوری شما از این فضا و جو پر تنش است .
    tarane.h عزیز من خودمم خیلی دوست دارم مستقل بشم ولی فعلا امکانش نیست چون من الان برای کنکور کارشناسی ارشد میخونم و تا مهر سال آینده حتما در منزل هستم.
    یک دفعه هم پیش روان شناس رفتم ولی حرف اون با حرف دل من یکی نبود و دیگه نرفتم. اون موقع نمیدونستم مشکلم چیه ولی الان که کمی با مشکلم آشنا شدم شاید دوباره رفتم.

    MOHAMMAD. گرامی
    از لطف شما هم ممنونم و نظرتون را قبول دارم و سعی میکنم که به حرفاتون عمل کنم.

  14. 2 کاربر از پست مفید محمدصالح تشکرکرده اند .

    محمدصالح (دوشنبه 03 اسفند 88)

  15. #18
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    یکشنبه 26 دی 89 [ 23:31]
    تاریخ عضویت
    1388-9-01
    نوشته ها
    142
    امتیاز
    3,711
    سطح
    38
    Points: 3,711, Level: 38
    Level completed: 41%, Points required for next Level: 89
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Veteran1000 Experience Points
    تشکرها
    167

    تشکرشده 165 در 92 پست

    Rep Power
    0
    Array

    RE: جلوگیری از آسیب روحی و روانی در خانواده نابسامان

    با سلام
    من امسال برای کنکور ارشد درس میخونم ولی موقع درس خواندن احساس خوبی ندارم نمیدونم برای چی درس میخونم نه خانواده درست و حسابی دارم نه دوست صمیمی دارم ، نامزدی هم که داشتم جواب رد بهم داد. دانشگاهمم تموم شده و دیگه دوست و آشنایی توی دانشگاه ندارم. از صبح که بلند میشم خودم را با درس و کارهای متفرقه سرگرم میکنم ولی بعد از ظهرها واقعا حوصله کاری را ندارم از بس که احساس تنهایی میکنم. کسی هم غیر از خانواده اطرافم نیست. اوضاع خانواده را هم که براتون گفتم با رفتارشون بیشتر دلتنگ و ناراحت میشم. از شدت بی حوصلگی و تنهایی ارتباطم با خدا هم کم شده. انگیزه ی مهمی برای تلاش ندارم. من تصمیم گرفتم که دیگه احساسات خودم را سرکوب نکنم ولی با این وضعیت امکان نداره که بتونم از تنهایی و بی انگیزگی در بیام. به نظر شما چطور میتونم از این وضعیت خلاص بشم؟

  16. #19
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    یکشنبه 06 آذر 90 [ 09:03]
    تاریخ عضویت
    1387-10-07
    نوشته ها
    1,274
    امتیاز
    12,573
    سطح
    73
    Points: 12,573, Level: 73
    Level completed: 31%, Points required for next Level: 277
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Veteran10000 Experience Points
    تشکرها
    3,481

    تشکرشده 3,465 در 1,036 پست

    Rep Power
    144
    Array

    RE: جلوگیری از آسیب روحی و روانی در خانواده نابسامان

    سلام بر برادر گرامی

    آقای شوکان اینکه تعداد جملات و پستهای شما بیشتر از قبل شده یک نشونه خوبه ! از اینکه میتونید حرف دلتون رو بزنید و تخلیه بشید ، ناراحتیها رو وقتی گفتنش به کسی آسیبی نمیزنه تو دلتون نگه ندارید خیلی عالیه .


    صحبت کردن در مورد مشکلات باعث کوچیک شدن اونها میشه چون گاهی که به مشکلی فکر میکنیم و در موردش حرفی نمیزنیم با اینکارمون مشکل سر جاشه ما هم دچار ناراختی روحی میشیم اما با صحبت کردن در مورد مسائل بار روانیشون کمتر میشه و انشاء الله که راه حلی براشون پیدا میشه .

    برادر گرامی من موقعیت و شرایط شما رو کاملا" درک میکنم و به شما حق میدم که از این وضعیت ناراضی باشید . زندگی در کنار پدر و مادری که در اصل وجو.دشون باید مایه آرامش و امنیت فرزندان باشه اما اینطور نیست ، خیلی سخته و صبر ایوب میخواد . شما الان دیگه نمیتونید اونها رو عوض کنید اما همانطوری که آقایMOHAMAD گفتن از این شرایط میتونید به نفع خودتون و آینده تون استفاده کنید . همونطوری که میتونید این رفتارها رو الگو قرار بدید و کینه به دل بگیرید و در زندگی آیندتون دقیقا" پیادش کنید .

    اما کار عاقلانه همین عبرت گرفتن هست که میتونه زندگی شما رو 180 درجه متفاوت با زندگی پدر و مادرتون بکنه.
    شما در کنار سختیعهایی که داره فرض کنید این زندگی یک فیلم یا سریاله که شما دارید میبینید . هرجا رفتار نادرستی دیدید به خودتون قول بدیدید و تصمیم بگیرید که هیچوقت شما همچین کاری نکنید و هر جا رفتار درستی دیدید باز قول بدید که شما هم تو زندگیتون تکرارش کنید .

    هر جا که نمیتونید برای بهبود شرایط کار مثبتی انجام بدید ، اقدامی نکنید و سعی کنید یا از خونه بزنید بیرون یا برید یه جای خلوت که نظاره گر مشاجرات اونها نباشید .به درستون برسید و با یه کاری خودتون رو سرگرم کنید.

    وَ لا تَزِروا وازِرَة َ وِزرَ اُخرِی........ هیچکس بار کسی رو به دوش نمیکشه

    همونطوری که خودتون گفتید هر کسی مسئول اعمال خودشه و البته در کنارش امر به معروف و نهی از منکر .اما تا حدی که به خودتون آسیبی نرسه .شما هم سعی خودتون رو کردید و پدر و مادرتون تو این سن دیگه تغییر ناپذیرن پس بهتره به فکر سلامت روحی و روانی خودتون آینده خودتون باشید.


    فراموش نکنید که شما یکی از ارکان اصلی یک خانوداه در آینده هستید و باید نقش یک پدر رو به نحو احسن انجام بدید . چه انگیزه ای از این بهتر و بالاتر میتونه باشه ؟؟؟ شما برای اینکه بتونید این نقش رو خوب اجرا کنید و یک همسر ایده آ و یک پدر خوب باشید باید از حالا که هیچکدام از این نقشها رو ندارید به فکرش باشید !


    باید درس بخونید ، یک کار خوب با درآمد پاک و حلال پیدا کنید ، و خصوصیاتی که برای این نقشها لازم دارید رو در خودتون تقویت کنید تا انشاء الله آینده خوبی در کنار همسر و فرزندتون داشته باشید .

    من با این نظر که شما مستقل زندگی کنید اصلا"موافق نیستم چون شما مجرد هستید و برای یک فرد مجرد محیط خونه حتی با این شرایط و خدای نکرده بدتر از این بهتر از بیرون خونه ست . چون بیرون خونه خیلی اتفاقات و حوادث پیش بینی نشده و ناگوار در انتظار یک چنین فردی هست و خدای نکرده پشیمانی این کار به مراتب خیلی بیشتر از تحمل شرایط سخت خونه خود آدمه .

    موفق باشید

  17. 3 کاربر از پست مفید m.mouod تشکرکرده اند .

    m.mouod (دوشنبه 03 اسفند 88)

  18. #20
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    یکشنبه 26 دی 89 [ 23:31]
    تاریخ عضویت
    1388-9-01
    نوشته ها
    142
    امتیاز
    3,711
    سطح
    38
    Points: 3,711, Level: 38
    Level completed: 41%, Points required for next Level: 89
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Veteran1000 Experience Points
    تشکرها
    167

    تشکرشده 165 در 92 پست

    Rep Power
    0
    Array

    RE: جلوگیری از آسیب روحی و روانی در خانواده نابسامان

    سلام
    اجازه بدید که کمی واضحتر بگم.
    پدر و مادر من مثل دو تا غریبه با هم هستن(البته صد رحمت به غریبه). پدرم نسبت به ما بی تفاوت و بداخلاق هست. هر چی سر زبونش میاد به ما میگه (بدون دلیل خاصی) از بی فکر و بی مسئولیت و گاو و گوسفند و کثافت و بی شرف گرفته تا انواع تحقیر کردن جلوی غریبه و آشنا و جمع و ... . انگار نه انگار که ما آدم هستیم. رفتارهای اعصاب خردکن و غیرقابل تحملی داره٫ از تمیز کردن بینی وسط حال تا یکدندگی و بدبینی و دستور های پی در پی و اعصاب خورد کنش که مثلا برای اینکه داروشو بخوره چهار پنج تا دستور (یک بار دنبال دارو میفرسته و بعد دنبال لیوان آب میفرسته و بلاخره در دفعه آخر لیوان خالی و داروها را پس میده که سر جاش بگذاریمشون و یه عیب میگیره که لیوان خیلی پر یا خالی بود و منت هم روی سر ما میگذاره که وقتی همسن ما بوده خیلی به پدرش می رسیده) میده و اگر چند لحظه بیشتر از حد معمول طول بکشه داد و فریاد راه میندازه و ما رو تحقیر میکنه.
    تا زمانی که مادربزرگم زنده بود، حرف اول و آخر را در خانواده ما میزد و پدرم هم از این وضعیت راضی. ولی ما و مادرم خیلی برامون تحمل این وضعیت سخت بود که چرا ما در زندگی خودمون هم از خودمون اختیاری نداریم. پدرم زندگی خودش را وقف پدر و مادرش کرده و از خودش چیزی نداره و توی این کارش اونقدر زیاده روی کرده که زندگی خودش و خانواده خودش را کلا فراموش کرده و فقط به پدرش (قبلا پدر و مادرش) فکر میکنه.
    اگر قبلا که ما مدرسه میرفتیم یکی از پدرم میپرسید که بچه هاتون کلاس چندم هستند، توی جواب دادنش میموند. ولی اشتباه یک سال پیش ما یادش میمونه.
    مادرم هم از اونطرف دائما پشت سر پدرم و خانواده پدرم حرف میزنه و لعن و نفرین میکنه.

    من قصد ندارم که دنبال مقصر بگردم. ولی نمیتونم اینطوری ادامه بدم که هیچی نگم و فقط نظاره گر باشم.
    اینطور نیست که با تحمل کردن، مشکل حل بشه. روی زندگی ما و آینده ما تاثیر گذاشته و اطرافیان ما را به چشم دیگه ای نگاه میکنند.
    به نظر شما من چطور میتونم با این خانواده از هم پاشیده زندگی بکنم؟
    [align=center]من به خود نامدم اینجا که به خود باز روم / آنـکه آورد مـرا باز بـرد تــا وطنــم

    مرغ باغ ملکوتم نیم از عالم خاک / چند روزی قفسی ساخته اند از بدنم
    [/align]


 
صفحه 2 از 5 نخستنخست 12345 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. منفی بافی های مادرم به اوج رسیده و من به شدت ضعیف و آسیب پذیر شدم
    توسط tanhaeii در انجمن روانشناسی عمومی و طرح مشکلات فردی
    پاسخ ها: 15
    آخرين نوشته: سه شنبه 01 تیر 95, 11:28
  2. پاسخ ها: 1
    آخرين نوشته: سه شنبه 18 خرداد 95, 23:02
  3. پاسخ ها: 53
    آخرين نوشته: سه شنبه 01 اردیبهشت 94, 23:28

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 02:06 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.