نوشته اصلی توسط
مصباح الهدی
سلام
تشکر از توضیحات کاملی که دادید .
راه حلهایی که فعلا به نظر من می رسد:
1)مطالعات خود و همسرتان را افزایش دهید. برای مثال با هم یک کتاب روانشناسی در مورد خصوصیات زنان و مردان بخوانید و با هم به تبادل نظر بنشینید.
2)من فکر می کنم خانم شما خیلی در اجتماع نیست.درست است؟
اگر اینگونه است تدبیری بفرمایید تا در جوامعی که خانم های تحصیل کرده و اهل نظر حضور دارند ,شرکت کنند.زیرا انسان به مرور ذهن و افکارش در تبادل نظر با دیگران پخته تر می شود. نظرات خود من قبل از آمدن به این تالار تا الان بسیار فرق کرده و الان خیلی پخته تر شده است.
الان مشکلات را نسبت به قبل خیلی خیلی بهتر درک می کنم. و این را مدیون خواندن مقالات و مسائل این تالار می دانم.
*شاید این راهکار خوبی باشد که خانمتون را نیز با این سایت آشنا کرده تا تجربیات و نگاه به ابعاد گوناگون یک مساله و آشنایی با نظرات متفاوت بتواند درک ایشان را همه جانبه تر کند.
*3)حتما و حتما تا آنجا که می شود رابطه خانوادگی با این خانم و دوستتان نداشته باشید. حتما اتاق کارتان را عوض کنید یا بخشی که در آن مشغولید را تغییر دهید.
4)لطفا لیستی از خصوصیات مثبت خانمتان را تهیه بفرمایید و اگر مقدور است برای ما هم بنویسید.
در ضمن تحصیلات شما و خانمتان در چه سطحی است؟
5)حتما بیشتر با هم به مسافرت های زیارتی و سیاحتی بروید.نفس مسافرت و تفریح انسانها را بیشتر به هم نزدیک می کند.
یک نکته دیگر اینکه انسان کامل وجود ندارد و شما با هر کس دیگری هم ازدواج بکنید بالاخره از یک جنبه ناقص است و فرد کامل تر از آن جنبه را پیدا خواهید کرد.
ازدواج هم به همین دلیل است که زن و شوهر بتوانند نقایص خود را ارتقا بدهند.
از این که برای من وقت گذاشته و پاسخ داده اید بسیار سپاسگزارم
تا حد زیادی پاسخ خود را گرفته ام اما برای روشن تر شدن ابعاد قضیه به مواردی که ذکر کردید پاسخ می دهم
1- با همسرم کتاب های روانشناسی زیادی خوانده ایم از جمله کتاب مردان مریخی و زنان ونوسی را با هم مطالعه و حتی بخش هایی را مباحثه کرده ایم. برای تربیت فرزندمان مرتب کتاب می خریم و اگر بخواهم آن ها را لیست کنم در این مقال نمی گنجد. همسرم به نوبه خود اهل مطالعه هست اما مشکل من با او نیست من عاشق خانم همکارم شده ام می دانید که عشق منطق نمی شناسد.
2- همسرم خیلی اجتماعی نیست اما چنین نیست که خیلی هم از مرحله پرت باشد. البته در مقایسه با آن خانم واقعا منزوی است. البته اگر او را با این سایت آشنا کنم حتما موضوعی را که در این تایپیک مطرح کردم می خواند و آبرویم را می برد و ممکن است زبانم لال کار به جدایی بکشد
3- همسرم روی ان خانم بدون دلیل موجهی حساس است. در نتیجه علی رغم اصرار آن خانم و شوهرش بر روابط خانوادگی حتی الامکان از دیدار با آن ها خودداری می کند و شاید درمدت چند ماهی که با آن ها آشنا شده ایم به ندرت به خانه هم سر زده ایم. وی آن زن را غالبا با زشت ترین الفاظ یاد می کند و این مرا که به شدت به وی علاقه دارم دچار نوعی افسردگی می کند اگر کمی هم به وضعیت من هم توجه داشت شاید می توانستم با او در این خصوص صحبت کنم و او احتمالا میتوانست مرا آرام کند . اما حساسیت و رفتار بچه گانه اش مرا اذیت می کند. همان طورکه بزرگ تر ها خیلی اوقات حرف های مهم خود را به بچه ها یشان نمی گویند من هم بسیاری از مسایل مربوط به آن خانم را که در محیط کار اتفاق می افتد برای همسرم تعریف نمی کنم و فقط گاهی اوقات به مناسبت تعریف اتفاقات روزمره محل کار مختصر توضیحی می دهم تا از یک طرف در محیط خانه هم به یاد او باشم و از طرف دیگر بتوانم کمی سبک شوم. همچنین اتفاقا قرار است اتاق آن خانم عوض شود و به اتاق بغلی منتقل شوم اما همین که به این قضیه فکر می کنم حالم بد می شود و اشک از چشمم جاری می شود. فراموش نمی کنم زمان هایی که آن خانم برای مدتی به مرخصی رفته بود چنان به هم ریخته بودم که کلیه کارهایم مانده بود و توسط مافوقم توبیخ شدم!
4- همسرم مشخصات مثبت زیاد دارد. اما هر چه حساب می کنم خصوصیات مثبتش در مقابل آن زن به حساب نمی آید. آیا شما می توانید یک دانش آموز دبستانی را با یک پرفوسورمقایسه کنید؟
من کارشناسی ارشد دارم و مدرک خانمم دیپلم است.
5- با همسرم مسافرت زیاد رفته ام. در واقع بیشتر زندگی ما در غربت و در مسافرت گذشته است. می ترسم لو بروم زیرا همسرم به کار رایانه وارد است و ممکن است به نحوی به این صفحات دسترسی پیداکند. آن خانم هم به خاطر کارش به سایت های روانشناسی زیاد سر می زند و ممکن است این تایپیک را بخواند و برایم شر درست شود. و الا بیشتر توضیح می دادم.
- - - Updated - - -
نوشته اصلی توسط
meinoush
ببینید تا اینجا چیزی که مشخصه اینه که شما این خانم را تحسین می کنید. این کششی که دارین ایا واقعا عشقه؟ ادم به سمت هر چیز برتر و بهتر جذب میشه و براش تحسین برانگیزه. اما ممکنه عشق نباشه.
نوشتین ایشون متاهل هستن. اگه مشکل نداشته باشن با شوهرشون جدا نمی شن که. اگه هم به فرض جدا بشن دلیلی نداره که حاضر باشن با شما ازدواج کنن. خودتون هم همسر دارین و بچه. پس همونطوریکه خودتون نوشتین رسیدن شما دو نفر احتمالش کمه.
یه چیز دیگه شما حتی اگه 50 سالتونم بود بازم فرصت کافی برای رسیدن به چیزایی که می خواین داشتین. فقط باید امید داشت. شما که سی سالتونه اگه حس می کنین جایگاهی مهارتی هست که می خواین بهش برسین تلاش کنین می رسین. حداقل یکی از ویژگی هایی که در ایشون هستو دوست دارین و از بین بقیه ویژگی هاشون اسون تر به نطر میادو انتخاب کنید و سعی کنین اول به اون ویژگی برسین.
- - - Updated - - -
ببینید تا اینجا چیزی که مشخصه اینه که شما این خانم را تحسین می کنید. این کششی که دارین ایا واقعا عشقه؟ ادم به سمت هر چیز برتر و بهتر جذب میشه و براش تحسین برانگیزه. اما ممکنه عشق نباشه.
نوشتین ایشون متاهل هستن. اگه مشکل نداشته باشن با شوهرشون جدا نمی شن که. اگه هم به فرض جدا بشن دلیلی نداره که حاضر باشن با شما ازدواج کنن. خودتون هم همسر دارین و بچه. پس همونطوریکه خودتون نوشتین رسیدن شما دو نفر احتمالش کمه.
یه چیز دیگه شما حتی اگه 50 سالتونم بود بازم فرصت کافی برای رسیدن به چیزایی که می خواین داشتین. فقط باید امید داشت. شما که سی سالتونه اگه حس می کنین جایگاهی مهارتی هست که می خواین بهش برسین تلاش کنین می رسین. حداقل یکی از ویژگی هایی که در ایشون هستو دوست دارین و از بین بقیه ویژگی هاشون اسون تر به نطر میادو انتخاب کنید و سعی کنین اول به اون ویژگی برسین.
خیلی جالب بود و استفاده کردم.
نمی دانم شاید عشق نباشد. و فقط یک جاذبه و کشش به سوی برتر ها باشد . اما شواهدی هست که اثبات می کند عشق است. مثلا وقتی ایشان پا به اداره می گذارد و صدای کفشهایش را می شنوم قلبم به شماره می افتد و وقتی صدای سلام کردنش را به همکاران می شنوم و از خود بی خود می شوم وقتی وارد اتاقم می شود و سلام می کنم می خواهم دیوانه شوم .
امام امیدوارم شما درست گفته باشید. اهداف بلندی دارم که می توانم به آن ها برسم و آن خانم و همسرش را نیز در موفقیت خود شریک کنم .البته اگر همسرم بگذارد!
- - - Updated - - -
نوشته اصلی توسط
ammin
سلام.من ازیه زاویه دید دیگه توضیح میدم شاید کمکی بهتون شد.مشکل اکثرکسانی که دچارچنین عشقهایی میشن "ایده ئال گرایی"هست...به نظرمن در روابط همسران بخصوص بعد ازدواج "دوست داشتن "مهمه.انسان عاشق چیزی میشودکه نداردبه محض رسیدن به او عشق رنگ میبازد چون عشق وظیفه خودشوانجام داده.درآیه قرآن خطاب به همسران میگه:وجعلنا بینکم مودة ورحمة.(۲۱سوره روم)وبین شما دوستی ورحمت(مهربانی) قرارداد. کلمه"مودة از ریشه ود:وبیشتر درمعنای علاقه،وفاداری،همراهی،تاثی روعاطفه ودوستی به کارمیرود.دراین آیه اشاره ای به عشق توی کتابهانشده است...به نظرمن شماعاشق چند صفت دراین خانم شده اید که آنها رودرخود نمیبینید یا ضعیف وابتدایی میبینید مثل قدرت مدیریت،واعتقادات کاملتر...ازنظرخودشناسی احتمالا شما درلایه های درونی وپنهان شخصیت خود رافردی ضعیف ببینید ونیازبه کنترل شدن درخوداحساس کنید وهمنشینی با این خانم قدرتمند وجا افتاده باعث میشود این نیاز درشما ارضا شود(این یه حدسه تشخیص باخودتون)...با این وصف به نظرم شما اون صفاتی رو که فکرمیکنید ضعیف هستید روازمنابع دیگه دریافت کنیدتوی سمینارهاو همایشهای قویتری ازاین خانم شرکت کنیدوسخنرانیها وبحث های اعتقادی رو گوش کنیدیادانلود وتهیه کنیدکه ازمباحث شما با این خانم قویتروموثرترباشد.واگر دچارضعف وسرزنش شخصیت هستید.سعی کنیدخودراهمانطورکه هستی بپذیری واین سرزنشها رو شناسایی وحل کنی.شایداین تایپیک کمکت کنه:
http://www.hamdardi.net/thread-26620.html
احسنت بر شما
درست می گویید البته معلومات من در رشته تخصصی خودم از آن خانم بیشتر است و گاهی اوقات حتی از من مشاوره هم می گیرد. اما خصوصیات متعددی از این خانم است که مرا تحت تاثیر خود قرار داده است . آن خانم نوعی جاذبه روحی قدرتمنددارد که همان طور که در پست های قبلی هم گذاشتم . حتی بارزسین مرکز را هم تحت تاثیر خود قرار داده است. تکلیف من ضعیف النفس که چند ماهی با او دمخور بوده ام که مشخص است. با این حال شروع می کنم و به توصیه های تمامی عزیزانی که مرا مورد لطف خود قرار دادند ان شاءالله عمل می کنم.
علاقه مندی ها (Bookmarks)