به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 1 از 2 12 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 1 تا 10 , از مجموع 12
  1. #1
    عضو همراه آغازکننده

    آخرین بازدید
    یکشنبه 10 فروردین 93 [ 12:48]
    تاریخ عضویت
    1388-1-03
    نوشته ها
    1,249
    امتیاز
    16,138
    سطح
    81
    Points: 16,138, Level: 81
    Level completed: 58%, Points required for next Level: 212
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    SocialVeteran10000 Experience Points
    تشکرها
    8,122

    تشکرشده 8,124 در 1,482 پست

    حالت من
    Vaaaaay
    Rep Power
    141
    Array

    بغض های گاه و بیگاه

    سلام به دوستان عزیزم..

    امیدوارم همه شما خوب باشید و امیدوارم که بتونم مثل همیشه با کمک شما بر این مشکل غلبه کنم..
    برای دوستان جدیدم می گم که به احتمال زیاد تاپیک های قبلی منو نخوندن تا کمی با خصوصیات من اشناتر بشن تا ان شالله بتونم از تجربه های خوبشون استفاده کنم...
    من سارا بانو..ازدواج کردم و خدا رو شکر کاملا از زندگیم راضیم و با هیچکس فعلا مشکلی ندارم نه در زندگی شخصیم ..نه در شغل....و خدا رو شکر مشکلات رو با لطف خدا و کمک همین تالار و ذوستان حل کردم..من دختر احساساتی هستم که روزی که عضو تالار شدم پر از ایراد بودم و که با صبر و تلاش..کمک خدا و دوستان در تالار تونستم ارام ارام خودسازی کنم و الان هم عنان احساسم تا حد زیادی دستمه...



    و اما مشکل....

    نمی دونم اصلا چرا این طور شدم..و هرچی فکر می کنم نمی فهمم می تونه ریشه اون در چی باشه..من به صورت مدام بغض می کنم و اشک تو چشمام حلقه می زنه ....خیلی زیاد شاید روزی 20 بار ..به کوچکترین خوشی..به کوچکترین دیدن شادی ها..وقتی به صورت مامانم یا بابام ..یا خواهرهام و یا همسرم نگاه می کنم بغض می کنم ...ناراحتی ندارم ..مشکلی هم ندارم..هیمن طور خود به خودی ایجاد میشه..تا یک سریال می بینم...یک صحنه خاص ببینم ...مدام ایجاد میشه ..تو خیابون..تو اوج خندیدن...تو اوج یک اهنگ شاد ...نمی دونم چرا..وقتی به خدا فکر می کنم..وقتی به عادت هر شب دعا می کنم برای همه و تسبیحات اربعه می خونم...نمی دونم اصلا چمه....نمی دونم شاید چون تا مدت دیگه از مملکتی که عاشقشم میرم این طورم....نمی دونم..ولی این بغض امان منو بریده...داره از درون پیرم می کنه..الان می خندم ولی درونم بغضه..نمی دونم واقعا منشا اون کجاست...ولی داره دیوونم می کنه..الان تو همین 1 ساعت اخیر بدون اغراق 6-7 بار بغض کردم..

    ایا می تونم بفهمم چرا و چگونه می تونم باهاش مبارزه کنم؟
    پیشاپیش از راهنمایی تک تک شما ممنونم......

    سارا بانو



  2. 12 کاربر از پست مفید سارا بانو تشکرکرده اند .

    سارا بانو (شنبه 13 آبان 91)

  3. #2
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 21 دی 91 [ 11:29]
    تاریخ عضویت
    1389-4-19
    نوشته ها
    302
    امتیاز
    4,259
    سطح
    41
    Points: 4,259, Level: 41
    Level completed: 55%, Points required for next Level: 91
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    299

    تشکرشده 302 در 134 پست

    Rep Power
    44
    Array

    RE: بغض های گاه و بیگاه

    سلام
    من فکر میکنم ناشی از همون رفتن به خارج و دل کندن از اینجاست!
    که یه نوعی نگرانی و دور شدن از خانواده خوشیها خاطرات و .......
    رفنتون همیشگیه یا برای ادامه تحصیل یا.....
    به هر حال احساساتتون فوران کرده!
    یکم محکم باشید

  4. 8 کاربر از پست مفید hektor تشکرکرده اند .

    hektor (دوشنبه 01 آبان 91)

  5. #3
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    یکشنبه 10 دی 02 [ 10:23]
    تاریخ عضویت
    1391-5-02
    نوشته ها
    1,285
    امتیاز
    24,091
    سطح
    94
    Points: 24,091, Level: 94
    Level completed: 75%, Points required for next Level: 259
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second ClassSocialVeteranOverdrive10000 Experience Points
    تشکرها
    3,682

    تشکرشده 4,954 در 1,249 پست

    Rep Power
    223
    Array

    RE: بغض های گاه و بیگاه

    نقل قول نوشته اصلی توسط سارا بانو
    نمی دونم شاید چون تا مدت دیگه از مملکتی که عاشقشم میرم این طورم....نمی دونم..ولی این بغض امان منو بریده...داره از درون پیرم می کنه..الان می خندم ولی درونم بغضه..نمی دونم واقعا منشا اون کجاست...ولی داره دیوونم می کنه..الان تو همین 1 ساعت اخیر بدون اغراق 6-7 بار بغض کردم..
    سلام بر سارا بانوی عزیز

    سارا جان اول بگم تو حال احوال پستت رو دیدم خیلی بانمک بود این تصاویر رو ازکجا میاری اینقدر با نمک هستند!

    در مورد مشکلت جوابت توی سوالت هست شما ظاهرا داری مهاجرت میکنی پس تمام افرادی که کنارشون هستی رو موقت میبینی مادرت هست خواهرت هست بچه خواهرت داره به دنیا میاد ولی موضوع اینه که شما دیگه قراره نباشی خوب برات به مفهوم از دست دادن دیدن همه این آدمهاست برای همین دل نازک شدی!

    من تو یک برهه از زمان این شرایط رو تجربه کردم البته نه به شدت شما

    ماجرای من این بود که در دانشگاه شهر خودم به عنوان بورسیه هیات علمی پذیرفته شده بودم و رقیبم یک باره با یک پارتی بازی کنارم زد اولش رد شده بود با پارتی بازی پرونده اومد بالا البته من هم پارتی بزرگتر از اون داشتم ولی چون معتقد بودم کسی که با پارتی بازی بره سر کار تا آخر عمر حقوقش حلال نیست علی رغم پیشنهاد اطرافیانم از این شخص استفاده نکردم حتی خودش چند بار ازم خواست که کمکم کنه و من قبول نکردم وقتی فهمیدم که دیگه دیر شده بود

    بعدش همیشه غمگین بودم چون نزدیکی به شهرم و خانوادم و همه فامیل دیگه اتفاقی بود که قرار بود نیفته همه رو از دست رفته میدیدم این بغضی که میگی رو من هم داشتم شاید باورت نشه ولی دو سه سالی ناراحت بودم و اولش همش حالتهای شما رو داشتم

    در مورد من یه شوک برام اتفاق افتاد تا این حالت برطرف شد یک تصادف وحشتناک که یک تریلی اومد روی ماشین ما فقط شانس آوردیم یک بار که زد پیچید به سمت پیاده رو ولی بعدش پشت تریلی اومد روی ماشین ما شانس دیگه این بود که بار نداشت وگرنه ماشین ما له تر از این میشد و ما هم دسته جمعی به دیار باقی میرفتیم با تمام این اوصاف هرکسی ماشین ما رو میدید باورش نمیشد کسی زنده مونده باشه خانواده من هم توی ماشین بودند

    بعد از این اتفاق دنیا رو خیلی کوچکتر از این میدیدم که بخوام برای یه همچین مواردی انقدر غصه و افسوس بخورم بعدش تصمیم گرفتم محکم باشم و برای عمری که معلوم نیست چند سال دیگه باشه یا حتی چند روز دیگه انقدر غصه نخورم و همون راه خودم رو که پایمال نکردن حق انسانهای دیگه بود ادامه بدم حتی در سخت ترین شرایط...

    امیدوارم این تجربه شخصی من بتونه یه کمک کوچک باشه برات



    پست من با پست هکتور همزمان شد و تا حدی تکراری

  6. 14 کاربر از پست مفید فکور تشکرکرده اند .

    فکور (دوشنبه 01 آبان 91)

  7. #4
    عضو فعال

    آخرین بازدید
    یکشنبه 18 مرداد 94 [ 14:38]
    تاریخ عضویت
    1387-6-12
    محل سکونت
    همدردی
    نوشته ها
    2,295
    امتیاز
    31,060
    سطح
    100
    Points: 31,060, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 10.0%
    دستاوردها:
    VeteranSocial25000 Experience Points
    تشکرها
    11,614

    تشکرشده 12,542 در 2,269 پست

    Rep Power
    256
    Array

    RE: بغض های گاه و بیگاه

    سلام دکتر عزیز کلبه همدردی

    خیلی خوشحالم که دوباره شما رو تو تالار می بینم.

    "هرچی فکر می کنم نمی فهمم می تونه ریشه اون در چی باشه"

    منشا اصلی تو بسیار احساسی بودن شماست ، در دراز مدت و صرف نظر از اینکه چه رخدادی در زندگی تون قراره اتفاق بیفته (مثل خارج رفتن) ، باید تمرین کنید ، تمرین اینکه از دوز احساستون کم کنید.
    اینو یادتون باشه شما رو بقیه هم تاثیر می ذارید و مطمئن باشید کسی (هر چه نزدیکتر بیشتر) از بغض و اشک شما خوشحال نمیشه. مثلا اگه دوس دارید که همسرتون ، مادر یا پدرتون وقتی شما رو می بینند خوشحال بشن قطعا دیدن صورت بشاش و شاد خوشحال شون می کنه و بغض ولو خیلی خیلی آرام اونها رو نگران می کنه.
    پس حساسیت هاتون رو کم کنید ، تصورات احساسی رو تعدیل کنید ، نگران آینده نباشید و... تا بتونید بر این حس تون غلبه کنید.

    دلتون شادو لب تون خندون

  8. 10 کاربر از پست مفید baby تشکرکرده اند .

    baby (دوشنبه 01 آبان 91)

  9. #5
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 26 مهر 97 [ 09:20]
    تاریخ عضویت
    1390-5-27
    نوشته ها
    1,398
    امتیاز
    13,057
    سطح
    74
    Points: 13,057, Level: 74
    Level completed: 52%, Points required for next Level: 193
    Overall activity: 11.0%
    دستاوردها:
    Social1000 Experience PointsVeteran10000 Experience Points
    تشکرها
    8,610

    تشکرشده 8,998 در 1,493 پست

    Rep Power
    155
    Array

    RE: بغض های گاه و بیگاه

    سلام سارا بانوی عزیز

    ضمن تایید حرفهای دوستان خوبم جناب baby ، فکور عزیز و جناب hektor اومدم بگم این تاپیک ستاره که خیلی به درد

    من خورد. امیدوارم با عمل به دستورات این تاپیک به قول فرشته تیزی احساساتت رو بگیری و از احساس محوری و

    هیجان محوری به سمت منطق پیش بری!



    چگونگر کنترل و تعدیل احساسات زجر آور

    مدیریت احساسات و چندگام برای تسلط بر عواطف


    آدم های احساساتی دائم به احساسشون اجازه میدن که با یک بغض از هیجان زیاد (چه شادی و چه غم) زندگیشون

    رو مختل کنه و کلافه. اما اگر همین احساس درست هدایت بشه به قول جناب baby و تحت سیطره منطق بره بسیار

    هم خوبه و از شما یک شخص قوی و با صلابت میسازه که دیگران میتونن بهش تکیه کنن در نا ملایمات!

    ضمنا تو قبلا هم تاپیکی مشابه این داشتی. آیا به توصیه های آنی عمل کردی و تونستی احساساتت رو کنترل کنی؟

    فکر کنم خوندن دوباره تاپیک قدیمیت و راهنمایی ها که ممکنه فراموش بشن بد نباشه



    احساسات زجر آور


    موفق باشی گل بانو




  10. 10 کاربر از پست مفید bahar.shadi تشکرکرده اند .

    bahar.shadi (دوشنبه 01 آبان 91)

  11. #6
    مدیران انجمن

    آخرین بازدید
    سه شنبه 30 خرداد 02 [ 12:14]
    تاریخ عضویت
    1388-7-01
    محل سکونت
    همین حوالی
    نوشته ها
    2,572
    امتیاز
    64,442
    سطح
    100
    Points: 64,442, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 25.0%
    دستاوردها:
    VeteranSocialRecommendation Second ClassTagger First Class50000 Experience Points
    تشکرها
    13,197

    تشکرشده 14,121 در 2,560 پست

    حالت من
    Mehrabon
    Rep Power
    305
    Array

    RE: بغض های گاه و بیگاه



    سلام سارا ،
    چه طوری دوست جون؟
    پستت رو خوندم ، خیلی حرف ها هم دارم که برایت بگویم تا ....

    اما فعلا من فقط می خواهم این قسمت زیر یعنی


    نقل قول نوشته اصلی توسط سارا بانو
    .

    با هیچکس فعلا مشکلی ندارم


    ( خصوصا قسمت پررنگ شده )

    رو بهم بگی یعنی چی؟


  12. 2 کاربر از پست مفید بالهای صداقت تشکرکرده اند .

    بالهای صداقت (دوشنبه 01 آبان 91)

  13. #7
    عضو همراه آغازکننده

    آخرین بازدید
    یکشنبه 10 فروردین 93 [ 12:48]
    تاریخ عضویت
    1388-1-03
    نوشته ها
    1,249
    امتیاز
    16,138
    سطح
    81
    Points: 16,138, Level: 81
    Level completed: 58%, Points required for next Level: 212
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    SocialVeteran10000 Experience Points
    تشکرها
    8,122

    تشکرشده 8,124 در 1,482 پست

    حالت من
    Vaaaaay
    Rep Power
    141
    Array

    RE: بغض های گاه و بیگاه

    سلام به همه دوستان خوبم..
    از تک تک پست هاتون ممنونم...
    اول از پاسخ به بهار شادی عزیزم شروع می کنم...
    ممنونم از تاپیک هایی که برام گذاشتی دوست خوبم ..من اگر بگم این چند تا تاپیکی که شما برام گذاشتی تقریبا از حفظم دروغ نگفتم..شاید هفته ای 1-2 بار می خونمشون... به قول بالهای صداقت عزیز مهم دانستن یک چیز نیست ..مهم عمل به اونه..می تونم بگم تو مشکلاتی که تو اون تاپیک که حاوی پست های پر محتوا دوستان بود کامل دیگه تسلط دارم...تو برهه ای شاید کمی بروز کنه ولی در کل خیلی خوب شدم..این اذعان همسرم هست که کاملا معتقده من در کنترل احساسم موفق شدم...ولی خب راه زیاد دارم....ولی بهار شادی عزیزم...من هیچ وقت انقدر بغض نداشتم..تو کل زندگیم تازه اون موقع که انقدر احساسی تر بودن هیچ وقت این طور نبودم...باور کن الان امونمو بریده ...وقتی تنهام نمی دونم چکار کنم...یا بغض دارم ..یا زار زار گریه می کنم....اونم بدون اینکه حتی مشکلی داشته باشم...روحم اصلا ارام نیست دوست من....الان از صبح بگم 20-30 بار من این طور شدم...

    هکتور عزیز خوشحالم باز می بینمتون...و دکتر فکور عزیزم...از هر دو شما ممنونم....
    دکتر فکور من تاپیک شما رو کامل خوندم و ممنونم برام از تجربه خودتون گفتید...
    مشکل من اینه هکتور جان...دکتر جان ..الان چطور بر این حس غلبه کنم و شاد باشم...چطور کنترلش کنم..حتی تکنیک توقف فکر هم کمکم نکرد ..اخه من اصلا فکر نمی کنم خود به خودی ایجاد می شه...باور می کنی من هیچ وقت برای مدال های المپیک ایران گریه نمی کردم ..حالا سر هر مدال من همچین اشک می ریختم انگاری دور از جون یکیم فوت شده!!!!

    نمی دونم شاید الان احساسم تو موارد قبلی کنترل شده ولی از جای دیگه فوران کرده!!!
    حالا چکارش کنم؟
    بی بی جان ..ممنونم...مثل همیشه حرفات روم اثر زیادی می ذاره برادر خوبم...من الان به توصیه های دوستان اصلا وارد فانتزی ذهنی نمی شم...اصلا..تخیلم رو کنترل می کنم ...رفتارهام خیلی دور از احساس شدند..ولی در خلوتم...نگو..از بس بغض دارم و گاهی گریه می کنم چشمام درد گرفته ..هیچکس هم نمی دونه.چون به همسرم یکبار گفتم خیلی ناراحت شد ..من دیگه نگفتم..
    الان فکر می کنم علتش همین مهاجرت باشه چون وفتی اول پست دکتر فکور خوندم باز بغض کردم...راستش الان فکر می کنم این موضوع داره اذیتم می کنه..من هیچ وقت دلم نمی خواست برم..همیشه تو ارزوهام این بود اینجا باشم..مردمم رو خیلی دوست دارم..دلم می خواست همیشه تو خوزستان باشم و مردمی که همیشه دوستشون درم درمان کنم نه یک مشت غریبه ...نمی دونم..وقتی مامان یا بابامو می بینم که عاشقشونم دیووونه می شم...من عاشقشونم...بدون اونها من چکار کنم..می ترسم...برم اون سر دنیا تک و تنها ..بدون خانوادم..بدون هم زبون..بدون مردم کشورم....اخه من چکار کنم...
    من فقط روز اول چون همسرم همیشه می خواست بره از ایران به خاطر عشق به اون و عشق ادامه تحصیل قبول کردم...حالا همه چیز فراهمه ولی من خیلی می ترسم...تازه خواهر من هم ایران نیست و ایضا خواهرزاده ام که تا چند روز دیگه به دنیا میاد..تازه برم به اونها نزدیک تر میشم..ولی پدر و مادرم و خواهر کوچکترم...من بدون اونها اخه چکار کنم.....خدایا دارم دیوونه میشم...
    ببخشید بازم گریم گرفت..بازم ممنون از وقتی که می ذارید....

    سارا بانو

    بالهای صداقت جونم..سلام دوست جونم...
    خیلی خوشحالم دیدمت...منظورم این بود تا الان همه چیز اوکی هست من که از اینجا به بعد نمی دونم خدا چی پیش میاره عزیزم...تا الان عالی بوده و مشکلی ندارم..امیدوارم بعدا هم نداشته باشم...
    ممنونم اومدی..منتظرتم..

  14. 3 کاربر از پست مفید سارا بانو تشکرکرده اند .

    سارا بانو (دوشنبه 01 آبان 91)

  15. #8
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 21 دی 91 [ 11:29]
    تاریخ عضویت
    1389-4-19
    نوشته ها
    302
    امتیاز
    4,259
    سطح
    41
    Points: 4,259, Level: 41
    Level completed: 55%, Points required for next Level: 91
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    299

    تشکرشده 302 در 134 پست

    Rep Power
    44
    Array

    RE: بغض های گاه و بیگاه

    سلام ممنونم خانوم دکتر تالار
    والا من جریان ازدواج شما رو میدونم ولی اینکه قرار بود خارج برید رو نمی دونستم

    اولا چون خودتون هم می دونید زیاد احساسی هستید و وابسته به خانواده یکم باید بیشتر کار کنید
    ضمنا شما از اول قبول کردید شرایطو و حالا وقت عمل به قولتون رسیده
    میتونید به این مسئله به عنوان یک مساله ای که جزئی از زندگیتون شده نگاه کنیدو نمیتونید تغییرش بدید و این که چاره ای ندارید جز اینکه به استقبالش برید
    ضمنا به نظرم شما ترس پیش از سانحه رو دارید و چه بسا اگه این سفر انجام شد زود عادت کنید و مطابقت بدید خودتون رو و حتی خوشحال باشید
    ضمنا قرار نیست واسه همیشه از دیدن خانواده و ... محروم بشید
    اینکه پیشرفت می کنید
    با فرهنگهای مختلف آشنا میشید
    زبان یاد می گیرید
    تو رشتتون ترقی می کنید یاد آوری اینها تو ذهنت کمک می کنه با روحیه تر بشی

    از خانواده بخواید ( مخصوصا از کسی که باهاتون راحته و درد دلاتون پیشش می کردید) تا این چند وقتو دلداریتون بده
    و آخر سر اینه که خود شما هستید که باید به خودتون کمک کنید تا آماده تر بشید
    ما هم دلمون تنگ میشه ولی زندگی همینه و مهم تر عمل کردنه من خودمم خیلی احساسیم حتی وابسته میشم به اعضای تالار

  16. 6 کاربر از پست مفید hektor تشکرکرده اند .

    hektor (شنبه 13 آبان 91)

  17. #9
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 02 شهریور 01 [ 10:24]
    تاریخ عضویت
    1386-6-22
    محل سکونت
    قم
    نوشته ها
    1,166
    امتیاز
    41,377
    سطح
    100
    Points: 41,377, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    VeteranSocial25000 Experience PointsTagger Second Class
    تشکرها
    2,961

    تشکرشده 3,584 در 906 پست

    Rep Power
    0
    Array

    RE: بغض های گاه و بیگاه

    سلام سارا بانو
    من فقط روز اول چون همسرم همیشه می خواست بره از ایران به خاطر عشق به اون و عشق ادامه تحصیل قبول کردم..
    پس اگر تصمیم قطعی گرفته شده دیگه تردید نکن و به جوانبش فکر نکن . تصمیم ها مانند نوزاد می مونند که وقتی نطفه ی اونها بسته شد باید به فکر تغذیه و پرورش و نگهداری و رشد شون باشیم .بله درد زایمان و بی خوابی داره اما مسلما شیرینها ی خاص خودش هم داره .وقتی داریم یه نوزاد رو پرورش می دیم وقتی بزرگ شدن و رشد و خنده ها ش رو می بینیم سختی ها و رنج ها کمرنگ می شه . مسلما در این تصمیم برای شما رشد و پیشرفت بوده که این تصمیم رو گرفتید پس به جنبه های مثبتش فکر کن تا سختی هاش راحت بشه همین !
    .
    حالا همه چیز فراهمه ولی من خیلی می ترسم...
    تمرکز زدایی کن از ترست و به جاش تحقیق و برنامه ریزی کن برای جایی که می خواهی مدتی در اونجا سکونت داشته باشی.

    تازه خواهر من هم ایران نیست و ایضا خواهرزاده ام که تا چند روز دیگه به دنیا میاد227..تازه برم به اونها نزدیک تر میشم..
    خب! این هم یه امتیاز مثبت که داری همراه بودن شوهرت - خواهرت و نی نی کوچولو (خاله شدنت که خیلی هم خوشحالت کرده )

    ولی پدر و مادرم و خواهر کوچکترم...
    اونها سر جای خودشون هستند و منتظر تو می مونند تاشما با دستی پر برگردید .


    من بدون اونها اخه چکار کنم.....



    دوست عزیز ! در این زمونه با وجود این همه وسایل ارتباطی نگرانی شما بی مورده !
    به جای پرداختن به احساساتتون و ترس های مبهم به مزایایی این مهاجرت و اونچه که شما را برای این تصمیم مصمم کرد بپردازید و با صبوری - انتخاب سختی -داشتن رضایت با اعتماد به نفس و توکل به خدای یگانه پیش برید انشاءلله بهره مند و سرافراز باشید .
    در آخر یه نکته ای رو بگم . اکثر ما آدما از تغییر گریزون هستیم و دلمون می خواد یه زندگی راحت و بی دغدغه داشته باشیم . در حالی که اگر با فکر و برنامه ریزی یه سری تغییرات رو ایجاد کنیم یا وقتی با یه تغییر ناگهانی مواجه شدیم به جای ترس و دلهره و نگرانی نسبت به اون پذیرا باشیم و هوشیار و خلاق, اون موقع ست که این تهدید تبدیل به یه فرصت میشه که محال بود درشرایط عادی اون رو داشته باشیم . تغییرات در دل خودشون تحفه ها و اندوخته های بزرگی دارن که بستگی به ما داره که از اون چگونه بهره برداری می کنیم .آدمهایی که جهش داشتن یا تحولات و دگرگونی های بزرگی داشتن توی بستر این تغییرات (حساب شده -یا تحت کنترل آورده )قرار گرفتند .




  18. 8 کاربر از پست مفید setareh تشکرکرده اند .

    setareh (دوشنبه 01 آبان 91)

  19. #10
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    یکشنبه 10 دی 02 [ 10:23]
    تاریخ عضویت
    1391-5-02
    نوشته ها
    1,285
    امتیاز
    24,091
    سطح
    94
    Points: 24,091, Level: 94
    Level completed: 75%, Points required for next Level: 259
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second ClassSocialVeteranOverdrive10000 Experience Points
    تشکرها
    3,682

    تشکرشده 4,954 در 1,249 پست

    Rep Power
    223
    Array

    RE: بغض های گاه و بیگاه

    سارا جان


    سعی کن تدریجی برای خودت این قضیه رو جا بندازی

    شما رو کسی تبعید نمیکنه اگه شرایط رو نپسندیدی برمیگردی راه برگشت بازه شما که تبعیدی سیاسی نیستی که رفتن رو برای همیشه ببینی

    تو ذهن خودت اینجوری جا بنداز که میخوام دو سه ماهی مسافرت خارج از کشور برم و شرایط رو بسنجم برو توی اون قالب اصلا به این فکر نکن که کلا میخوای بری فعلا

    اگر هم رفتی و واقعا موندن برات سخت بود برگرد خوب عمر آدم اینقدر طولانی نیست که بخواد سالهای زیادی رو توی افسردگی و غمزدگی زندگی کنه

    الان یکی از اقوام من رفته استرالیا هر سال چند ماه میاد ایران و پدر مادرش هم میرن اونجا اونوقت من که توی یک شهر دیگه توی همین ایران هستم هر دو سه ماهی دو سه روز میتونم برم یعنی از نظر تعداد روز حساب کنی اون چند برابر من میتونه بیاد

    من از این رفتن توی قالب دیگه خیلی استفاده میکنم به نظر من اگه خود خواسته باشه و نه مشکل روانی خیلی میتونه مفید باشه البته نمیدونم روانشناسها چه جوری بهش نگاه میکنن ولی دوست دارم بدونم

    مثلا برای امتحان گواهینامه رفته بودم همه میگفتن این سرهنگ خیلی سخت گیره نرو بذار هفته دیگه برو که عوض بشه ولی من رفتم اون موقع به خودم تلقین کردم که فکر کن تو الان یک زن هستی که برای امرار معاش باید گواهینامه ات رو بگیری و این قضیه برای خودت و خانوادت حیاتی هست اصلا فرصتی برای رد شدن نداری خلاصه توی ذهنم شده بودم کسی که افراد زیادی چشمشون به اون هست در حالی که اینجوری نبود بنابراین به قضیه خیلی جدی نگاه کردم و نهایت سعیم رو کردم که از نظر مهارت نظر سرهنگ رو جلب کنم و تو همون دفعه اول منو پذیرفت اون روز از 30 نفر 2 نفر قبول شدن که یکیشون من بودم.

    اگه توی قالب خودم بودم امتحان رو سرسری میگرفتم ولی در قالب اون خانمه خیلی جدی به قضیه نگاه میکردم.

    حالا هم اگه جای شما بودم نهایت سعیم رو میکردم برم تو قالب کسی که موقتا یک سفر کوتاه برای ارزیابی شرایط میخواد بره فقط همین تا همین جاش رو نگاه کن مسافرت خارج از کشور هم که برای همه جذاب هست...

    پستم این دفعه با پست هکتور و ستاره عزیز همزمان شد

  20. 8 کاربر از پست مفید فکور تشکرکرده اند .

    فکور (شنبه 13 آبان 91)


 
صفحه 1 از 2 12 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 19:08 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.