به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 4 از 9 نخستنخست 123456789 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 31 تا 40 , از مجموع 85
  1. #31
    عضو کوشا آغازکننده

    آخرین بازدید
    شنبه 18 دی 00 [ 21:34]
    تاریخ عضویت
    1392-2-23
    نوشته ها
    709
    امتیاز
    18,833
    سطح
    86
    Points: 18,833, Level: 86
    Level completed: 97%, Points required for next Level: 17
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassSocialVeteran10000 Experience PointsOverdrive
    تشکرها
    3,454

    تشکرشده 2,695 در 688 پست

    حالت من
    Narahat
    Rep Power
    127
    Array
    زندگی خوب اون تپش قلب که هنوز گه گاهی میاد سراغم به خاطر فشار مشکلات که هر روز یکی خراب میشه رو سرم
    تنها استرسی که دارم همین در مورد سن که ممکنه من تلاشم بکنم یا طرف خودش بیاد جلو یا حرفی زده بشه بعد متوجه بشه من ازش بزرگترم بخواد عقب بکشه یا خانوادش مخالفت کنن
    مطمئنم من خیلی ضربه میخورم به خاطر همین میخوام پیش گیری کنم
    در مورد کوچیک کردن سن خودم هیچ علاقه ای ندارم ولی همین چند وقت پیش برای انجام کاری که شرایط سنی داشت دیگه مجبور شدیم پیگیری کنیم ولی هر جا رفتیم گفتن نمیشه
    ولی شنیدم خیلیا این کارو کردن نمیدونم از چه راهی؟
    مسئله ازدواج برای من یه کمبود کوچیک نیست چون شرایط من خیلی با دخترای دیگه فرق داره والان واقعا حس میکنم تنها چیزی که میتونه منو اروم کنه واز زیر فشار این همه درگیریهای ذهنی مشکلات جووجور رها کنه داشتن کسی که بهش تکیه کنم چون دیگه دارم کم میارم هر چقدر هم هدف مشخص داشته باشی وبراش تلاش کنی ولی چیزی نمیتونه جای خالی یه شریک وهمراه برات توی زندگی پر کنه واقعا تو این مورد کسی نمیتونه خودش گول بزنه.
    اینقدر تنهایی تلاش کردم وسختی کشیدم که دلم برای خودم میسوزه خیلی وقتا اشکم به خاطر تنهایی خودم در میاد تا یه سنی توانش داری صبر وتحمل داشته باشی ولی بعدش دیگه نمیشه هر چی سن بالاتر میره جای خالی کسی تو زندگیت بیشتر احساس میکنی و تنهاتر میشی اون هم من که کسی رو اطرافم ندارم
    تنها هدفم فعلا همین کار که دارم انجام میدم تا به نتیجه ای برسه که متاسفانه اون فرد هم باید حضور داشته باشه مگه اینکه بزارم از این شهر خراب شده برم که اصلا امکانش ندارم.
    مرا با حقیقت
    بیازار
    اما،
    هرگز با دروغ
    آرامم نکن.


  2. 2 کاربر از پست مفید abi.bikaran تشکرکرده اند .

    mohamad.reza164 (شنبه 12 فروردین 96), زندگی خوب (سه شنبه 08 فروردین 96)

  3. #32
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    سه شنبه 17 دی 98 [ 01:15]
    تاریخ عضویت
    1395-4-04
    نوشته ها
    194
    امتیاز
    6,016
    سطح
    50
    Points: 6,016, Level: 50
    Level completed: 33%, Points required for next Level: 134
    Overall activity: 64.0%
    دستاوردها:
    Tagger First Class5000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    369

    تشکرشده 353 در 152 پست

    Rep Power
    44
    Array
    این که اون فرد به تو علاقه مند بشه دست خودشه!!!!!!!!!!!!!!! تو به هیچ عنوان نمیتونی کاری بکنی. روشنه؟ تنها کاری که میتونی بکنی اینه که خودتو خوب نشون بدی، همین.

    عجیبه برام تفکرت.خیلی استلالت فضاییه. فکر کنم شرایط روحی نرمالی نداری. همین که میترسی به احساست ضربه بخوره از طرف دیگه هم میگی به خاطر شرایط سختت کم مونده

    بمیری رو میگم. خب بالاخره میخوای چیکار کنی؟ وایسی تا بمیری یا یه حرکتی بکنی؟ از طرف دیگه اصلا مشخص نیست طرف از تو خوشش اومده یا نه تو به فکر پشیمونی و مخالفت

    خانواده و ... هستی. میتونم ازت بپرسم چرا داری به این جور چیزا فکر میکنی؟

    در بهترین شرایط وقتی ما تو انجام یه کاری به همه ی امور و ابعادش مسلطیم ، احتمال موفقیتمون 25 درصده. ما آدما اصلا به خودمون تسلط نداریم!!! بیشتر کارا و تصمیما و .... ما غیر ارادی

    هستش حتی حرکات ارادی دست و پامون غیر ارادیه!!!! اونوقت تو داری در مورد اینکه میتونی یه نفر دیگه رو با تلاش به خودت علاقه مند کنی با اطمینان حرف میزنی تنها مشکلی هم که از

    نظر تو مونده سن ته دیگه!!! وگرنه حل بود....

    به سنت کاری نداشته باش. تو خودتو به طرف و به همه ی افراد خوب معرفی کن یا اون ها هم میان سمتت یا نه.

    امیدت به خدا باشه. خدایی که این فرد رو سر راه تو قرار داده روزی دهنده ی توئه. همه ی آدما چه تو ناز زندگی کنن چه تو سختی همه آفریده ی خدان. از خدا بخواه که تکیه گاهت باشه نه

    آدمی که با یک دونه برنج هم میتونه خفه بشه و بمیره!!! آدمی که با یه تغییر کوچیک تو یه هورمون هاش میتونه چنان به افسردگی فرو بره که از دنیا ببره چه طور میتونه غمخوار و شریکی

    مطمئن باشه؟ پس توکلت به خدا باشه.

    در ضمن در مورد بخش دوم حرفات مربوط به احتیاجت به تکیه گاه، به نظرم برداشتت از زندگی مشترک مثل یه دختر نهایت 16 ساله است. متاسفانه....

    برات مینویسم. یعنی میام باهات بحث میکنم.

  4. 3 کاربر از پست مفید زندگی خوب تشکرکرده اند .

    abi.bikaran (یکشنبه 13 فروردین 96), mohamad.reza164 (شنبه 12 فروردین 96), نیلوفر:-) (پنجشنبه 10 فروردین 96)

  5. #33
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    سه شنبه 17 دی 98 [ 01:15]
    تاریخ عضویت
    1395-4-04
    نوشته ها
    194
    امتیاز
    6,016
    سطح
    50
    Points: 6,016, Level: 50
    Level completed: 33%, Points required for next Level: 134
    Overall activity: 64.0%
    دستاوردها:
    Tagger First Class5000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    369

    تشکرشده 353 در 152 پست

    Rep Power
    44
    Array
    مسئله ازدواج برای من یه کمبود کوچیک نیست چون شرایط من خیلی با دخترای دیگه فرق داره والان واقعا حس میکنم تنها چیزی که میتونه منو اروم کنه واز زیر فشار این همه درگیریهای ذهنی مشکلات جووجور رها کنه داشتن کسی که بهش تکیه کنم چون دیگه دارم کم میارم هر چقدر هم هدف مشخص داشته باشی وبراش تلاش کنی ولی چیزی نمیتونه جای خالی یه شریک وهمراه برات توی زندگی پر کنه واقعا تو این مورد کسی نمیتونه خودش گول بزنه.
    اینقدر تنهایی تلاش کردم وسختی کشیدم که دلم برای خودم میسوزه خیلی وقتا اشکم به خاطر تنهایی خودم در میاد تا یه سنی توانش داری صبر وتحمل داشته باشی ولی بعدش دیگه نمیشه هر چی سن بالاتر میره جای خالی کسی تو زندگیت بیشتر احساس میکنی و تنهاتر میشی اون هم من که کسی رو اطرافم ندارم
    تنها هدفم فعلا همین کار که دارم انجام میدم تا به نتیجه ای برسه که متاسفانه اون فرد هم باید حضور داشته باشه مگه اینکه بزارم از این شهر خراب شده برم که اصلا امکانش ندارم.
    سلام.

    فکر کنم برداشت من و تو از شرایط اضطراریت دو تا تعریف جدا از هم باشه. من میدونم که تو مشکل جا و محل اقامت داری بنابراین به عنوان یک خانم شرایطت تقریبا اضطراری هست و

    بهتره یا مسکن مطمئن تهیه کنی یا ازدواج کنی و چون خانواده ای که بتونی باهاشون زندگی کنی رو نداری بهتره تشکیل خانواده بدی. من به این دلیل شرایط تو رو بد در نظر گرفتم وگرنه تو

    هیچ فرق خاص یا ویژه ای نداری تا اونجایی که من درکت کردم مشکل تو همین دوتاست مگه اینکه چیزی باشه که نگفته باشی.

    این مشکلاتی که داری هم البته استثنای به تو نداره. هر آدمی میتونه تو شرایط تو باشه و البته هستن و فراوونن.

    حتی من نوعی که مثلا سرپناهی دارم هم باید هر لحظه آمادگی این رو داشته باشم که شرایطم برعکس بشه به دلیل اینکه زندگی واقعا غیر قابل پیش بینیه. بنابراین تمام تلاشم رو برای

    تامین ایمنی مسکن و هزینه زندگی باید انجام بدم. منتظر پیدا کردن تکیه گاه که از من محافظت کنه یا گنج که منو بی نیاز کنه نباید باشم . منتظر بودن کلا کار اشتباهیه.

    مشکلات احساسی که داری رو تقریبا با ازدواج نمی تونی حل کنی مخصوصا حس تنهایی رو. کلا دنبال تنهایی هستی و تنهایی رو دوست داری. خب تو این جوری و جنگنده بار اومدی

    میتونی عوض بشی ولی چرا آخه؟ خب بقیه زندگیت هم به جای موجود وابسته بودن بجنگ. چه ازدواج کنی چه مجرد بمونی. کجاش بده؟ به خاطر نوع بزرگ شدنت نمیتونی به کسی تکیه

    کنی بنابراین بیخودی فکر نکن که اگه ازدواج کنم قراره آسوده و راحت بشم و به کسی تکیه کنم و این همه استرس و اضطراب در درونم به یکباره خاموش بشه و ازدواج بهشت موعود و اختتام

    مشکلات من و آغاز خوشبختی و راحتی و تفریح و حل همه ی مشکلات خواهد بود.

    برای برطرف کردن حس تنهاییت ارتباط خودت رو با خانواده و مادرت بهتر کن. لطفا ببخششون و دوستشون داشته باش. باور کن همه ی آدما مثل هم هستن.کسی فرشته نیست!!! کسی بد

    مطلق نیست!!! این تویی که تعیین میکنی کی دوست داشتنی هست و خاص و از کی باید دوری کنی و ازش متنفر باشی. این تویی که اشتباه یک فرد رو نادیده می گیری ولی دیگری رو به

    خاطر همون اشتباه تا ابد نمی بخشی.

    من منکر خوبی های ازدواج نیستم ولی خب اون طوری که تو انتظار داری هم نیست.

    همه ی آدما اصولا تنهایی تلاش میکنن. باید این طور باشه .کسی که بخواد وظیفه و کار خودش رو به دوش کسی دیگه بندازه از نظر دین پذیرفته نیست. در ضمن منظور تو رو نفهمیدم.

    منظورت از اینکه گفتی از تنهایی تلاش کردن خسته شدی یعنی اینکه کلا از تلاش خسته شدی یا مثلا نیازمند مشوقی؟

    اگه ازدواج کنی و مثلا بچه دار بشی وظایفت و استرس هات و ناراحتی هات صدها برابر بیشتر از این که الان داری خواهد بود. من متوجه نمیشم که منظورت از تحمل بدبختی چیه؟ من فرض

    رو مشکلات مالی یا کار و استرس شبانه روزی گرفتم که میگم کار و تلاش و استرس همیشه هست.چرا بیخودی بابتش خودت رو ناراحت میکنی؟ اصلا مگه کار کردن ناراحت شدن داره؟

    من خودم ترجیح میدم اونقدر بابت کارم سختی بکشم که بمیرم ولی تو خونه بی کار جلوی تلوزیون لم ندم!!! خواب و استراحت بیشتر از 6-7 ساعت در روز تصورش برام وحشتناکه!!!!

    استر و تپش قلب راه حل دارن. راه حلشون هم فرار یا آرزو برای تمام شدنشون نیست.

    همه ی آدما مثل هم تنهان. فقط تا یه سنی نمیفهمن که تنهان. دلشون به خواهر و دوست و پدر و مادر و ... خوشه و با توقع و انتظار از اونا گرمن. بعد که کمی بزرگ میشن و قدرت درکشون

    بالا میره میفهمن چه ازدواج کنن و چه ازدواج نکنن ، تنهان و کل دنیا و آدما و دوست و آشنا چیزای فانی ای هستن. با یه چشم به هم زدن همه چیز میتونه بره بر باد. تو این سن میفهمن که

    از اولم تنها بودن و وقتی این فهم به وجود میاد دلهاشون نرم میشه و شروع میکنن به کمک کردن به دیگران و قلباشون مهربون میشه.

    در نهایت باور کن خدایی که ما رو آفریده تنهامون نمیذاره. اگه دری رو از روی حکمت ببنده قطعا درهای دیگری رو به روی ما باز میکنه . پس ما باید هوشمند باشیم و عاقل و در زمان حال

    زندگی کنیم تا بتونیم دست رحمت خدا رو ببینیم.

  6. 2 کاربر از پست مفید زندگی خوب تشکرکرده اند .

    abi.bikaran (یکشنبه 13 فروردین 96), mohamad.reza164 (شنبه 12 فروردین 96)

  7. #34
    عضو کوشا آغازکننده

    آخرین بازدید
    شنبه 18 دی 00 [ 21:34]
    تاریخ عضویت
    1392-2-23
    نوشته ها
    709
    امتیاز
    18,833
    سطح
    86
    Points: 18,833, Level: 86
    Level completed: 97%, Points required for next Level: 17
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassSocialVeteran10000 Experience PointsOverdrive
    تشکرها
    3,454

    تشکرشده 2,695 در 688 پست

    حالت من
    Narahat
    Rep Power
    127
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط زندگی خوب نمایش پست ها

    منظورت از اینکه گفتی از تنهایی تلاش کردن خسته شدی یعنی اینکه کلا از تلاش خسته شدی یا مثلا نیازمند مشوقی؟ هم از تنهایی خسته شدم هم روحی هم فیزیکی این نیاز در خودم میبینم هم یکی میخوام بهم انگیزه بده برای ادامه این مدت که با این طرف اشنا شدم کلی انرژی پیدا کردم برای کار کردن اون از من خوشش میاد از رفتارش متوجه شدم ولی نمیدونم من رو به عنوان یه کیس میبینه یا فقط من رو به عنوان یه هنرمند که کارش تحسین میکنه خوشش اومده اینو نمیتونم تشخیص بدم

    اگه ازدواج کنی و مثلا بچه دار بشی وظایفت و استرس هات و ناراحتی هات صدها برابر بیشتر از این که الان داری خواهد بود. من متوجه نمیشم که منظورت از تحمل بدبختی چیه؟ من فرض

    رو مشکلات مالی یا کار و استرس شبانه روزی گرفتم که میگم کار و تلاش و استرس همیشه هست.چرا بیخودی بابتش خودت رو ناراحت میکنی؟ اصلا مگه کار کردن ناراحت شدن داره؟ نمیدونم چطوری بگم که واقعا درک کنید کار وتلاشی که نتیجه نمیده واطرافیانت مدام سرزنشت میکنن ناراحت شدن ونا امید شدن نداره؟ دست به هر کاری میزنم نمیشه هر چقدر تلاش میکنم زندگیم تغییر بدم شرایطم جوری بشه که به هیچکس متکی نباشم باز نمیشه


    من خودم ترجیح میدم اونقدر بابت کارم سختی بکشم که بمیرم ولی تو خونه بی کار جلوی تلوزیون لم ندم!!! خواب و استراحت بیشتر از 6-7 ساعت در روز تصورش برام وحشتناکه!!!!

    استر و تپش قلب راه حل دارن. راه حلشون هم فرار یا آرزو برای تمام شدنشون نیست.

    همه ی آدما مثل هم تنهان. فقط تا یه سنی نمیفهمن که تنهان. دلشون به خواهر و دوست و پدر و مادر و ... خوشه و با توقع و انتظار از اونا گرمن. بعد که کمی بزرگ میشن و قدرت درکشون

    بالا میره میفهمن چه ازدواج کنن و چه ازدواج نکنن ، تنهان و کل دنیا و آدما و دوست و آشنا چیزای فانی ای هستن. با یه چشم به هم زدن همه چیز میتونه بره بر باد. تو این سن میفهمن که

    از اولم تنها بودن و وقتی این فهم به وجود میاد دلهاشون نرم میشه و شروع میکنن به کمک کردن به دیگران و قلباشون مهربون میشه.

    در نهایت باور کن خدایی که ما رو آفریده تنهامون نمیذاره. اگه دری رو از روی حکمت ببنده قطعا درهای دیگری رو به روی ما باز میکنه . پس ما باید هوشمند باشیم و عاقل و در زمان حال

    زندگی کنیم تا بتونیم دست رحمت خدا رو ببینیم.
    فعلا که تا میتونه داره همه درا رو به روی من میبینده
    مرا با حقیقت
    بیازار
    اما،
    هرگز با دروغ
    آرامم نکن.


  8. کاربر روبرو از پست مفید abi.bikaran تشکرکرده است .

    mohamad.reza164 (دوشنبه 14 فروردین 96)

  9. #35
    عضو کوشا آغازکننده

    آخرین بازدید
    شنبه 18 دی 00 [ 21:34]
    تاریخ عضویت
    1392-2-23
    نوشته ها
    709
    امتیاز
    18,833
    سطح
    86
    Points: 18,833, Level: 86
    Level completed: 97%, Points required for next Level: 17
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassSocialVeteran10000 Experience PointsOverdrive
    تشکرها
    3,454

    تشکرشده 2,695 در 688 پست

    حالت من
    Narahat
    Rep Power
    127
    Array
    فقط به من بگین چیکار کنم میدونم از دست من هیچ کاری بر نمیاد بخوام تلاش کنم هم میدونم تا اون نیاد جلو هیچ فایده ای نداره
    چطور کلا بیخیال بشم؟ فکر کنم خیلی ذهنم درگیر شده هر چی تلاش کردم نتونستم هم ذهنی هم احساسی بیخال باشم
    امروز یه خبری شنیدم در موردش با اینکه میدونستم درست نیست تمام روز حالم بد بود احساس خفگی شدید میکردم هنوز هم خوب نشدم نمیدونم چرا اینطوری شدم
    اگه اینجوری ارتباط داشته باشم مطمئنم خیلی وابسته میشم بخوام کلا قط کنم کارم چی میشه حالا که به واسطه اون دارم به نتایجی میرسم
    مرا با حقیقت
    بیازار
    اما،
    هرگز با دروغ
    آرامم نکن.


  10. کاربر روبرو از پست مفید abi.bikaran تشکرکرده است .

    mohamad.reza164 (دوشنبه 14 فروردین 96)

  11. #36
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    سه شنبه 17 دی 98 [ 01:15]
    تاریخ عضویت
    1395-4-04
    نوشته ها
    194
    امتیاز
    6,016
    سطح
    50
    Points: 6,016, Level: 50
    Level completed: 33%, Points required for next Level: 134
    Overall activity: 64.0%
    دستاوردها:
    Tagger First Class5000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    369

    تشکرشده 353 در 152 پست

    Rep Power
    44
    Array
    چرا کلا بی خیال بشی؟

  12. 2 کاربر از پست مفید زندگی خوب تشکرکرده اند .

    abi.bikaran (دوشنبه 14 فروردین 96), mohamad.reza164 (دوشنبه 14 فروردین 96)

  13. #37
    عضو کوشا آغازکننده

    آخرین بازدید
    شنبه 18 دی 00 [ 21:34]
    تاریخ عضویت
    1392-2-23
    نوشته ها
    709
    امتیاز
    18,833
    سطح
    86
    Points: 18,833, Level: 86
    Level completed: 97%, Points required for next Level: 17
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassSocialVeteran10000 Experience PointsOverdrive
    تشکرها
    3,454

    تشکرشده 2,695 در 688 پست

    حالت من
    Narahat
    Rep Power
    127
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط زندگی خوب نمایش پست ها
    چرا کلا بی خیال بشی؟
    پس چیکار کنم؟
    من خودم بهتر میشناسم اگه این رابطه ادامه پیدا کنه من وابسته میشم به این آدم
    هرکاری کنم نمیتونم در بی اعتنایی وبیخیالی سیر کنم ودرگیرش نشم
    بعدش بفهمم اون همه توجه فقط به خاطر استعداد وهنرم بوده وبا فرد دیگه ای ازدواج کنه جلوی چشم من خیلی خیلی خرد میشم
    همین دیروز یکی به اشتباه متوجه شده بود گفت زن داره با اینکه میدونستم 100درصد اشتباه میکنه تمام روز سرم داشت میترکید حتی یه خبر دروغ در موردش منو این همه بهم ریخت
    من با یکی از اعضای خانوادش(همسر برادرش) رابطه تقریبا صمیمی دارم و در ارتباطیم از اون طریق میتونم کاری انجام بدم؟ البته خیلی سعی میکنم اون دوستم بویی نبره که من از برادر شوهرش خوشم اومده میترسم بره بزاره کف دستش چون خیلی رک و راحته
    مرا با حقیقت
    بیازار
    اما،
    هرگز با دروغ
    آرامم نکن.


  14. کاربر روبرو از پست مفید abi.bikaran تشکرکرده است .

    mohamad.reza164 (دوشنبه 14 فروردین 96)

  15. #38
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    یکشنبه 24 آذر 98 [ 23:02]
    تاریخ عضویت
    1394-1-24
    نوشته ها
    762
    امتیاز
    26,356
    سطح
    97
    Points: 26,356, Level: 97
    Level completed: 1%, Points required for next Level: 994
    Overall activity: 57.0%
    دستاوردها:
    OverdriveRecommendation Second ClassTagger First ClassVeteran25000 Experience Points
    تشکرها
    2,761

    تشکرشده 2,595 در 691 پست

    حالت من
    Sepasgozar
    Rep Power
    215
    Array
    سلام

    حالتون چه طوره خانم آبی؟

    سال نو خدمت شما مبارک باشه

    امیدوارم بهترین ها در سال 96 نصیبتون بشه


    ---------------------

    من با هاتون موافق هستم که بی خیالش بشید.

    چرا؟

    از ابتدا دوست داشتم ادامه بدید و محکم پای آرزو ها و دوست داشتن هاتون بایستید. ولی الان حس میکنم راه روش رو در پیش نگرفتید که هیچ ، از طرفی هم بسیار احساسی شدین.

    ----------------------
    مدیر همدردی یه مطلبی داره درمورده " در تنور احساسات دمیدن ممنوع " سرچش کنید و مطالعه کنید. البته مضمونش در مورد شما نیست ولی ازش مطالب خوبی دستگیرتون میشه.

    --------------------
    من چند وقته میخواهم از شما یه گله ای بکنم! اجازه دارم؟
    خوب مثل اینکه اجازه دارم
    در جواب دوستان همدردی شما می فرمایید من هنرمند هستم و اینطور احساسی بودن در وجود منه.
    من با شما موافقم باید به بوجودتون احترام بگذارید و خودتون رو دوست داشته باشید، ولی یه جای کار ایراد داره.
    بین احساسی بودن و احساس محور بودن خیلی فرق هست.
    احساسات به لطافت روح برمیگرده و یکی از نعمت های زیبای خداونده . اگر من یه گل رز قرمز رو ببینم، یا یه کودک کار تو سرما زمستون کنج چهار راه ببینم، ممکنه واکنشی نشون ندم، ولی یه فرد احساس دا، میره گل رو بو میکنه و از زیبایی های اون گل لذت میبره و در مورد کودک کار، حد اقلش باهاش همدردی میکنه.

    ولی یه شخص احساس محور، به جا تصمیم گیری با عقلش، در بعضی مواقع احساسش ( بخوانید دل) نمیگذاره تصمیم درستی بگیره.
    مثلا عقل میگه با یه مبلغ پول میشه یه ماشین صفر ژاپنی و دل میگه فلان ماشین خوش قیافه چینی هم میشه گرفت.

    ---------------------

    کنترل احساسات ارزشمند شما و اینکه نگذارید عنان کار تصمیم گیری هاتون رو دستش بگیره در اولویت قرار داره.

    اگر بتونید به این مهم دست پیدا کنید، با شما حتی در بد ترین حالت مشکلی ندارم که مستقیم برید از پسر خواستگاری کنید ( فقط جنبه مثال داره که بزرگی اش رو برسونم). چون میدونم تاکیدات عقل تون هست و این قضیه رو تایید داده.
    ---------------------

    یکم به خودتون مهلت بدید و از ایشان فاصله بگیرید، تا احساساتتون فروکش کنه.
    ائنوقت خیلی راحت، میشه مثلا با چند احوال پرسی غیر رسمی یا شیرینی پختن ( به قول یکی از دوستان همین تاپیک) گوشی رو دست ایشان برسونید، البته با این پیش فرض که " اگر شد، شد و اگر نشد، هم نشد"

    ------------------
    پ . ن:
    یه روز عروسی یکی از دوستانم بود، بنده خدا فراموش کرده بود به من کارت عروسی بده، من هم خیلی دوست داشتم به دلایلی در عروسی اش حضور داشته باشم. با یکی دیگر از دوستانم که صحبت میکردم، بهم گفت : مگه نمیگی دوست داری شرکت کنی،؟! خوب برای دوست داشتنت تلاش کن و گوشی رو بردار و بهش بگو، اول غیر مستقیم عروسی رو تبریک بگو و اگر دوزاریش نیفتاد، مستقیم بگو. (میدونست نمی خواستم فیلم بسازم و واسطه جور کنم، این روش انتحاری رو پیشنهاد داد)
    من هم به سرعت گفتم، زشته، مردم چی میگن، "عروسی ندیده "
    خیلی فکر کردم، دیدم حرف مردم و همیشه هست ولی خوبی اش اینه که موقته و زود از بین میره، ولی چیزی که میمونه حضور در عروسی و دوستت داشتن خودم هست.
    دل رو زدم به دریا که بهش زنگ بزنم، و غیر مستقیم با ترفندی بهش بگم، که یهو خودش زنگ زد، و من رفتم عروسی، ولی من پیروز شده بودم، چون بر ترس و افکارم غلبه کرده بودم و میخواستم زنگ بزنم ولی خدا زودتر وارد عمل شد و یاد اون انداخت


  16. 5 کاربر از پست مفید mohamad.reza164 تشکرکرده اند .

    ...zahra (یکشنبه 04 تیر 96), abi.bikaran (سه شنبه 15 فروردین 96), narges_khanom (دوشنبه 14 فروردین 96), sanjab (دوشنبه 14 فروردین 96), زندگی خوب (دوشنبه 14 فروردین 96)

  17. #39
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    شنبه 01 مهر 96 [ 00:41]
    تاریخ عضویت
    1396-1-02
    نوشته ها
    35
    امتیاز
    878
    سطح
    15
    Points: 878, Level: 15
    Level completed: 78%, Points required for next Level: 22
    Overall activity: 12.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class500 Experience Points3 months registered
    تشکرها
    69

    تشکرشده 42 در 22 پست

    Rep Power
    0
    Array
    این راه تکراری که همه ما دخترهای عاشق میریم و در نهایت عاقل میشیم !

  18. 3 کاربر از پست مفید narges_khanom تشکرکرده اند .

    abi.bikaran (سه شنبه 15 فروردین 96), sanjab (دوشنبه 14 فروردین 96), زندگی خوب (دوشنبه 14 فروردین 96)

  19. #40
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    سه شنبه 17 دی 98 [ 01:15]
    تاریخ عضویت
    1395-4-04
    نوشته ها
    194
    امتیاز
    6,016
    سطح
    50
    Points: 6,016, Level: 50
    Level completed: 33%, Points required for next Level: 134
    Overall activity: 64.0%
    دستاوردها:
    Tagger First Class5000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    369

    تشکرشده 353 در 152 پست

    Rep Power
    44
    Array
    آبی جان عزیزم دختر خوب خانووووم بی خیال چی بشی تو آخه؟ تو الان نه سر پیازی نه

    تهش!!! برای چی الان داری احساسی میشی من نمیدونم.

    عزیزم یک بار دیگه مرور کنیم چه اتفاقی برای تو افتاده:

    1- مدت خیلی زیادی تحت فشار بودی و ناراحت این که ازدواج نکردی.

    2- یک آقا رو پیدا کردی و گویا بهش علاقه پیدا کردی.

    3- اونقدر تابلو بازی در آوردی که عالم و آدم فهمیدن چی شده (اون آقا هم اگه خنگ

    نباشه... فهمیده)

    4- حالا دیگه میخوای چیکار کنی؟

    4-1- خود به خودی بری بهش اخم و تخم کنی میخواد بگه دختره دیونه اس!!!

    4-2- همکاری تو یه طرفه باهاش قطع کنی میخواد بگه این دختره اهل کار نیست و کلی بد و بیراه پشت سرت و از طرف دیگه منفعت مالیت از دستت میره.

    4-3- خودت بگو میخوای چیکار کنی؟

    باهاش تلخ بشی و حرف نزنی و ... باور کن بهت میخنده!!!! یه ذره به خودت ارزش بده.

    فکر کن سنگ مفت بود گنجشک هم مفت. واقعا هم همین طور بوده.

    الان من واقعا نمیدونم تو چرا اصلا بهش فکر میکنی!!!!

    راحت همکاری تو باهاش ادامه بده دیگه. ازدواج هم اگه کرد ایشالا خوشبخت باشه.

    در ضمن من نمیدوم چند بار دیگه باید حضور و قدرت خدا رو یادآوری کنم.!!!! صد سال نماز

    و هزار سال روزه واسه اینه که در این جور مواقع یادت بیوفته خدا بالا سرمونه وگرنه برای

    بهشت نماز میخونی؟

  20. 5 کاربر از پست مفید زندگی خوب تشکرکرده اند .

    ...zahra (یکشنبه 04 تیر 96), abi.bikaran (سه شنبه 15 فروردین 96), narges_khanom (دوشنبه 14 فروردین 96), sanjab (دوشنبه 14 فروردین 96), غبار غم (جمعه 12 خرداد 96)


 
صفحه 4 از 9 نخستنخست 123456789 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. شیوه خواستگاری از همکلاسی
    توسط .saber. در انجمن خواستگاری
    پاسخ ها: 39
    آخرين نوشته: دوشنبه 17 فروردین 94, 16:52
  2. استرس و تپش شدید قلب تو جمع - چرا؟؟ چکار کنم؟
    توسط **سهیل ** در انجمن مشکلات ارتباطی
    پاسخ ها: 1
    آخرين نوشته: سه شنبه 09 اردیبهشت 93, 19:35
  3. کمبود میل جنسی درآقایون وعوامل آن
    توسط پدربزرگ در انجمن مقالات و مطالب آموزشی در مورد خانواده
    پاسخ ها: 3
    آخرين نوشته: یکشنبه 19 آذر 91, 12:51
  4. پاسخ ها: 3
    آخرين نوشته: یکشنبه 07 اسفند 90, 23:36
  5. تپش قلب و استرس................
    توسط دانا در انجمن روانشناسی عمومی و طرح مشکلات فردی
    پاسخ ها: 6
    آخرين نوشته: شنبه 23 شهریور 87, 13:15

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 15:33 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.