به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 1 از 4 1234 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 1 تا 10 , از مجموع 36
  1. #1
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    سه شنبه 10 شهریور 94 [ 23:22]
    تاریخ عضویت
    1393-9-03
    نوشته ها
    183
    امتیاز
    5,161
    سطح
    46
    Points: 5,161, Level: 46
    Level completed: 6%, Points required for next Level: 189
    Overall activity: 5.0%
    دستاوردها:
    Tagger First Class3 months registered5000 Experience Points
    تشکرها
    588

    تشکرشده 383 در 141 پست

    Rep Power
    47
    Array

    شوهرم بدون اطلاع من و خانواده م مراسم عروسى رو كنسل كرده

    دوستان تورو به حق اين شبهاى عزيز كمكم كنيد، شوهرم كلا يه آدم ديگه هست و تمام اون رفتارها و مراعات كردناش يه دام بوده براى به دست آوردن من...و با نقش بازى كردن و دام پهن كردن فقط ميخواست به خواسته ى دلش كه من باشم برسه و الان ميگه زن بايد به حرف شوهرش گوش كنه
    بيست و سه مرداد عروسيمون بود و الان رفته كلى ضرر داده و همه چى رو پس داده، ديوانه شده، پريشب اينجا بود و توى صورت بابام نگاه مى كرد و مى گفت دخترتون وقيحه و پررويه و رو حرف من حرف مى زنه، بابام داره سكته مى كنه اصلا فكرش هم نمى كرديم اينجورى باشه
    حلقه و سرويس هم به بهانه ى نشون دادن به مادربزرگش از من گرفت و ديگه بهم پس نداد، فقط دارم اينهارو اينجا مى نويسم كه آروم شم، يا شايد فقط شايد يه درد و دلى بخونم كه آروم شم
    بچه ها كار ساشا هم داره به دادگاههاى خانواده كشيده ميشه، يك هفته ست دارم خوون گريه مى كنم.
    اختلافمون از سر سرويسم شروع شد كه با وجودى كه همسرم پول داشت رفتيم يه سرويس نازك خريديم، مامانم خيلى با احترام بهش گفت على جان اينو ببريد پس بديد خيلى نازكه و اگر يه وقت پول كم آورديد ما خودمون بهتون قرض ميديم چون طلاى عروس سرمايه ى زندگيشه و تا آخر عمرش باهاش ميمونه، از مادرم اين حرف و از على ديوانه شدن... گفت به مامانت بگو اينو با هم خريديم پس نميديم، ما هم ديگه حرفشو نزديم
    از فرداش شروع كرد به لباس من گير دادن و به عكسهاى من گير دادن، بعد قرار بود خونه ى فسقلى خودمونو بديم رهن و بريم يه جا بزرگتر اجاره كنيم (وعده اى كه موقع خواستگارى بهم داد و توقع من نبود) زد زيرش و گفت خونه دارم نميرم اجاره نشينى هرجا گفتم بايد بياى زندگى كنى، پول تو جيبيم كه شرطمون بود بعد از عقد ماهى يه تومن بهم بده، يه ماه داد بعد گفت نميدم تو حقوقتو بايد بيارى تو زندگى خرج كنى و فقط ماهى پونصد هزار تومن ميدم، بعد حرفش عوض شد گفت دويست هزار تومن ميدم، ميگه دوستام گفتن زنهاى ما اصلا جرات نمى كنند از ما پول تو جيبى بخوان، پدرم بهش گفت خب على آقا خرج خانوم شمارو كى بايد بده؟ گفت خودش كار مى كنه خرج خودشو ميده وگرنه اصلا حق نداره بره سر كار!
    يا امام حسين باورم نميشه اين شوهر من باشه، پريشب اومد حرف زد و خيلى حق به جانب مى گفت هر چى من گفتم بايد بگى چشم، منم گفتم من اينجورى زندگى نمى كنم و تو در باغ سبز نشون دادى
    امشب زنگ زد گفت ديروز رفته باغ و همه چى رو پس داده و من لياقت عروسى ندارم، اگر خواستم زندگى كنم وسايلمو جمع مى كنم ميرم خونه شوهرم اگر هم نخواستم همين خونه بابام بايد بمونم چون اصلا نمياد دنبالم
    چى كار كنم؟ دارم دق مى كنم، پدرم گفت اين آدم به درد تو نمى خوره و لقمه ى دهنش نيستى
    هنوز باورم نميشه كه رفته عروسى رو كنسل كرده! اين آدمى كه اينقدر براى من مى مرد خرش كه از پل گذشت داره مياد سوار گردنم بشه
    شوهرم هميشه ى خدا گرونترين و شيك ترين لباسها رو تنش مى كنه، تا الان نشده دو روز پشت سر هم با يه لباس ببينمش، هميشه بهش گفتم عاشق اين سبك لباس پوشيدنت و خرج كردنت براى خودت هستم، تا الان هرجا بهم گفتن على چقدر خوش تيپه افتخار كردم، يك بار نگفتم بسه اين همه لباس! يه بار نگفتم واسه كى اين همه عطر مى زنى؟ مو درست مى كنى؟ لباس عوض مى كنى
    اومده به باباى من ميگه دختر شما لگ مى پوشه، حجابشو رعايت نمى كنه، آرايش مى كنه! ميگه سر كار حق ندارى آرايش كنى!
    لباسى كه خودش برام از چين آورده تنم كردم، نشناخت داد و هوار راه انداخت اين چيه خريدى يه متر بالاى زانوته، ميگم اينو خودت خريدى، ميگه اينو خريدم با شلوار بپوشى! ديوانه شده، ميگه چرا با باباى من روبوسى كردى! پدر شوهرم هفتاد تومن به ما قرض داد ازش تشكر مى كنم، ميگه واسه پسرش خرج كرده واسه چى جلوش دولا راست ميشى؟
    پسر خاله هفت ساله م رو بغل مى گيرم ميگه اين بچه همه چى حاليش ميشه تو ورميدارى مى چسبونيش به خودت!
    اصلا نميتونم دركش كنم، تورو خدا بهم كمك كنيد، نميخوام با لجبازى هاى اون زندگيم نابود شه

  2. #2
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    سه شنبه 10 اردیبهشت 98 [ 12:47]
    تاریخ عضویت
    1392-1-05
    محل سکونت
    خانه سبز
    نوشته ها
    1,631
    امتیاز
    24,877
    سطح
    95
    Points: 24,877, Level: 95
    Level completed: 53%, Points required for next Level: 473
    Overall activity: 30.0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassOverdriveSocial10000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    5,037

    تشکرشده 6,499 در 1,515 پست

    حالت من
    Mehrabon
    Rep Power
    267
    Array
    ساشا جان سلام.
    عزیزم آرام باش. و این دفعه سعی کن حرفای مشاوره را گوش بدی.

    چندوقته عقد کردین؟
    احساس می کنم همون اختلاف عقیدتی الان مشکلتون شده و همین جوری که پیش می ره مشکل زایی می کنه. منظورم اینه که مثلا شاید قبلا شوهرت به این که یه بچه 7 ساله را خانومش بغل می کرده حساس نمی شده اما چون شما از نظر عقیدتی باهاش تفاوت داری بعد از یه مدت حساسیتش زده بالا...
    به نظرت این طور نیست؟
    احتمال داره کسی بهش حرفی زده باشه یا غیرتش را تحریک کرده باشه.
    راستی چی شد باهاش ازدواج کردی؟ مساله اعتقادیتون را با هم حل کردین و قبلش دقیقا از این نظر به چه تفاهمی رسیدین؟
    اگر روزی ،محبت کردی بی منت، لذت بردی بی گناه ، بخشیدی بی شرط
    بدان آن روز را واقعا زندگی کرده ای


    یا ضامن بی ضامن ها...!!!

    حسرت کرب و بلا در دل من پنهانیست؛
    من ندانم که چه اندازه ز عمرم باقیست؛

    کربلا گر نشدم دعوت، از این بار گناه،
    ضامن من بشود ضامن آهو کافیست؟



    با توکل بر خدای متعال:محکم، با امید و با انگیزه

  3. 6 کاربر از پست مفید مصباح الهدی تشکرکرده اند .

    khaleghezey (شنبه 10 مرداد 94), sasha (پنجشنبه 18 تیر 94), واحد (سه شنبه 23 تیر 94), من می دونم (پنجشنبه 18 تیر 94), اقای نجار (پنجشنبه 18 تیر 94), امیر مسعود (پنجشنبه 18 تیر 94)

  4. #3
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    جمعه 19 تیر 94 [ 19:52]
    تاریخ عضویت
    1390-7-30
    نوشته ها
    1,886
    امتیاز
    17,095
    سطح
    83
    Points: 17,095, Level: 83
    Level completed: 49%, Points required for next Level: 255
    Overall activity: 61.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second ClassSocial1000 Experience Points10000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    9,194

    تشکرشده 9,663 در 1,930 پست

    Rep Power
    212
    Array
    سلام ساشا جان
    عزیزم من تاپیک قبلیتو خوندم و خیلی حرص خوردم.البته خودت میدونی که اینجا هیییچ کسی مشاور و کارشناس نیس و هرکسی با یه فرهنگ و دیدی که ما ازش خبر نداریم مینویسه.
    مثلا تو تاپیک قبلیت همه گفتن وایی چه پسر خوب و محکمی که که اون حرفا رو زده.به به که میخواد ارشادت کنه.حالا اینکه اصلا رو چه حسابی این آدم خودشو رو تو مقام ارشاد میدونه جای سوال داره.الان همه یاد گرفتن بگن من مذهبیم میخوام بقیه رو ارشاد کنم.یا وقتی کسی متفاوت از خودشونه بهشون انگ میچسبونه.
    تو این تالارم ماشالله نمونش فراوونه.
    اما به نظر شخصی من از اول مشخص بود این آقا آدم مغرور و تملک خواه و خود برتر بینیه.کسی که منطقش برای ماشین گرون و ارزون تو ترافیک موندنه؛کسی که بدون اینکه دختر خاله و شوهر دختر خاله شما رو بشناسه یا از زندگیشون خبر داشته باشه میگه اشتباه کرده ماسین گرون خریده یه جای کارش میلنگه.کسی که به راحتی خودش و افکارشو برتر میبینه و دیگرانو بدون شناختشون قضاوت میکنه اشکال داره.نمیگم کلا این شخص مشکل داره چون منم نمیشناسمش.میگم این چیزایی که تعریف کردین مشکل داره.

    ببین عزیز من شما حجابت یه مدله.دلخواه نامزدت یه مدل دیگه.این تفاوته.نه بهتری و بدتری.اما نامزدت و شاید تو هم فکر میکنید بهتر فکر میکنید.
    مشکل همینجاس.اگه مثلا میگفت دلخواهش نیس که روسری نپوشی تا اینکه بگه مبخواود ارشادت کنه که روسری بپوشی فرقش زمین تا آسمونه.اولی یعنی من به خواسته تو احترام میذارم اما ممکنه بخاطر من روسری بپوشی؟اینجا آدم فکر میکنه و آره یا نه مبگه.
    اما دومی میگه من خوبم.من بهتر.من مومنم!!!تو رو ارشاد میکنم.

    ماشالله همه هم که میخوان بقبه رو ارشاد کنن.اول یه نگاه باید به خودشون بندازن.

    حالا ببین دیگه اختیاری در کار نیس.مهم همین اختیارس.اگه برات حق انتخاب قاگل بود میشتین باهم صحبت میکردین مثه دوتا آدم متشخص تصمیم میگرفتین بپوشی یا نپوشی.بعد اونم شعورش میرسید یه جاهایی با تو راه میومد.

    اما حالا قضیه فرق داره.نامزدت میگه من میدونم.من خوبم.من ارشادت میکنم.باید...باید...باید.این بایدها تموم نمیشه.و میبینی هم که نشده.روسری.بعد شلوار.بعد احوالپرسی.بعد آرایش.بعد بیرون رفتن.بعد هزارتا چبز دیگه.

    حالا خودت میدونی که چیکار کنی.اوندفعه با یه کار دوم نظرت زیر و رو شد.اما اینجا کوتاه نیا.شرط بذار پیش یه مشاور درست و درمون برید.
    مشاور بیخودی بری اوضات بدتر میشه.
    ببین هم تو هیجانی تصمیم میگیری هم این آقا رفتارش از بیخ مشکل داره.نه احترامی قاءله.نه هیچی.بحث سرویس نازک و ضخیم نیس.بحث اینه نامزدت دوس داره تو فرمانبردارش باشی.اطاعتش کنی.چون اعتقاد داره خوبه.کامله و درسته.
    وگرنه اگه جفتتون منطقی بودین میتونستین باهم حرف بزنید حلش کنید.

    ممکنه به بعضیا برخوره ولی من زیاد دیدم آدمایی که ادعا میکنن مذهبین و توهم خوب بودن دارن.توهم.

    خودتم رو رفتارات کنترل بیشتری کن.منم هیجانیم اما هیجانی بودن گاهی عواقبش سنگینه.

    موفق باشی

  5. کاربر روبرو از پست مفید بهار.زندگی تشکرکرده است .

    sasha (پنجشنبه 18 تیر 94)

  6. #4
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    دوشنبه 24 خرداد 95 [ 15:20]
    تاریخ عضویت
    1392-8-01
    نوشته ها
    67
    امتیاز
    2,587
    سطح
    30
    Points: 2,587, Level: 30
    Level completed: 92%, Points required for next Level: 13
    Overall activity: 21.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    255

    تشکرشده 105 در 37 پست

    Rep Power
    0
    Array
    سلام ساشا جان
    من تو فضای مجازی احساس نزدیکی به تو و اخلاق و شخصیتت دارم.. خیلی ناراحت شدم
    بنظرم الان تو دوران عقد هستین و چندماه بیشتر نیست خیلی زود تصمیم نگیر .. مشاوره برید، خلاصه رفتارهای الان نامزدت رو خیلی جدی بگیر.. احساسات رو بذار آخرین اولویتت الان فقط منطقی فکر کن
    برات آرزوی خوشبختی دارم.

  7. 2 کاربر از پست مفید رویای پر کشیدن تشکرکرده اند .

    sasha (پنجشنبه 18 تیر 94), من می دونم (پنجشنبه 18 تیر 94)

  8. #5
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    سه شنبه 10 شهریور 94 [ 23:22]
    تاریخ عضویت
    1393-9-03
    نوشته ها
    183
    امتیاز
    5,161
    سطح
    46
    Points: 5,161, Level: 46
    Level completed: 6%, Points required for next Level: 189
    Overall activity: 5.0%
    دستاوردها:
    Tagger First Class3 months registered5000 Experience Points
    تشکرها
    588

    تشکرشده 383 در 141 پست

    Rep Power
    47
    Array
    مصباح الهدى جان سلام، من آرومم، هيچ وقت تو زندگيم اينقدر آروم نبودم. هنوز يك ماه نشده عقد كرديم ولى ذات كثيف خودشو نشون داد، (به اصرار خودشون كه حالا مرداد عروسيشونه و ميخوان دوتايى برن دنبال كارهاى عروسى) هيچ مشاورى نفهميد اين آدم بيماره، قربون مردم بى سواد روستاهاى كشورم برم رفتارى كه با زن و دخترشون دارن شرف داره به رفتار اين مرد با من، گفتيم مهندسه انگليس درس خونده پدرش جانبازه... باهاش حرف مى زنى انگار سيكل هم نداره، بيخود نبود مى گفت من ادامه تحصيل نميدم و سخته و فلان، اصلا جاش اونجاها نيست.
    طلاهامو كه با نقشه ازم گرفت، پدرم ميگه جرات ندارم يه خودكار بيك بهش بدم تا سرچهار راه ببره چه برسه به اين كه دختر بهش بدم، اصلا ديگه بحث اختلاف عقيدتى نيست فدات شم، ميگه هر چى من گفتم تو بايد خفه شى و و بگى چشم

    بهار.زندگى جان سلام عزيزم... دقيقا همينه كه شما ميگين، چون على اصلا مذهبى نيست، احساس مى كنم بيمارى داره، اختلافاتمون كه شروع شد مشاور ابلهم گفت تا عقد نمى كردين اين تفاوتها مشخص نمى شد، يكى نبود بهش بگه اين همه پول از ما گرفتى نتونستى تفاوتهارو تشخيص بدى؟ پيش دكتر مجد رفتم برداشته واسه من يه عالمه دارو نوشته، الان به دكتر حبشى زنگ زدم ميگه زن بايد به حرف شوهرش گوش كنه. اون يكى مشاور ديوونه م ميگه خانوم شما شوهرت ازت سرتره مى ترسى از دستش بدى به خاطر اون ترسى كه درونت شكل گرفته آرايش مى كنى، يعنى يه دونه مشاور برنگشت بگه آقا اصلا چه حقى دارى مگه اين خانومو شما روز اول نديدى؟ خب زن بى توقع مذهبى مى خواستى اين همه دختر! به خدا از بس بهم گفتن فكر كردم مشكل از منه، اين همه رو خودم كار كردم كه بشم باب طبع حضرت والا، خب الان كوشن اون مشاورها كه ببينن داره به رابطه من و پدر خودش هم گير ميده، دستشو ميذاره جلوى دهنم ميگه هيس خفه شو زندگى با من قانون داره اينجا فقط من حرف مى زنم!
    احساس مى كنم داشتم غرق مى شدم خدا تو لحظه آخر دستمو گرفته نجاتم داده، اصلا اين آدم شبهه براى من نذاشته كه بگم بمونم درستش كنم يا بذارم برم. چون قشنگ ميدونم برم تو اون زندگى چند سال ديگه يه آدم افسرده ميشم كه ديگه روى برگشت ندارم، نه حق لباس پوشيدنى، نه بيرون رفتنى، نه اونجور كه دوست دارم كار كردنى، نه خرج كردنى هيچى ندارم
    فقط الان نگران بكارتم هستم، چون ما چند شب پيش هم مونديم و دو بار رابطه جنسى تا مرز درد خيلى وحشتناك داشتم كه به خاطر همون درد من ديگه ادامه نداد، اما هيچ خونى نديدم و نميدونم الان سالمم يا نه!


    مرسى روياى پركشيدن عزيزم، ديگه احساسى برام نمونده، وقتى آدم گريه ى پدرش رو ببينه اون موقع مى فهمه داره يه بلاهايى سرش مياد و هنوز داغه و نفهميده! به نظرتون على درست بشو هست؟ آخه مگه من ديگه چقدر توان دارم كه خودمو ناديده بگيرم و تغيير بدم؟

  9. #6
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    یکشنبه 24 تیر 97 [ 17:25]
    تاریخ عضویت
    1393-7-06
    نوشته ها
    129
    امتیاز
    5,905
    سطح
    49
    Points: 5,905, Level: 49
    Level completed: 78%, Points required for next Level: 45
    Overall activity: 14.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second ClassVeteran5000 Experience Points
    تشکرها
    369

    تشکرشده 377 در 121 پست

    Rep Power
    38
    Array
    سلام خدمت همه دوستان.
    یه مدت بود کمتر اینجا سر میزدم، ماشاالله تو این مدت همه عروس شدن خیلی مبارک باشه.زودم از کوره در نرو.
    الان این شکلی به خودت بگو که با اولین مشکل بزرگ زندگی مشترک برخورد کردم و باید به خودم ثابت کنم که چقدر مدیرم. چقدر توانمندی دارم که با عقل و تدبیر موضوع رو مدیریت کنم .
    البته منظورم این نیست که حتما نتیجه کار بشه ادامه زندگی، منظور اینکه از تصمیمات احساسی پرهیز کنید تا فردا روزی از کاری که کردید پشیمون نشید.

    اولین کاری که باید بکنید اینه که یه بستر آرومی رو برای تصمیم‌گیری فراهم کنید پس فعلا پای پدر و مادر رو برای ورود به این موضوع باز نکنید پدر و مادر برای اینکه نقش حمایتی خودشون رو داشته باشن کار رو خراب میکنن.

    من فکر میکنم ریشه این ناملایمتی های شوهرتون موضوع پوشش شماست.

    برای همسر شما موضوع حجاب مطابق با موازین شرعی یه خط قرمز محسوب میشه که گویا قبل از ازدواج هم از اون مطلع بودید پس اولین دو راهی که پیش رو دارید که آیا میتونید پوششتون رو مطابق میل ایشون تغییر بدید یا خیر؟
    این سوالی که میشه در مدت زمان کوتاهی به اون پاسخ بدید.
    اگه با این موضوع کنار اومدید و گام اول رو برای دور شدن از این فضای پر تنش برداشتید و تونستید حس رضایت رو در همسرتون ایجاد و تقویت کنید اون موقع باید منتظر بود که شوهر شما ما به ازای این کار چیکار میکنه. رفتار ایشون در این مرحله‌ به شما کمک میکنه که چه سیاستی رو در پیش بگیرید. و گرنه توی این فضای پر تنشی که دارید نمیتونید در خصوص شخصیت واقعی ایشون به جمع بندی برسید.

    موضوع بعدی اینکه اگه شما در مواردی با هم اختلاف دارید چرا خودتون با هم حل نمیکنید.اگه اون سرویسی که خریدید باب میلتون نبوده چرا خودتون بهش نگفتید؟ صحبت مادر بزرگوار شما هر چقدر هم که محترمانه بوده باشه حس اینکه از الان دارن توی زندگی ما دخالت میکنن رو در شوهر شما تقویت میکنه و نسبت به اون موضع گرفته.

    موضوع بعدی اینکه شوهر شما الان احتیاج داره که حس غرور و اقتدارش تقویت بشه تا از این لج و لجبازی ها کوتاه بیاد. اون گفته این شکلی حجاب بزار شما هم زیاد جدیش نگرفتی احتمالا موارد دیگه ای هم بوده، بعد پیش خودش میگه این دختر منو به مسخره گرفته ، حالا کافیه یکی هم از راه برسه بگه فلانی خانمت حسابت نمیکنه و نمیدونم مگه غیرت نداری و از این دست حرفا که قشنگ تحریک بشه و منفجر بشه.
    پس الان نیاز اساسی داره که احساس اقتدار کنه این حس اقتدار هم توی همه آقایون هست مختص شوهر شما نیست.
    البته ما به شوهر شما دسترسی نداریم که بخایم ضعف ایشون رو گوش زد کنیم. منظور اینکه از صحبتای من برداشت نکنید که یه طرفه به قاضی رفتم.
    حالا بایستی به خودتون نشون بدید که چقدر برای حل این موضوع توانمندی دارید.اولشم گفتم توی این فضا نمیتونید در خصوص شخصیت واقعی ایشون به جمع بندی برسید.
    این همه لاف زن و مدعی اهل ظهور

    پس چرا یار نیامد که نثارش باشیم!

    سالها منتظر سیصد و اندی مردانیم ...

    آنقدر مرد نبودیم که یارش باشیم

    اگر آمد خبر رفتن ما را بدهید

    به گمانم که بنا نیست کنارش باشیم!!!

  10. 7 کاربر از پست مفید امیر مسعود تشکرکرده اند .

    abi.bikaran (جمعه 19 تیر 94), sasha (پنجشنبه 18 تیر 94), کمال (پنجشنبه 18 تیر 94), من می دونم (پنجشنبه 18 تیر 94), محیا ناز (پنجشنبه 18 تیر 94), مصباح الهدی (پنجشنبه 18 تیر 94), اعجاز عشق (پنجشنبه 18 تیر 94)

  11. #7
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    شنبه 30 شهریور 98 [ 12:22]
    تاریخ عضویت
    1390-10-26
    نوشته ها
    711
    امتیاز
    11,022
    سطح
    69
    Points: 11,022, Level: 69
    Level completed: 44%, Points required for next Level: 228
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second ClassVeteran10000 Experience Points
    تشکرها
    1,196

    تشکرشده 1,600 در 571 پست

    Rep Power
    104
    Array
    يك خواستگار ديگه هم تو شركتى كه درش استخدام هستم برام پيش اومد، ايشون رو ميشناسم، بسيار بسيار پسر خوبى هستند و مورد تاييد همه، فوق العاده پسر زرنگ و كارى، تحصيلاتشون ليسانس، (من فوق دارم) قصد ادامه تحصيل ندارند، سربازى معاف شدند به دليل اين كه پدرشون مجروح جنگ هست، خانواده مذهبى، مثل خانواده من. خودشون هم مذهبى (اهل نماز اول وقت و روزه) من ولى خودم مذهبى نيستم، ايشون تفاوتش با اون خواستگار قبلى در اينه كه من از نظر ظاهر و اندام هم ايشون رو پسنديدم، قدشون ١٩٠ سانت و هيكل ورزيده و فوق العاده پسر خوش قيافه و خوش لباس، مشكلم با ايشون اينه كه به هيچ وجه قصد ادامه تحصيل ندارند و ميخوان كار كنند، وضع مالى نسبتا متوسط دارند، حقوق من تو شركت از ايشون بالاتره، ايشون مذهبى هستند، از من خواستند توى نوع پوششم تجديد نظر كنم، (مثلا با عكس بى حجاب براى وايبر مشكل داره) من ولى اصلا اعتقادى به حجاب ندارم، از نظر ريخت و پاش و خرج و مخارج ما از اونها بسيار بالاتريم (ثروتمند نيستيم ولى خوب خرج مى كنيم)... براى مهمونى توى خونه من حجاب نميذارم، با وجودى كه مادر من چادرى هست، ازش پرسيدم براى روز خواستگارى من حجاب ندارم، ايشون گفت اصلا و ابدا، ما سنتى هستيم و بايد شما لباس پوشيده بپوشى با روسرى (با اين حرفها قلبم به درد مياد و نميدونم ميتونم بپذيرم اين تغيير رو يا نه) ميگن حتى خارج از كشور رفتيم شما بايد حجاب بذارى، در صورتى كه خودشون ديدن من چطور لباس مى پوشم و اهل آرايشم، عكس وايبر عوض كردم ايشون بلافاصله تماس گرفت كه فلانى خانوم من خوشم نمياد شما از اين عكسها ميگذارين ( قبلا كه بحث خواستگارى نبود من هميشه اين نوع عكس ميذاشتم و ايشون شماره منو داشت و ديده بود) من عكس رو پاك نكردم چون هنوز مرددم و گفتم من خوشم مياد و اكثر دوستان من خانم هستند و دوست دارم عكس زيبا از خودم بگذارم، ايشون هم جواب داد خود دانى
    اخلاق این آقا مشخص بوده ، نمی دونم چی رو باهاش مشکل دارید .
    ظاهر این آقا ، چشم های شما رو کور کرده بوده و الی این آقا از اولش هم گفته که حجاب اینجوری دوس دارم .
    عصبانیت و رفتار این آقا هم برای اینه که حجاب شما پسند ایشون نیست ، تیک های عصبی ( مثل عصبانیت از روبوسی با پدرشون یا پس دادن باغ عروسی) هم منشا از رفتار شما داره .

    کاری به شما ندارم ، ولی چه آقایون چه خانم ها ، همیشه یادشون باشه نمی تونند همه چیز رو با هم از ابتدا به دست بیارن ، نمی تونی مرد یا زن خوشتیپ ، خوشگل ، پولدار ، خوش اخلاق و .... یکباره به دست بیاری ! (استثنا همیشه هست )

  12. 9 کاربر از پست مفید داود.ت تشکرکرده اند .

    abi.bikaran (جمعه 19 تیر 94), del (چهارشنبه 24 تیر 94), khaleghezey (شنبه 10 مرداد 94), sasha (پنجشنبه 18 تیر 94), فرشته مهربان (جمعه 19 تیر 94), کمال (پنجشنبه 18 تیر 94), واحد (سه شنبه 23 تیر 94), من می دونم (پنجشنبه 18 تیر 94), افسونگر (جمعه 19 تیر 94)

  13. #8
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    دوشنبه 24 خرداد 95 [ 15:20]
    تاریخ عضویت
    1392-8-01
    نوشته ها
    67
    امتیاز
    2,587
    سطح
    30
    Points: 2,587, Level: 30
    Level completed: 92%, Points required for next Level: 13
    Overall activity: 21.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    255

    تشکرشده 105 در 37 پست

    Rep Power
    0
    Array
    مرسى روياى پركشيدن عزيزم، ديگه احساسى برام نمونده، وقتى آدم گريه ى پدرش رو ببينه اون موقع مى فهمه داره يه بلاهايى سرش مياد و هنوز داغه و نفهميده! به نظرتون على درست بشو هست؟ آخه مگه من ديگه چقدر توان دارم كه خودمو ناديده بگيرم و تغيير بدم؟[/quote]

    ساشای عزیز من همه تاپیک هات رو با دقت و علاقه میخوندم ، اینکه خیلی سریع در جریان عقد قرار گرفتی واقعا تعجب کردم چون یادم بود که خیلی دودل بودی.. اما الان اتفاقی هست که افتاده، ولی من خودم تجربه کردم و اینو به وضوح دیدم که اگه آدم واقعا به طرف مقابلش علاقه داشته باشه خیلی انعطاف پذیر میشه، به ارزش های طرف مقابلش احترام میذاره.. عزیزم من هم مثل تو خیلی زود در جریان خواستگاری و ازدواج قرار گرفتم ولی اینو کاملا الان بعد از گذشت 9 ماه از زندگی مشترک درک میکنم که احترام حرف اول رو میزنه، اینکه الان شما بخاطر خرید های نامزدی این همه بی احترامی دیدین خیلی راحت فراموش نمیشه.. من نمیدونم چقدر به علی آقا علاقه داری و آیا میتونی علاقه ت رو نادیده بگیری یه نه؟ ولی اینو میدونم که بی احترامی دیدن از طرف مقابت تو ماه های اول عقد و باهم بودن خیلی میتونه مهم باشه تو ادامه روند ازدواج.. با اینکه دل خوشی از مشاورها نداری ولی حتما یه یکی اعتماد کن و پیگیر باش.. یه مدت هم از این اتفاق بگذره میتونی عکس العمل نامزدت رو ببینی و بیشتر فکر کنی.. فعلا عجولانه و احساسی تصمیم نگیر
    ولی اینکه این اتفاق افتاد واقعا ناراحت شدم.. امیدوارم هرچی خیر و صلاحه پیش روت باشه

  14. کاربر روبرو از پست مفید رویای پر کشیدن تشکرکرده است .

    sasha (پنجشنبه 18 تیر 94)

  15. #9
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    شنبه 03 تیر 96 [ 07:33]
    تاریخ عضویت
    1394-4-06
    نوشته ها
    340
    امتیاز
    8,219
    سطح
    61
    Points: 8,219, Level: 61
    Level completed: 23%, Points required for next Level: 231
    Overall activity: 7.0%
    دستاوردها:
    SocialTagger First Class5000 Experience Points1 year registered
    تشکرها
    343

    تشکرشده 431 در 213 پست

    Rep Power
    64
    Array
    شوهر منم تو بعضی موارد کاملا شبیه این آقا بود اگه حوصله و اعصاب حرف گوش کردن داری عین موم تو دستت نرم میشه و بهت اعتماد میکنه، از خرج کردنش برمیاد که با عرضه است و اهل خرج زیاد است و این خوبه اگه آدم مطیع بودن نیستی یه تصمیم جدی بگیر

  16. کاربر روبرو از پست مفید آخیش تشکرکرده است .

    sasha (پنجشنبه 18 تیر 94)

  17. #10
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    دوشنبه 19 تیر 96 [ 08:10]
    تاریخ عضویت
    1393-6-06
    نوشته ها
    199
    امتیاز
    5,221
    سطح
    46
    Points: 5,221, Level: 46
    Level completed: 36%, Points required for next Level: 129
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1 year registered5000 Experience Points
    تشکرها
    149

    تشکرشده 449 در 170 پست

    Rep Power
    49
    Array
    با عرضه و اهل خرج زیاد؟؟؟؟؟
    خانم عزیز معیاراتو عوض کن.مثل موم تو دستت میشه برا چند سال؟تا وقتی برو رو داری؟
    خانم ساشا اط زو حرف زدنات عذر میخوام اینجوری میگم ولی کمتر مردی باهات کنار میاد.زندگی میدون جنگ نیست.زندگی پول نیست.زندگی تیپ و عطر و ادکلن و لباس نیست.زندگی اینا نیست.اینا موقتیه.معیاراتو تعدیل کن به چیزای دایمی تر.
    دوستان هم سریع بحث مذهبی و غیر مذهبی رو میکشن وسط.
    ربطی نداره.این خصلت مردونس که حساس باشهروی زن و حس حمایتی داشته باشه.
    شما نیاز به یه مرد روشن فکر امروزی دارین.که هیچ چیزی زیاد براش مهم نباشه...

  18. کاربر روبرو از پست مفید Mr DaNi تشکرکرده است .

    sasha (پنجشنبه 18 تیر 94)


 
صفحه 1 از 4 1234 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. حس میکنم هیچکی دوسم نداره
    توسط daryaaram در انجمن سئوالات ارتباط دختر و پسر
    پاسخ ها: 4
    آخرين نوشته: یکشنبه 04 دی 90, 22:34
  2. لطفا گوسفند نباشید
    توسط ani در انجمن خودآگاهی
    پاسخ ها: 24
    آخرين نوشته: پنجشنبه 09 اردیبهشت 89, 19:47
  3. عروسـک
    توسط baran.68 در انجمن داستان و حکایت آموزنده
    پاسخ ها: 1
    آخرين نوشته: چهارشنبه 19 اسفند 88, 19:33
  4. بوسه ها
    توسط گرد آفرید در انجمن داستان و حکایت آموزنده
    پاسخ ها: 14
    آخرين نوشته: دوشنبه 05 فروردین 87, 22:47
  5. مشکلات من و عروسم
    توسط خاله نرگس در انجمن اختلاف و دعوا با خانواده همسر
    پاسخ ها: 8
    آخرين نوشته: چهارشنبه 22 اسفند 86, 21:01

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 14:34 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.