به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 1 از 7 1234567 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 1 تا 10 , از مجموع 65
  1. #1
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    جمعه 29 اسفند 93 [ 18:29]
    تاریخ عضویت
    1392-4-03
    نوشته ها
    116
    امتیاز
    1,917
    سطح
    26
    Points: 1,917, Level: 26
    Level completed: 17%, Points required for next Level: 83
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1000 Experience Points1 year registered
    تشکرها
    106

    تشکرشده 219 در 87 پست

    Rep Power
    22
    Array

    دختری که ازم میخواد باهاش رابطه داشته باشم !

    سلام دوستان .

    من دو سال پیش که وارد دانشگاه شدم بعد از 10 روز یک اس ام اس از طرف یکی از دخترای کلاس برام اومد که خودشو معرفی کرده بود ! نمیدونم شمارمو از کجا پیدا کرده بود تو 10 روز !

    خلاصه منم جواب نمیدادم ، یک هفته شب و روز اس ام اس عاشقانه واسم میفرستاد اما من حتی یک بار هم جواب ندادم ! تا این که یک روز یکی از پسرای کلاس اومد بهم گفت یکی تو رو میخواد و چرا بهش محل نمیدی ؟! منم دیگه صبرم تموم شد و به اون خانم گفتم بیاد حضورن حرف بزنه ببینم حرف حسابش چیه !

    در صحبت کردن ما ایشون گفت من میخوام باهاتون بیشتر آشنا بشم !

    منم گفتم اهلش نیستم و اگرم روزی بخوام باکسی حرف بزنم واسه ازدواجه نه دوستی .
    خلاصه اونم گفت منم نظرم واسه ازدواجه !

    اما من گفتم نه دختری که در عرض 10 روز فقط یک پسرو دیده و به این شکل اومده و پیشنهاد میده قطعن عادی نیست و داره از روی احساس تصمیم میگیره که گفت نه من احساسی نیستم !

    من خیلی با خودم کلنجار رفتم ، من پسری بودم که اصلا دنبال این کارها نبودم و حالا یک دفه یه دختر خودش اومده بود سراغم !

    نهایت من گفتم باشه چند نوبت حرف میزنیم !

    در صحبت ها من زیاد بدم نیومد ازش اما متوجه شدم که ما از نظر اعتقادی و مذهبی متفاوتیم و گفتم تمام ما به درد هم نمیخوریم . اما ایشون گفت نه من عوض میشم و حجابمو رعایت میکنم و ... .

    خلاصه من سعی کردم کمکش کنم که اعتقاداتشو قوی کنه با حرف زدن و معرفی کتاب .

    هیچ بدی ازش ندیدم فقط گاهی که آهنگ خاصی رو میشنید یا تو بعضی موقعیت ها اشک تو چشماش جمع میشد و حالش یه جوری میشد ، تا این که بعد از 2 ماه یه دفعه گفت که من 1 سال با پسری در ارتباط بودم اما گولم زده و دروغ گفته و الان ترکم کرده چند ماهه !
    منم شوکه شدم واقعا ، یعنی داغون شدم ازین حرفش .
    بعدم گفت که دختر داییش گولش زده و با پسری آشناش کرده و ...
    و الان پشیمونه !

    من یه هفته باز تو شک بودم اما بازم گفتم خدا میبخشه من چرا نبخشم و اون دیگه پشیمونه !
    بخشیدم و ارتباط ادامه پیدا کرد .
    بعد این جریانات من فهمیدم تو فیس بوک با پسری چت کرده و و شماره داده ! بهش گفتم ، گفت هنوز که بین ما چیزی نیست و من آزادم بعد که خودش فهمید چه کار کرده شروع کرد به عذر خواهی .
    بخشیدمش ! گذشت تا نزدیکای عید که باز یک جریان تقریبا مشابه تکرار شد و من دیگه قطع رابطه کردم اما این قدر اومد خواهش و درخواست کرد که گول خورده و تقصیری نداشته باز گذشتم !

    اوضاع خوب بود و ترم اول تموم شد و عید نوروز رسید ! بعد عید من دیگه به خواندم گفتم و رسما رفتیم خواستگاری ! دو جلسه خواستگاری در حد آشنایی اما مخالفت مامان و بابام شروع شد ! یک ظاهر و دو اخلاق و رفتار خیلی خاصه مادرش !

    همه چی متوقف شد و تابستون 91 ما در حد اس ام اس در ارتباط بودیم و من گفتم که مخالفت هست و کاملا اون طرف مامان و باباش کاملا موافق بودن و میگفتن بیاین سری عقد کنیم ! فقط ظاهرن برادر و خواهرش واسه مسائل مذهبی یکم ناراضی بودن که مشکله خاصی نبود .

    ترم جدید شروع شد و من در حال راضی کردنه خانواده ! ما با هم رابطمون خوب بود و ادامه داشت و دیگه همو واسه هم میدونستیم ! دوباره خواستگاری شروع شد اما یکسری رفتار ها و حرکات و حرف هایی مادرش تو جلسه خواستگاری انجام داد که ...
    حتی یک بار مامانش بعد خواستگاری زنگ زد و یه عالمه فحش داد به مامانو بابام !!!!!!!! و قطع کرد !
    و دقیقا یک دقیقه بعدش خوده دختره زنگ زد که مامانم اگه حرفی زد اصلا اهمیت نده و حالش خوب نبوده و ما هر کار کردیم نتونستیم جلوشو بگیریم !
    خیلی اتفاقات افتاد و حرف زده شد و ما 4 جلسه خواستگاری رفتیم .
    اما بی نتیجه حالا یک مشکل دیگه هم اضافه شده بود شرایط مادرش برای داماد ! :

    1- حق طلاق
    2- حق تحصیل
    3-حق کار
    4- حق سکونت
    5- تمام اموال نصف نصف
    6- تهیه جهیزیه بر عهده دو طرف
    7- 500 سکه طلا

    !!!!!!!!!!!

    واقعا شرایطه خنده دار و یک طرفه ای بود . اینم خودش عامله اختلاف بود .

    به هیچ عنوان هم کوتاه نمیومدن ! فقط شاید سکه رو تا 250 قبول میکردن !

    خلاصه محرم و صفر شد و ترم 3 هم تموم شد ! اوایل ترم 4 تو اسفند بود ما کاملا با هم در ارتباط بودیم و کاملا صمیمی و تصمیم داشتیم هر طور شده به هم برسیم ! تا این که من متوجه شدم با یک پسری تو ایستگاه اتوبوس حرف زده و آمار و اطلاعات به هم دادن ! وقتی بهش اعتراض کردم گفت بین ما هنوز چیزی معلوم نیست و من نمیتونم فرصت هامو از دست بدم !
    منم همون لحظه بدنم لرزش گرفت و افتادم زمین و غش کردم و اورژانس اومدو تا ظهرش بیمارستان زیره سرم بودم ! و فقط گریه میردم !!

    از عصرش شروع کرد به اس ام اس دادن که غلط کردم من نمیدونستم این قدر دوستم داری تو ارزشت خیلی زیاده منو ببخش و .... !

    بازم بخشیدمش !

    حتی یک بار دیگه هم رفتیم خواستگاری اما سره شرایط به توافق نرسیدیم . من دیگه گفتم کلا تمام .

    کلی بهم حرف زد که نامردی و دوستم نداری و نمیخوای واسم بجنگی منم با توجه به شرایط هیچ راهی نمیدیم .
    تا اینکه عید 92 شد و من بهش گفتم الان اوضاع خوب نیست اگه حاضری به پام وایستی من پات هستم تا آخرای درس تا مجدد اقدام کنم .
    گفت نمیتونم رو هوا باشام و باید تکلیفم معلوم بشه ! و گفت تا 13 فروردین باید معلوم کنی ! منم گفتم نمیشه .
    خلاصه بعد از عید اوایل اردیهشت 92 بود که فهمیدم از هم اوایل عید با 4 تا پسر در ارتباطه تو فیس بوک و با دو تا قراره حضوری هم گذاشتن !!! و در ارتباطن .

    به دوستاش گفتم که مراقبش باشین که داره میره تو مسیره خیلی بد ! اونام باهاش حرف زده بودن و گفته بوده که من نمیتونم تنها باشم !!!!!!!

    تو درساش هم افت کرده بود ، مامانش بهم زنگ زد ! که هواشو تو درس داشته باش !
    گفتم باشه !!!!

    بهش نزدیک شدم و گفتم از کارات و خبر دارم چرا این کارارو میکنی ! باز کلی گریه کرد وگفت از فشاره تنهایی رفته به این سمت وگرنه جز من کسی رو دوست نداره ! واسش یک شماره جدید خریدم چون اون شماره رو یه عالمه پسر داشتن ! اما گفت الان نمیتونه یک دفه عوض کنه چون مامانش اینا شک میکنن .

    به صورت خیلی محدود با هم در ارتباط بودیم و من تو درساش کمکش میکردم که گفت برگد پیشم ما میتونیم با هم باشیم و به نتیجه برسیم که من گفتم بزار فکر کنم !
    یه تاریخی رو معلوم کردیم که من فکر کنم و تصمیمو بگم بهش ! دقیقا دو روز مونده بود به اون تاریخ دیدم تو فیس بوک با یک پسر دوست شده و شماره داده و چت کردن ! بهش گفتم و گفتم شماره تلفنت نجسه ! تو به این کارا عادت کردی !

    دیگه گریه زاری شروع شد ، بلافاصله شماره تلفنشو عوض کرد ، تمام دوستای فیس بوک رو پاک کرد !
    گفت دیگه توبه کردم و دارم نماز میخونم مرتب !
    اما من دیگه خسته شده بودم از کاراش ، آخه خودم اصلا همچین پسری نبودم و تو زندگیم با هیچ دختری نبودم جز همین . تابستون 92 شروع شد ، یعنی حدود 3 ماه پیش !

    گفتم من دیگه نیستم ولی تو اگه واقعا توبه کردی این سه ماه تابستون رو تمرین کن ببین میتونی نری سمته این کارا یا نه !
    گفت باشه من اول به خودم بعدم به همه ثابت میکنم و خودمم از این کارا بدم میاد .

    شاید 10 روز گذشت و ما هنوز بعد از امتحانات میرفتیم دانشگاه که دیدم با یک پسری اومده دانشگاه !!!!!!!!!!

    من ته دلم واقعا دوست داشتم بتونه توبه کنه و درست بشه ، واسه همینم شکه شدم حتی دوستاش هم شکه شدن !
    من بهش گفتم این که گفت از دوستانه خانوادگی که منو دوست داره و خواسته باهم آشنا بشیم که بیاد خواستگاری !!

    قلبم شروع به تپیدن کرد ، از طرفی کلی هم بهش گفتم این طرز آشنایی که خانوادت در جریان نیستن چه معنا داره !

    این اتفاق در حالی بود که به من گفته بود توبه کردم و فقط تو دوست دارم و تلاشمو میکنم .

    من نمیدونم چم شد ! شاید به خودم گفته بودم که این دختر درست میشه و بهش میرسم ! خیلی بی فکر بودم با این همه بلایی که سرم اورده بود بازم نمیتونستم ازش متنفر باشم !

    مامانش بهم زنگ زد و قرار ملاقات گذاشت ! گفت دخترم داره نماز میخونه و تو رو خیلی دوست داره ! گفت اگر تو هم دوستش داری من قول میدم که تا آخر درستون به پات بمونه !!! منم گفتم باید فکر کنم !

    دقیقا روز بعد دختره بهم گفت پسره گفته که هفته دیگه به مامانش میگه و میان خواستگاری ! واقعاحالم بد شد گفتم خواهشا ردش کن و پام وایستا کلی ازش خواهش کردم اما گفت نمیتونه مگر من زودتر اقدام کنم چون اگر اونا بیان ممکنه جواب بدن !!!!

    حالا تو همین روزا مامنش بهم زنگ زد که من تو رو دوست دارم و میخوام تو دامادم بشی اگر دخترم و میخوای سری تر اقدام کن !!!!!!!!!!

    گفتم شما که به من گفتیم اگه من اوکی باشم دخترتون تا آخر درس به پای من میمونه ! گفت الان شرایط تغییر کرده !!!!

    این جوری شد که من داغون شدم !
    من یه بازیچه بودم واسه این دختر و خانوادش !
    دیگه همه چی رو تموم کردم کامل تا همین الان !

    اما فهمیدم که اون خواستگارش منتفی شده و بی خواستگار مونده ! از چند روز بعدش باز شروع کردبه اس ام اس دادن منم جواب نمیدادم ، گفت اومده دمه دره خونمون به گریه کردن ! هم خواهش و التماس که من برگردم ، حتی مامانو باباش اومدن اداره ی بابام که من برگردم و این وصلت سر بگیره !

    اما من دیگه تموم بودم !

    وقتی دیگه کاملا ناامید شد ، دیگه اس ام اس هم نمیداد ، اما من تو فیس بوک حرکاتش رو دنبال میکردم میخواستم ببینم چه میکنه ! که دیدم تو تابستون باز با چند تا پسر جدید ارتباط برقرار کرد !!!!!!

    اما دیگه واسم مهم نبود و تازه مطمئن تر شدم از تصمیمم ! حالا دو هفته ی که دانشگاه باز شده و من کاملا عادی برخورد میکنم اما 5 روزه شروع کرده به اس ام اس دادن که من دوست دارم و چرا ازم دوری میکنی ! برگرد و من فقط تو رو میخوام ! منم جواب نمیدام دو روز پیش تو محوطه جلومو گرفت و گفت چرا جواب نمیدی من و میخوای یا نه ؟ منم گفتم دیگه نه شروع به گریه کرد حالا وسطه دانشگاه !!!

    و بهش گفتم که میدونم تو بازم حتی الان با چند تا پسر در ارتباطی ! بلافاصله گفت همه رو پاک کردم و اونا اصلا واسم مهم نیستن !

    الانم همش اس ام اس میده که میدونم مقصرم اگه تو از اشتباهاتم بگذری حاضرم واست بمیرم ! و بدونه تو نمیتونم ، من قلبم واسه تو میتپه ، من جوونی کردم ، و ..... !

    واقعا دیگه کلافه شدم ، صبحا اس ام اس میده که صبحت بخیر به یادتم و حرف های عاشقانه ، شب ها هم همین طور !

    نمیدونم چه کارش کنم دیگه !
    هر روزم میبینیم همو !

    خیلی خلاصه کردم اتفاقات رو ، امیدوارم در درجه اول یه تجربه بشه واسه پسرای دیگه ، و بدونن که همیشه این نیست که پسرا دخترا رو گول بزنن و بازیشون بدن گاهی وقتا یه دختر خودش ممکنه بیاد سمتتون ، که ای کاش سمت من نمیومد !
    و دوم هم این که اگر کسی چیزی به ذهنش میرسه بگه ، خانم ها بگن با همچین دختری چکار باید کرد . ممنون

    ضمنا واسه این که شناسایی نشم مجبورم تا چند روز آینده درخواست بدم که این مطلب حذف بشه !

  2. کاربر روبرو از پست مفید sobhan13 تشکرکرده است .

    behroozsh (چهارشنبه 06 آذر 92)

  3. #2
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    جمعه 08 آذر 92 [ 01:05]
    تاریخ عضویت
    1392-4-31
    نوشته ها
    100
    امتیاز
    359
    سطح
    7
    Points: 359, Level: 7
    Level completed: 18%, Points required for next Level: 41
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    31 days registered250 Experience Points
    تشکرها
    140

    تشکرشده 190 در 74 پست

    Rep Power
    0
    Array
    سلام
    چقدر زیاد بود !
    اول اینکه خب خط موبایلتونو عوض کنید ! اصلا ی مدت موبایل نداشته باشید که دیگه نتونه بهتون مسیج بده ! شما هم بدتون نمیاد اون هر روز اس ام اس بده و ابراز علاقه کنه ! اگه بدتون میومد خط خودتونو عوض میکردید !

    دوم اینکه مطلبی که نوشته بشه پاک نمیشه تو این سایت ,یعنی فکر نمی کنم پاک کنن !

  4. 8 کاربر از پست مفید violet تشکرکرده اند .

    nana0cute (چهارشنبه 17 مهر 92), paradise92 (جمعه 19 مهر 92), rainbow69 (یکشنبه 05 آبان 92), setareh 1390 (چهارشنبه 17 مهر 92), sobhan13 (چهارشنبه 17 مهر 92), yasi_20 (جمعه 19 مهر 92), اشنای قدیمی (جمعه 26 مهر 92), شیدا. (چهارشنبه 17 مهر 92)

  5. #3
    عضو پیشرو

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 07 خرداد 99 [ 14:53]
    تاریخ عضویت
    1391-12-22
    نوشته ها
    4,428
    امتیاز
    70,050
    سطح
    100
    Points: 70,050, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    OverdriveSocialTagger First ClassVeteran50000 Experience Points
    تشکرها
    14,753

    تشکرشده 14,732 در 3,979 پست

    حالت من
    Khonsard
    Rep Power
    790
    Array
    چقدر طولانی!!

    هفته ای سه تا پسر می اومد تو داستان و می رفت

    آقا ول کن این دختر را و خانواده آشفته تر از خودش را .

    مامانش زنگ زد به خانواده ات همه چی گفت و بعد می گی برم خواستگاریش؟؟؟

    اون پسره که باهاش اومده دانشگاه و گفته خواستگارمه و از اونطرف مامانه زنگ زده که زود اقدام کن که این داره می آد خواستگاری،
    همه اش فیلم بوده واسه این که شما قبول کنی و بری خواستگاری.
    وقتی هم نرفتی می گه اون منتفی شد.

    گولشون را نخور.
    خودت را هم ننداز تو مخمصه یک عمر سرو کله زدن با این دیوانه ها !

  6. 16 کاربر از پست مفید شیدا. تشکرکرده اند .

    behroozsh (چهارشنبه 06 آذر 92), meinoush (جمعه 19 مهر 92), nana0cute (چهارشنبه 17 مهر 92), Parsa1 (چهارشنبه 17 مهر 92), rainbow69 (یکشنبه 05 آبان 92), rozaneh (جمعه 19 مهر 92), setareh 1390 (چهارشنبه 17 مهر 92), shabnam z (دوشنبه 28 بهمن 92), sobhan13 (چهارشنبه 17 مهر 92), tamanaye man (جمعه 26 مهر 92), کامران (جمعه 26 مهر 92), کاغذ بی خط (جمعه 17 آبان 92), yasi_20 (جمعه 19 مهر 92), آزرم (چهارشنبه 17 مهر 92), اشنای قدیمی (جمعه 26 مهر 92), سپیدقلب (جمعه 10 آبان 92)

  7. #4
    Banned
    آخرین بازدید
    دوشنبه 11 آذر 92 [ 14:13]
    تاریخ عضویت
    1392-7-13
    نوشته ها
    19
    امتیاز
    162
    سطح
    3
    Points: 162, Level: 3
    Level completed: 24%, Points required for next Level: 38
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class31 days registered100 Experience Points
    تشکرها
    9

    تشکرشده 22 در 15 پست

    Rep Power
    0
    Array
    منم همون لحظه بدنم لرزش گرفت و افتادم زمین و غش کردم و اورژانس اومدو تا ظهرش بیمارستان زیره سرم بودم ! و فقط گریه میردم !!
    اخه برادر من به نظرتون اصلا ارزششو داره آدمی که معلوم نیست چیش راسته چیش دروغ.تازه شما این چند تا رو با چشم خودت دیدی معلوم نیست چند تای دیگه رو کجا جا داده-فراموشش کنید

  8. 3 کاربر از پست مفید کیمیا نجات تشکرکرده اند .

    Parsa1 (چهارشنبه 17 مهر 92), sobhan13 (چهارشنبه 17 مهر 92), اشنای قدیمی (جمعه 26 مهر 92)

  9. #5
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    سه شنبه 02 خرداد 96 [ 08:11]
    تاریخ عضویت
    1392-1-27
    نوشته ها
    221
    امتیاز
    4,855
    سطح
    44
    Points: 4,855, Level: 44
    Level completed: 53%, Points required for next Level: 95
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First Class1000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    129

    تشکرشده 303 در 118 پست

    Rep Power
    34
    Array
    سلام
    به نظرم این خانم اصلا تعادل روحی ندارند احتمالا مشکل روحی داره.
    به نصیحت دوستمون گوش بده خط رو عوض کن و بی خیالش شو حتی اگه تو دانشگاه جیغ و داد هم راه انداخت توجه نکن و عادی از بغلش رد شو اونی که این وسط می بازه خودشه چون خودش داره ابروی خودش رو میبره.اینجور دخترها اگه به رفتاراشون واکنش نشون بدی بیشترش میکنن پس سعی کن اصلا واکنشی نشون ندی.
    برای ازدواج هم اصلا روش حساب نکن

  10. 7 کاربر از پست مفید setareh 1390 تشکرکرده اند .

    del (سه شنبه 23 مهر 92), meinoush (جمعه 19 مهر 92), paradise92 (جمعه 19 مهر 92), Parsa1 (چهارشنبه 17 مهر 92), sobhan13 (چهارشنبه 17 مهر 92), tamanaye man (جمعه 26 مهر 92), اشنای قدیمی (جمعه 26 مهر 92)

  11. #6
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    یکشنبه 17 مرداد 00 [ 08:21]
    تاریخ عضویت
    1392-7-04
    نوشته ها
    91
    امتیاز
    7,616
    سطح
    58
    Points: 7,616, Level: 58
    Level completed: 33%, Points required for next Level: 134
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second ClassVeteran5000 Experience Points
    تشکرها
    94

    تشکرشده 160 در 69 پست

    Rep Power
    0
    Array
    این خانواده به طرز واضحی مشکل دارن اصلا شک نکن خطت رو عوض کن
    به این دخترخانم هم دیگه محل نذار ..مادرشون هم به عبارت خیلی ساده فکر کردند بلانسبت شما هالو گیر اوردن ...
    مادر این دخترخانم می خواد از شما اینهمه امتیاز بگیره از اونور هم به مادر و پدر شما که شما از گوشت و خونشون هستید توهین هم کرده حالا ما دوحالت داریم:1-یا این خانم تعادل روانی داره منتها از لحاظ فرهنگی خیلی سطح پایینه 2- یا این خانم تعادل روانی نداره
    درمورد دوست شما ,من به شخصه با کسانی که دوست پسر یا دوست دختر دارن مشکلی ندارم ولی این دخترخانم همزمان با چند نفر دیگه بجز شما می پره همزمان هم می خواد شما رو توی آب نمک نگه داره چون واقعا نمی دونه دنبال چی هست و از زندگی چی می خواد
    مادرشون هم که از پس دخترش برنمیاد هی زنگ می زنه به شما...این ماجرای خواستگار رو هم واسه گرم کردن تنور به شما گفتن اگه واقعا شما رو به دامادی قبول داشتن به خانواده ی شما بی احترامی نمی کردن و منتظر جور شدن شرایط شما می موندن..می تونی با همچین دختر و خانواده ای کنار بیای؟؟؟خداییش دارند توی روز روشن از شما سواستفاده می کنند و روان شما رو بهم میریزند که چی؟

  12. 4 کاربر از پست مفید nana0cute تشکرکرده اند .

    meinoush (جمعه 19 مهر 92), Parsa1 (چهارشنبه 17 مهر 92), sobhan13 (چهارشنبه 17 مهر 92), tamanaye man (جمعه 26 مهر 92)

  13. #7
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    دوشنبه 29 شهریور 00 [ 00:15]
    تاریخ عضویت
    1390-2-04
    نوشته ها
    909
    امتیاز
    16,852
    سطح
    83
    Points: 16,852, Level: 83
    Level completed: 1%, Points required for next Level: 498
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second ClassVeteran10000 Experience Points
    تشکرها
    4,315

    تشکرشده 3,200 در 813 پست

    Rep Power
    115
    Array
    سبحان عزیز

    اگردرست بخاطر بیارم شما 2 سال پیش تازه وارد دانشگاه شده بودی و اینجا از دوستان راهنمایی خواستی

    در مورد یکی از همکلاسیهات که مرتب پیام میده و میخواد باهم بیشتر آشنا شوید اکثر دوستان شما را منع کردند

    ولی متاسفانه شما گوش نکردی و 2 سال انرژی و وقتت را تلف کردی 4 ماه پیش هم مشورت خواستی

    و دوستان منعت کردند گوش نکردی امیدوارم اینبار به خودت بیای و راهی رو که پایانش معلوم هست دوباره نروی

    نمیدونم تا کی میخوای ادامه بدی این بازی رو

    ولی باز امیدوارم یک نگاه عمیق و عاقلانه به ساعات و لحظاتی بکنی که طی کردی

    ولی برای شما جز شک و تردید - حس منفی - وابستگی

    و تپش قلب و سرم و فحش به خانواده و .... نداشته
    ویرایش توسط sanjab : چهارشنبه 17 مهر 92 در ساعت 15:35

  14. 7 کاربر از پست مفید sanjab تشکرکرده اند .

    behroozsh (چهارشنبه 06 آذر 92), meinoush (جمعه 19 مهر 92), Parsa1 (چهارشنبه 17 مهر 92), sobhan13 (چهارشنبه 17 مهر 92), tamanaye man (جمعه 26 مهر 92), پلور (چهارشنبه 17 مهر 92), اشنای قدیمی (جمعه 26 مهر 92)

  15. #8
    در انتظار تایید ایمیل ثبت نام
    آخرین بازدید
    دوشنبه 19 آبان 93 [ 11:18]
    تاریخ عضویت
    1392-3-26
    نوشته ها
    1,155
    امتیاز
    3,537
    سطح
    37
    Points: 3,537, Level: 37
    Level completed: 25%, Points required for next Level: 113
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Overdrive1000 Experience PointsTagger First Class1 year registered
    تشکرها
    153

    تشکرشده 2,575 در 920 پست

    Rep Power
    0
    Array
    اول از همه بی خبر خط تلفن را عوض می کنی و به هر کس این شماره جدید را دادید می گویید شماره شما را به هیچ کسی ندهند. اگر خط جدیدت را پیدا کرد و اس ام اس داد یا زنگ زد خیلی رک و محکم به او می گویی : از اول هم اشتباه کردم و حالا هم می خواهم این اشتباه را برای همیشه پاک کنم. اگر هم برایم مزاحمت درست کنی از طریق قانونی اقدام می کنم.

    - - - Updated - - -

    اگر هم توی دانشگاه دنبالت آمد اصلا نگاهش هم نکن. حتی اگر جلوی شما را گرفت نگاهش نکن و راهت را عوض کن . حتی اگر خودش را هم زد و جیغ و داد هم راه انداخت عکس العملی نشان نده.

    - - - Updated - - -

    اگر هم توی دانشگاه دنبالت آمد اصلا نگاهش هم نکن. حتی اگر جلوی شما را گرفت نگاهش نکن و راهت را عوض کن . حتی اگر خودش را هم زد و جیغ و داد هم راه انداخت عکس العملی نشان نده.
    ویرایش توسط نوروزیان. : چهارشنبه 17 مهر 92 در ساعت 15:34

  16. 3 کاربر از پست مفید نوروزیان. تشکرکرده اند .

    sobhan13 (چهارشنبه 17 مهر 92), tamanaye man (جمعه 26 مهر 92), فرانک بانو (پنجشنبه 18 مهر 92)

  17. #9
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 23 بهمن 92 [ 11:43]
    تاریخ عضویت
    1392-3-01
    نوشته ها
    191
    امتیاز
    909
    سطح
    16
    Points: 909, Level: 16
    Level completed: 9%, Points required for next Level: 91
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class3 months registered500 Experience Points
    تشکرها
    67

    تشکرشده 218 در 126 پست

    حالت من
    Mehrabon
    Rep Power
    30
    Array
    هر چي كه به اخر ميرسيد ميگفتم الانه ازدواج كنن !!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!دختر قحطه مگه وسط دانشگاه گريه!!!!!!!!!!!!!!!!!من اينكارو بكنم از كره زمين كوچ ميكنم

  18. 3 کاربر از پست مفید gisu تشکرکرده اند .

    sobhan13 (چهارشنبه 17 مهر 92), tamanaye man (جمعه 26 مهر 92), مهرااد (چهارشنبه 17 مهر 92)

  19. #10
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    یکشنبه 09 مهر 02 [ 23:10]
    تاریخ عضویت
    1391-1-16
    محل سکونت
    همین نزدیکی
    نوشته ها
    174
    امتیاز
    11,959
    سطح
    71
    Points: 11,959, Level: 71
    Level completed: 78%, Points required for next Level: 91
    Overall activity: 99.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second ClassSocialVeteran10000 Experience Points
    تشکرها
    825

    تشکرشده 868 در 166 پست

    Rep Power
    44
    Array
    به نام خدا
    سلام
    راستش قصه طولانی زندگی دوساله شما من رو یاد این جک میندازه که : "یکی میره آمپول پنسیلین بزنه ، تزریقاتی ازش میپرسه آخرین بار کی پنسیلین زدی؟ اون هم میگه همین دیروز! ... بعد از تزریق طرف میره توی شوک ، بعد از اینکه به هوش میاد بهش میگند تو که گفتی دیروز تزریق داشتی که؟ اون هم میگه : آره آخه دیروز هم همینطوری شدم!!!"

    پسر خوب الان حالت خوبه؟ یا هنوز توی شوکی؟ من جای تو بودم میرفتم همین الان جلوی آینه یک کشیده محکم نثار خودم میکردم!

    توی نوشته هات گفتی که مذهبی هستی! از مظلومیت دین خدا همین بس که آدمهایی برچسب مذهبی بودن به خودشون میزنند که عقل رو که بزرگترین ودیعه خدا به انسان هستش رو گذاشتن کنار و خود رو به تجاهل میزنند! آخه کجای دین گفته شده شما داییه مهربان تر از مادر برای این دختر(یا شایدم زن!) نامحرم بشید!!!!؟؟؟؟؟

    برادر من به خودت بیا! ببین اگه ازدواج کردی بازم روت میشه بیایی اینجا و این نوشته های خودت رو بخونی؟؟!!

    حیای دختر امانتی هست در دست اون ، که اگه از بین بره توی قانون الهی ظاهرا هرگز دوباره به کسی عطاش نمیکنند! این رفیق شما که خودش سه سوت به حراجش میزاره بازم شما داری در موردش بعنوان چی فکر میکنی؟ زن آیندت و یا دوست دختر نیازمند کمک فعلی؟ هر دوشون برای یک پسر عاقل چندش آوره. شما رو نمیدونم!

    .
    در پناه حق.
    گر در طلب منزل جانی ، جانی / گر در طلب لقمه نانی ، نانی
    این نکته رمز اگر بدانی ، دانی / هر چیز که در جستن آنی ، آنی
    مولانا
    ویرایش توسط Aram_577 : چهارشنبه 17 مهر 92 در ساعت 16:18

  20. 8 کاربر از پست مفید Aram_577 تشکرکرده اند .

    del (سه شنبه 23 مهر 92), sobhan13 (چهارشنبه 17 مهر 92), tamanaye man (جمعه 26 مهر 92), مهرااد (چهارشنبه 17 مهر 92), اشنای قدیمی (جمعه 26 مهر 92), دختر مهربون (چهارشنبه 17 مهر 92), سپیدقلب (جمعه 10 آبان 92), شمیم الزهرا (شنبه 18 آبان 92)


 
صفحه 1 از 7 1234567 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 02:51 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.