به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 2 از 3 نخستنخست 123 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 11 تا 20 , از مجموع 25
  1. #11
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    جمعه 01 اسفند 99 [ 16:50]
    تاریخ عضویت
    1399-11-25
    نوشته ها
    10
    امتیاز
    1,454
    سطح
    21
    Points: 1,454, Level: 21
    Level completed: 54%, Points required for next Level: 46
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    0

    تشکرشده 2 در 2 پست

    Rep Power
    0
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط فکور نمایش پست ها
    سلام
    به نظر من محبت افراطی الان تاثیر عکس میذاره
    اینکه ایشون تمایل به دیدن شما نداره بعدا شما جشن تولد عالی بگیرید به نظرم اصلا معقول نیست
    می تونید هدیه ای تهیه کنید و بدید به یک نفر واسطه که بهش برسونه

    اون یواش یواش یاد گرفته بدون شما زندگی کنه چه از نظر عاطفی و چه از نظر مادی

    شما نباید فکر کنید بدون ایشون نمی تونید زندگی کنید
    حتما و حتما به روال عادی زندگی خودتون ادامه بدید
    مورد استخدامیتون رو به خوبی پیگیری کنید و به خاطر شرایط روحی کم نیارید
    با ایشون یا بدون ایشون زندگی ادامه داره

    به نظرم از طریق واسطه مثلا پدر یا مادر خانمتون اگه بشه قراری بگذارید و خیلی بالغانه صحبت کنید
    التماس کردن و جشن تولد زوری گرفتن و ... به نظرم جالب نیست
    احترام به خودتون بگذارید و هیچ حرکتی که مورد توهین و بی احترامی قرار بگیرید انجام ندید

    اگر خانوادش با شما موافق هستن شاید بتونن جلسه ای ترتیب بدن
    اگر خانم شما واقعا مایل به حضور شما نیست فقط دورادور حمایت کنید از ایشون و بیش از حد به دست و پا نپیچید
    حرفتون رو به ایشون بگید
    این حرف که حضورش برای شما خیلی مهم هست و فعلا با وجود عدم تمایل قلبی یه مدت به خواست خودش نزدیکش حضور پیدا نمی کنید
    ولی بیش از حد دور و برش نباشید و التماس نکنید

    البته این نظر شخصی من هست که نمی دونم درسته یا خیر


    باور کنید خیلی بهم انگیزه میدید که به من اهمیت میدین و لطف می کنید همدردی می کنید و مشاوره بهم میدین دوستان، واقعا ممنونم ازتون... ، اما من واقعا عاشقشم، مادرش خودش گفت تولدش بیا و تلاشتو بکن، نمیتونم خودمو راضی کنم که نرم سمتش و بیخیالی طی کنم، اگر میتونستم این حس رو به خودم انتقال بدم و باور کنم که من میتونم خیلی خوب میشد، صداش تو گوشم داره میپیچه، من وفادارترین مرد دنیا بودم براش حتی توی خلوت ترین لحظاتم و بودن زمینه خیانت.،خدا میدونه چقدر دوستش داشتم و دارم، من الان دوماهه با مادرم صحبت نمی کنم به خاطر خانمم و خیلی دارم احساسی برخورد می کنم، خدا به دادم برسه، میترسم اسیر اعتیاد بشم چون هیچی آرومم نمیکنه، فقط چهار ساعتی که خوابم بهش فکر نمیکنم و اونم دارم خوابشو میبینم، بیدار که میشم بهش فکر میکنم تا اینکه ساعت 4بعد نصف شب خوابم ببره و بازم 8صبح بیدار بشم

  2. کاربر روبرو از پست مفید رضابیگی تشکرکرده است .

    حسین تنها (شنبه 09 اسفند 99)

  3. #12
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    یکشنبه 04 مهر 00 [ 15:22]
    تاریخ عضویت
    1398-8-02
    نوشته ها
    20
    امتیاز
    2,428
    سطح
    29
    Points: 2,428, Level: 29
    Level completed: 86%, Points required for next Level: 22
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Veteran1000 Experience Points
    تشکرها
    0

    تشکرشده 7 در 7 پست

    Rep Power
    0
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط رضابیگی نمایش پست ها
    خانمم بعد 12سال آشنایی و به خاطر یکسری مشکلاتی که بینمون به وجود اومده، دلسرد شده و به شدت خواهان طلاق هستش، به خاطر ورشکستگی و عدم حمایت خانواده ام، مجبور شدم که برای آزمون استخدامی بخونم و 6ماهه از خانمم دور بودم اما کاملا حمایتش کردم از نظر مالی، اما اروم آروم افسرده شده و و الان طلاق میخواد، من نه خیانت کردم بهش، نه دست بزن، نه بی ادبم، نه اعتیاد و نه چیز دیگه، فوق لیسانس دارم و خداروشکر آزمون رو قبول شدم و میرم سر کار دولتی خوب،،، اما اصلا خانمم دیگه منو نمیخواد، واسم عجیبه و نمیدونم باید چیکار کنم، خانوادشون هم بامن موافقن اما خب خانمم به خاطر مشکلات مالی خیلی اذیت شده تو زندگیمون و مجبور بود سر کار بره، واقعا در حیرتم چطور اینهمه عشق رو از ذهنش چطوری بیرون کرده
    درود

    من خیلی کم در اینجا چیزی می نویسم چون پیام خصوصی بسته شده و هر سخنی را هم نمی شود در تاپیک نوشت.

    شما بیش از اندازه احساساتی هستید. بازگرداندن احساس همسر شما کار خیلی سختی است. این خانم شوهر پولدار دوست دارد و شما فاقد آن هستید.

    خانم فکور تا اندازه ای درست گفتند به گفته ایشان عمل کنید ولی نیازی به گرفتن کادو ، تولد و ابراز علاقه نیست.

  4. کاربر روبرو از پست مفید دادگر تشکرکرده است .

    حسین تنها (شنبه 09 اسفند 99)

  5. #13
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    یکشنبه 25 اردیبهشت 01 [ 00:01]
    تاریخ عضویت
    1390-6-17
    نوشته ها
    1,916
    امتیاز
    39,710
    سطح
    100
    Points: 39,710, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassOverdriveVeteran25000 Experience Points
    تشکرها
    3,893

    تشکرشده 3,095 در 1,314 پست

    Rep Power
    315
    Array
    سلام.

    جناب آقای بیگی، رفتار ایشون قبل از دور شدن محل کارتون و قبل از سقط چطور بود؟

    ایشون خودشون بچه میخواستن یا ناخواسته بود؟

    سقط بچه اذیت کرد ایشونو؟

    قبلش هم مشکلی داشتید با هم؟

    مسایل بزرگی که میگید، که ازش حمایت کرده اید، در چه زمینه هایی بوده؟ مشکلات شخصی برای ایشون؟ یا مساله ای در زندگی مشترکتون؟


    ببینید سی سالگی، سن خاصی هست. فکر میکنم اگر بشه مدتی تصمیم قطعی گرفته نشه و به ایشون با کمک مشاور برای هر دوتون، فرصت داده بشه، تصمیم درست تری بشه گرفت.


    از اونجایی که شما احساسی هستید، توصیه میکنم از مشاوره خصوصی یا حضوری استفاده کنید.
    ویرایش توسط Pooh : چهارشنبه 29 بهمن 99 در ساعت 20:57

  6. #14
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    جمعه 01 اسفند 99 [ 16:50]
    تاریخ عضویت
    1399-11-25
    نوشته ها
    10
    امتیاز
    1,454
    سطح
    21
    Points: 1,454, Level: 21
    Level completed: 54%, Points required for next Level: 46
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    0

    تشکرشده 2 در 2 پست

    Rep Power
    0
    Array

    تشکر مجدد

    نقل قول نوشته اصلی توسط Pooh نمایش پست ها
    سلام.

    جناب آقای بیگی، رفتار ایشون قبل از دور شدن محل کارتون و قبل از سقط چطور بود؟خوب بودیم باهم، اما بقول خودش بخاطر مشکلات اقتصادی مجبور شده بره سر کار و همین موضوع باعث شده که بجای زن و شوهری، همخونه باشیم، خیلی ساعت های کمی باهم بودیم، البته ایشون رفیق باز هم هستن، من وقتی میدیدم با دوستاش خوش هستش، سخت گیری نمیکردم تو رفت و آمد با دوستانشون

    ایشون خودشون بچه میخواستن یا ناخواسته بود؟ناخواسته بود، اما دوست داشت بچه رو نگه داره

    سقط بچه اذیت کرد ایشونو؟خیلی اذیت شد، من خودمو مسئول این اتفاق بد میدونم، روحیشو داغون کرد، اما خودشم خیلی عجله کرد برای سقط، در صورتی که میتونست این کارو نکنه، کاش میتونستم خودمو ببخشم ولی نمیتونم، عذاب وجدان داره روانیم میکنه، خیلی سقط بچه و دیدن جنین آزارش داده بود و خانواده بی رحم من باهاش همدردی نکردن، کاش میشد من میمردم و این فکرا آزارم نمیداد اینقدر

    قبلش هم مشکلی داشتید با هم؟فقط مشکل اقتصادی، هیچ مشکل دیگه ای نداشتیم، ما برای انگشتای هم اسم گذاشته بودیم، دیوونه هم بودیم، سقط و دوری مارو نابود کرد

    مسایل بزرگی که میگید، که ازش حمایت کرده اید، در چه زمینه هایی بوده؟ مشکلات شخصی برای ایشون؟ یا مساله ای در زندگی مشترکتون؟مشکل رو ایشون درست کرده بودن و من حل کردم، خودمو خورد کردم ولی حل کردم، مشکلی مربوط به به ایشون بود اما خب لطمشو من هم دیدم


    ببینید سی سالگی، سن خاصی هست. فکر میکنم اگر بشه مدتی تصمیم قطعی گرفته نشه و به ایشون با کمک مشاور برای هر دوتون، فرصت داده بشه، تصمیم درست تری بشه گرفت.


    از اونجایی که شما احساسی هستید، توصیه میکنم از مشاوره خصوصی یا حضوری استفاده کنید.
    ممنونم از راهنماییاتون دوستان گرامی

  7. #15
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    دوشنبه 17 خرداد 00 [ 09:12]
    تاریخ عضویت
    1399-6-01
    نوشته ها
    10
    امتیاز
    1,788
    سطح
    24
    Points: 1,788, Level: 24
    Level completed: 88%, Points required for next Level: 12
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    11

    تشکرشده 7 در 5 پست

    Rep Power
    0
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط رضابیگی نمایش پست ها
    ممنونم از راهنماییاتون دوستان گرامی

    داداش
    چیزی بهت میگم گوش کن
    خودت اذیت نکن ... کسی واقعا دوستت داشته باشه اگر آسمون زمین بیاد وایمیسته
    کسی برای فرار از چیزی باهات زندگی کرده باشه راه فرار ببینه فرار میکنه
    شما کاری از دستت بر میومده که انجام ندادی ؟
    اینجوری میگی هر کار بوده انجام دادی
    پس خودت اذیت نکن
    یخورده فضا و زمان بده به ایشون
    تصمیمشو گرفته
    برا کسی دل بسوزون که برات دل میسوزونه
    خودت نابود میکنی اگر بخای احساسی کامل برخورد کنی

  8. کاربر روبرو از پست مفید sa3er تشکرکرده است .

    حسین تنها (شنبه 09 اسفند 99)

  9. #16
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    یکشنبه 10 دی 02 [ 10:23]
    تاریخ عضویت
    1391-5-02
    نوشته ها
    1,285
    امتیاز
    24,091
    سطح
    94
    Points: 24,091, Level: 94
    Level completed: 75%, Points required for next Level: 259
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second ClassSocialVeteranOverdrive10000 Experience Points
    تشکرها
    3,682

    تشکرشده 4,954 در 1,249 پست

    Rep Power
    223
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط رضابیگی نمایش پست ها
    باور کنید خیلی بهم انگیزه میدید که به من اهمیت میدین و لطف می کنید همدردی می کنید و مشاوره بهم میدین دوستان، واقعا ممنونم ازتون... ، اما من واقعا عاشقشم، مادرش خودش گفت تولدش بیا و تلاشتو بکن، نمیتونم خودمو راضی کنم که نرم سمتش و بیخیالی طی کنم، اگر میتونستم این حس رو به خودم انتقال بدم و باور کنم که من میتونم خیلی خوب میشد، صداش تو گوشم داره میپیچه، من وفادارترین مرد دنیا بودم براش حتی توی خلوت ترین لحظاتم و بودن زمینه خیانت.،خدا میدونه چقدر دوستش داشتم و دارم، من الان دوماهه با مادرم صحبت نمی کنم به خاطر خانمم و خیلی دارم احساسی برخورد می کنم، خدا به دادم برسه، میترسم اسیر اعتیاد بشم چون هیچی آرومم نمیکنه، فقط چهار ساعتی که خوابم بهش فکر نمیکنم و اونم دارم خوابشو میبینم، بیدار که میشم بهش فکر میکنم تا اینکه ساعت 4بعد نصف شب خوابم ببره و بازم 8صبح بیدار بشم
    اگر مادر ایشون با توجه به شرایط به شما گفتن برای تولدش بیاین به نظرم برید ولی شما در برگزاری جشن کاری نکنید فقط یه کادو تهیه کنید و گل و نهایتا یه جعبه شیرینی
    همین و بس
    کاری نکنید که احتمال تو ذوق زدن شدید وجود داشته باشه
    اتفاقا یکی از مواردی که زن رو جذب می کنه حفظ غرور توسط مرد هست. منظورم صحبت نکردن و حمایت نکردن نیست. منظورم اینه در موقعیتی که بشه به شما حرف نامربوطی زد و توهینی شنید خودتون رو قرار ندید
    شاید آثار روانی سقط هنوز در وجود خانم شما هست و نیاز به زمان و مشاور داره برای حلش
    به هر حال زیاده روی در نشون دادن محبت به نظرم لازم نیست
    محبت همراه با حفظ شخصیت خوبه
    گل و کادو ببرید
    نهایتش قهر می کنه میگه نمیخوام میگید باشه میذارم هر موقع از نظر روحی شرایطش رو داشتی باز کن کادو رو
    فعلا اصراری ندارم
    با حفظ شخصیت بگید من اومدم باهات حرف بزنم و اومدم بگم حضورت برام خیلی مهمه ولی تا هر وقت که بخوای دور می مونم تا خودت بخوای برگردی و دوست دارم با هم پیش مشاور بریم هر موقع آمادگی داشتی

    ولی جشن بگیرید و بیاد چهار تا حرف بزنه و محیط رو ترک کنه توهین آمیزه
    اینجوری با عجز و لابه حرف نزنید

    زندگی هم واقعا ادامه داره. به خودتون تلقین کنید که همسر شما نیاز به زمان داره و تو این مدت هم شما باید اوضاع زندگی رو سر و سامان بدید

    مردی که فقط منتظر نشسته تا همسرش برگرده تا بتونه نفس بکشه و زندگی کنه و همه زندگیش رو تعطیل کرده، از نظر اون زن هیچ جذابیتی نداره
    یک مرد موفق و پر تلاش که با حفظ روحیه زندگی رو ادامه داده و محبت مردانه و نه افراطی به همسرش داشته خیلی خیلی جذاب تره

    چه از نظر همسر خودش و چه از نظر دیگران

    به کاری مشغول بشید وقت خودتون رو پر کنید که فرصت زیادی برای فکر کردن به کسی که نیست و فرو رفتن هر چه بیشتر در گرداب افسردگی پیدا نکنید

  10. #17
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    جمعه 01 اسفند 99 [ 16:50]
    تاریخ عضویت
    1399-11-25
    نوشته ها
    10
    امتیاز
    1,454
    سطح
    21
    Points: 1,454, Level: 21
    Level completed: 54%, Points required for next Level: 46
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    0

    تشکرشده 2 در 2 پست

    Rep Power
    0
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط فکور نمایش پست ها
    اگر مادر ایشون با توجه به شرایط به شما گفتن برای تولدش بیاین به نظرم برید ولی شما در برگزاری جشن کاری نکنید فقط یه کادو تهیه کنید و گل و نهایتا یه جعبه شیرینی
    همین و بس
    کاری نکنید که احتمال تو ذوق زدن شدید وجود داشته باشه
    اتفاقا یکی از مواردی که زن رو جذب می کنه حفظ غرور توسط مرد هست. منظورم صحبت نکردن و حمایت نکردن نیست. منظورم اینه در موقعیتی که بشه به شما حرف نامربوطی زد و توهینی شنید خودتون رو قرار ندید
    شاید آثار روانی سقط هنوز در وجود خانم شما هست و نیاز به زمان و مشاور داره برای حلش
    به هر حال زیاده روی در نشون دادن محبت به نظرم لازم نیست
    محبت همراه با حفظ شخصیت خوبه
    گل و کادو ببرید
    نهایتش قهر می کنه میگه نمیخوام میگید باشه میذارم هر موقع از نظر روحی شرایطش رو داشتی باز کن کادو رو
    فعلا اصراری ندارم
    با حفظ شخصیت بگید من اومدم باهات حرف بزنم و اومدم بگم حضورت برام خیلی مهمه ولی تا هر وقت که بخوای دور می مونم تا خودت بخوای برگردی و دوست دارم با هم پیش مشاور بریم هر موقع آمادگی داشتی

    ولی جشن بگیرید و بیاد چهار تا حرف بزنه و محیط رو ترک کنه توهین آمیزه
    اینجوری با عجز و لابه حرف نزنید

    زندگی هم واقعا ادامه داره. به خودتون تلقین کنید که همسر شما نیاز به زمان داره و تو این مدت هم شما باید اوضاع زندگی رو سر و سامان بدید

    مردی که فقط منتظر نشسته تا همسرش برگرده تا بتونه نفس بکشه و زندگی کنه و همه زندگیش رو تعطیل کرده، از نظر اون زن هیچ جذابیتی نداره
    یک مرد موفق و پر تلاش که با حفظ روحیه زندگی رو ادامه داده و محبت مردانه و نه افراطی به همسرش داشته خیلی خیلی جذاب تره

    چه از نظر همسر خودش و چه از نظر دیگران

    به کاری مشغول بشید وقت خودتون رو پر کنید که فرصت زیادی برای فکر کردن به کسی که نیست و فرو رفتن هر چه بیشتر در گرداب افسردگی پیدا نکنید
    ،

    کاملا منطقی و صحیح می فرمایید، ازخدا و طبیعت میخوام هیچوقت حال منو نداشته باشید هیچ کدومتون، ممنونم از یکایکتون

    - - - Updated - - -

    نقل قول نوشته اصلی توسط sa3er نمایش پست ها
    داداش
    چیزی بهت میگم گوش کن
    خودت اذیت نکن ... کسی واقعا دوستت داشته باشه اگر آسمون زمین بیاد وایمیسته
    کسی برای فرار از چیزی باهات زندگی کرده باشه راه فرار ببینه فرار میکنه
    شما کاری از دستت بر میومده که انجام ندادی ؟
    اینجوری میگی هر کار بوده انجام دادی
    پس خودت اذیت نکن
    یخورده فضا و زمان بده به ایشون
    تصمیمشو گرفته
    برا کسی دل بسوزون که برات دل میسوزونه
    خودت نابود میکنی اگر بخای احساسی کامل برخورد کنی
    حرفتون صحیحه،کاملا درسته،اما من عذاب وجدان دارم، احساس می کنم من این وضعیت رو درست کردم چون من شوهر بودم و وظیفم بر قراری آرامش و آسایش ایشون بوده درصورتی که واقعا من نمیخواستم هیچ کدوم ازین اتفاقای بد بیفته، روتین وار رخ داده

  11. #18
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 24 آذر 00 [ 21:47]
    تاریخ عضویت
    1391-2-29
    نوشته ها
    421
    امتیاز
    12,188
    سطح
    72
    Points: 12,188, Level: 72
    Level completed: 35%, Points required for next Level: 262
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second ClassVeteran10000 Experience Points
    تشکرها
    662

    تشکرشده 635 در 275 پست

    Rep Power
    68
    Array
    خییلی احساسی برخورد میکنید ،مثل یه دختر 14 ساله
    مردی که تا این حد احساساتی باشه اصلا جذابیتی برا یه زن غیر احساسی نداره

    درسته که شما عاشقش هستین و خیلی دوسش دارید اما باید یه کنترلی رو خودتون داشته باشین ، همش در مورد احساس عجز و ناتوانی و حرفای منفی که اگه عشقم نباشه ، اگه منو نخواد و....

    هنوز همسر قانونی شماست فک کن یه مدت رفته پیش خانوادش تا خوش باشه و شما بتونی زندگی را سروسامان بدی ، در نبودش هم واقعا زندگیتو سروسامان بده از لحاظ شغلی و موقعیت مالی سعی کن پیشرفت داشته باشی

    خواسته فعلی این خانم اینه که شما دورو برش نباشین پس به این خواسته احترام بزار و خودخوری نکن ، افکار منفی را بریز دور ، خیالبافی منفی نداشته باش

    در مورد تولد طوری برو که انگار به دعوت مادرش رفتی دقیقا مثل یه مهمون، حرفی از بازگشت نزن ، با مادرش هم در این مورد حرفی نزن چون مادرش هم تحت فشاره و نمیتونه قولی به تو بده و البته تصمیم اصلی را هم نمیگیره


    با خانوادت ارتباط بگیر، خیلی رفتار بد و دید منفی نسبت به خانوادت داری و بیرحمانه کنارشون گذاشتی

    زندگی ابعاد دیگه ای غیر از ازدواج هم داره ، به نظر میرسه تمام زندگی و افکار واطرافیان شما تحت تاثیر ازدواج و عشق شما قرار دارن و نمیتونی که تعادل و حدی بین ازدواج و ابعاد دیگه زندگیت برقرار کنی. تمام دنیای شما در عشق خلاصه شده از این تک بعد خارج شد تمام دنیا را با هم داشته باش. قوی بودن یعنی همین ، یعنی بتونی با مشکلات دست و پنجه نرم کنی یعنی بتونی از چیزای منفی بهره مثبت ببری
    ویرایش توسط نازنین2010 : پنجشنبه 30 بهمن 99 در ساعت 22:21

  12. #19
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    جمعه 01 اسفند 99 [ 16:50]
    تاریخ عضویت
    1399-11-25
    نوشته ها
    10
    امتیاز
    1,454
    سطح
    21
    Points: 1,454, Level: 21
    Level completed: 54%, Points required for next Level: 46
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    0

    تشکرشده 2 در 2 پست

    Rep Power
    0
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط نازنین2010 نمایش پست ها
    خییلی احساسی برخورد میکنید ،مثل یه دختر 14 ساله
    مردی که تا این حد احساساتی باشه اصلا جذابیتی برا یه زن غیر احساسی نداره

    درسته که شما عاشقش هستین و خیلی دوسش دارید اما باید یه کنترلی رو خودتون داشته باشین ، همش در مورد احساس عجز و ناتوانی و حرفای منفی که اگه عشقم نباشه ، اگه منو نخواد و....

    هنوز همسر قانونی شماست فک کن یه مدت رفته پیش خانوادش تا خوش باشه و شما بتونی زندگی را سروسامان بدی ، در نبودش هم واقعا زندگیتو سروسامان بده از لحاظ شغلی و موقعیت مالی سعی کن پیشرفت داشته باشی

    خواسته فعلی این خانم اینه که شما دورو برش نباشین پس به این خواسته احترام بزار و خودخوری نکن ، افکار منفی را بریز دور ، خیالبافی منفی نداشته باش

    در مورد تولد طوری برو که انگار به دعوت مادرش رفتی دقیقا مثل یه مهمون، حرفی از بازگشت نزن ، با مادرش هم در این مورد حرفی نزن چون مادرش هم تحت فشاره و نمیتونه قولی به تو بده و البته تصمیم اصلی را هم نمیگیره


    با خانوادت ارتباط بگیر، خیلی رفتار بد و دید منفی نسبت به خانوادت داری و بیرحمانه کنارشون گذاشتی

    زندگی ابعاد دیگه ای غیر از ازدواج هم داره ، به نظر میرسه تمام زندگی و افکار واطرافیان شما تحت تاثیر ازدواج و عشق شما قرار دارن و نمیتونی که تعادل و حدی بین ازدواج و ابعاد دیگه زندگیت برقرار کنی. تمام دنیای شما در عشق خلاصه شده از این تک بعد خارج شد تمام دنیا را با هم داشته باش. قوی بودن یعنی همین ، یعنی بتونی با مشکلات دست و پنجه نرم کنی یعنی بتونی از چیزای منفی بهره مثبت ببری
    ##کاملا درست می فرمایید، کاملا منطقیه و قبول دارم،،، واقعا تشکر می کنم ازتون،و تمامی این کارها رو انجام خواهم داد، متشکرم از نصایح به جا و صحیحتون، از تمامی دوستان بزرگوار تشکر می کنم، واقعا اومدن من به این سایت واجب بود

  13. #20
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    یکشنبه 25 اردیبهشت 01 [ 00:01]
    تاریخ عضویت
    1390-6-17
    نوشته ها
    1,916
    امتیاز
    39,710
    سطح
    100
    Points: 39,710, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassOverdriveVeteran25000 Experience Points
    تشکرها
    3,893

    تشکرشده 3,095 در 1,314 پست

    Rep Power
    315
    Array
    سلام.

    جناب بیگی، اون سقط چند وقت پیش بوده؟ در همین مدت شش ماه دور بودن شما؟

    دلیل اینکه میگید خودتون رو مقصر سقط میدونید چیه؟ بیشتر توضیح میدید؟ ایشون خودشون میخواستن سقط کنن یا خواسته ی شما بود و این خواسته بهش تحمیل شد؟ اگر خواسته ی شما بوده، دلیل شما برای این خواسته چی بوده؟

    کلا چند وقته ایشون حرف طلاق میزنن؟


    جناب بیگی، شخصا فکر میکنم به جای اینکه دنبال این باشید که حق با شماست یا خانمتون، به دنبال حرف زدن با هم بر سر مشکلاتتون در فرصتی مناسب باشید. و اگر تحت نظر مشاور باشه حرفهاتون، خیلی بهتره.


    اینکه ایشون میگن دیگه بهتون احساسی ندارن و به دوریتون عادت کردن، شاید بیانی کلی است از احساساتشون. ولی باید ببینید مساله ایشون دقیقا چیه. مثلا شاید اگر بپرسید در چه موقعیت هایی از دستتون ناراحت شده؟ چی اونو به این مرحله رسونده؟ خواسته هاش چی بوده که پاسخ ندیده؟ توقعاتش چه بوده؟ بهتر بتونید مسایلتون رو ارزیابی کنید.

    من فکر میکنم صحبت جامع و مناسبی برای حل مسائلتون با هم نداشته اید. یا اگر هم خواسته اید صحبت کنید شاید به گونه ای اجازه نداده اید که حرفشو بزنه. مثلا شاید اینکه میگید براش از فداکاریهام گفتم، باعث میشه ایشون فکر کنه اصلا حرف اونو نمیخواید بشنوید و درک کنید و میخواید از خودتون دفاع کنید.... و این میشه که صحبت مؤثر و سازنده ای بینتون صورت نمیگیره.


    سایر دوستان نظرشون این هست که نمیخوادت پس غرورتو نشکن و به فکر خودت باش و .... ولی من فکر نمیکنم این دیدگاه درست باشه. چون بالاخره دوازده سال زندگی کرده اید و زن و شوهرید، نه دوست دختر و دوست پسر که بیاید بدون تلاش اصولی و اساسی برای حفظ زندگیتون و رفع ضعفها و نواقصی که در ارتباط و تعامل و زندگیتون داشته اید، نتیجه بگیرید که خب نمیخوادم پس چرا ناز بکشم؟؟


    من تخصص ندارم و نمیدونم راه حل قضیه شما چیه؟ ولی میدونم هر راه حلی، بدون حرف زدن صادقانه و شفاف و منطقی و اصولی و شنیدن و درک کردن منطقی همدیگه، راه حل مناسبی نخواهد بود‌.


    فعلا با خانوادتون درگیر نشید، درخواست ایشون مبنی بر طلاق رو فعلا علنی نکنید و به خانوادتون نگید. فعلا به عنوان یک راز بین خودتون و ایشون نگهش دارید. سعی کنید فعلا شرایط رو مدیریت کنید و تنشهای جنبی دیگه ایجاد نشه، تا زمانی که فرصت مناسب برای حرف زدن فراهم بشه.


 
صفحه 2 از 3 نخستنخست 123 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 17:29 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.