RE: اشعار گلچین : سری سوم
وقتی از دوستی، آغوش کسی وانشود
وقتی از شوق، کسی سمت محبت نرود
وقتی از صبح، کسی هم جهت دل نشود
به چه می ارزد دل؟
وقتی از پیش خدا
رو به زمین سقط شویم
وقتی از نور به ظلمت برسیم
وقتی از صحبت احساس، به صورت برسیم
وقتی از پاکترین عشق به شهوت برسیم
وقتی از سوسن و نسرین به آهن برسیم
به چه می ارزد دل؟
سمت احساس، همین بس،که خدا می نگرد
هرکسی هم جهت اوست، ببالد برخویش
ورنه این زندگی از هیچ، بسی هیچتر است
به چه می ارزد دل؟
وقتی از پاکترین صورت ذهن
شاعری از تب و غم می گوید
به چه می ارزد دل؟
وقتی از دورترین راه کسی می گوید
وقتی از سخترین سمت کسی می گوید
کسی انگار نمی داند چیست
قصه راه دراز و جهت سختی راه!
به چه می ارزد دل؟
وقتی از بازترین پنجره ها
ذره ای نور نمیاید تو
وقتی از نابترین عاطفه ها
ذره ای مهر به دل پیدا نیست
ما کدامین جهتیم؟
هرکسی یافت،
بسنجد، به چه می ارزد دل!
RE: اشعار گلچین : سری سوم
بر سَر ِ آنم که گر ز دست برآید
دست به کاری زنم که غصه سر آید
بگذرد این روزگار تلخ تر از زَهر
بار دگر روزگار چون شِکَر آید
بلبل عاشق! تو عمر خواه, که آخِر
باغ شود سبز و شاخ ِگل به بَر آید
صبرو ظفر, هر دو دوستان قدیمند
بر اثر ِ صبر نوبت ِ ظفر آید
صالح و طالح متاع خویش نمایند
تا چه قبول افتد و چه در نظر آید
خلوت دل نیست جایِ صحبتِ اضداد :
دیو چو بیرون رود فرشته درآید !
بر در ِاربابِ بیمروتِ دنیا
چند نشینی که خواجه کِی به درآید ؟
صحبتِ حکام ظلمتِ شبِ یلداست
نور ز خورشید خواه , بو که برآید !
غفلتِ حافظ در این سراچه, عجب نیست :
هر که به میخانه رفت بیخبر آید !
RE: اشعار گلچین : سری سوم
زخم چو بر دل رسید، دیده پراز خون چراست؟ *** چون تو درون دلی ، نقش تو بیرون چراست؟
خود به جهان در ، مرا ، یک دلکی بود و بس *** ما همه چون یک دلیم، قصد شبیخون چراست؟
چون به ترازوی عشق هر دو برابر شدیم *** مهر تو کم می شود، عشق من افزون چراست؟
پیشترک مر مـــرا دوســت ترک داشــتی *** من نه همان دوستم؟ دشمنی اکنون چراست؟
بر همــه خسته دلـان دادگــری کرده ای *** چون به نظامی رسید فصد دگرگون چراست؟
RE: اشعار گلچین : سری سوم
شب یلدا و سخن حافظ ...
درد عشقی کشیدهام که مپرس | *** | زهر هجری چشیدهام که مپرس
|
گشتهام در جهان و آخر ِ کار | *** | دلبری برگزیدهام که مپرس
|
آن چنان در هوای ِ خاک ِ درش | *** | می رود آب ِ دیدهام که مپرس
|
من به گوش خود از دهانش دوش | *** | سخنانی شنیدهام که مپرس
|
سوی من لب چه میگزی که مگوی | *** | لب ِ لعلی گزیدهام که مپرس
|
بی تو در کلبه گدایی خویش | *** | رنجهایی کشیدهام که مپرس
|
همچو حافظ غریب در ره عشق | *** | به مقامی رسیدهام که مپرس |
|
RE: اشعار گلچین : سری سوم
[size=medium]صـلاح کار کـجا و مـن خراب کـجا ... بـبین تـفاوت ره کز کجاست تا به کجا
دلـم ز صومعه بگرفت و خرقـه سالوس ... کـجاسـت دیر مغان و شراب ناب کجا
چـه نسبت است به رندی صلاح و تقوا را ... سـماع وعـظ کـجا نغمـه رباب کجا
ز روی دوست دل دشمـنان چـه دریابد ... چراغ مرده کـجا شمـع آفـتاب کـجا
چو کحل بینش ما خاک آستان شماست ... کـجا رویم بـفرما از این جـناب کـجا
مبین به سیب زنخدان که چاه در راه است ... کـجا همیروی ای دل بدین شتاب کجا
بـشد کـه یاد خوشش باد روزگار وصال ... خود آن کرشمه کجا رفت و آن عتاب کجا
قرار و خواب ز حافظ طمع مدار ای دوست ... قرار چیسـت صبوری کدام و خواب کـجا[/size]
RE: اشعار گلچین : سری سوم
[size=medium]شب آرامی بود
می روم در ایوان، تا بپرسم از خود
زندگی یعنی چه؟
مادرم سینی چایی در دست
گل لبخندی چید ،هدیه اش داد به من
خواهرم تکه نانی آورد ، آمد آنجا
لب پاشویه نشست
پدرم دفتر شعری آورد، تکیه بر پشتی داد
شعر زیبایی خواند ، و مرا برد، به آرامش زیبای یقین
:با خودم می گفتم
زندگی، راز بزرگی است که در ما جاریست
زندگی فاصله آمدن و رفتن ماست
رود دنیا جاریست
زندگی ، آبتنی کردن در این رود است
وقت رفتن به همان عریانی؛ که به هنگام ورود آمده ایم
دست ما در کف این رود به دنبال چه می گردد؟
!!!هیچ
زندگی ، وزن نگاهی است که در خاطره ها می ماند
شاید این حسرت بیهوده که بر دل داری
شعله گرمی امید تو را، خواهد کشت
زندگی درک همین اکنون است
زندگی شوق رسیدن به همان
فردایی است، که نخواهد آمد
تو نه در دیروزی، و نه در فردایی
ظرف امروز، پر از بودن توست
شاید این خنده که امروز، دریغش کردی
آخرین فرصت همراهی با، امید است
زندگی یاد غریبی است که در سینه خاک
به جا می ماند
زندگی ، سبزترین آیه ، در اندیشه برگ
زندگی، خاطر دریایی یک قطره، در آرامش رود
زندگی، حس شکوفایی یک مزرعه، در باور بذر
زندگی، باور دریاست در اندیشه ماهی، در تنگ
زندگی، ترجمه روشن خاک است، در آیینه عشق
زندگی، فهم نفهمیدن هاست
زندگی، پنجره ای باز، به دنیای وجود
تا که این پنجره باز است، جهانی با ماست
آسمان، نور، خدا، عشق، سعادت با ماست
فرصت بازی این پنجره را دریابیم
در نبندیم به نور، در نبندیم به آرامش پر مهر نسیم
پرده از ساحت دل برگیریم
رو به این پنجره، با شوق، سلامی بکنیم
زندگی، رسم پذیرایی از تقدیر است
وزن خوشبختی من، وزن رضایتمندی ست
زندگی، شاید شعر پدرم بود که خواند
چای مادر، که مرا گرم نمود:302:
نان خواهر، که به ماهی ها داد
زندگی شاید آن لبخندی ست، که دریغش کردیم
زندگی زمزمه پاک حیات ست ، میان دو سکوت
زندگی ، خاطره آمدن و رفتن ماست
لحظه آمدن و رفتن ما ، تنهایی ست
من دلم می خواهد
قدر این خاطره را دریابیم.
سهراب سپهری
RE: اشعار گلچین : سری سوم
می شنوی؟
هیاهویی است آنجا
نه از سر هیچ!
جماعتی گرد آمده اند به تماشای مردی خمیده قامت.
به کنجی خزیده لرزان
سردبادی گزنده ؛گویی همه جانش میسوزد
به اسمان درخشان,خورشید مرداد است و هُرمی به زمین سخت سوزان
از جماعتی یکی پیش آمده میپرسد:
این چه حال است؟!
مرد با صدای فرو خورده میگوید:
خانه ام را گم کرده ام و آن را که به او پیوند خورده بودم
RE: اشعار گلچین : سری سوم
باید پارو نزد
وا داد
باید دل رو به دریا داد
خودش می بردت هرجا دلش خواست
به هرجا برد
بدون ساحل همون جاست
RE: اشعار گلچین : سری سوم
شعر زیر تقدیم به مادرم به پاس صبوری و مهربانی اش :72:
یه روزی از همین روزا بهونه تو رو دارم ***** یه عالمه نگفتنی هوای خونمو دارم
هوای شهر و كوچمو که عشق از اونجا پا گرفت ***** به انتظار نشستن و رسیدن تو رو دارم
یه روز بیا ببینمت می خوام باهات حرف بزنم ***** می خوام بگم دوست دارم از ته دل داد بزنم
می خوام بگم که زندگیم با بودن تو جون گرفت ***** خیال نکن که بعد تو کسی تو قلبم جا گرفت
ازت می خوام که بگذری از همه گذشته هام ***** پر بکشم از این دیار ، بیام توی خلوت چشات