به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

نمایش نتایج: از شماره 1 تا 10 , از مجموع 18

Threaded View

  1. #1
    عضو کوشا آغازکننده

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 24 تیر 94 [ 05:14]
    تاریخ عضویت
    1391-10-04
    نوشته ها
    284
    امتیاز
    3,610
    سطح
    37
    Points: 3,610, Level: 37
    Level completed: 74%, Points required for next Level: 40
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First Class1000 Experience Points1 year registered
    تشکرها
    517

    تشکرشده 294 در 168 پست

    Rep Power
    40
    Array

    New2 همسرم با رفت و آمد من و مادرم با هم مشکل داره

    سلام

    نمیدونم چرا همسرمن انقدر روی رفت و آمد من با مادرم حساسه

    الان 7 ماهه که ازدواج کردیم و توی این 7 ماه شاید من فقط 4-5 بار اون هم مواقعی که همسرم سرکار هست با مامانم رفتم بیرون . مظورم اینه که از اون دخترایی نیستم که بعد ازدواج هنوزم مثل مجردی هاشون همه کارها و برنامه هاشون با مادرشون انجام میشه و یا اینکه از وقت دو نفری خودشون و همسرشون میزنن تا به برنامه هاشون برسن

    خواهر شوهرم حتی خریدای عیدش رو هم با مادرش انجام میده هیچ زندگی مشترکی با شوهرش ندارن و به نظر من همه زندگیشون رو مادر شوهرم در جریانه .من حتی دعواها و بحثامون رو هم نذاشتم خونوادم مطلع بشن و خیلی به شوهرم احترام میذارن

    مثلا چند روز پیش مادرم بهم تلفن زد که میخواد بره دندون پزشکی و از اونجایی که منم مدتیه دچار دندون درد شد اگه خواستم باهاش برم . وقتی به همسرم گفتم گفت مگه من خودم بلد نیستم برای تو نوبت بگیرم که مامانت این کارو میکنه؟ و اینکه مامانت زیادی داره توی زندگی ما دخالت میکنه اون روز توی اداره هم ناراحتی براش پیش اومده بود اما من اصلا انتظار نداشتم این حرف رو بزنه.

    خیلی مواقع شده مامانم در مورد وضع ظاهری خونمون نظر داده و گفتم شوهرم اینجوری دوس نداره و دیگه الان مامانم کلا کاری با زندگیم نداره منم ادمی نیستم که اجازه بدم توی مسائل زندگیم کسی دخالت میکنه برای همین حرف نا حق که میشنوم خیلی زد عصبانی میشم و جوش میارم

    یا اگه حالم بد باشه یا جاییم درد بکنه نهایت محبتش اینه که میگه الهی بمیرم!!! حالا اگه همون شب بریم خونه ما و همبنجوری به مامانم بگم که فلان جام چند روزه درد میکنه بهم میگه تو اومدی اینجا که مامانت نازتو بکشه و خوبت کنه!!!

    در صورتی که امان از مامان خودش و محبتاش یه جوری قربون صدقه ی دوتا بچه هاش میره و بغلشون میکنه و هر روز بهشون زنگ میزنه که فکر میکنی بچه 4-5ساله اند

    از این موردا زیاد داشتم و دارم

    ضمن اینکه من خودم اصلا حساسیت روی رفتار خونوادش نداشتم و ندارم و تا بحال حتی یک مورد هم پیش نیومده که بهش بگم چرا مادرت اون رفتار رو داشت و فلان حرف رو زد اونم فکرکرده پیش خودش که حتما خونوادش خیلی رفتار و حرفاشون خوبه که من چیزی نمیگم

    حالا موندم چی کار کنم؟ باهاش حرف بزنم؟ میترسم باهاش صحبت کنم بد تر بشه حساسیتش یا اینکه فکر کنه من خونوادم برام مهمتر از اونه

    آخه یه دختر یا پسر با ازدواجشون که خونوادشون رو طلاق نمیدن که . من اگه زن اونم دختر خونوادم هم هستم و طبیعیه اگه گاهی وقتا اونم نه زیاد دلم بخواد با مادرم باشم یا حتی اونا به فکر من باشن
    ویرایش توسط ساحل75 : دوشنبه 02 اردیبهشت 92 در ساعت 03:17

  2. کاربر روبرو از پست مفید ساحل75 تشکرکرده است .

    rozaneh (دوشنبه 02 اردیبهشت 92)


 

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 20:06 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.