به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 1 از 2 12 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 1 تا 10 , از مجموع 15
  1. #1
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    جمعه 14 شهریور 93 [ 15:36]
    تاریخ عضویت
    1393-5-16
    نوشته ها
    11
    امتیاز
    855
    سطح
    15
    Points: 855, Level: 15
    Level completed: 55%, Points required for next Level: 45
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1 year registered500 Experience Points
    تشکرها
    2

    تشکرشده 12 در 5 پست

    Rep Power
    0
    Array

    بی توجهی شوهرم وقتی میریم شهر خودمون

    سلام عزیزان منو وشوهرم بنا به شغلش تو یه شهر دیگه زندگی میکنیم وقتی میریم شهر خودمون پیش خونواده هامون اونجا اصلا به من توجه نمیکنه د همش به پدرش که کشاورزه کمک مبکنه و اونجا اصلا با من جایی نمیره مثلا پیش خونواده من،وقتی هم چیزی بهش میگم به من میگه میخوای من کار پدرمو ول کنم وبیفتم کنار تو یا اینکه میگه میخوای منو از خونواده ام جدا کنی ولی من چنین قصدی ندارم،اونجا هم منم میرم خونه مامانم اینا ولی خونه اونها هم میام وسعی میکنم اعتدال رو رعایت کنم ولی به من میکه تو خونه ما کم مییای و بیشتر خونه مامانتی واینجا نمییای منم تتازگیها بخاطر اخلاق خونواده اش کمتر میرم خونشون،پدر شوهرم خیلی بد اخلاقه واصلا خانوما رو آدم حساب نمیکنه ویکسری مشکلات دیگر...ما چهار ساله ازدواج کردیمو یه پسر دو ساله هم داریم،لطفا کمکم کنید که با شوهرم چطور برخورد کنم در رابطه با بی توجهیهاش،ازتون ممنونم

  2. کاربر روبرو از پست مفید رویایی تشکرکرده است .

    آرام دل (چهارشنبه 29 مرداد 93)

  3. #2
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    جمعه 14 شهریور 93 [ 15:36]
    تاریخ عضویت
    1393-5-16
    نوشته ها
    11
    امتیاز
    855
    سطح
    15
    Points: 855, Level: 15
    Level completed: 55%, Points required for next Level: 45
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1 year registered500 Experience Points
    تشکرها
    2

    تشکرشده 12 در 5 پست

    Rep Power
    0
    Array

    بی توجهی شوهرم وقتی میریم شهر خودمون

    سلام عزیزان یعنی کسی نیست جوابمو بده؟

  4. #3
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    دوشنبه 24 اردیبهشت 03 [ 06:54]
    تاریخ عضویت
    1391-8-10
    محل سکونت
    جنوب
    نوشته ها
    1,571
    امتیاز
    44,952
    سطح
    100
    Points: 44,952, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 99.0%
    دستاوردها:
    SocialTagger First ClassOverdriveVeteran25000 Experience Points
    تشکرها
    7,990

    تشکرشده 6,470 در 1,466 پست

    حالت من
    Ashegh
    Rep Power
    361
    Array
    سلام دوست عزیز
    خب وقتی خونه خودتوتون هستیدسعی کن رابطه خوبی باهاش داشته باشی...عاشقانه وبامحبت...که وقتی میریداونجابازبه عشق ومخبتتون احتیاج داشته باشه...
    یه سوال؟یعنی اونجاشبهاجداییدوهرکی خونه باباش؟!
    عمر که بی عشق رفت

    هیچ حسابش مگیر...

  5. 2 کاربر از پست مفید paiize تشکرکرده اند .

    terme00 (شنبه 01 شهریور 93), آرام دل (چهارشنبه 29 مرداد 93)

  6. #4
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 17 دی 94 [ 13:03]
    تاریخ عضویت
    1393-5-19
    نوشته ها
    68
    امتیاز
    1,480
    سطح
    21
    Points: 1,480, Level: 21
    Level completed: 80%, Points required for next Level: 20
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    18

    تشکرشده 214 در 65 پست

    Rep Power
    0
    Array
    من اینو یه بار دیگه هم گفتم
    آقایون وقتی میرن پیش خانواده هاشون عوض میشن
    مخصوصا اگه خانواده یه شهر دیگه باشه که شما مجبور باشید چند وقت یه بار برید
    با این موضوع کنار بیاید.من به نیابت از تمااااااااااااااااااام خانمای فامیل خودم بهتون میگم این مشکل متاسفانه حل شدنی نیست و باید سازش کنید
    در حقیقت باید مواقعی که کنار هم هستید اونقدر خوش بگذره که تلخی این چند روز به چشم نیاد
    و البته راهکار عزیز شدن شما به چشم شوهرتون اینه که خودتون بهش بگید کمک پدرت کن.یا مثلا شب اول که میرید اونجا خونه ی اونا باشید و تظاهر کنید بودن کنار ایشون و خانواده ش براتون ارزشمنده بعد فرداش از صبح تا هر وقت دوس داشتین برید کنار خانواده تون
    فقط یه چیزی...دوستان من فقط و فقط تجربه ی شخصی خودمو اطرافیانمو گفتم خواهشا دعوام نکنید...
    اخه این چن وقته دعوایی شده فضا

  7. #5
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    جمعه 14 شهریور 93 [ 15:36]
    تاریخ عضویت
    1393-5-16
    نوشته ها
    11
    امتیاز
    855
    سطح
    15
    Points: 855, Level: 15
    Level completed: 55%, Points required for next Level: 45
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1 year registered500 Experience Points
    تشکرها
    2

    تشکرشده 12 در 5 پست

    Rep Power
    0
    Array

    بی توجهی شوهرم وقتی میریم شهر خودمون

    با تشکر از پاییزه و ققنوس عزیزاره پاییزه عزیز آخه پدرشوهرم اخلاقش یه جوریه خونه اونا که باشی یا باید چادر سر کنی ویا باید مانتو داشته باشی تو این گرما وپدر شوهرم صبح زود پا میشه تلوزیون رووشن میکنه و صداشو زیاد میکنه منم نمیتونم اونجا بخوابم،ولی میرم خونشون تا حد امکانم کمک میکنم ولی شوهرم تا یه چی میگم میگه خونه خودمون کنارتم ومیگردونمت ولی اونجا هم سرش به کارش گرمه بعضی وقتا شبا میاد خونه،تو خونمون خیلی بهش محبت میکنم ولی تا میاد شهرستان عوض میشه به من میگه ناسپاسی چون سختی نکشیدی میگه همه خانوما همینطورن،در ضمن تو شهری هم که زندگی میکنیم تنهای تنهام هیچکیو ندارم شوهرمهمیشه اینجوریه تا یه حرفی خلاف میلش میزنی شروع میکنه متهم کردن که همه خانوما اینجورن ناشکرن در ضمن مشکلات دیگه هم داذیم ببخشید وقتتونو میگیرم

    - - - Updated - - -

    با تشکر از پاییزه و ققنوس عزیزاره پاییزه عزیز آخه پدرشوهرم اخلاقش یه جوریه خونه اونا که باشی یا باید چادر سر کنی ویا باید مانتو داشته باشی تو این گرما وپدر شوهرم صبح زود پا میشه تلوزیون رووشن میکنه و صداشو زیاد میکنه منم نمیتونم اونجا بخوابم،ولی میرم خونشون تا حد امکانم کمک میکنم ولی شوهرم تا یه چی میگم میگه خونه خودمون کنارتم ومیگردونمت ولی اونجا هم سرش به کارش گرمه بعضی وقتا شبا میاد خونه،تو خونمون خیلی بهش محبت میکنم ولی تا میاد شهرستان عوض میشه به من میگه ناسپاسی چون سختی نکشیدی میگه همه خانوما همینطورن،در ضمن تو شهری هم که زندگی میکنیم تنهای تنهام هیچکیو ندارم شوهرمهمیشه اینجوریه تا یه حرفی خلاف میلش میزنی شروع میکنه متهم کردن که همه خانوما اینجورن ناشکرن در ضمن مشکلات دیگه هم داذیم ببخشید وقتتونو میگیرم

  8. #6
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    جمعه 14 شهریور 93 [ 15:36]
    تاریخ عضویت
    1393-5-16
    نوشته ها
    11
    امتیاز
    855
    سطح
    15
    Points: 855, Level: 15
    Level completed: 55%, Points required for next Level: 45
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1 year registered500 Experience Points
    تشکرها
    2

    تشکرشده 12 در 5 پست

    Rep Power
    0
    Array

    مشکل من

    نمیدونم چرا دوستان با من همدردی نمیکنن و نظر نمیدن

  9. #7
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    سه شنبه 20 شهریور 97 [ 21:11]
    تاریخ عضویت
    1392-6-28
    نوشته ها
    105
    امتیاز
    5,309
    سطح
    46
    Points: 5,309, Level: 46
    Level completed: 80%, Points required for next Level: 41
    Overall activity: 9.0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassVeteran5000 Experience Points
    تشکرها
    21

    تشکرشده 123 در 60 پست

    Rep Power
    22
    Array
    سلام دوست عزیز

    اینکه میگی وقتی میرید شهرتون شوهرت رفتارش عوض میشه برا منم اتفاق افتاده. دوستامم همینو میگن. یه دوستی دارم شمالیه. میگه تا پلور رو رد می کنیم شوهرم تغییرات رفتاریش شروع میشه.

    نمیدونم. حس می کنم مردا بعد ازدواجشون به خانواده پدریشون بیشتر وابسته میشن. احساس مسئولیت بیشتری نسبت بهشون دارن. یه احساس تکلیف. وجدان درد نمی دونم چی میشه اسمش رو گذاشت و لی خودشون رو مکلف به کمک خانوادشون می دونن.

    منم اینطوریم. تو خونه خودمون شوهرم خوبه. تا میریم شهرستان میچسبه به خانوادش اصلا نمی گه کی هستی. یه مثال براتون بزنم که برام اتفاق افتاد:

    این سری رفته بودیم شهرستان. میخواستیم بریم یه امامزاده ای. قرار بود با خانوادم بریم کاری کرد که کلا قیدشون رو زد. با خانواده خودش رفتیم. شاید باورتون نشه . برا اولین بار من رو بردن به اون مکان. کلا شوهرم با فاصله 500 متری من به مادرش چسبیده بود اصلا هیچ توجهی به من نکرد. یه فاصله طولانی رو باید سربالایی پیاده می رفتیم کلا من تنها به نفس نفس زدن افتادم فقط به مادرش چسبیده بود به شکل خیلی غیر طبیعی. منم ناراحت شدم به شدت. بعدش بهش گفتم اولین بار منو بردی چرا اینطوری برخورد کردی؟ گفت دنبال مادرم بودم که فشارش نیفته!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!! در حالیکه پدر شوهرم بود خواهر شوهرم بود و ... اگه اتفاقی یک هزارم درصد می افتاد که محال بود اونا بودن.... تو کل مسیرم فقط درد دل کردن و مادر شوهرم دستورات لازم رو برا زندگیمون صادر کرد چون به عینه بعدش متوجه شدم. بماند که چه دعوا و بحثی پیش اومد اما فایده نداشت چون اون حق رو به خودش میده.

    به این نتیجه رسیدم هیچ فایده ای نداره. به حال خودش گذاشتمش.


    اینو بهتون بگم. هیچ فایده ای حرص خوردن نداره. فقط خودمون رو تو این مسافرتا اذیت می کنیم. و تلخ میشه برامون. بیا با همدیگه تمرین بیخیالی کنیم.

  10. #8
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 22 آبان 98 [ 08:57]
    تاریخ عضویت
    1392-11-03
    نوشته ها
    432
    امتیاز
    10,650
    سطح
    68
    Points: 10,650, Level: 68
    Level completed: 50%, Points required for next Level: 200
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    SocialOverdriveTagger First ClassVeteran10000 Experience Points
    تشکرها
    2,639

    تشکرشده 1,769 در 422 پست

    حالت من
    Mehrabon
    Rep Power
    72
    Array
    سلام دوست رویایی
    چند وقت پیش تو یکی از تاپشک های مشابه شما موضوعی رو آقای خاله قزی مطرح کردن که برای من خیلی جالب بود :

    نوشته اصلی توسط khaleghezey
    بنده از دید یه مرد متاهل جواب شما رو میدم.

    کلا ما آقایون خونه مادر یا پدرمان که میریم خونه خودمون محسوب میکنیم و توش راحتیم و دوست داریم برای خودمون باشیم همسر منم اول گله میکرد که چرا توی خونه اینهمه بهم ابراز علاقه میکنی و احساسی هستی خونه بابات میریم سر سفره کنارم نمیشینی و برام غذا نمیریزی و زیاد باهام حرف نمیزنی دقیقا مثل شما.ولی وقتی براش توضیح دادم خونه پدری تصویری که ما ازش داریم دوران خوشی و بیخیالی مجردیه و اینکه دوست داریم رها باشیم برای خودمون بدون هیچ دغدغه فکری ریلکس و آزاد بقول معروف یکجورایی اگه درست نوشته باشم نوستالوژیه یکجورایی زنده شدن خاطرات قدیمه این اصلا و ابدا به هیچ عنوان به معنای اینکه به همسرمان توجه نداریم نیست البته در تایید نشوته بانو بالهای صداقت گرامی باید بگم شرم و حیا هم حساب میشه.




    l
    زیاد حساسیت نشون نده .... همسرت هر چی بیشتر حساسیتت رو ببینه بیشتر ازت فاصله میگیره ...
    آدمک آخر دنیاست بخند
    آدمک مرگ همین جاست بخند
    دست خطی که تورا عاشق کرد، شوخی کاغذی ماست بخند
    آن خدایی که بزرگش خواندی، به خدا مثل تو تنهاست بخند ...

  11. کاربر روبرو از پست مفید terme00 تشکرکرده است .

    khaleghezey (شنبه 01 شهریور 93)

  12. #9
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    جمعه 14 شهریور 93 [ 15:36]
    تاریخ عضویت
    1393-5-16
    نوشته ها
    11
    امتیاز
    855
    سطح
    15
    Points: 855, Level: 15
    Level completed: 55%, Points required for next Level: 45
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1 year registered500 Experience Points
    تشکرها
    2

    تشکرشده 12 در 5 پست

    Rep Power
    0
    Array

    سلام عزیزان

    با تشکر از ترمه وپرواز عزیز
    شوهر منم اونطوریه اونجا اصلا توجه نداره هیچ انتظارم داره منم پدرو مادر خودمو ول کنم وبیام خونه اونا کمک کنم در صورتی که اونا هیچکار واسه من نکردن درحالی که مادر شوهرم عمه امه بخاطر اختلافی که با پدر ومادرم داشت موقعی که پسرم بدنیا اومد نه خودش اومد خونه مامانم واسه ملاقات نه بچه های دیگه اش رو گذاشت که بیان. وتازه شوهرمو هم یه جوری پرکرده بودن که وقتی که میومد پیشم اونقد اعصابمو خرد میکرو که دوست نداشتم بیاد وبعد رفتنش گریه میکرد وافسردگی بعد زایمان گرفته بودمو شیرم اونقد کم شده بود که بچه ام از صبح تا شب گریه میکرد از گرسنگی ولی من به توصیه مادرم بازم احترامشونو نگه داشتمو انگار نه انگار که اتفاقی افتاده.تو عروسیمونم که از دماغم در آوردن بآین شرایط باز شوهرم میخواد که من جونمم واسشون بدم ولی من اهل ریا نیستمو نمیتونم ظاهرسازی کنم با این که احترامشونو نه میدام ولی زیاد نمیتونم قاطیشون بشم

  13. کاربر روبرو از پست مفید رویایی تشکرکرده است .

    khaleghezey (چهارشنبه 05 شهریور 93)

  14. #10
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    دوشنبه 31 فروردین 94 [ 11:17]
    تاریخ عضویت
    1393-5-30
    نوشته ها
    17
    امتیاز
    673
    سطح
    13
    Points: 673, Level: 13
    Level completed: 46%, Points required for next Level: 27
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class3 months registered500 Experience Points
    تشکرها
    11

    تشکرشده 14 در 9 پست

    Rep Power
    0
    Array
    رویایی عزیز

    من نمیدونم چقدر این مشکل شما عمق داره . اما به نظر میاد اون میخواد به خانوادش ثابت کنه حالا که متاهله هنوز فراموششون نکرده. فکر میکنه اینجوری داره بشون محبت میکنه که وقتی خونه ی اوناس تمام توجهش اونان . به نظرم مادرشوهرت نفوذ زیادی بین خانواده ی شوهرت داره و شوهرت برای راضی نگه داشتنش از خودش حاضر میشه وانمود کنه زیاد بت توجه نداره تا شاید مادرشو خوشحال کرده باشه .

    خب مسلما تو نمیتونی از شوهرت بخوای مادرشو خوشحال نکنه اما شاید بتونی کم کم یادش بدی که راه خوشحال کردن مادرشو عوض کنه. بش نشون بده میتونه همزمان که توجه بت داره- که این برای بالا بردن شانت پیش خانواده ی شوهرت خوبه- به مادرش هم محبت کنه. سعی کن تنگ نظری نکنی و حسودیت نشه هرچی باشه اون مادرشه. با وجودی که احتمالا همین مادرش بدیهایی در حقت کرده.


    اگه مادرشوهرت روی شوهرت تاثیرگذاره و حرفش سنده شاید دیگه فایده نداشته باشه که بخوای تلاش کنی از مادرش حرف شنوی نداشته باشه . بجاش از مادرشوهرت به نفع خودت استفاده کن. مثلا اگه مادرشوهرت یه حرفی بزنه که بدردت بخوره - حتی اگه درمورد تو نگفته باشه - روی اون حرفش برای شوهرت مانور بده. چون حرف مادرشه تو با کمی دخل و تصرف به نفع خودت عنوانش کن.

    دیگه ثابت کردن اینکه مادرت بم ظلم میکنه نتنها درستش نمی کنه بلکه توی ضمیر ناخودآگاهش به مرور زمان از کار مادرش در قبال تو تبعیت می کنه . پس من میگم بیا برعکس عمل کن . وانمود کن مادرش ازت حساب میبره . حالا نه به این شدت اما وانمود کن مادرشوهرت بدون قصد وغرض و نادانسته چیز ناجوری درموردت گفته . توجه داشته باش شوهرت با گناهکار دانستن مادرش توسط تو به شدت مخالفت می کنه اما میتونه بپذیره که مامان معصوم و دوسداشتنیش دچار سوئ تفاهم شده. حتی اگه به ظاهر خلافشو نشون بده. تازه اینجوری در طول زمان عملا میبینه که این تویی که قلب پاکی داره و این مادرشه که درباره ی این فرشته چه چیزای نادرستی میگه .

    پشت سر مادرشوهرت غیبت نکن عوضش وانمود کن دوسش داری . و مهمتر اینکه اون دوستت داره ( مادرشوهرت) . میدونم چیزایی که گفتم خیلی عجیبه . اما حداقل برای مدتی امتحانش کن . البته تا رسیدن به نتیجه مدت واقعا زیادی لازمه. خودت پیشنهادایی برای خوشحال کردن مادرشوهرت بده.

    اگه مادر شوهرت خیلی تو خانواده نفوذ داره و حکمرانی میکنه فایده نداره که سعی کنی از حکومت خلعش کنی و روی تخت سلطنتش بشینی . بجاش از حکومتش به نفع خودت استفاده کن . اگه تونستی روی خود مادرشوهرت تاثیر بذاری و کاری کنی که بات رودربایستی پیدا کنه که خیلی خیلی خوبه . اینکار رو واسه خودت میکنی با اینکه میدونم متنفری. مجبوری یکم ریا کاری کنی چه عیبی داره اگه به نفعت تموم بشه. ببین رگ خوابش چیه مثلا اگه همیشه دوس داره ازش تعریف و تمجید بشه اینکارو براش بکن. عیبی نداره . هرچی کمبود داره از لحاظ احساسی براش تامین کن تا پاداش بت بده. این پاداش به خودی خودش برات ارزشی نداره اما از نظر سیاسی توی موقعیتت در خانواده ی شوهرت وخود شوهرت تاثیر گذاره.


    ببخشید اگه حرفام باب میل نیست اما خب من اینا به ذهنم رسید عزیزم.

  15. کاربر روبرو از پست مفید پوینده تشکرکرده است .

    رویایی (سه شنبه 04 شهریور 93)


 
صفحه 1 از 2 12 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. همسرم متوجه ناراحتی هایم نمی شود
    توسط maalihh در انجمن عقد و نامزدی
    پاسخ ها: 0
    آخرين نوشته: یکشنبه 31 خرداد 94, 10:26
  2. دلم می خواد از این کثافتی که توشم بیام بیرون؛ اما ارادم صفره!!!
    توسط کاربر عادی در انجمن سایر سئوالات مربوط به ازدواج
    پاسخ ها: 32
    آخرين نوشته: یکشنبه 01 بهمن 91, 00:37
  3. وقتی رابطه فرق مورد علاقم رو متوجه شدم
    توسط mgh_ashi در انجمن طـــــــــــرح مشکلات ازدواج: ارتباط مراجعان-مشاوران
    پاسخ ها: 4
    آخرين نوشته: سه شنبه 26 دی 91, 16:33
  4. پاسخ ها: 18
    آخرين نوشته: یکشنبه 07 خرداد 91, 22:27

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 15:21 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.