ماجرا از یک سال پیش شروع شد
من 20 سالمه اون 21
اون بود که روز اول دستمو گرفت اون بود که هر روز بهم زنگ میزد اون بود که باهام این رابطه رو شروع کرد من تا قبل اون حتی فکرشم نمیکردم دست یک دخترو بگیرم چه برسه به اینکه بخوام باهاش بخوابم
اولش همه چیز خوب بود هیچی کم نبود بهترین لحظات زندگیمو باهاش داشتم اونم همین طور حدود 5ماه که گذشت یک دفه همه چیز تعقیر کرد یک دفخ آدمی که تا روز قبل میگفت دوستت دارم حالا میگفت برو متنفرم ازت میخوام تموم شه!! و من مونده بودم با کلی سوال بی جواب این قضیه بخاطر کنار نیامدن من و اینکه شاید بشه دوباره ساخت شاید بشه از نو شروع کرد 3 یا 4 ماهی ادامه پیدا کرد
باهام حرف از گناه میزد میگفت رابظمون گناهه میگفت میخواد تنها باشه !! منم کم کم تنهاش گذاشتم که عضیت نشه با اینکه کلی بدی بهم کرد
چند شب پیش زدم آیدی شو اوردم بالا دیدم که با یک پسر دیگه دل دادنو قلوه گرفتن به مدت 6 ماه!! یعنب زمانی که با من بوده با اونم بوده داشت تنم میلرزید هر خطی رو که میخوندم اصلا باور نمیکردم
بعد فهمیدم که چند باری هم باهاش خابیده نمیدونین چقدر دلم شکست نمیدونین چه حالی داشتم اون زمانی که با من رابطه داشته با اونم بوده ! یک دختر چقدر میتونه هرزه باشه آخه
دختره بهش گفته که من دوستت دارم و گفته باهام ازدواج کن پسره هم حتی خودش پیشنهاد نداده!
چجوری دلش آمد چجوری تونست بهم خیانت کنه اونم اینجوری هر روز بهم دوروغ گفته هر روز داشته فریبم میداده هم منو میخواسته داشته باشه هم اونو
من یک لحظه هم آبروشو نریختم با اینکه آدرسشو دارم شماره همه چی
حتی ایدی او پسره هم دارم ولی هیچ کاری نکردم فقط بهش گفتم تموم کنه با اون
من آدم خیلی خیلی تنهایم واقعا این تنهای هرشب گریه میگردم
چی کار کنم موندم بخدا بریدم خواهش میکنم باهام همدردی کنید
این حق من نبود به خدا حتی یک لحظه هم دل کسی رو نشکوندم
علاقه مندی ها (Bookmarks)