با سلام
قبل از هر چیزی میخاستم بگم که من قدرت تصمیم گیری خوبی به نسبت دارم در کارهام (بغیر از ازدواج) و معمولا تصمیماتمو قاطع میگیرم.
حالا داستانمو میگم. ما رفتیم برای امر ازدواج، جلسه اول برگزار شد و جلسات بیشتری برای آشنایی برگزار شد. ولی در نهایت بخاطر تفاوتهایی که بینمون دیدم، خودم قضیه رو کنسل کردم. حالا مشکل من:
از همون اول به یکباره شک و تردید در مورد انتخابم اومد سراغم. گفتم خدایا آیا کار درستی کردم؟ به عقلم رجوع میکردم و دوباره عقلم اکی میداد و میگفت درست انتخاب کردی. ولی دوباره خاطرات صحبتها و رفت و آمدها میومد توی ذهنم و دوباره این سوال که آیا دوباره درست انتخاب کردم؟ باز عقل میگفت درست انتخاب کردی و این سیکل معیوب ادامه داشت تا چند روز تا بالاخره بهتر شدم.
یه چند مدتی گذشت، و همه چی نسبتا اکی بود. اما دوباره این سیکله اومده سراغم. هی خاطرات صحبتها و رفت و آمدها میاد توی ذهنم و اذیتم میکنه (با اینکه هیچ رابطه احساسی با طرف نداشتم و صرفا صحبتهای عقلانی و منطقی بوده) و هی عقله میگه درست انتخاب کردی.
دوستانی که تجربه مشابه داشتن، میشه بگن چیکار کنم که از این فکرا رهایی پیدا کنم؟ (اینو بگم که عقلم میگه انتخابت درست بوده و برگشت به این قضیه کار درستی نیست). من زمان دادم به این قضیه و سرمم نسبتا گرمه، ولی خاطرات اذیتم میکنه و همچنین دودلی (دودلی که از نوع موقته و عقل سریع جوابشو میده).
مشابه تاپیک من یه تاپیک دیگه دیدم:
http://www.hamdardi.net/thread-16620.html
علاقه مندی ها (Bookmarks)