به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 3 از 6 نخستنخست 123456 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 21 تا 30 , از مجموع 58
  1. #21
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    یکشنبه 28 شهریور 00 [ 14:58]
    تاریخ عضویت
    1391-12-05
    نوشته ها
    604
    امتیاز
    13,683
    سطح
    76
    Points: 13,683, Level: 76
    Level completed: 9%, Points required for next Level: 367
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    SocialTagger First ClassVeteran10000 Experience Points
    تشکرها
    3,960

    تشکرشده 2,293 در 573 پست

    حالت من
    Sepasgozar
    Rep Power
    0
    Array
    سلام میشل جان
    تاپیکت رو کامل نخوندم.ولی چند پست اول و آخر خودت رو خوندم.
    که دیدم اون کلیپ رو گذاشتی.
    میخواستم بگم اون کلیپ برگرفته از کتاب "درمان احساسات" نوشته دکتر جان گری" هست.
    این کلیپ خیلی مختصر توضیح داده. من فکر میکنم خوندن این کتاب ضرری نداشته باشه.
    تو این کتاب بهمون یاد میده چطور احساستمون رو مخفی نکنیم و به طرز صحیحی بیان کنیم. تا بعدش دچار مشکلاتی از قبیل خشم و افسردگی و استرس و... نشیم.
    برای من که خیلی مفید بود.

    ببخش نتونستم به عنوان آجی کوچیکه کمکی بهت کنم.
    ولی میدونم هر روزت بهتر از دیروز هست! بنابراین موفقی

  2. 4 کاربر از پست مفید reihane_b تشکرکرده اند .

    Blue friend (جمعه 28 فروردین 94), rozaneh (یکشنبه 23 فروردین 94), میشل (چهارشنبه 12 فروردین 94), شیدا. (چهارشنبه 12 فروردین 94)

  3. #22
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 18 آذر 95 [ 01:19]
    تاریخ عضویت
    1392-3-03
    نوشته ها
    212
    امتیاز
    5,830
    سطح
    49
    Points: 5,830, Level: 49
    Level completed: 40%, Points required for next Level: 120
    Overall activity: 5.0%
    دستاوردها:
    OverdriveTagger First ClassVeteran5000 Experience Points
    تشکرها
    158

    تشکرشده 390 در 142 پست

    Rep Power
    43
    Array
    خانم میشل چطوری برای ذهن تون پلیس گذاشتید و ذهنتون رو خلوت کردید؟ راهکار عملی شما دقیقا چی بود؟

    کسی حرف منو انگار نمیفهمه
    مرده زنده،خواب و بیدار نمی فهمه
    کسی تنهاییمو از من نمی دزده
    درد ما رو در و دیوار نمیفهمه
    واسه تنهایی خودم دلم میسوزه
    قلب امروزی من خالی تر از دیروزه
    ویرایش توسط پژمان : چهارشنبه 12 فروردین 94 در ساعت 14:36

  4. #23
    عضو همراه آغازکننده

    آخرین بازدید
    شنبه 29 بهمن 01 [ 12:00]
    تاریخ عضویت
    1391-12-24
    نوشته ها
    1,690
    امتیاز
    42,348
    سطح
    100
    Points: 42,348, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 99.0%
    دستاوردها:
    SocialTagger First ClassVeteranOverdrive25000 Experience Points
    تشکرها
    6,932

    تشکرشده 6,903 در 1,648 پست

    Rep Power
    348
    Array
    یه دختر سرگردان و مینوش عزیزم،

    مرسی، به حرفاتون فکر می کنم.


    ===


    مینوش جان این تاپیکی که لینکش رو خواسته بودی: http://www.hamdardi.net/thread-10908.html


    بالای هر نقل قول دوتا مثلث پشت سرهم هست که به تاپیک اصلی لینک شدن.


    ===


    مرسی آبجی کوچولو،72: دیگه می خواستی چیکار کنی؟ خیلی خوب شد که کتاب رو بهم معرفی کردی. می خونمش.


    ===


    پژمان جان ذهن من خلوت نیست. من هم دنبال بهترین راهکارها برای خلوت کردنش هستم، و همینطور برطرف کردن بقیه مشکلاتی که اشاره کردم.

    هر اتفاق بدی، یه اتفاق خوبه...



  5. 7 کاربر از پست مفید میشل تشکرکرده اند .

    Blue friend (جمعه 28 فروردین 94), meinoush (پنجشنبه 20 فروردین 94), reihane_b (پنجشنبه 13 فروردین 94), rozaneh (یکشنبه 23 فروردین 94), فرشته اردیبهشت (پنجشنبه 13 فروردین 94), پژمان (چهارشنبه 12 فروردین 94), شکوه (شنبه 15 فروردین 94)

  6. #24
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    یکشنبه 15 اسفند 95 [ 04:23]
    تاریخ عضویت
    1393-9-26
    نوشته ها
    34
    امتیاز
    2,311
    سطح
    29
    Points: 2,311, Level: 29
    Level completed: 8%, Points required for next Level: 139
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    55

    تشکرشده 86 در 28 پست

    Rep Power
    0
    Array

    سلام به همه دوستان. مخصوصا میشل عزیز
    میشل جان بابت تاخیر در جواب دادنم، معذرت میخوام. امیدوارم پذیرا باشی.
    اول از همه بگم که نتونستم کتاب عصبانیها رو بخونم و بگم که همون کتاب هست یا نه. در اولین فرصت حتما چک میکنم و در این زمینه هم پوزش میطلبم

    راستش بیشتر به این دلیل هست که کتب مرجع یا غیرفارسی بیشتر تحت بینش و درک و نظر مترجم ترجمه میشه و ممکنه یک اثر به چندین اسم متفاوت ترجمه شده باشه. بارها تصمیم داشتم در قسمت معرفی کتاب این کتاب رو به همه عزیزان معرفی کنم. چون خوندنش خالی از لطف نیست.

    پست قبلی من بیشتر جنبه روتین داشت تا اینکه بخوام چیزایی که تو ذهنم هست رو تایپ کنم. راستش من همیشه کلی مطلب برای نوشتن دارم. اما اونقدر زیادن که گاهی خودم لابلای مطالب گم میشم.
    این از پوشش ذهنی افرادیه که به کمالگرایی دچارن.
    این پست هم جنبه حضوری زدن پیدا کرد. ان شاالله که بتونم راهی رو پیدا کنم و بعد بتونم راهی رو پیدا کنم تا اون راه رو بیان کنم... 8
    از تو و دوستان عزیز تشکر میکنم.واقعا تاپیک کارامد و خوبیه.

  7. 2 کاربر از پست مفید Blue friend تشکرکرده اند .

    میشل (جمعه 21 فروردین 94), شکوه (شنبه 15 فروردین 94)

  8. #25
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    سه شنبه 15 تیر 95 [ 05:06]
    تاریخ عضویت
    1393-5-21
    نوشته ها
    16
    امتیاز
    1,797
    سطح
    24
    Points: 1,797, Level: 24
    Level completed: 97%, Points required for next Level: 3
    Overall activity: 2.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1000 Experience Points1 year registered
    تشکرها
    172

    تشکرشده 21 در 9 پست

    Rep Power
    0
    Array
    چقدر این تاپیک به دردم خورد...ممنون میشل
    یه سوال کتاب عصبیت و رشد آدمی همون عصبانیهای عصر ما هستش؟

  9. کاربر روبرو از پست مفید Mohammad! تشکرکرده است .

    میشل (جمعه 21 فروردین 94)

  10. #26
    عضو همراه آغازکننده

    آخرین بازدید
    شنبه 29 بهمن 01 [ 12:00]
    تاریخ عضویت
    1391-12-24
    نوشته ها
    1,690
    امتیاز
    42,348
    سطح
    100
    Points: 42,348, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 99.0%
    دستاوردها:
    SocialTagger First ClassVeteranOverdrive25000 Experience Points
    تشکرها
    6,932

    تشکرشده 6,903 در 1,648 پست

    Rep Power
    348
    Array
    سلام دوستان

    من با اولین راهکار موجود (شناخت درمانی + مشخص کردن خطاهای شناختی) شروع کردم.

    در مورد شناخت درمانی، همین رو می دونم: CBT

    بخاطر اینکه مجبور نباشم هر روز بیام همدردی، تکالیف شناخت درمانی رو در این وبلاگ نوشتم:

    1394

    برنامم برای فصل بهار اینه که هر روز یه موقعیت رو تفکیک و تحلیل کنم. یا حداقل تفکیک کنم و تحلیلش رو بذارم برای بعد. منظورم از "تفکیک" اینه که اجزاء تشکیل دهنده ی اون موقعیت رو مشخص کنم (اتفاقی که در عمل رخ داده، احساسم، فکرم، رفتارم). و منظورم از "تحلیل" مشخص کردن خطاهای شناختی ایه که مرتکب شدم.

    ممنون می شم اگه جایی درست تفکیک یا تحلیل نکردم، یا هر مورد دیگه ای به نظرتون می رسه، در همین تاپیک برام بنویسید.

    خصوصا بچه هاییکه مشاورشون از این روش (شناخت درمانی) براشون استفاده کرده، ممنون می شم اگه ببینن من دارم درست انجام می دم؟ کیتی می شه یه مقدار در مورد جلسات مشاوره ت توضیح بدی؟ اگه درست خاطرم مونده باشه، نوشته بودی مشاورت از روش شناخت درمانی استفاده می کرد.

    من سعی می کنم هر روز یه مورد رو بررسی کنم و در وبلاگ بالا بنویسم، اما احتمالا هر هفته میام اینجا گزارش می نویسم.

    گزارش این هفته رو هم در پست بعدیم می نویسم.


    ======================================

    مرسی بلوفرند، خوشحال می شم مطالبی که مدنظرت هست رو بنویسی.

    محمد جان من جایی دیدم نوشته بود این دو کتاب یکی هستند و مترجم هاشون فرق می کنه.

    هر اتفاق بدی، یه اتفاق خوبه...



  11. 3 کاربر از پست مفید میشل تشکرکرده اند .

    Blue friend (جمعه 28 فروردین 94), rozaneh (یکشنبه 23 فروردین 94), شکوه (یکشنبه 23 فروردین 94)

  12. #27
    عضو همراه آغازکننده

    آخرین بازدید
    شنبه 29 بهمن 01 [ 12:00]
    تاریخ عضویت
    1391-12-24
    نوشته ها
    1,690
    امتیاز
    42,348
    سطح
    100
    Points: 42,348, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 99.0%
    دستاوردها:
    SocialTagger First ClassVeteranOverdrive25000 Experience Points
    تشکرها
    6,932

    تشکرشده 6,903 در 1,648 پست

    Rep Power
    348
    Array
    هفته ای که داره تموم می شه، هفته ی خوبی بود. تا جائیکه یکی دو روز پیش حس می کردم من اون میشلی نیستم که این هفته رو شروع کرد... اما الان چیز خاصی به ذهنم نمی رسه که بنویسم، انگار همش یادم رفته، امروز باز حوصله م سر رفته و آدم خوبی نیستم...

    گزارش نویسی هم کار سختیه، خصوصا برای شخصیت های عصبی (خطای برچسب!) که نمی تونن (خطای همه یا هیچ!) دید کلی و جامعی نسبت به امور داشته باشن.

    خب... اولین اتفاق خوب این بود که من بالاخره زندگیم رو به سه زمینه ی اصلی تقسیم بندی کردم، و اهدافم رو مشخص کردم. البته تا جائیکه افق دیدم در این مقطع زمانی اجازه می داد.

    آخرین اتفاق خوب هم دیروز افتاد، یه متن خوندم که یه مقدار مسیر رو برام منسجم تر کرد. در اون متن، مهارت های زندگی رو بصورت ده مهارت زیر که دو به دو به هم مربوط هستند، تقسیم بندی کرده بود:

    (1) خودآگاهی ....................................... (2) همدلی

    (3) حل مسئله ...................................... (4) تصمیم گیری موثر

    (5) ارتباط بین فردی ................................ (6) ارتباط اجتماعی

    (7) تفکر خلاق ....................................... (8) تفکر نقاد

    (9) مدیریت استرس ............................... (10) مدیریت هیجانات


    غیر از موارد 6 تا 9، اخیرا به بقیه موارد فکر کرده بودم و جزء خواسته هام بودن و هستن. اما برای من "مدیریت هیجانات" بعنوان زیر بنای همه ی این مهارت ها مطرحه، و مهم تر از اون، بعنوان زیربنای رسیدن به بقیه اهدافم در هر سه زمینه ی اصلی زندگیم.

    تو این هفته یه مقدار بهتر خودم رو می فهمم. و یه نکته مهم هم به نظرم رسیده که الان درست نمی تونم توضیحش بدم.

    برنامم برای یک یا دو هفته بعد اینه که اولا کتاب عصبانی های عصر ما رو بخونم. دوما یه لیست مثلا 20، 30 تایی از مواردی که هیجانات شدید رو تجربه کردم، تهیه کنم. الان نوع خاصی از هیجان مدنظرمه، ولی همونطور که گفتم، درست نمی تونم توضیحش بدم. یه چیزی مثل "بی تابی". این چیزیه که چون برام قابل تحمل نیست، تبدیلش می کنم. مثلا تبدیلش می کنم به عصبانیت یا چیزهای دیگه.

    خلاصه می خوام یه لیست از مواردی که این حس رو تجربه کردم، تهیه کنم. دکتر هلاکویی یه روش بی اثر سازی رو تو یکی از برنامه هاش آموزش می ده. که البته اون برای وحشته، وحشت از پرواز و اینجور چیزها. اما من می تونم برای این حالت ازش استفاده کنم. که این می مونه برای هفته های بعد. فعلا فکر کنم یکی دو هفته ای طول بکشه تا این لیسته رو تهیه کنم. کار ساده ای نیست.

    این تکلیف های شناخت درمانی هم واقعا سختن. من یه وایت برد بزرگ تو اتاقم دارم، هربار پر می شه و جا کم میارم تا یه موقعیت رو تفکیک کنم. تازه فکرم نکنم درست انجامش داده باشم، باید سعی کنم هفته بعد بهتر انجامش بدم.

    چیزی که برام سخته، تشخیص "فکر" مه. احساسم رو راحت تر می تونم تشخیص بدم، اما تشخیص اینکه دارم چه فکری می کنم، سخته.

    خب، دیگه چیزی نیست؟ حتما هست، اما الان یادم نمیاد.

    منتظر توصیه ها و نظراتتون در مورد مطالب او وبلاگو که او بالو آدرسشو گذاشتم، هستم.


    هر اتفاق بدی، یه اتفاق خوبه...



  13. 3 کاربر از پست مفید میشل تشکرکرده اند .

    Blue friend (جمعه 28 فروردین 94), meinoush (جمعه 21 فروردین 94), rozaneh (یکشنبه 23 فروردین 94)

  14. #28
    در انتظار تایید ایمیل ثبت نام
    آخرین بازدید
    چهارشنبه 13 خرداد 94 [ 00:02]
    تاریخ عضویت
    1393-9-18
    نوشته ها
    175
    امتیاز
    4,145
    سطح
    40
    Points: 4,145, Level: 40
    Level completed: 98%, Points required for next Level: 5
    Overall activity: 75.0%
    دستاوردها:
    1000 Experience Points3 months registeredTagger First Class
    تشکرها
    462

    تشکرشده 404 در 152 پست

    Rep Power
    0
    Array
    سلام.

    فکر نکن

    Dr Babaeezad-93-12-04

    Dr Babaeezad-93-12-11

    فک کنم اینا به دردت بخوره.

    نزدیک نباش

    Dr Babaeezad 93-10-08

    Dr Babaeezad 93-10-15

  15. 2 کاربر از پست مفید شکوه تشکرکرده اند .

    Blue friend (جمعه 28 فروردین 94), میشل (یکشنبه 23 فروردین 94)

  16. #29
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    جمعه 11 بهمن 98 [ 21:22]
    تاریخ عضویت
    1390-1-21
    محل سکونت
    یه جای دور دور دور
    نوشته ها
    662
    امتیاز
    12,717
    سطح
    73
    Points: 12,717, Level: 73
    Level completed: 67%, Points required for next Level: 133
    Overall activity: 19.0%
    دستاوردها:
    SocialTagger First ClassVeteran10000 Experience Points
    تشکرها
    2,167

    تشکرشده 2,912 در 637 پست

    Rep Power
    86
    Array
    سلام
    یه وقتایی خیلی سخت میگیریم
    یه وقتایی که نه همه وقتها ماها کمال گرای مطلقیم و همه چیز رو و همه کارها رو خوب مطلق
    نمیشه
    ما بشریم
    عمری که در جدال با خوب شدن پیش بره هدر میره
    لحظه مهمه
    نمیشه همه ی سبد های حاوی خوبی رو با هم بلند کرد چون دو تا دست بیشتر نداریم!
    نداریم
    اما میشه رها کرد خیلی ساده رها کرد
    تنش خودش میره
    عذاب خودش میره
    و همه دردها
    وقتی که رها کنیم
    نمی دانم چه کرده ام
    اما
    می دانم به تو نیاز مندم


  17. 2 کاربر از پست مفید rozaneh تشکرکرده اند .

    reihane_b (شنبه 05 اردیبهشت 94), میشل (یکشنبه 23 فروردین 94)

  18. #30
    عضو همراه آغازکننده

    آخرین بازدید
    شنبه 29 بهمن 01 [ 12:00]
    تاریخ عضویت
    1391-12-24
    نوشته ها
    1,690
    امتیاز
    42,348
    سطح
    100
    Points: 42,348, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 99.0%
    دستاوردها:
    SocialTagger First ClassVeteranOverdrive25000 Experience Points
    تشکرها
    6,932

    تشکرشده 6,903 در 1,648 پست

    Rep Power
    348
    Array
    مرسی شکوه جان حتما گوش می کنم. البته وقتیکه خسته نباشم. امروز خسته م و فکرم نکنم این خستگی به این زودیا تموم بشه.

    آقای روزنه مرسی از پستتون. از دیدنتون خوشحالم، و خوشحال تر از اینکه این حرف ها رو ازتون می شنوم. امیدوارم تونسته باشید کمال طلبی رو درمان کنید یا حداقل کاهش بدید.

    شما تونستید رها کنید؟

    رها کردن کار سختیه. اما درست و غلطش به این برمی گرده که آدم چی رو بخواد رها کنه؟



    این روزها همش سردرد می گیرم. فعالیت جسمی خیلی خستم می کنه. همش حس می کنم یه نوشیدنی هست که بهش نیاز دارم، یه چیزیکه مستقیم بره تو مغزم! اما نمی دونم اون چی می تونه باشه...

    همش خسته م... خیلی خسته... انگار جسمم روحم رو نمی کشه. برای کارهاییکه می خوام انجام بدم، انرژی جسمی ندارم.

    - - - Updated - - -

    امروز کلی از وقتم با دوتا برادر گذشت. یکیشون رئیس اون یکی به حساب میومد. کلی با هم اختلاف دیدگاه داشتن، و از دست هم عصبانی بودن.

    یه عالم دعوا کردن. اون رئیسه فوق العاده بد با اون یکی برخورد می کرد (جلوی همه).

    اما آخرش؟ وقتی کارشون تموم شد، هیچ انرژی منفی ای درشون دیده نمی شد.

    حالا من؟ الان مامان اومده بود پیشم. نمی دونم چند روزه من نرفتم پایین، امشب اومده بود ببینه چیکار می کنم و این حرفا. با اینکه بالا اومدن براش سخته.

    من البته با حوصله کارامو براش توضیح دادم و اینکه می خوام چیکار کنم و اینا.

    ولی خب بینش باز یه چیزی گفت که من عصبانی شدم... وقتی عصبانی می شم، معمولا از یکی دو جمله بیشتر نمی شه، زودی جفتمون دنباله حرفای قبلی رو می گیریم و ...

    حالا؟ معلوم نیست چه مدت این اتفاق با من باشه...

    چطور می شه مثل اون برادرا بود؟ اونقدر از هم ناراضی باشن، حتی یکیشون برگرده به یکی دیگه بگه: ببین چطور دروغ می گه! بعد آخرش انگار نه انگار!! نه اون ناراحت بشه، نه این عذاب وجدان بگیره؟؟؟؟

    هر اتفاق بدی، یه اتفاق خوبه...



  19. 2 کاربر از پست مفید میشل تشکرکرده اند .

    Blue friend (جمعه 28 فروردین 94), rozaneh (دوشنبه 24 فروردین 94)


 
صفحه 3 از 6 نخستنخست 123456 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. بیایید تا بخندیم....
    توسط ویدا@ در انجمن علمی و آموزشی
    پاسخ ها: 8
    آخرين نوشته: شنبه 25 آبان 92, 15:34
  2. بیایید همدیگر را ببخشیم
    توسط بالهای صداقت در انجمن هیجانات و احساسات
    پاسخ ها: 4
    آخرين نوشته: شنبه 26 دی 88, 07:42
  3. بیایید از عشق صحبت کنیم
    توسط parnian1 در انجمن ادبیات و عرفان
    پاسخ ها: 0
    آخرين نوشته: سه شنبه 19 آبان 88, 21:53
  4. از دام ترس بیرون ببایید !
    توسط ani در انجمن اضطراب و استرس
    پاسخ ها: 0
    آخرين نوشته: شنبه 30 خرداد 88, 08:56
  5. بیایید کمی بیندیشیم
    توسط tina در انجمن سخنان نغز و جملات قصار بزرگان
    پاسخ ها: 0
    آخرين نوشته: سه شنبه 14 اسفند 86, 16:53

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 17:58 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.