به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 2 از 3 نخستنخست 123 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 11 تا 20 , از مجموع 21
  1. #11
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    دیروز [ 00:06]
    تاریخ عضویت
    1396-1-29
    نوشته ها
    815
    امتیاز
    26,013
    سطح
    96
    Points: 26,013, Level: 96
    Level completed: 67%, Points required for next Level: 337
    Overall activity: 40.0%
    دستاوردها:
    SocialOverdriveTagger First ClassVeteran25000 Experience Points
    تشکرها
    2,591

    تشکرشده 2,297 در 744 پست

    Rep Power
    203
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط mlika2 نمایش پست ها
    من میخوام از خیلی

    از حاشیه ها دور بشم و
    .

    نقل قول نوشته اصلی توسط mlika2 نمایش پست ها
    من میخوام راه مقابله وارامش رو در مقابلشون یاد بگیرم

    .





    نقل قول نوشته اصلی توسط mlika2 نمایش پست ها

    میخوام زندگی کنم .بازم راهنمایی

    کنید.ممنونم

    سلام ملیکا خانم گل
    این خیلی کمک کننده است وقتی ما بخواییم تغییر کنیم و سبک زندگیمونو بهبود ببخشیم....افرین

    کم کم میتونی اطرافیان رو هم با خودت همراه کنی

    سال دیگه این موقع این همه تغییر و رشد خودش ی عالم ارامش و رضایت خاطر به همراه داره

    اگر میگی همسرت تاثیر پذیریش بالاست از مادرش.....پس حتما از شما هم میتونه تاثیر بگیره..نه؟؟

    هر چقدر رو روابط با ادمها کار کنی خوبه....و البته روابط زناشویی...به نظرم میاد صمیمیت و یکدلی بینتون نیاز به ترمیم داره

    میتونی همسرت هم از این تصمیم مطلع کنی و مستقیم بگی که به کمکش احتیاج داری

    حس حمایت گریش رو تحریک کن

    تو ی وقت مناسب حرفات رو اماده کن و با ی لحن خوب بگو....لحن کلام از واژه ها مهمتره.

    مثلا بگو به نظرت چی کار کنیم که روابطمونو مدیریت کنیم؟؟ ....با ید بگی دلتنگ اون موقع هایی ام که که اصلا قاطی این

    حرفها و رفتارها نمیشدم...به جاش تو اون تایم میتونم فلان کتابو بخونم تا هنر خلق عشق رو یاد بگیرم یا فلان شیرینی رو

    درست کنم برای خودمون...یا دوتایی بریم گردش...
    (لطافت زنانه و قربون صدقه زنو شوهری هم باید همیشه باشه تو گفتگوتون)

    از چیزهایی که نارحتت کرده این اواخر باهاش حرف بزن....و چاره جویی کن..البته روش داره
    ی تاپیک قدیمی هست تو تالار ی فرمولی یاد میده که براساس اون حرف بزنیم
    میگه باید بکید وقتی اتفاق فلان می افته من حس فلان بهم دست میده...استفاده از کلمه من به جای تو

    حالا الان اونقدر یادم نیست که بتونم برات توضیح بدم...لینکش و پیدا کردم میذارم برات خیلی خوب بود

    .................................................. .................................................. .............................

    اگه می خوای زود رنج نباشی ...باید به این باور برسی که حرفهای بی ارزشی زده میشه و

    اصلا جایی برای ناراحت شدن نداره!!صاحب این حرفها نیاز به ترحم داره!و ادم ضعیفیه!

    ببین عزیزم اونها خودشونم متوجه نیستن که زندگی اینی نیست که اینها دارن

    زندگی خیلی خیلی جذایتر و شیرینتره

    احتمالا ضعفهایی دارن و برای سرپوش گذاشتن رو کمبودها اقدام به بدگویی و زیر سلطه گرفتن اطرافیان میکنن

    و اگه شما زندگیت دستخوش این رفتارها میشه پس نشانه اینه که باید ی جاهایی رو روش کار کنی
    نقل قول نوشته اصلی توسط mlika2 نمایش پست ها
    به من میگه که منظورشون رو فهمید.ومن خیلی

    به خاطرش ناراحت میشم.

    نمیدونم با این موضوع چه جور کنار بیام
    .
    ملیکا جان
    چرا خودتو اذیت میکنی به خاطر کسی که از گفتن مستقیم حرفش واهمه داره و تو لفافه حرفش و میزنه !!!!!!!

    و تازه یکی دیگه میاد پرده از این راز برمیداره و اون حرف رو ترجمه میکنه برات!!!!!!!!و شما ادامه دهنده ی رفتار اشتباه

    میشی!!!!!و میشینی غصه اش و می خوری!!!

    تازه من احتمال میدم خیلی جاها اشتباه ترجمه کردی!!!!!! که اگه هم درست باشه و واقعا طرف قصد ازارتو داشته باشه پس

    ببین چقدر از خودت ضعف نشون دادی بهش!!!!!!

    نقل قول نوشته اصلی توسط mlika2 نمایش پست ها
    .یا چند

    وقته به خاطر ورشکستگی برادرام همش طعنه

    میشنوم در صورتی که تا قبل از این ورشکستگی

    وضعیت اقتصادی برادرام تقریبا عالی بود الان

    همش میگن فلان پسر خالم وضعش اونجور بعد

    برادرای تو همه چی داشتن تلاش نکردن از دستش

    دادن در صورتی که فقط بد شانسی بود ..
    ببین ملیکا جون تو ذهنت ورشکستگی عیب محسوب میشه و دنبال رفع و رجوعشی!!!

    و جلوی دیگران هم دنبال دلیل تراشی و موجه کردنی!!!!

    ورشکستگی بخشی از بالا پایین های زندگی ادمهاست. و صد البته زندگی خصوصی دیگران ربطی به بقیه نداره.!


    مثلا با ی لحن خوب میتونی بگی خاله جون داداش خیلی باید خوشحال باشه که خاله ای مثل شما داره که نگرانشی و

    قصد کمک داری تا این شرایط و از بین ببره...پس بهتر نیست فلا ن موقع که دیدیش راهنماییش کنی؟؟!!!(یعنی به خودش

    بگی این حرفها و نگراتیتو بهش ابراز کنی) چون من که هیچ وقت ی کلام از این حرفهای شما رو بهش انتقال نمیدم ....
    اخه خاله جون من مثل شما بیان خوبی ندارم......ی وقت حرفام برداشت دیگه ای میکنه....و ی وقت فک میکنه من ادم ام

    که می خوام با کوچیک کردن بقیه خودمو بزرگ کنم!! یا دخالت تو زندگی شخصیش بکنم ....اصلا بهم این حق و نده که چرا

    در مورد زندگی خصوصیش نشستم حتی فکر کردم!!!

    حرفهای شبیه این....اینها رو بگی گوشی میاد دستش.....دعوا و بی احترامی هم نکردی.

    نقل قول نوشته اصلی توسط mlika2 نمایش پست ها
    وبقیش رو هم برادرم خرید همش میگفت اره مزد

    بچه داریتو دادن..
    میتونی بگی
    نههههه خاله جون (با ی لحنی که خودتو داری لوس میکنی و با خنده... ی نه کش دار)

    من و داداش هم و خیلی دوست داریم هر جا کمکی ازمون بربیاد برای هم انجام میدیم...محبت کردن و از شما یاد گرفتم از بچگیم...

    بعد ی مثال بزن از کمک یا حمایتی که بین خودش و برادرش یا خواهرش انجام گرفته....یادش بیار که از این کمک ها و

    حمایتها تو هر خانواده ای هست... اسمش نو کری نیست!!!!

    با هر کسی با زبون خودش حرف بزن...اینها به ذهن من رسید امیدوارم کمکت کنه...میتونی عوضشون کنی
    .................................................. .................................................. ..........................

    ولی حتما تو همین مسیری که هستی بمون ....رو افکار و برداشتهای خودتم کار کن

    مگه ما همیشه برداشت درستی از حرفها داریم؟؟؟؟؟!!!طرف خودشم شاید نتونه منظورش و در قالب واژه ها توضیح بده
    و اشتباه کنه.. اون وقت ما هم بیایم ی برداشت اشتباه دیگه ازتوضیحات اشتباه اون بکنیم...ببین دیگه چه شود

    کسی هم اومد بهت گفت منظورش این بودها فهمیدی؟؟همین حرفهارو بهش بگو...

    من به خودمم همیشه یاداور میشم که

    قدر زندگی تو بدون و عمرت رو صرف چیزهای باارزش بکن
    موفق باشی عزیزم
    ویرایش توسط الهه زیبایی ها : شنبه 01 دی 97 در ساعت 12:01

  2. #12
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    سه شنبه 23 آبان 02 [ 04:04]
    تاریخ عضویت
    1394-2-27
    نوشته ها
    102
    امتیاز
    7,636
    سطح
    58
    Points: 7,636, Level: 58
    Level completed: 44%, Points required for next Level: 114
    Overall activity: 50.0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassVeteran5000 Experience Points
    تشکرها
    0

    تشکرشده 53 در 36 پست

    Rep Power
    22
    Array
    سلام راهنماییتون عالی بود.ممنونم.من با شوهرم حرف

    زدم وبهش گفتم میخوام تغییر رفتار بدم میخوام مثل

    گذشته باشم کار به کسی نداشته باشم اما گفت تو عمرا

    تغییر نمیکنی تو روز به روز بدجنس تر میشی

    گفتم من یه زندگی اروم میخوام کار به کسی نداشته

    باشم دلم میخواد بشینم کتاب بخونم (من عاشق کتاب

    خوخوندم وخیلی کتاب میخرم)و هر جا از دستم بربیاد

    به خانوادم وخانواده تو کمک کنم ولی انگار با یه تیکه

    سنگ حرف میزدم چون همش حرفش این بود که تو

    نمیخوای ادم بشی چون جواب میدی طعنه میزنی از

    کتابات هم چیزی یاد نمیگیری.

    بهش میگم من از تناقض وبی عدالتی متنفرم چرا وقتی

    بابام مریض بشه اونا میگن دختری که شوهر کرد دیگه

    نباید پدرشو ببره دکتر وظیفه پسر خانوادست.افکار

    قدیمی وقرون وسطایی راجع به عرسشون دارن ولی

    راجع به دختر داییم اینجور نیستن و وقتی خانوادش

    به کمک نیاز دارن حتی چند روز هم بمونه خونه پدرش

    حرفی نیست.میگه مجبور نیستی بگی تو با بابات رفتی

    دکتر میگم من نمیگم ولی وقتی کوچکترین اطلاعات رو

    از تو خونه هر کسی به دست میارن من نگم خودشون

    میفهمن تو باید بهشون نشون بدی که نمیخوای تو

    زندگیمون دخالت کنن ومن با اجازه خودت همه اینکارا رو

    انجام میدم نمیخواد قبول کنه فقط میگه تو پنهان کن

    همه چیز رو.به جای یه راه حل بهتر.

    مثلا اگه خانوادم بیان خونمون ویا کسی بیاد مادر

    شوهرم حرفی بزنه که چرا امدن یا فلان فرد نمیخواستم

    بیاد خونتون شوهرم میگه چرا بهشون گفتی که کسی امد

    خونمون که این حرف رو بزنن درصورتی که باید به اونا

    نشون بده ما استقلال داریم وشاید هرروز مهمان بیاد

    خونمون.نه اینکه با پنهان کاری بخواد که اونا حرفی نزنن


    تو ذهن من ورشکستگی عیب نیست ومیدونم ممکنه برای

    هر کسی پیش بیاد ولی اونا عیب محسوبش میکنن

    بذارن رو حساب بی کفایتی خانوادم.وهمیشه حرفشون

    به همین سمت ختم میشه.

    راجع به اینکه گفتید بهشون یاد اوری کنم کهخودشون


    چه حمایتهایی از هم کردن عصبانی میشن که شرایط ما

    فرق داره.چرا تو خودت رو با ما مقایسه میکنه.تا وقتی

    بحث مقایسه من با هر کسی باشه وهر کسب رو برای من

    مثال بزنن مشکلی نیست اما اگه من اونا رو مثال بزنم یا

    هر کسی از اطرافیان رو زدو واکنش نشوم میدن که

    چیکار به دیگران داری.

  3. کاربر روبرو از پست مفید mlika2 تشکرکرده است .

    الهه زیبایی ها (شنبه 01 دی 97)

  4. #13
    عضو فعال

    آخرین بازدید
    دوشنبه 19 آبان 99 [ 21:53]
    تاریخ عضویت
    1391-3-16
    محل سکونت
    گلستان
    نوشته ها
    3,933
    امتیاز
    52,145
    سطح
    100
    Points: 52,145, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 23.0%
    دستاوردها:
    OverdriveTagger First ClassSocialVeteran50000 Experience Points
    تشکرها
    15,723

    تشکرشده 11,395 در 3,444 پست

    Rep Power
    0
    Array
    درود دگربار

    مشکل شما بیشتر برمیگرده به تفاوت های فردی زن و مرد. شاید بنظرتون رفتار شوهرتان عجیب باشد ولی وقتی بشخصه بعنوان یک مرد متأهل نوشته های شما را می‌خوانم کاملا شوهرتان را درک میکنم.اینجوری ساده بزار بگم شما وقتی می‌روید رستوران غذا میل کنید شما یه پرس غذا را آنالیز میکنید چه موادی بکار رفته با چه کیفیتی محیط اطراف تمیزی دیزاین نوع ظروف بکار رفته و موضوعات از این دست.ولی آقای شوهر فقط یه ظرف غذا که باید خورده بشه و قیمتش و نهایت خوشمزگی غذا، زندگی مشترک هم دقیقا همینطوره نظر شخصی من اینه که از دید شوهرت ببین.

    یه زن ضعیف غرغرو ،روی اعصاب ،همش با خانواده مشکل داره ،هروقت هم باهم میریم خانه پدر و مادرم دردسره،باز این شروع کرد و..... دیگه خسته شدم دست از سرم برداریم و صدا میرود بالا و غیرمنطقی.....

    حالا شما رفتار جراتمندانه سرچ کن مطالعه کن بکار بگیر .
    همراه شوهرت باش موقعه رفتن خانه مادر شوهر فقط برو و بیا اینکه حرفی طعنه ای گفته شد همان کور و کر و لال و بلانسبت خر بودن
    هر اتفاقی افتاد به شوهرت ربطی ندارد هر حرفی هر رفتاری اتفاق افتاد به هیچ عنوان به شوهرت مربوط نمیشه. بیشتر مشکل کوتاه ترین مسیر و البته سخته تغییر خودتان است. قرار نیست بقیه اینطور که ما تربیت شدیم و ما یاد گرفتیم باشند.شما مسئول رفتار و گفتار خودتی نه بقیه.قوی باش خیلی قوی دنبال علایقت باش مشکل شما با خانواده شوهرت ربطی به ایشون نداده.شوهرت مسئول رفتار و گفتار خودشه نه خانواده.
    رفتار خانواده جاریت عالیه یاد گرفتن قوی و محکم باشم تحت تاثیر بقیه نباشن.قرار نیست مسیر زندگی شما را بقیه تعیین کننده.

    در اخر خودت باش در عمل نشون بده میخوای تغییر کنی.رفتار خانواده و اخلاقاشون هرجور هست بپذیر و اینم یادت باشه قرار نیست اونا تغییر کنه بلکه تو هستی که قراره بزرگتر و قویتر بشی.لطفا دیگه غر نزن فقط روی خودت کار کن و اینقدر قوی شو که کسی نتونه حتی بخواد هم روی شما تاثیر منفی بزاره.تمام

    پ.ن: .ذهنتم راستی خیلی الکی مشغول میکنی از بیکاریه الکی هم شده خودتو مشغول کن.راستی اینم بگم منم کم و بیش شبیه خودتم ولی یکم بهتر شدم روی خودم کار کردم.

  5. کاربر روبرو از پست مفید khaleghezey تشکرکرده است .

    الهه زیبایی ها (شنبه 01 دی 97)

  6. #14
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    سه شنبه 23 آبان 02 [ 04:04]
    تاریخ عضویت
    1394-2-27
    نوشته ها
    102
    امتیاز
    7,636
    سطح
    58
    Points: 7,636, Level: 58
    Level completed: 44%, Points required for next Level: 114
    Overall activity: 50.0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassVeteran5000 Experience Points
    تشکرها
    0

    تشکرشده 53 در 36 پست

    Rep Power
    22
    Array
    یه زن ضعیف غرغرو ،روی اعصاب ،همش با خانواده

    مشکل داره ،هروقت هم باهم میریم خانه پدر و مادرم

    دردسره،باز این شروع کرد و..... دیگه خسته شدم دست

    از سرم برداریم و صدا میرود بالا و غیرمنطقی.....

    (من به هیچ عنوان زن غر غرو یی نیستم حتی تا مواقع

    ضروری نباشه ترجیح میدم حرفی نزنم.ولی از طرفی

    من گاهی میشینم که با شوهر م حرف بزنم فوری از

    کوره در میره یا اصلا گوش نمیده.من دوست دارم

    بدونه که من چه جورم از چه چیزای ناراحت یا خوشحال

    میشم ;کلا از نظر خودم من یه ادم اخلاق مدارم ودوست

    ندارم حق کسی رو ضایع کنم دیروز درمورد قضیه کادو

    گرفتن پسر داییم واینکه شوهرم چیزی نگفت که رفتار

    پسر داییم درست نیست ونباید از یه دختر با قول ازدواج

    سو استفاده کرد حرف زدم وگفتم ناراحت شدم خیلی

    از جواب شوهرم شکه شدم گفت وقتی دختره خودش

    میخواست این کادو رو بده ما چرا باید بگیم در صورتی

    که خود شوهرم میدونه پسر داییم با قول ازدواج واین

    چیزا داره سواستفاده مالی میکنه.وبعد دوباره شوهرم

    گفت چرا میخوای متفاوت باشی در صورتی که تفاوت

    نیست وبه نظرم کارشون غیر اخلاقیه.

    من از شوهرم انتظار بیشترداشتم. .خب این کجا غر

    محسوب میشه.

    که یه ادم نظرشخصیش واخلاقش رو به شوهرش بگه.

    حالا شما رفتار جراتمندانه سرچ کن مطالعه کن بکار بگیر .

    (من سرچ کردم وخوندم من نه گفتن رو خوب بلدم و

    تقریبا چیزایی که خوندم جز اخلاقم محسوب میشه و

    همیشه از طرف خانواده شوهرم متهم میشم به بی

    احساس بودن)

    همراه شوهرت باش موقعه رفتن خانه مادر شوهر فقط برو و بیا اینکه حرفی طعنه ای گفته شد همان کور و کر و لال و بلانسبت خر بودن
    هر اتفاقی افتاد به شوهرت ربطی ندارد هر حرفی هر رفتاری اتفاق افتاد به هیچ عنوان به شوهرت مربوط نمیشه. بیشتر مشکل کوتاه ترین مسیر و البته سخته تغییر خودتان است. قرار نیست بقیه اینطور که ما تربیت شدیم و ما یاد گرفتیم باشند.شما مسئول رفتار و گفتار خودتی نه بقیه.قوی باش خیلی قوی دنبال علایقت باش مشکل شما با خانواده شوهرت ربطی به ایشون نداده.شوهرت مسئول رفتار و گفتار خودشه نه خانواده.
    رفتار خانواده جاریت عالیه یاد گرفتن قوی و محکم باشم تحت تاثیر بقیه نباشن.

    (بله من همیشه همراه شوهرم هستم واینکه هر کسی

    هر رفتاری داره مربوط به خودشه تا زمانی درسته

    که شوهرم حرفها ورفتار خانواش روش تاثیری نداشته

    باشن وخودش اون حرفها رو تکرار نکنه.

    یه مثال بزنم که وقتی عید میخواستیم باخانواده یکی از

    خاله هام بریم مسافرت و شوهرم خیلی دوست داشت

    ولی از طرفیاز مادرش وخاله مجردم ودعوایی که راه

    میندازن ترسید وجلویخودم به پسر خالم گفت خیلی

    دوست دارم بیام ولی از حرفا ودعوای بعدش میترسم که

    مامانم اینا دمارمونو در میارن .یه مرد اینجور باشه که از

    دوتا زن بترسه.

    ومسافرتی که خیلی دوست داشتیم بریم کنسل کنه .

    مساله من اینه تا کی ترس وسکوت مقابل دوتا ادم

    بی منطق که هر چیزی مطابق میلشون نباشه رو

    نابود میکنن یا جلوشو میگیرن.خستم از دستشون

    پ.ن: .ذهنتم راستی خیلی الکی مشغول میکنی از بیکاریه الکی هم شده خودتو مشغول کن.راستی اینم بگم منم کم و بیش شبیه خودتم ولی یکم بهتر شدم روی خودم کار کردم.

    خوشحالم میبینم حداقل بین این ادمها یه نفر هست ک

    منو درک میکنه.شما چیکار کردید که بهتر شدید.

    اگر رفتار غیر اخلاقی از کسی ببینید ناراحت نمیشید.

    من خیلی تحت تاثیر قرار میگیرم.از اون گذشته بیشتر

    از این ناراحت میشم که میخوان من هم شبیه اونا باشم

    وهمیشه از پول حرف میزنن.

  7. #15
    عضو فعال

    آخرین بازدید
    دوشنبه 19 آبان 99 [ 21:53]
    تاریخ عضویت
    1391-3-16
    محل سکونت
    گلستان
    نوشته ها
    3,933
    امتیاز
    52,145
    سطح
    100
    Points: 52,145, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 23.0%
    دستاوردها:
    OverdriveTagger First ClassSocialVeteran50000 Experience Points
    تشکرها
    15,723

    تشکرشده 11,395 در 3,444 پست

    Rep Power
    0
    Array
    درود

    خداوکیلی خسته شدم خواندم چیکار به پسرداییت داری آخه سر پیازی یا ته پیاز الان شما چه کار مملکتی؟

    میله بعدی انصافا غر میزنی البته از نظر شما بانوان محترم درد و دل حساب میشه و اینکه اصلا شوهرم نمیزاره حرف بزنم درکم نمیکنه اصلا به حرفم گوش نمیده حداقل خالی بشم یعنی بجرات نود درصد خانم ها همین رو میگن . این تفاوت دیدگاه بین مرد و زن هست شما هرچی دوست داری اسمشو بزار ولی از نظر مردها غر زدن محسوب میشه. لطفا قویدباش محل خودت رو باید خودت حل کنی بازم میگم مشکل تو با مادرشوهر و خاله مجردش بخودتان مربوط میشه پس خودت حلش کن

    شما تمرکز را برگزار بروی خودت همین و بس. من گوشی دستم میگیرم فقط مشغولم کاری هم به کسی ندارم دردسری هم ندارم.البته بعضی اوقات ضعف نشون میدم و میوفتم توی بحث تهش هم فقط اعصابم خورد میشه دفعه اخر تا ساعت دو نصفه شب از دل درد نتونستم بخوابم.انتخاب با خودته بانو

  8. کاربر روبرو از پست مفید khaleghezey تشکرکرده است .

    آنیتا123 (دوشنبه 03 دی 97)

  9. #16
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    دیروز [ 00:06]
    تاریخ عضویت
    1396-1-29
    نوشته ها
    815
    امتیاز
    26,013
    سطح
    96
    Points: 26,013, Level: 96
    Level completed: 67%, Points required for next Level: 337
    Overall activity: 40.0%
    دستاوردها:
    SocialOverdriveTagger First ClassVeteran25000 Experience Points
    تشکرها
    2,591

    تشکرشده 2,297 در 744 پست

    Rep Power
    203
    Array
    سلام ملیکا جان
    چه خوب که اهل کتابی....کتابهای روانشناسی ارتباط موثر...هم می خونی؟؟کتاب "روانشناسی اعتراض" خیلی خوبه ...به نظر من بیشتر از 70 درصد کاربرد داره....
    منم با همسرت موافقم....وقتی اطلاعات خونه ات و بهشون ندی یعنی حریم خصوصی برای خودت تعیین کردی...
    چرا میگی باید استقلال نشون بدیم به جای پنهان کاری!!!مثل اینه که از ی بچه مدرسه ای انتظار. دانشجوی دکترا رو داشته باشی! کم. کم به اون جاهاهم میرسی.....عجله نکن..
    ی جاهایی با ملایمت بذخورد میکنی ی جاهایی پنهان کاری...ی جاهایی هم با اقتدار .....تا طرف حساب کار دستش بیاد
    نگو خودشون می فهمن....پستهاتو که میخونم فک میکنم خیلی ضعف نشون دادی از خودت تو این 7سال....برای همین میگی اخه خودشون می فهمن حتی من نگم.... در ذهنت این ادمها بزرگن....نظر این ادمها چه اهمیتی داره؟؟؟هنوز به این باور نرسیدی.....وقتی برسی, دیگه بگن خانوادت بی کفایتن برات مهم نیست
    ی چیز مهم که اقای خاله قری هم اشاره کردن....ولی فک میکنم حواست نبود.....به خاطر این چیزها داری رابطه ات و با همسرت خراب میکنیچرا باهاش جرو بحث میکنی؟؟!!!چرا بهش حس بی کفایتی میدیاینها. خیلی سمِ برای زندگی زناشویی!!!
    حتما میدونی که تغییر نیاز به زمان داره...پس انتظار بی موردیه که اگه
    ما بخواییم ی شبه شرایط و عوض کنیم...مثلا اینکه گفتم مثال از حمایتهای خودشون بزنی ...مسلما همون موقع برنمی گردن بگن عه راست می گی ها ....چرا به ذهن خودمون نذسیده بود!!!
    حتما میرن تو لاک دفاعی...و سعی میکنن به هر طریقی تو جنگ کلامی برنده بشن...و منطق و انصاف اینجا کامل از بین میره

    سکوتی که صفحه قبل می گفتی نمیدونم سکوت کنم در مقابلشون یا جواب بدم.....اینجا کاربرد داره....حرفت و که زدی دیگه هیچی نمیگی
    در دراز مدت نتیجه میده...چون بعدا تو خلوتشون تحلیل می کنن حرفتو....مطمین باش تاثیر داره
    می فهمن که عوض شدی و دیگه نمیتونن شما رو وارد بازی خاله زنکی خودشون کنن
    پس دفعه دیگه تو موقعیتهایی که میگی متلک میندازن چی کار میکنی؟
    1.با لحن مناسب2.با جملات موثر3.سکوت و صبر

    تمرین هم لازمه........نمیدونم چند سالته عزیزم....ولی منم قبلنا اینطوری بودم.....میگفتم عه اینجا بی منطقی کرد....بی وجدانی کرد....حقمونو خورد:)).....ولی الان تا حدودی دستم اومده چی کار کنم....اعصاب خودم خیلی راحته....و وقتم و تلف نمیکنم بابت این چیزهایی که همش از بی فرهنگی و نادونی ونااگاهی ادمهاست....ولی موثرترین راه این بود که اول نوع نگاه خودمو عوض کردم

    اینها به ذهن من رسید...بازم اگه فک میکنی با این تاپیک به نتیجه نمی رسی. از مدیر هم میتونی کمک بگیری
    موفق باشی
    ویرایش توسط الهه زیبایی ها : دوشنبه 03 دی 97 در ساعت 07:39

  10. 2 کاربر از پست مفید الهه زیبایی ها تشکرکرده اند .

    khaleghezey (دوشنبه 03 دی 97), آنیتا123 (دوشنبه 03 دی 97)

  11. #17
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    دوشنبه 29 فروردین 01 [ 16:34]
    تاریخ عضویت
    1397-4-29
    نوشته ها
    61
    امتیاز
    3,885
    سطح
    39
    Points: 3,885, Level: 39
    Level completed: 57%, Points required for next Level: 65
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    0

    تشکرشده 48 در 27 پست

    Rep Power
    0
    Array
    عزیزم بنظرم سیاست نداری و خیلی ضعیفی
    باید با پنبه سر ببری مثلا ناراحتیاتو نشون ندی و باهاشون یه رنگ شی . یعنی خودتو مثل اونا نشون بدی که انگار عاشق اونایی . اینجوری هم خوبتو پیش شوهرت میگن هم اواع به نفعت میچرخه.
    البته نشون بدی دوسشون داری این نیس پاشی ظرفارو بشوری ها . هی باهاشون حرف بزن حرف خنده دار میگن بخند یه چیز جدید تنشون میبینی انقد تعریف کن که وای جه قشنگه چه خوبه .
    بعد هم اونا باهات نرم میشن هم وقتایی که پیششونی بهت بد نمیگذره . هم بدتو به شوهرت نمیگن و شوهرت تابعت میشه.

  12. #18
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    سه شنبه 23 آبان 02 [ 04:04]
    تاریخ عضویت
    1394-2-27
    نوشته ها
    102
    امتیاز
    7,636
    سطح
    58
    Points: 7,636, Level: 58
    Level completed: 44%, Points required for next Level: 114
    Overall activity: 50.0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassVeteran5000 Experience Points
    تشکرها
    0

    تشکرشده 53 در 36 پست

    Rep Power
    22
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط shirinam نمایش پست ها
    عزیزم بنظرم سیاست نداری و خیلی ضعیفی
    باید با پنبه سر ببری مثلا ناراحتیاتو نشون ندی و باهاشون یه رنگ شی . یعنی خودتو مثل اونا نشون بدی که انگار عاشق اونایی . اینجوری هم خوبتو پیش شوهرت میگن هم اواع به نفعت میچرخه.
    البته نشون بدی دوسشون داری این نیس پاشی ظرفارو بشوری ها . هی باهاشون حرف بزن حرف خنده دار میگن بخند یه چیز جدید تنشون میبینی انقد تعریف کن که وای جه قشنگه چه خوبه .
    بعد هم اونا باهات نرم میشن هم وقتایی که پیششونی بهت بد نمیگذره . هم بدتو به شوهرت نمیگن و شوهرت تابعت میشه.
    پیچیده تر از این حرفان.خیلی سیاست دارن وهر دفعه یه جهت میچرخن.

    اگه باهاشون خوب باشی میخوان داخل همه امورات

    زندگیت دخالت کنن.بعد هم ادمایی نیستن که بشه گفت

    همیشه با ادم خوب میمونن یه دفعه اگه یه مخالفت

    باهاشون کردی میزنن زیر همه چی.

    این سه تا فقط خودشونو قبول دارن نه هیچکی دیگه

    رو ولی هر چند وقت یه بار ادمای اطرافشون رو اپدیت

    میکنن یه بار من عزیزشون میشم یه بار جاریم یه

    دفعه این خواهر وبعد خواهر دیگه.

  13. #19
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    یکشنبه 30 اردیبهشت 03 [ 18:33]
    تاریخ عضویت
    1394-4-10
    نوشته ها
    498
    امتیاز
    11,849
    سطح
    71
    Points: 11,849, Level: 71
    Level completed: 50%, Points required for next Level: 201
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second ClassVeteran10000 Experience Points
    تشکرها
    120

    تشکرشده 542 در 278 پست

    Rep Power
    85
    Array
    من هم مشکل شما رو با خانواده همسرم داشتم
    یک سری قوانین که مادرشوهرم داشت
    " در جایی که خانواده همسر هستن خانواده زن نیست
    حقوق زن در دوره عقد ماله مادرشوهره
    پول خیرات زن به مرده اش نمی رسد
    جهیزیه باید همه چیزی داشته باشه
    به داماد ماشین بدهند
    و.................

    اینقدر میگفت که دیوانه شدم
    و بعد اعتراض به همسرم و دعوا و قشقرق

    در جواب چیزی نگو
    میری اونجا اخبار واصله رو با نمی دونم .. چی بگم ...خدا کمک کنه و..... جواب بده
    به همسرت از کارهاشون نگو بزار خودش با چشمش ببینه و بفهمه

    من از بعد از زایمان دومم که کسی به دادم نرسید
    خانواده خودم خیلی ازم دورن
    خانواده همسرم خیلی بی معرفتن
    دیگه برام هیچ چیز مهم نیست
    درسته گاهی فوران میکنم و جواب میدم یا با همسرم بحثم میشه
    ولی دنیا برام مثله یه غبار شده
    روزهای تنهاییم رنج عجیبی کشیدم

    شما هم برات مهم نباشه
    خودت رو با کتاب سرگرم کن
    کتابخونه های عمومی هم سر بزن تا هزینه خرید کتاب هم نداشته باشی

    ویه مسئله دیگه اینکه به نظرم مسائل خونه تون رو جلوشون میگی نباید این کار رو انجام بدی

  14. #20
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    سه شنبه 23 آبان 02 [ 04:04]
    تاریخ عضویت
    1394-2-27
    نوشته ها
    102
    امتیاز
    7,636
    سطح
    58
    Points: 7,636, Level: 58
    Level completed: 44%, Points required for next Level: 114
    Overall activity: 50.0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassVeteran5000 Experience Points
    تشکرها
    0

    تشکرشده 53 در 36 پست

    Rep Power
    22
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط حیاط خلوت نمایش پست ها
    من هم مشکل شما رو با خانواده همسرم داشتم
    یک سری قوانین که مادرشوهرم داشت
    " در جایی که خانواده همسر هستن خانواده زن نیست
    حقوق زن در دوره عقد ماله مادرشوهره
    پول خیرات زن به مرده اش نمی رسد
    جهیزیه باید همه چیزی داشته باشه
    به داماد ماشین بدهند
    و.................

    اینقدر میگفت که دیوانه شدم
    و بعد اعتراض به همسرم و دعوا و قشقرق

    در جواب چیزی نگو
    میری اونجا اخبار واصله رو با نمی دونم .. چی بگم ...خدا کمک کنه و..... جواب بده
    به همسرت از کارهاشون نگو بزار خودش با چشمش ببینه و بفهمه

    من از بعد از زایمان دومم که کسی به دادم نرسید
    خانواده خودم خیلی ازم دورن
    خانواده همسرم خیلی بی معرفتن
    دیگه برام هیچ چیز مهم نیست
    درسته گاهی فوران میکنم و جواب میدم یا با همسرم بحثم میشه
    ولی دنیا برام مثله یه غبار شده
    روزهای تنهاییم رنج عجیبی کشیدم

    شما هم برات مهم نباشه
    خودت رو با کتاب سرگرم کن
    کتابخونه های عمومی هم سر بزن تا هزینه خرید کتاب هم نداشته باشی

    ویه مسئله دیگه اینکه به نظرم مسائل خونه تون رو جلوشون میگی نباید این کار رو انجام بدی
    بله دقیقا همین حرفهایی که مادر شوهر شما میزنه مادر

    شوهر من هم میزنه.

    یه سوال الان که جواب نمیدید وباشوهرتون کمتر بحث

    میکنید شوهرتون رفتارش بهتر شده.ایا چیزی به خانواد

    ش میگه که رفتارشون درست نیست.

    در ضمن رفت وامد خانواده شوهرتون چه جوره.زیاد


    میرین اونجا.من زیاد میرم ومجبورم که برم وگرنه


    شوهرم هم نمیاد خونه ما.مثلا اینجور مجبور میشیم عید

    یا تعطیلات طولانی از شوهرم دور بمونم مثلا من خونه


    پدر مادرم..شوهرم هم پیش خانواده خودش.نمییدونم

    چه طوری نرم وباعث نشه جدا بمونیم.

    خیلی خستم.


 
صفحه 2 از 3 نخستنخست 123 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 16:25 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.