خدارو شکر تونستم بلاخره یه جا واسه درددل پیدا کنم
دارم دیوونه میشم .توروخدا هرکی میخونه راهنماییم کنه.
حدود 7ماهه با یکی از همکلاسیام رابطه ی عاشقانه دارم.خیلی پسر خوبی به نظر میرسه همه مارو تحسین می کردن رابطمون خیلی خوب بود فقط گاهی این اواخر بدجور باهام بدرفتاری می کردو سرم داد میزد ولی اصلا نمتونستم ازش متنفر شم ..هرروز بهش وابسته تر شدم.
اوایل بهم گفته بود که قبلا یه نامزد داشته ولی همه چیز تموم شده.منم چون چنین شرایطی داشتم قبلا احساس کردم میتونیم همو درک کنیم.
تو این مدت هراز چندگاهی ازون دختره حرف میزدو یادش میفتاد ولی ندید گرفتم.خیلی بهم ابراز عشق میکرد مدام از خوشبختی واسم میگفت.همینا باعث شد تا کاملا بهش اطمینان کنم.
قرار بود بیاد خواستگاریم ولی اولش خودم بعدشم اون عقبش انداخت.
تااینکه دوهفته پیش اتفاقی گوشیشو دیدم که کلی مسیج بااون نامزدقبلیش ردوبدل شده بود.حرفای عاشقانه!!
دنیارو سرم خراب شد همیشه فکر میکردم این چیزا تو فیلماس ولی افسوس خودم باهاش مواجه شده بودم.
وقتی بهش گفتم کلی حرف زدم قانعم کرد و قسم خورد که هیچ رابطه ای نداره فقط نمیخواد اونو از خودش برنجونه.ازونجایی که پسر باخداییه حرفشو باورکردم.
ولی بازم فردا فهمیدم باهاش تلفنی حرف میزنه.
بازم واسم دلیل آورد و قسم خورد هیچ خیانتی نبوده.ازون روز تاحالا ندیدیمش ولی اصلا نمتونم فراموشش کنم.گاهی اس ام اس میده و بازم باهم بحثمون میفته.
حرفای عجیب غریب میزنه,میگه حالش بده مریضه گوششش درد میکنه و ازین مسائل همش میگه بایدزمان بگذره.
امروز اس دادو گفت اگه میتونی منتظرم بمون وگرنه برو.
اعصابم بهم ریخت اکه واقعا منو دوس داشت باید ازم میخواست بمونم هرجورشده.
نمتونم ازش دس بردارم.هرچندکه گاهی اینقد بداخلاق میشد که دستشو روم بلند میکرد ولی چنددقه بعد مث یه بچه آروم میشد.خیلی دوسش دارم دلمم بدجور واسش تنگ شده.چندروزه که هیچی از گلوم پایین نمیره.واقعا نمدونم چیکارکنم دارم روانی میشم .توروخداباهم حرف بزنید