سلام و عرض ادب خدمت همه دوستان خوب همدردى
بى نهايت ممنون از همه عزيزانى كه منو شرمنده لطف و محبت خالصانشون كردن
با توجه به نظراتى كه داده شد من يه توضيحى بدم
مشكل ما اصلا مسافرت و ... اين موضوعات نيست .
من مسافرت رو به عنوان يه نمونه گفتم تا از شخصيت دو طرف يه شناختى داشته باشيد وگرنه تعداد سفرايى كه من تو سال ميرم از تعداد مسافرتايى كه ايشون مد نظرشه بيشتره
ولى يكى كاراش نظم و برنامه داره اون يكى نه
اينم فقط مسافرت و ... نيست
من ساعت خواب و بيداريم تقريبا مشخصه ايشون ميگه زندكى رو سخت نگير ادم ساعت ٢ شبم ميتونه بره مهمونى ( خونه پدريش شب نشينى زياد دارن )
بازم ميگم من با مسافرت و مهمونى( البته به جز اون شب نشينى كه زير بارشم نرفتم ) ... مشكلى ندارم حتى اكه نياز شه كه بدون برنامه قبلى بخايم مسافرت بريم
سؤالم اينه كه اين دو نگاه تو موضوع ديكه اى مشكل ساز نميشه ؟
ايشون البته همه چيز و ساده ميگيره ، بعضى وقتا به اين نتيجه ميرسم كه اين سادگى قدريش به خاطر اينكه درك درستى از موضوع نداره دليلشم اينه كه ايشون تو يك رفاه نسبى مادى و عاطفى بزرك شده.
مثلا ازش سوال ميكنم شما چه انتظارات اقتصادى داريد ؟
برگشته با يه لحنى كه اين ديكه چه سؤاليه كه ميپرسى ميكه اينا كه اصلا مهم نيست اونو خدا ميرسونه
اين كه اينقدر نگاهش مثبته برام ارزشمنده ولى ميبينم واقعيتش اينه كه اصلا گويا درك درستى از مشكلات اقتصادى نداره .
ازش ميپرسم خونه اى كه ميگيريم دوست دارى كجا باشه ؟ بايد تو همين نزديك محل خودتون باشه ؟
ميكه مهم نيست هر جا كه خودت ميدونى دور و نزديكى ايش مهم نيست .فقط هفته اى ٢-٣ مرتبه بريم خونه بابامينا. ميگه اين سؤالا رو كه ميكنى احساس ميكنم تصورت از من يه دختر لوسه ،من دختر. لوسى نيستم
ايشون دختر خيلى باهوش و مودبيه
اون حرفى هم كه تو جلسه دوم به من زد با يه مقدمه چينى و به تناسب فضاى جلسه زد
هر چند از نظر منم جاش جلسه دوم نبود ولى همون طور كه عرض كردم من ناراحت نشدم هيچ ، اين ادبيات صحبت كردنشو ميپسندم.
دليلشم بى ادبى و ... اين موضوعات نيست اتفاقا دختر بسيار مؤدبى ايه . همه ازش راضى ان و دوسش دارن .
از اون دست شخصيت هايى كه كمتر كسى پيدا بشه ازش دلخورى و ناراحتى به دل داشته باشه
اين صحبت جلسه دوم ( كه تو جلسات بعدى هم مشابهش تكرار شد ) به خاطر همون نگاه ساده اى كه به اطرافش داره
كلا خيلى زود با ديگران ارتباط ميگيره ، تو جلسه اولى هم كه صحيت كرديم از اين تيكه ها خبرى نبود از جلسه دوم خودمونى شد.
اينكه اصلا مياد حرفشو ميزنه از نظر من يه امتيازه اين يعنى تو زندكى هم نميزاره حرف تو دلش تلنبار بشه و يه دفه يه جا كم بياره و به مرز انفجار برسه
مهم اينه كه حرفشو با ادبيات درست بگه كه به نظر مياد اينو خيلى خوب بلده
دختر باهوشى ايه چرا
به مثالى كه تو پست قبل اوردم دقت كنيد
يه سؤالى ميپرسه كه ادمو كلافه ميكنه
تو كمتر از چند ثانيه اون سوال به قول خودش چرت رو جمش ميكنه و فضا رو بر ميگردونه از ديد من اين استعداد و هوش ايشون رو ميرسونه
اين يعنى اينكه ايشون وقتى طرف مقابلش ناراحت و عصبانيه نه تنها باعث تشديد اين فضا نميشه بلكه ظرفيت اينو داره كه فضا رو عوض كنه
به خاطر همين كفتم دختر باهوشيه
اينكه من ايشون رو پسنديدم و خوشم اومده كه خب اكه اين طور نبود كه اصلا ادامه نميدادم ولى اكه ذهنيت اينه كه من چون ازشون خوشم اومده دارم عيبش رو حسن ميبينم اصلا اين طور نيست
من فكر ميكنم مسير منطقى و درستى رو تا الان رفتم
حتى بعد جلسه سوم كه ايشون اون پيغام رو داد منم براشون ارزوى موفقيت كردم . اين نميتونه نشونه اين باشه كه من دارم منطقى به موضوع نگاه ميكنم ؟
حتى همون طور كه خانم آنيتاى گرامى هم به اون اشاره كردن اصرارى نكردم گذاشتم خودش به نتيجه و جمع بندى برسه
اينكه من نگرانم كه اون شخصيت با من به مشكل ميخوره يا نه ؟ اين نيست كه بخام جاى اون تصميم بگيرم
من ميگم اين شخصيت نميتونه خودش تصميم بگيره . در نتيجه به اين درك نرسيده كه مسئوليت تصميم خودشو بپذيره
من وقتى شرايط ايشون رو بررسى ميكنم ميبينم گزينه خوبى براى ازدواجه . ميپذيرم كه زندكى با همچين شخصيتى شرايط خاص خودشو ميخاد . خوب و بدشو قبول ميكنم
ميخام بگم من مسئوليت تصميم خودم رو درست يا غلط ميپذيرم منتهى شرايط طرف مقابل با من خيلى فرق ميكنه
من با دخترى طرفم كه ميره دوستشو مياره كه نظرشو بدونه
از دختر خاله و... نظر ميخاد و حرف نگه نميداره
صفر و يكى فكر ميكنه
همين منو اذيت ميكنه
اينكه تحت تاثير حرف ديگران تصميم ميگيره
از نظر من به اين درك نرسيده كه بدونه كه زندگى هميشه روزاى خوش نيست
و اين سختى ها اكه هر كس ديكه هم جاى امير مسعود بود به شكل هاى مختلف وجود داشت .
این همه لاف زن و مدعی اهل ظهور
پس چرا یار نیامد که نثارش باشیم!
سالها منتظر سیصد و اندی مردانیم ...
آنقدر مرد نبودیم که یارش باشیم
اگر آمد خبر رفتن ما را بدهید
به گمانم که بنا نیست کنارش باشیم!!!
ویرایش توسط امیر مسعود : چهارشنبه 17 شهریور 95 در ساعت 15:43
علاقه مندی ها (Bookmarks)