دوستای خوبم سلام.من 23 سالمه و امسال تو کنکور ارشد خداروشکر بعد از کلی زحمت و درس خوندن قبول شدم ولی الان مشکلم اینه که از ادامه تحصیل پشیمون شدم دیگه حوصله ی درس خوندن و امتحان دادن و سمینار و پروژه و ....را ندارم انقدر بی انگیزه ام که اصلا فکر نمی کنم بتونم ارشدم را بگیرم و از الان به فکر انصرافم
رشته ام خیلی سخت و سنگینه و در واقع یه جورایی سختترین رشته تو زیر گروه ریاضیه.من لیسانسم را هم تو یکی از بهترین دانشگاه های کشور خوندم ولی واقعا 4 سال عذاب کشیدم انقدر که سخت و خسته کننده بود الان هم به اصرار خانواده ام ارشد شرکت کردم از طرفی تو این شرایط پدرم دست بردار نیست و از الان دنبال یه کلاس زبان خوبه تا بتونم تو کنکور دکترای سال 93 شرکت کنم و قبول شم هرچه قدر هم میگم که من دیگه حوصله ی درس خوندن ندارم کسی درکم نمیکنه
به زندگی دوستام که نگاه میکنم واقعا از وضعیت خودم متاسف میشم .دوستام که تو دانشگاه های دیگه رشته های ساده تر می خوندن و کلا تو درس راحتتر بودن الان از زندگیشون راضی ترن چون به قول خودشون به موقع جوانی کردن و از زندگیشون لذت بردن ولی من تا الان هیچ کدوم از کارهایی که اونا کردن را نکردم مثلا تو ارتباط با پسرا و داشتن دوست پسر من هیچ وقت با هیچ پسری دوست نبودم و هر دفعه هم کسی بهم پیشنهاد میداد سریعا رد میکردم چون همیشه از عاقبتش میترسیدم اما الان دوستام را میبینم که تن به این روابط دادن و خیلی هم از زندگی هاشون راضی ان با خودم فکر میکنم حتما من اشتباه کردم همسن و سالام تو فامیل هم تقریبا همین وضع رو دارن و چند هفته پیش وقتی شنیدن من تا الان با هیچ پسری نبودم و نیستم براشون مسخره بود و بهم خندیدن
من سرکار میرم شغلم خوبه و خداروشکر درآمد خوبی هم دارم و پدر و مادرم هم همیشه حواسشون بهم بوده و تقریبا هرچی نیاز داشتم همیشه برام فراهم بوده اما الان احساس میکنم تو این سال ها زیادی حرف گوش کن و خوب و به قول فامیلامون بچه مثبت بودم نمیدونم چه جوری به این احساسم غلبه کنم و با انگیزه درس بخونم و مثله گذشته عادی زندگی کنم.اصلا این روش زندگیم درسته؟دوستام میگن آن نرماله که تا الان فقط به کار و درس فکر کردم البته اینجوری نبوده که اصلا به ارتباط با جنس مخالف فکر نکنم یه وقتایی آدمایی که بهم پیشنهاد دوستی میدادن به خاطر شرایط مالی و زندگی و اصرارهاشون وسوسه ام میکردن اما جلوی دلم رو می گرفتم و سعی می کردم فقط با منطق تصمیم بگیرم و بعد از یه بار صحبت وقتی می فهمیدم هدفشون دوستیه بلافاصله رد می کردم
الان به دو دلیل سخت بودن رشته ام و عجیب بودن زندگیم برای همسن و سالام خیلی بی انگیزه شدم و احساس میکنم تمام سال های گذشته ام را اشتباه کردم و خیلی زندگی رو برای خودم سخت گرفتم
علاقه مندی ها (Bookmarks)