به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 3 از 6 نخستنخست 123456 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 21 تا 30 , از مجموع 54

موضوع: خیانت همسرم

  1. #21
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    دوشنبه 13 تیر 01 [ 17:44]
    تاریخ عضویت
    1399-2-13
    نوشته ها
    41
    امتیاز
    2,550
    سطح
    30
    Points: 2,550, Level: 30
    Level completed: 67%, Points required for next Level: 50
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Overdrive1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    9

    تشکرشده 19 در 13 پست

    Rep Power
    0
    Array
    ممنونم ازتون سحر بهاری varnaa و Amin
    توصیه هاتون اینقدر به آرامش م کمک میکنه که روزی چند بار از روشون می خونم و سعی میکنم بصورت عملی به کار ببندم شون و فقط از خدا میخام خودش بهم کمک کنه و زندگیم رو در مسیر درست قرار بده
    شاید بعدا به موقعیت الانم که برگردم بفهمم چقدر از کارام‌اشتباه بوده و متاسفانه الان کنترل زندگی م رو احساسات م به دست گرفته و همینه که باعث بدتر شدن ارتباط مون شده و اینکه من و شوهرم دو تایی مون هم فوق العاده یه دنده و لجبازی م
    همسرم اون اوایل که من متوجه رابطه ش شده بودم گفت سه دنگ بقیه خونه مون رو هم به نام تو میزنم به شرطی که دیگه زندگی کنی ولی الان زده زیرش و میگه چون میبینم تو خیلی از دست من عصبانی هستی این کار رو نمیکنم چون اگه این کار رو بکنم من رو از خونه میندازی بیرون و من فک میکنم اینا رو الکی میگه که خودش رو توجیه کنه و گرنه من اگه میخاستم برم قبل ازین حرفا رفته بودم و الان که میبینه من موندم سر خونه زندگیم دیگه اینکار رو نمیکنه و من میترسم کلا همه ی قول هاش همینجوری باشه
    منظورم از گفتن این حرف اینه که دیگه دوتامون هم به همدیگه اعتماد نداریم و همسر من خیلی توی مسایل مالی محافظه کاره و همون ۳ دنگ خونه رو هم که قبل به نام من زد با وجود اینکه منم کل پس اندازم رو دادم ولی کلی دلخور شد که چرا داری اسم سهم من و تو رو توی زندگیمون میاری
    ولی با وجود تمام این حرفا بازم دارم برای درست کردن زندگیم تلاش می کنم چون میگم زندگیم خیلی مهم‌ترین از خونه و ماشینه
    ولی متاسفانه اون اینجوری نیست
    ویرایش توسط Tanhaaaa1000 : شنبه 20 اردیبهشت 99 در ساعت 18:16

  2. #22
    عضو پیشرو

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 07 خرداد 99 [ 14:53]
    تاریخ عضویت
    1391-12-22
    نوشته ها
    4,428
    امتیاز
    70,050
    سطح
    100
    Points: 70,050, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    OverdriveSocialTagger First ClassVeteran50000 Experience Points
    تشکرها
    14,753

    تشکرشده 14,732 در 3,979 پست

    حالت من
    Khonsard
    Rep Power
    790
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط Tanhaaaa1000 نمایش پست ها
    و من از اون ساعت گیج و منگ م که این توی زندگی ما چی دیده که طلاق رو توصیه میکنه

    مگه زندگیم اونقد بده که طلاق بهتر از ادامه اش باشه؟
    شاید هر چی سعی کرده متوجه این موضوع بشی، نشدی و فکر کرده یه چیزی بگه که خودت به این سوال برسی.
    اگر می خواهید برای صلح جهانی کاری انجام دهید به خانه خود بروید و به خانواده تان عشق بورزید .
    مادر ترزا

  3. 3 کاربر از پست مفید شیدا. تشکرکرده اند .

    Tanhaaaa1000 (شنبه 20 اردیبهشت 99), زن ایرانی (سه شنبه 23 اردیبهشت 99)

  4. #23
    مدیران انجمن

    آخرین بازدید
    شنبه 14 بهمن 02 [ 11:21]
    تاریخ عضویت
    1398-4-16
    نوشته ها
    1,559
    امتیاز
    27,432
    سطح
    98
    Points: 27,432, Level: 98
    Level completed: 9%, Points required for next Level: 918
    Overall activity: 99.0%
    دستاوردها:
    OverdriveVeteranTagger Second Class25000 Experience Points
    تشکرها
    1,379

    تشکرشده 2,636 در 1,206 پست

    Rep Power
    291
    Array
    خواهش میکنم، به جهت فلش ها توجه کنین؛


    نقل قول نوشته اصلی توسط Tanhaaaa1000 نمایش پست ها
    اینکه من و شوهرم دو تایی مون هم فوق العاده یه دنده و لجبازی م .
    نقل قول نوشته اصلی توسط Tanhaaaa1000 نمایش پست ها
    منم اشتباه مي كردم كه مشاجرات رو وارد زندگيم مي كردم .
    نقل قول نوشته اصلی توسط Tanhaaaa1000 نمایش پست ها
    من جديدا متاسفانه موقعي كه عصباني ميشم اصلا نميتونم خودم رو كنترل كنم .
    و گفتگوهایی که درباره ی اون خانم داشتین و تنش ایجاد میشده.


    نقل قول نوشته اصلی توسط Tanhaaaa1000 نمایش پست ها
    الان زده زیرش و میگه چون میبینم تو خیلی از دست من عصبانی هستی این کار رو نمیکنم چون اگه این کار رو بکنم من رو از خونه میندازی بیرون .
    ............................

    خانه ای که درونش آرامش، امنیت، لذت و آسایش باشه تمام بهانه ها رو برای ناآرامی خواهد گرفت.
    خانه ای که درونش رعایت و مهارت و مدیریت باشه خیلی کمتر درگیر ناخوشی میشه.
    خانه ای که آدمهاش همدیگر رو دوست داشته باشن مالک قلب همن ، چه رسد به مال...


    نقل قول نوشته اصلی توسط Tanhaaaa1000 نمایش پست ها
    شوهرم در کل خیلی مرد خوبیه و مهربونه.
    نقل قول نوشته اصلی توسط Tanhaaaa1000 نمایش پست ها
    خداييش اونم اصلا كار به كار حقوق من نداشت و همش ميگفت پولات رو براي خودت پس انداز كن .
    نقل قول نوشته اصلی توسط Tanhaaaa1000 نمایش پست ها
    اینکه کلی نذر و نیاز و ختم قرآن کرده بود که من بمونم و نرم .

    من آینده ی فرزند شما رو میبینم، آینده ی شما رو و روزهای پس از این طوفان... شاید گاهی آگاهی و ساختن بهتر از رفتن باشه. هر وقت طوفانی میاد کلی خانه ویران میشن، اما چاره رها کردن نیست، تلاش و ساختن هست. چون آدمهاش حق آب و گل دارن، چون روی اون تکه زمین زندگی کردن ( اشک ریختن و خندیدن، فرزندشون بدنیا آمده و ... ) ، چون مالک اصلی اونن.

    بقول شاعر؛

    به گرفتار رهایی، نتوان گفت آزاد...

    ممکن هست پس از جدایی هیچ اتفاق با ارزشی در انتظار انسان نباشه و بدلیل ساختارهای فرهنگی و اجتماعی و ... آدمها آسیب های بیشتری ببینن. برای همین با افکار منفی بجنگید ، دستور العمل هایی که گفتیم رو رعایت کنین و انرژی و تمرکزتون رو روی زندگی مشترک بگذارین. با سیاست های زنانه به همسرتون نفوذ پیدا کنین و مثل آهنربا جذبش کنین.


    امید دارم روزهای خوبی در انتظار خانواده ی کوچک شما باشه.

    ویرایش توسط سحر بهاری : شنبه 20 اردیبهشت 99 در ساعت 20:00

  5. 3 کاربر از پست مفید سحر بهاری تشکرکرده اند .

    Tanhaaaa1000 (شنبه 20 اردیبهشت 99), رنگین (شنبه 20 اردیبهشت 99)

  6. #24
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    دوشنبه 13 تیر 01 [ 17:44]
    تاریخ عضویت
    1399-2-13
    نوشته ها
    41
    امتیاز
    2,550
    سطح
    30
    Points: 2,550, Level: 30
    Level completed: 67%, Points required for next Level: 50
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Overdrive1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    9

    تشکرشده 19 در 13 پست

    Rep Power
    0
    Array
    سحر بهاری خیلی ممنونم ازتون که اینقدر راهنمای خوبی هستین
    و اینقدر وقت گذاشتید و نقاط مثبت زندگیم رو از توی صحبت های خودم بهم گوشزد کردین
    و فوق العاده متشکرم بخاطر این همه انرژی مثبت و امیدوارم این همه انرژی در زندگی خودتون انعکاس پیدا کنه
    و منم تمااااام سعی م رو میکنم که بتونم زندگیم رو‌ از اول بسازم و پایه هاش رو محکم تر کنم
    فقط امیدوارم بتونم این موضوع رو فراموش کنم و همش تو ذهنم و تو زندگیمون اثری ازش نباشه
    امشب وقتی با آرامش با همسرم با همدیگه صحبت کردیم میگفت بعد از یه دو سه هفته ی دیگه که یه ذره آروم تر شدیم باید پیش یه روانشناس بریم که بتونه تشخیص بده چه خلایی تو شخصیت من بوده که جذب اون دختره شدم و خودش هم گفت که هنوز هم خودم هم نمیدونم چرا و چطوری باهاش رابطه شدم ولی اینقدر این کار برام بد و مایه ی اعصاب خوردی هستش که اصلا نه دوست دارم درباره ش حرف بزنم و نه بهش فکر بکنم
    و منم بدون هیچ قضاوتی فقط گوش دادم و تمااااام تلاشم رو کردم که به همه ی حرفاش اعتماد پیدا کنم
    ویرایش توسط Tanhaaaa1000 : شنبه 20 اردیبهشت 99 در ساعت 23:22

  7. کاربر روبرو از پست مفید Tanhaaaa1000 تشکرکرده است .

    سحر بهاری (یکشنبه 21 اردیبهشت 99)

  8. #25
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    شنبه 29 بهمن 01 [ 12:00]
    تاریخ عضویت
    1391-12-24
    نوشته ها
    1,690
    امتیاز
    42,348
    سطح
    100
    Points: 42,348, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 99.0%
    دستاوردها:
    SocialTagger First ClassVeteranOverdrive25000 Experience Points
    تشکرها
    6,932

    تشکرشده 6,903 در 1,648 پست

    Rep Power
    348
    Array
    خانم تنها،

    فکر می کنم الان وقتشه که مستقل تر بشید. و وسیع تر. این بالغانه تر از اعتماد کردنه، در شرایطی که عقلتون متوجه شده همسرتون امکان خطا داره.

    چرا به جای تلاش برای بازگشت به وضعیت غیرقابل اتکای گذشته (اعتماد کامل به همسرتون و اطمینان خاطر از ناگسستنی و کامل بودن ارتباطتون)، یک قدم جلوتر نرید؟

    چرا انسانی نباشید که با آگاهی از ظرفیت ها و ماهیت اطرافیانش، می تونه ارتباط سالم و درستی باهاشون برقرار کنه.

    چرا انسانی نباشید که احساس امنیت و شادیش، کمتر وابسته به خطاهای اطرافیانش هست؟

    این همه تضمین برای اینکه این بشر در آینده چنین کاری رو انجام نمی ده، لازم نیست. این تضمین که هر کاری انجام بده، شما در قبالش متلاشی نمی شید و تصمیم درست رو می گیرید، کفایت می کنه. این احساس امنیتِ قابل اتکا تریه نیست؟

    هر اتفاقی ریشه در یه واقعیاتی داره و یه پیامی برای ما داره. تا وقتی اون واقعیات رو انکار کنیم، نمی تونیم پیام رو دریافت کنیم.

    این انکار می تونه نادیده گرفتن باشه (مثل تلاش برای برگردوندن دیدگاهِ سابق) می تونه تفسیرهای نادرست و بسط های غیرواقعی باشه. در هر دو حالت، انکاره.

    ....

    و ضمنا،

    دو تا رفتار غیرعالی در شما هست. یکی تضمین مالی خواستن از همسرتون (که خیلی نامربوط به ماجراست) و یکی هم تلاش برای ملاقات اون خانم.

    - - - Updated - - -

    یکبار دیگه، از نو، به همسرتون نگاه کنید.

    این انسان، همینطور که هست، با همین اشتباهی که کرده، هنوز هم قابل دوست داشتنه. چون هنوز هم قلب خالقش براش می تپه، و رضایت خالقش در رستگار شدنشه.

    ببینید می تونید زاویه درست برای نگاه کردن بهش رو پیدا کنید؟

    اگه بتونید پیدا کنید، یک قدم می رید جلو. در اون صورت هم عواطف حقیقی تری نسبت به این شخص خواهید داشت، هم ترس کمتری نسبت به رفتارهاش، و هم اضطراب کمتری نسبت به احتمال جدا شدن ازش در آینده.

    این اتفاق می تونه شما رو به خودتون نزدیک تر، و به خودتون متکی تر کنه. ازش استفاده کنید. چون چیزی که براتون می مونه همینه. یه رابطه زناشویی، هرقدر هم که عاشقانه و کامل باشه، بالاخره فانیه.

  9. 3 کاربر از پست مفید میشل تشکرکرده اند .

    gholam1234 (یکشنبه 21 اردیبهشت 99), Tanhaaaa1000 (یکشنبه 21 اردیبهشت 99)

  10. #26
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    دوشنبه 13 تیر 01 [ 17:44]
    تاریخ عضویت
    1399-2-13
    نوشته ها
    41
    امتیاز
    2,550
    سطح
    30
    Points: 2,550, Level: 30
    Level completed: 67%, Points required for next Level: 50
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Overdrive1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    9

    تشکرشده 19 در 13 پست

    Rep Power
    0
    Array
    فکر می کنم الان وقتشه که مستقل تر بشید. و وسیع تر. این بالغانه تر از اعتماد کردنه، در شرایطی که عقلتون متوجه شده همسرتون امکان خطا داره
    قبل از این جریان من فکر می کردم که مستقل م و وابستگی م به همسرم اینقدری نبود که اجازه مستقل زندگی کردن رو بهم نده ولی بعد از این جریان فهمیدم که با وجود اینکه می‌توانم مستقل زندگی کنم ولی شرایط جدایی خیلی سخته
    شاید بیشتر از حرف و نگاه های اطرافیانم می ترسم و تمام مشکل من اینه که آیا میشه به یه نفر اعتماد کامل نداشت و باهاش زندگی کرد؟؟؟؟؟؟؟
    و اگه به کسی اعتماد نداشته باشی چجوری میشه حرفاش و دوست داشتنش رو باور کرد و مثل قبل دوستش داشته باشم
    من الان دقیقا یه جایی بین حرف های شما و اعتماد کردن به حرف ها و رفتارهای همسرم ، با خودم درگیرم
    الان گوشی همسرم رو مدام چک میکنم و خودش هم هر هفته حضور و غیابش رو از اداره میاره و هرجا هم میره منم باید باهاش برم ولی میدونم این وضعیت نمیتونه تا مدت زیادی دوام بیاره و بالاخره باید تو ذهنم بهش اعتماد کنم تا بتونم با آرامش زندگی کنم
    انگار یه جورایی گیج م نمیدونم باید زندگیم رو مثل قبل ادامه بدم یا اینکه نسبت به همسرم بی توجه تر باشم و بیشتر به فکر خودم و خواسته های خودم باشم یا اینکه سعی کنم زندگیمون پر شور نشاط تر و گرم تر از قبل بشه چون تو این مدت خیلی نسبت به همسرم سرد شده بودم و واقعا سعی میکردم تلاش کنم بودن و نبودنش خیلی برام مهم نباشه
    ویرایش توسط Tanhaaaa1000 : یکشنبه 21 اردیبهشت 99 در ساعت 13:28

  11. #27
    مدیران انجمن

    آخرین بازدید
    شنبه 14 بهمن 02 [ 11:21]
    تاریخ عضویت
    1398-4-16
    نوشته ها
    1,559
    امتیاز
    27,432
    سطح
    98
    Points: 27,432, Level: 98
    Level completed: 9%, Points required for next Level: 918
    Overall activity: 99.0%
    دستاوردها:
    OverdriveVeteranTagger Second Class25000 Experience Points
    تشکرها
    1,379

    تشکرشده 2,636 در 1,206 پست

    Rep Power
    291
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط Tanhaaaa1000 نمایش پست ها
    الان گوشی همسرم رو مدام چک میکنم و خودش هم هر هفته حضور و غیابش رو از اداره میاره و هرجا هم میره منم باید باهاش برم ولی میدونم این وضعیت نمیتونه تا مدت زیادی دوام بیاره.
    سلام، متشکرم از لفطتون

    خانم تنها لطفا دست از چک کردن همسرتون بردارین، این کار نه برای شما خیلی خوشایند هست و نه همسرتون میتونه در دراز مدت بپذیره.
    اعتماد چیزی نیست با سخت گیری برگرده بلکه باید فضا بدین تا اون شخص خودش پایه های شکسته اعتماد رو ترمیم کنه.

    نقل قول نوشته اصلی توسط Tanhaaaa1000 نمایش پست ها
    انگار یه جورایی گیج م نمیدونم باید زندگیم رو مثل قبل ادامه بدم یا اینکه نسبت به همسرم بی توجه تر باشم و بیشتر به فکر .خودم و خواسته های خودم باشم
    این خوبه که زنان پر شور و نشاط باشن چون همین انرژی های مثبتی که میگیرن میتونن به خانواده تزریق کنن ولی در نظر داشته باشین افراط نکنین.‌ شما بعنوان یک انسان باید به نیازهای خودتون متوجه باشین اما
    موازی باشه با توجه به نیازهای همسر و فرزندتون.
    باید
    توازن ایجاد کنین و جوری نباشه که تمرکزتون فقط بر روی خودتون باشه. گاهی وقتا خانم ها عنان زندگی رو از دست میدن چون توجهشون صرف مسائل دیگری میشه و در نتیجه خلاء هایی بوجود میاد که هر کسی ، هر جوری میتونه خلاء ها رو پر کنه!
    این خلاء ممکنه اصلا برای همسر هم نباشه بلکه به فرزند هم برسه ... مثلا فرزند دختری که اون توجه لازم رو از مادر نمیگیره و خیلی سریع جذب همسالان خودش یا افراد سودجو و پلید میشه.

    شما فکر کنید در جایی هستین که کوه هست، فریاد بزنین ، بخندین، کلمه ای رو بگین و ... باز صدای خودتون منعکس خواهد شد. وضعیت زندگی مشترکم همینه اگر طالب بازخورهای خوب و عاقلانه هستین ، اگر طالب روزهای شیرین هستین، اگر طالب عشق هستین... باید اینو بدید تا بگیرید.

    من و شما هم اگر اشتباهی کنیم و سرد باهامون برخورد بشه، مدام تحت فشار باشیم، تنبیه بشیم، قضاوت بشیم اونم بیش از اندازه ... نمیتونم آن صورت که شایسته هست ظاهر بشیم و در نتیجه فرصت جبران رو از دست میدیم. ↓

    نقل قول نوشته اصلی توسط Tanhaaaa1000 نمایش پست ها
    امشب وقتی با آرامش با همسرم با همدیگه صحبت کردیم میگفت بعد از یه دو سه هفته ی دیگه که یه ذره آروم تر شدیم باید پیش یه روانشناس بریم.



  12. 3 کاربر از پست مفید سحر بهاری تشکرکرده اند .

    gholam1234 (دوشنبه 22 اردیبهشت 99), Tanhaaaa1000 (جمعه 26 اردیبهشت 99), میشل (دوشنبه 22 اردیبهشت 99)

  13. #28
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    شنبه 29 بهمن 01 [ 12:00]
    تاریخ عضویت
    1391-12-24
    نوشته ها
    1,690
    امتیاز
    42,348
    سطح
    100
    Points: 42,348, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 99.0%
    دستاوردها:
    SocialTagger First ClassVeteranOverdrive25000 Experience Points
    تشکرها
    6,932

    تشکرشده 6,903 در 1,648 پست

    Rep Power
    348
    Array
    خانم تنهای عزیز،

    نه تنها منظور من رو متوجه نشدید، بلکه وارونه نتیجه گیری کردید. احتراما، به نظر می رسه مطالعه کمی در زمینه خودشناسی داشته اید و عبارات و تعابیر براتون آشنا نیستند.

    وقتی صحبت از استقلال می کنم، قطعا نظرم طلاق نیست! اتفاقا طلاقی که به اجبار انتخاب بشه، عین وابستگیه. همونطور که اجبار به ادامه ی زندگی هم نشونه ی وابستگیه.

    منظور استقلال عاطفی و ذهنی هست. و نشونه ی رسیدن به استقلال عاطفی نه تنها بی توجهی به اطرافیانِ خطاکار نیست، بلکه نشونش اینه که محبت شما به اطرافیانتون متاثر از خطای اونها نیست. هرچند براساس رفتارهای اونها، شکل ابراز عواطف تغییر می کنه.

    و همین طور از نظر ذهنی.

    خلاصه اینکه شما چه جدا بشید، چه بمونید،
    چه موفق بشید به همسرتون بی توجهی کنید، چه موفق بشید به اندازه قبل فکر کنید محاله هیچ نوع کج روی ای داشته باشه،
    چه موفق بشید به کنه ارتباطش با اون دختر پی ببرید، چه موفق نشید،

    همچنان علائم وابستگی رو دارید نشون می دید. چون این همسرتون هست که داره تعیین می کنه شما چه احساسی داشته باشید، چه دیدگاهی داشته باشید، و زندگیتون چه شرایطی داشته باشه.

    به نظرم سحر داره همین مفاهیم رو مصداقی تر و عملی تر بهتون انتقال می ده.

    برای شما و خونوادتون آرزوی آرامش و عشق دارم.
    ویرایش توسط میشل : دوشنبه 22 اردیبهشت 99 در ساعت 11:33

  14. 4 کاربر از پست مفید میشل تشکرکرده اند .

    gholam1234 (دوشنبه 22 اردیبهشت 99), Tanhaaaa1000 (جمعه 26 اردیبهشت 99), رنگین (سه شنبه 23 اردیبهشت 99), سحر بهاری (دوشنبه 22 اردیبهشت 99)

  15. #29
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    دوشنبه 13 تیر 01 [ 17:44]
    تاریخ عضویت
    1399-2-13
    نوشته ها
    41
    امتیاز
    2,550
    سطح
    30
    Points: 2,550, Level: 30
    Level completed: 67%, Points required for next Level: 50
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Overdrive1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    9

    تشکرشده 19 در 13 پست

    Rep Power
    0
    Array
    نه عزيزم منظورم اين نبود كه توصيه شما به مستقل شدن منظورتون طلاق و جدايي هستش
    منظورم اين بود كه الان در شرايط فعلي اينقدر فشار رواني روم هستش و شوكي كه بهم وارد شده اصلا اجازه تغيير رو بهم نميده و من فعلا فقط دارم سعي ميكنم كه كاري كنم شرايط روحيم رو به حالت عادي برگردونم و يه مقدار كه آروم تر شدم روي خودم و مستقل تر شدنم كار كنم
    ممنونم از كمك تون و ابراز نظر سازنده تون

  16. 2 کاربر از پست مفید Tanhaaaa1000 تشکرکرده اند .

    gholam1234 (سه شنبه 23 اردیبهشت 99), میشل (سه شنبه 23 اردیبهشت 99)

  17. #30
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    دوشنبه 13 تیر 01 [ 17:44]
    تاریخ عضویت
    1399-2-13
    نوشته ها
    41
    امتیاز
    2,550
    سطح
    30
    Points: 2,550, Level: 30
    Level completed: 67%, Points required for next Level: 50
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Overdrive1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    9

    تشکرشده 19 در 13 پست

    Rep Power
    0
    Array
    دوستای همدردیم سلام
    من این مدت خیلی تلاش کردم شاید بتونم زندگیم رو درست کنم ولی انگار نمیشه بشه اصلا نمیتونم شوهرم رو بدون درنظر گرفتن کاری که انجام داده تصور کنم؛ از طرفی هم شوهرم هم اون اوایل تمام تلاشش رو می کرد که زندگیمون حفظ بشه ولی دیگه الان واقعا احساس تنهایی میکنم از طرفی باید خودم، خودم رو آروم کنم و از طرفی باید تلاش کنم برای ادامه و حفظ زندگیمون تلاش کنم
    امروز برای اولین بار از یه به اصطلاح مرد سیلی خوردم و اصلا نمیتونم تو ذهنم هضمش کنم که یه آدم اینقدر وقیح باشه که کثافت کاری هاش رو کرده باشه و کتک هم بزنه
    تازه بعدش هم با روداری تمام رفته بوده پیش پدرم و بهش گفته بوده که من این کار رو کردم صد دفعه هم گفتم غلط کردم ولی این کوتاه نمیاد به هیچ وجه و فقط حرفش اینه که بره اون دختره رو ببینه منم اشتباه کردم بهش گفتم روم دست بلند کرده اونم یه کشیده زده بود تو صورت شوهرم که حق نداری زنت رو بزنی و کلی بهش حرف زده بود ازونجا هم که اومد میگفت میخام وسایلام رو جمع کنم و برم
    منم گفتم بمون تا تصمیم نهایی مون رو که گرفتیم اونوقت بالاخره یکیمون میریم
    اونم گفت که تصمیم نهایی من همون تصمیمی هستش که تو این چندوقته میگی
    من میخاستم بخاطر بچه مون زندگی کنیم که اونم داره وسط این دعواها نابود میشه
    هیچوقت توی عمرم اینقدر خسته و مستاصل نبودم نه توان ادامه دادن رو دارم و نه توان برگشتن
    خیلی حالم خرابه
    الان هم اصلا حوصله قهر کردن و این بچه بازی هاش رو ندارم
    میخام حرف آخرم رو بهش بزنم
    میخام بهش بگم فردا زنگ میزنم که باباش بیاد خونه مون و مشکلاتم رو بهش بگم
    هرچند خودم میدونم باباش اصلا تو هیچ حرفی نمیتونه بزنه که بخاد یه راهنمایی درست بکنه
    شاید هم فقط میخام انتقام اینو بگیرم که چرا اینجوری این چندوقته اعصاب خانواده ی من رو بهم ریخته و خانواده خودش ااااصلا از هیچی خبر ندارن و فقط شادی و خنده ش رو برای اونا میبره


 
صفحه 3 از 6 نخستنخست 123456 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 14:24 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.