به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 1 از 7 1234567 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 1 تا 10 , از مجموع 63
  1. #1
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 12 مهر 96 [ 00:59]
    تاریخ عضویت
    1394-10-07
    نوشته ها
    33
    امتیاز
    1,937
    سطح
    26
    Points: 1,937, Level: 26
    Level completed: 37%, Points required for next Level: 63
    Overall activity: 34.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    121

    تشکرشده 17 در 9 پست

    Rep Power
    0
    Array

    دروغگویی و بی اعتنایی همسرم به روابط

    سلام دوستان. من تازه عضو سایت شدم. من با شوهرم مشکل مهمی دارم ازتون خواهش میکنم راهنماییم کنید من شوهرم استاد دانشگاست.خودمم ارشد دارم. چند وقت پیش فهمیدم شوهرم با چندتا از شاگرداش ارتباط داره چت و قرار گذاشتن و دست گرفتن و بوسیدن البته جزییاتشو وقتی فهمیدم خودش بهم گفت قضیه مربوط به تیره. بعد رابطمون خیلی پر تنش و سرد شد یک مدت مجبور شدم البته با رضایت و پیشنهاد همسرم برم شهر دیگه پیش خانوادم. وقتی برگشتم تقریبا همه چی خوب بود البته کار شوهرم زیاد بود تا نه و ده شب بیرون بود و اگه فرصتی بود یا بادوستاش میرفت بیرون یا میگفت خستم جایی نمیرم تو خونه میموند تو خونه هم نیم تا یک ساعت با هم شام میخوردیم بعد میرفت پشت کامپیوتر وگوشی همنجا هم جدامی خوابید چند بارم گفتم دوست ندارم جدا بخوابیم میگفت تو خیلی حساسی و اهمیت ن یداد حالا یک ماهه فهمیدم با یکی دیگه چت میکنه شاگردشه. مطمنم شک ندارم. البته وقتی میرم تو اتاق سریع بطورمشکوکی گوشیشو میذاره کنار من میرم برمیداره البته یکم از چت هاشو دیدم که به همدیگه گفته بودن عکس بفرست و ازین جور حرفها خودش فهمیده من متوجه شدم ولی به روی خودش نمیاره چند با که اخرین چند دقیقه پیش بود دعوا کردیم
    شوهرم اینقدر سرزبون داره و زود جوش میاره نمیذاره من حرف بزنم یک جوری حرف میزنه اخرش من بدهکار میشم البته خودشم میگه وقتی میای خونه بهم توجه نمیکنی گیر میدی میگی چرا همش بیرونی واین حرفا اصلا نمیذاره منم حرف بزنم راجع به این موضوعا سریع عصبی میشه من اینجا غریبم شوهرم کارش زیاده ولی تفریح هاش همش با دوستاش با هم هیجا نمیریم میگه ماشین ندارم حتی پارک و بازارم میگه نمیام امروز خونم می خوام استراحت کنم اکثر روزها تا نه و ده شب تنهام خریدهای خونه رو همش خودم انجام میدم وقتی هم میاد شام میخوره میره پشت لپ تاب و گوشیش چت میکنه منم خیلی اعصابم خرد میشه میرم اتاق زیاد محل نمیده البته بعد دعوا حرفهای عادی میزنیم کامل قهر نمی کنیم حالا موندم باهاش چطور رفتار کنم خیلی ناراحتم اینقدر زیاد چت میکنه دروغ هم میگه و عذاب وجدان نمی گیره.

  2. #2
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    یکشنبه 12 شهریور 96 [ 00:37]
    تاریخ عضویت
    1394-4-23
    نوشته ها
    641
    امتیاز
    12,858
    سطح
    74
    Points: 12,858, Level: 74
    Level completed: 2%, Points required for next Level: 392
    Overall activity: 26.0%
    دستاوردها:
    1 year registered10000 Experience Points
    تشکرها
    2,477

    تشکرشده 767 در 424 پست

    Rep Power
    111
    Array
    سلام عزیزم خوش اومدی خیلی متاسفم
    من فعلا یه راهکار بهت میدم تا چند وقت بهش عمل کن اگه نشد باید راه دیگه در پیش گرفت
    اول از خصوصیات خوب و بد همسرت و خودت کامل بنویس تا بیشتر راهنمایی بشی
    چندساله ازدواج کردین؟قبلا باهم چطور بودین
    چطور اشنا شدین
    همسرت از نظر اعتقادی چطوره؟
    چند سالتونه؟
    خوب راهکار الانت
    ازت میخام یه مدت نه به کاراش گیر بده نه چت و مبایل بازیش
    فقط یک طرفه محبت کن مثل روزای اول اشنایی اصلا فکر کن یکی از شاگرداشی میخای جذبش کنی
    یادت باشه قدرت تو از دیگران بیشتره چون ایشون شما رو انقدر دوست داشته که برای همسری انتخاب کرده و حتما ویزگیهای شما بسیار بالاتر از دیگران بوده که از بین تمام دخترای اطراف شمارو انتخاب کرده
    یه دختر که میخاد یه اقا پسری رو جذب کنه چیکار میکنه؟؟؟
    ظرافت زنانه میتونه معجزه کنه برا همسرت یه زن زیبا باش چه ظاهری چه عاطفی
    یه دکتر معروف روانشناسی میگه
    اکثرمردایی که خیانت میکنن علتش روابط جنسی نیست بلکه اکثرا خلأ عاطفی است
    مردا عاشق ظرافت زنانه یا همون عشوه زنانه که بیشتر در کلام نمود داره هستن
    خوب فکر میکنی برا چی دوست داره همش چت کنه چون تو اونجا جذابیتهایی براش هست که تو خونه احتمالا نیست مثلا اون دخترا دایم قربون صدقش میرن تعریف و تمجیدش میکنن همش میگن وای چقدر افتخار میکنم داری باهام چت میکنی کلا پالسهای مثبت میدن
    اما شما متاسفانه هرچند درکت میکنم دایم بهش گیر میدی میگی خسته شدم ازین کارات دایم پای لپ تاپی یا با دوستات پی گردش اصلا بمن توجه نداری ازین زندگی خسته شدم
    دایم در حال غرعر کردن و دعوا و قهر هستی پس مطمینا ایشون به کدوم سمت جذب میشه؟؟؟؟
    حتما حتما سخنرانیهای دکتر حبشی بخصوص کلید مرد ایشون رو گوش کن زندگیت زیررومیشه ایشالله
    منظر خبرای خوبم
    ویرایش توسط ستاره زیبا : دوشنبه 07 دی 94 در ساعت 20:05

  3. 2 کاربر از پست مفید ستاره زیبا تشکرکرده اند .

    الهام 5566 (دوشنبه 07 دی 94), سها** (دوشنبه 14 دی 94)

  4. #3
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 12 مهر 96 [ 00:59]
    تاریخ عضویت
    1394-10-07
    نوشته ها
    33
    امتیاز
    1,937
    سطح
    26
    Points: 1,937, Level: 26
    Level completed: 37%, Points required for next Level: 63
    Overall activity: 34.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    121

    تشکرشده 17 در 9 پست

    Rep Power
    0
    Array
    واقعا ممنون از راهنمایی خوبتون. چقدر خوب تحلیل میکنید. ما چهار سال عقد کردیم. هر دومون تو دانشگاه شهر من همکلاسی بودیم اخر ترم هشت باهم اشنا شدیم دوسال باهم دوست بودیم که ایشون ارشد خوندن و ترم سه دکترا عقد کردیم تو این دو سال که عقد کردیم شوهرم خونه ما بود تا پارسال بعد عید خونه گرفتیم و اومدیم شهر شوهرم که تو ایندانشگاه کار کنه هر دومون دقیقا همسنیم سی سالمونه اوایل ازدواج بهتر بود ولی در کل اون ذهنیت که من همیشه داشتم و دوست داشتم یک شوهر رمانتیک و با توجه باشه نیست بیشتر برخلاف من که دوست دارم بیشتر وقتمون با هم باشیم و بیرون بریم و تو کارهای خونه کمک کنه و فیلمهای مشترک زیاد ببینیم و .... نیست به این کارها علاقه نداره تو کارهای خونه اصلا کمک نمیکنه بیشتر دوست داره تنها تو اتاق فیلم و اهنگ گوش بده امکان نداره اینکارو شبها نکنه. از لحاظ خانوادگی من پدرو مادرم فرهنگی و خواهر و دو برادرم تحصیل کرده هستند من فرزند دومم و دو تا برادر کوچکتر از خودم دارم وضع مالی ما خیلی بهتر از شوهرمه پدر شوهرم نگهبانه و مادرشوهرم یک سال قبل از ازدواج ما فوت کرده شوهرم کودکی خیلی سختی داشته از لحاظ وضع مالی و زندگی خیلی بد بودند و بهشون سخت گذشت و مادرش به خاطر مشکلات مالی فوت شد پسر بزرگه و سه تا خواهر کوچکتر از خودش داره از دوران دانشجویی کار میکرده و به فکر خانوادش بوده الانم رابطه ام با خانوادش عالیه خیلی مهربون و دلسوزند. شوهرم چون تنها پسر بوده بیشتر حرف خودش تو خانوادش بوده برا همین تحمل انتقاد نداره یعنی خیلی اهمیت نمیده و ادم مغروریه و تو عصبانیت خیلی داد میزنه و همه رفتارای خودشو توجیه میکنه و دیگرانو مقصر میدونه البته از دوران دوستی هم فهمیده بودم ولی زودم اشتی میکنه کینه ای زیاد نیست و فکر میکنم بیشتر به فکر خوشی های خودشه تا من یعنی الویت های خودشو ترجیح میده. منم خیلی حساسم زود ناراحت و عصبی میشم نمی تونم ریلکس باشم باعث میشه خیلی درگیری فکری داشته باشم و نتونم از زندگیم خوب لذت ببرم مثلا الان شبها دیر خوابم میبره وقتی عصبی میشم بدنم میلرزه و سردم میشه یا مثلا از ظهر از شدت عصبی بودن پام میگیره میترسم خدای نکرده مریض بشم. ادم مهربون و ارومی هستم شرایط شوهرم درک میکنم و قانع هستم البته شوهرم از لحاظ مالی تا جاییکه بتونه برام خرج میکنه. از لحاظ اعتقادی هم اهل نماز هستم شوهرم نماز میخوند ولی تابستون پاش شکست از اونجا به بعد دیگه نمی خونه با اینکه چند بارم بهش تذکر دادم ولی فایده نداشت البته بگم شوهرم فکر میکنم فیلم های غیر اخلاقی می بینه چند ماه پیش تو سیتمش دیدم و بدون اینکه حرفی یزنم پاک کردم ولی چند وقت بعد دیدم دوباره گرفته ولی راجع بهش چیزی نگفتم الانم نمیدونم میبینه یا نه چون بدش میاد بگه رفتی تو سیستم کنکاش میکنی چند ماه پیش عکس دختری تو واتس اپ دید بهش گفتم چرا دروغ گفتی گفت چرا اینقدر کنکاش میکنی کلی دعوا کرد اصلا هم معذرت خواهی نکرد. حالا هم نمی دونم چطوری وقتی می بینم چت میکنه عصبی نشم مثلا شبها اگه تاسه چهار بیدار باشه منم خوابم نمیبره حرص میخورم میترسم با دخترا حرفهای بی ادبی بزنه چون دیدم گفته دوست دارم لباتو ببوسم البته رمز گوشیشوتغییر داده من اتفاقی فهمیدم اون نهفمیده.بله کلید مرد گش دادم ولی گاهی اوقات یادم میره عمل کنم. من بیشتر اوقات تنهام البته صحبها میرم باشگاه ولی تا شب اکثرا تنهام وقتی هم اینجاست بیشتر تو اتاقه من تنهام وقتی هایم که خونه باشه بازم فرقی نمیکنه بیشتر تو اتاقه شبها هم پشت لب تاب می خوابه باید خودم برم بغلش کنم وببوسم و الااون به ندرت میاد رابطه جنسی مونم کمه میگه چون فشار کاریمو خستگیم زیاده نمی تونم منم ازینکه بهش بگم یا برم تو اتاق باهاش همش من حرف بزنم حس خوبی ندارم میگم منم مثل اون بی توجه باشم. دخترهای کلاسشم شنیدم خیلی صمیمی و باز هستند اصلا براشون مهم نیست متاهله البته شوهر منم یکم باهاشون راحته من میگم عین بقیه استادها خودتو بگیره یعنی حدود و فاصله تو حفظ کن گوش نمیده ولی میگه من دوست دارم صمیمی باشم امیدوارم کامل توضیح داده باشم تو رو خدا بگید چیکار کنم تا احساس ارامش داشته باشم خیلی دوست دارم زندگیم بهتر ازین باشه. ممنون از کسانیکه کمکم میکنند.

  5. #4
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 12 مهر 96 [ 00:59]
    تاریخ عضویت
    1394-10-07
    نوشته ها
    33
    امتیاز
    1,937
    سطح
    26
    Points: 1,937, Level: 26
    Level completed: 37%, Points required for next Level: 63
    Overall activity: 34.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    121

    تشکرشده 17 در 9 پست

    Rep Power
    0
    Array
    ببخشید میشه زودتر بهم جواب بدین بخدا حالم خوب نیست نمیدونم چطور باید بی خیال باشم خیلی بی قرار شدم. مثلا شوهرم بیشتر اوقات تو اتاقشه پشت لب تاپ و گوشی شه اگه درو اتاق ببنده فکر میکنم بسته مزاحمش نشم با خیال راحت چت کنه اگرم باز باشه ناخود اگاه نگاه میکنم ببینم چیکار میکنه باز ببینم چند ساعت داره چت میکنه عصبی میشم میگم من چند ساعته اینجا تنهام انوقت اون داره با دخترای دیگه چرت و پرت میگه خوشحاله. یا شبها هر چند با فاصله تو اتاق می خوابیم ولی تا وقتی نمی خوابه خوابم نمیبره یا صبحها به صدای اس ام اس و چت کردنش حساس شدم از هفت و هشت که بیدار میشه منم دیگه خوابم نمی بره حرص میخورم چطور میتونه اینقدر دروغگو و بی وجدان باشه و هیچ عذاب وجدانی نسبت به دروغگویی و خیانت به همسرش نداشته باشه یا فکر میکنم چی میگن که ساعتها با اشتیاق حرف میزنند و تموم نمیشه نمیدونم ولی حسم میگه حرفای بی ادبی و س ک س ی میزنند.دلمم براش میسوزه یعنی ارزش اینهمه دروغ و پنهان کاری رو داره با دختری که به گفته خودش میگه خیلی بچه ان اینقدر وقت بذاری می ترسم یک مشکل جنسی داشته باشه که از روابط نامشروع سیر نمیشن می ترسم کارشون به رابطه بکشه چون تابستون ازین چت ها با یک دیگه شروع شد بعد اوردش خونه خالی. من همسرم واقعا دوست دارم چون علی رغم سختی ها و راه خیلی دورمون و عدم تایید خانواده و فامیل البته به خاطر راه خیلز دور قبول کردم الانم نمی خوام جدا بشم یعنی بیشتر از عواقب طلاق می ترسم چون نمونه شو تو شهرمون داشتیم که بعدش یا مجرد موندن یا مردای که بیست سا بزرگتره و بچه دارن ازدواج کردن و چون خانوادم اصلا نمی دونن خیلی رو شوهرم حساب میکنن اصلا فکرشو هم نمی کنن اینجور ادمی باشه دوست ندارم تو فامیل سرزنش بشم یا مورد ترحم قرار بگیرم البته نظر مردم برام الویت نیست ولی بهر حال وقتی ببینی دور بری هات هم خوشبختن خیلی ناراحت کننده است البته الان فقط می خوام خودم ارامش بگیرم اینقدر حرص نخورم من خیلی جوشی هستم این هفته اصلا اشتها داشتم یک ذره غذام میخورم معده درد میگیرم عصبی میشم بدنم میلرزه پام میگیره سردرد میگیرم میترسم خدا نکرده اخرش ام اس بگیرم گاهی اوقات حس بدی بهش دارم دلم می خواد داد بزنم وقتی چند ساعت دار ه چت میکنه بعد الکی یک سایت نشون میده میگه داشتم خبر میخونم دلم می خواد داد بزنم بگم احمق خودتی لیاقت همون دخترای مسخره و هرزه است. سر موضوعات کوچیکم بحث میشه و دعوا میکنه مثلا میگه برو کفشام واکس بزن من میگم خودت بزن نمی تونم اون همه وقتش بره واسه بقیه بذاره انوقت کارهای شخصی ام من انجام بدم شوهرم عادت داره همیشه کارهای خودشو توجیه کنه طلبکار باشه نمی دونم چیکار کنم وقتی باهاش دیروز دعوا کردم میگه من همینم تغییر نمی کنم میخوای بخواه میخوای نخواه. ازین زندگی ازینکه همش تنها باشم و با یک ادمی که بهت خیانت میکنه و عین خیالشم نیست خسته شدم تو رو خدا کامل بگین چیکار کنم و اگه جواب نمیدین بگین چطور مشاوره خصوصی بگیرم واقعا هر چی زودتر نیاز به کمک دارم مدام دارم این صفحه چک میکنم اینم بگم که شوهرم از مشاوره متنفره به هیچ وجه قبول نداره اگه بدونه اینجام حرف زدم باز دعوا راه میندازه. البته شوهرم خیلی فعاله به فکر کاره پیشرفت کنه پولم بخوام میده و گیر نمیده اگه من با کسی چت کنم که هرگز نکردم یا حتی مثلا با راننده تاکسی و مغازه دار شوخی کنی که اصلا اهل اینکارا نیستم ناراحت میشه. امیدوارم کامل توضیح داده باشم شدم مثل یک بچه ای که لجش گرفته هیچکاری ام نمی تونه بکنه.

  6. #5
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    سه شنبه 08 دی 94 [ 14:24]
    تاریخ عضویت
    1393-8-21
    نوشته ها
    19
    امتیاز
    1,032
    سطح
    17
    Points: 1,032, Level: 17
    Level completed: 32%, Points required for next Level: 68
    Overall activity: 19.0%
    دستاوردها:
    1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    6

    تشکرشده 29 در 14 پست

    Rep Power
    0
    Array
    سلام.
    برای این که بتونید از مشاوران سایت استفاده کنید باید جزء مشترکین سایت یا مشترکین آزاد باشید (که این ها پولی هستند). در آدرس زیر توضیحات بیش تر رو می تونید بخونید:
    انتخاب و پرداخت حق اشتراک در همدردی

  7. کاربر روبرو از پست مفید عـلـی تشکرکرده است .

    الهام 5566 (سه شنبه 08 دی 94)

  8. #6
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    جمعه 21 اسفند 94 [ 02:00]
    تاریخ عضویت
    1394-2-12
    نوشته ها
    151
    امتیاز
    2,513
    سطح
    30
    Points: 2,513, Level: 30
    Level completed: 43%, Points required for next Level: 87
    Overall activity: 6.0%
    دستاوردها:
    3 months registered1000 Experience PointsTagger First Class
    تشکرها
    0

    تشکرشده 124 در 73 پست

    Rep Power
    31
    Array
    عزیزم سلام...حال غریبت رو درک میکنم........میدونم چی داری میکشی...منم خیلی اذیت شدم..منم شبا تا خود صبح ...انتطارش رو میکشیدم ...که بیاد کنارم.....اما در واقع اونم به گوشیش و لب تابش مشغول بود...البته اینقدر در گیر دخترا نبود......بیشتر درگیر عشق قبلیش بود....منم بدنم یخ میکرد..منم انقده تپش قلب پیدا میکردم که صدای قلبم رو انگار از توی بلندگو میشنیدم.....یه نصیحت از من به تو...زیاد توی کاراش کنکاش نکن...جوری رفتار کن که میدونی داره چکار میکنه ولی به روش نمیاری..بزار شرمنده بشه..بفهمه که دلت رو شکونده........غیر از این باشه قبح کار اشتباهش از بین میره.....واسش عادی میشه......باهاش منطقی حرف بزن...میتونی از راه نامه نوشتن واسش استفاده کنی...شوهر منم زود جوش میاره..طوری که اخر بحث چهارتا معذرت خواهی هم طلب میشه..من واسه اینکه فرصت بهش ندم که مغلطه کنه..واسش نامه مینویسم..این تنها راهیه که فقط من بتونم حرف بزنم...فرصت تنها شدن رو ازش بگیر.....دور و برش وول بخور...برو بشین کنارش.......واسش کار درست کن....فرصت رو ازش بقاپ عزیزم

  9. 2 کاربر از پست مفید خورشید30 تشکرکرده اند .

    الهام 5566 (سه شنبه 08 دی 94), ستاره زیبا (چهارشنبه 09 دی 94)

  10. #7
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 12 مهر 96 [ 00:59]
    تاریخ عضویت
    1394-10-07
    نوشته ها
    33
    امتیاز
    1,937
    سطح
    26
    Points: 1,937, Level: 26
    Level completed: 37%, Points required for next Level: 63
    Overall activity: 34.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    121

    تشکرشده 17 در 9 پست

    Rep Power
    0
    Array
    ممنون از پاسخت خورشید جان. واقعا متاسفم تو هم این مشکلو داشتی الان وضعیت چطوره تونستی کاری کنه شوهرت دست برداره. خودشم میدونه من صد در صد میدونم ولی پرروتر از حرفاست میگه الکی بهم گیر میدی دعوا درست کنی مگه میذاره تو اتاق باشم ظهرها به بهانه خوابیدن میره تا شب الان رفتم پیش در حالیکه داشت چت میکرد الکی میگه می خوام بخوابم برو بیرون درو ببند خیلی تو دلمه یک جیغی بکشم بگم خودتی. منکه واقعا دیگه واگذارش کردم به خدا اینقدر که تو این یک ساله زجر کشیدم و دلم شکسته. فقط نمیدونم ادامه زندگی فایده داره یا نه گاهی میگم تا اخر عمرم تنها زندگی کنم بهم سرکوفت بزنن ازین زندگی بهتره هر لحظه شو دارم تحمل می کنم کاش میدونستم راه درست چیه ایشالا که همین دخترا ابروش ببرند و ازشون ضربه بخوره تا اخر عمر یادش نره.

  11. #8
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    جمعه 21 اسفند 94 [ 02:00]
    تاریخ عضویت
    1394-2-12
    نوشته ها
    151
    امتیاز
    2,513
    سطح
    30
    Points: 2,513, Level: 30
    Level completed: 43%, Points required for next Level: 87
    Overall activity: 6.0%
    دستاوردها:
    3 months registered1000 Experience PointsTagger First Class
    تشکرها
    0

    تشکرشده 124 در 73 پست

    Rep Power
    31
    Array
    عزیزم یه سر به تایپیکم بزن......من قضیه ام یه کم متفاوته با تو....شوهر من رابطه دوستی نداشته ....اینکه با دخترای متفاوت باشه ..نه خدا رو شکر...مشکل من عشق قبلی شوهرم بوده....لااقل وضعیت تو بهتره..میدونی شوهرت اون دخترا رو واسه سرگرمی میخواد..دو روز دیگه ولشون میکنه.....اما اون خانمی که سایه شومش توی زندگیمه...12 ساله ...ولم نمیکنه......الهام جان..میگه خوابم میاد از اتاق برو بیرون...کم نیار عزیزم...بگو عزیزم منم اتفاقا خوابم میاد..همین جا کنارت میخوابم...یا توی اتاق دراز بکش.....اعتراض کرد..بگو من سر و صدایی ندارم..چرا گوش به فرمونشی؟؟؟؟؟ چرا میگه برو بیرون..تو هم اینکار رو میکنی؟؟؟؟؟ برو کنارش..اعتراص کرد...با ارامش تمام بهش بگو...من اینحا غریبم..تنهام...برم بشینم یه گوشه در و دیوار رو نگاه کنم؟؟؟؟ بگو من که ازت چیزی نخواستم....فقط اومدم کنارت تنها نباشم.......تنهاش نزار.....گفتم که فرصت نده بهش.......فرصت رو ازش بگیر

  12. 3 کاربر از پست مفید خورشید30 تشکرکرده اند .

    الهام 5566 (سه شنبه 08 دی 94), سها** (چهارشنبه 23 دی 94), ستاره زیبا (چهارشنبه 09 دی 94)

  13. #9
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 12 مهر 96 [ 00:59]
    تاریخ عضویت
    1394-10-07
    نوشته ها
    33
    امتیاز
    1,937
    سطح
    26
    Points: 1,937, Level: 26
    Level completed: 37%, Points required for next Level: 63
    Overall activity: 34.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    121

    تشکرشده 17 در 9 پست

    Rep Power
    0
    Array
    عزیزم اتفاقا الان راجع به این موضوع حرف زدیم میگه خجالت نمی کشی به بهونه های مختلف میای تو اتاق می خوای منو چک کنی میگه الکی بهم گیر میدی ازینکه من پاک زندگی میکنم و تو بهم مشکوکی اعصابم خرده میگه می خوام تنها باشم تنها بخوابم راحتترم اونجا هم باشم چت میکنه خیلی زیاد شاید بغیر وقت غذا خوردن تو روز نیم ساعت پیش منه بقیه در حال چت الان ده دقیقه اومد پیشم دختره پیام داد بیا وات اپ سریع رفت البته وا نکردم خودش اس میاد کلمات اولشو نشون میده میگه اعصابمو تو خونه سر موضوعات الکی خرد میکنی از زندگیم راضی نیستم یک بهونه برا غر زدن داری الان بهش گفتم درو ببند هر دومون راحتریم میگه تو مشکوکی مشکل داری به من ربطی نداره من خیلی عصبیم همش بدنم میلرزه اصلا اشتها ندارم هیچی نمی خورم دلم درد میکنه بعد اون میگه میام خونه ناراحت و عصبی میکنی قلبم درد میگیره اخرش تو با کارهات منو مریض میکنی می خوای جواب بدی خیلی از حرفاش لجم می گیره بخدا ازینکه اینقدر پر رو و بی وجدان شده خیلی داغونم میترسم از شدت فشار واقعا مریض شم واقعا موندم چیکار کنم چطور تحملش کنم دلم می خواد بهش بگم همه چی رو میدونم نمی تونم با یک ادم خودخواه و دروغگو زندگی کنم.دلم نمی خواد اویزون یک همچی ادمی باشم هی برم پیشش بیشینم م محبت کنم که اصلا براش مهم نیست تازه فکر میکنه من اشتباه کردم دارم منتشو میکشم. الان میگه من هرگز بهت خیانت نمی کنم من دوست داشتنم واقعی تو ظاهری و الکی من گوشیتو و کامپیوتر چک نمی کنم بهت اعتماد دارم ولی تو نه نمی دونم میگه باید خودتو اصلاح کنی چطور میتونه این حرفا رو بزنه می خوام سرمو بکوبم به دیوار. من تازه عضو شدم چطور باید تاپیکتو پیدا کنم میشه برام توضیح بدی.کاش خدا خودش سزای کاراشو بده.ممنون عزیزم جواب میدی من هر ده دقیقه چک میکنم امیدم به همین سایته کاش بقیه مشاورها هم جواب بدن یکم اروم بشم.

  14. #10
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    جمعه 21 اسفند 94 [ 02:00]
    تاریخ عضویت
    1394-2-12
    نوشته ها
    151
    امتیاز
    2,513
    سطح
    30
    Points: 2,513, Level: 30
    Level completed: 43%, Points required for next Level: 87
    Overall activity: 6.0%
    دستاوردها:
    3 months registered1000 Experience PointsTagger First Class
    تشکرها
    0

    تشکرشده 124 در 73 پست

    Rep Power
    31
    Array
    همینجا اگه روی اسمم کلیک کنی...یه صفحه باز میشه..اون قسمت که نوشته..کل موضوعات آغاز شده رو کلیک کنی...همه تایپیکام میاد...!!
    .میتونی توی قسمت جستجو..عنوان تایپیکم رو سرچ کنی..عنوان اولین تایپیکم این بود..شوهرم هنوز عشق مجردیش رو ا ز یاد نبرده.!!!
    .اون موقع به اسم ماندگار میومدم..بعد اسم کاربریم رو عوض کردم....اونجا دوستای خوبم خیلی حرفای خوبی زدن و به من کمک کردن..الانم باور کن با شنیدن حرفات خیلی ناراحت شدم..به شوهرت بگو تنهایی رو دوست داشتی چرا ازدواج کردی؟؟؟ بهش بگو اقتضای زنانگی بر پایه حسادته..چرا کارایی میکنی که من حساس بشم و بیفتم به جونت....بگو خودتو بزار جای من....من کارای تو رو انجام بدم..واقعا میتونی تحمل کنی؟تو هم چند روز خودتو بیخیال بگیر...توی دست و پاش نباش..اصلا انگار که وجود نداره....شاد باش..بخند..به خودت برس.....بزار دلش واست تنگ بشه..توی تایپیکم...نظرات دختر جوان رو حتما بخون....خیلی حرفاش بهت کمک میکنه...


 
صفحه 1 از 7 1234567 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. دروغگویی همسر
    توسط sara503 در انجمن درگیری و اختلاف زن و شوهر
    پاسخ ها: 11
    آخرين نوشته: سه شنبه 25 شهریور 93, 13:10
  2. 10 روش برای فهمیدن دروغگویی
    توسط ali@@@ در انجمن طــــــــرح مشکلات خانواده: ارتباط مراجعان-مشاوران
    پاسخ ها: 0
    آخرين نوشته: چهارشنبه 11 تیر 93, 23:43
  3. عذاب وجدان در مورد دروغگویی
    توسط hello در انجمن روانشناسی عمومی و طرح مشکلات فردی
    پاسخ ها: 1
    آخرين نوشته: جمعه 24 خرداد 92, 13:18
  4. دروغگویی همسر
    توسط Tinaa در انجمن درگیری و اختلاف زن و شوهر
    پاسخ ها: 4
    آخرين نوشته: دوشنبه 13 شهریور 91, 18:11
  5. لطفا راهنمایی کنید با دروغگویی همسرم چه کنم؟؟؟
    توسط mahtab1 در انجمن طــــــــرح مشکلات خانواده: ارتباط مراجعان-مشاوران
    پاسخ ها: 74
    آخرين نوشته: سه شنبه 27 دی 90, 13:44

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 00:35 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.