دقیقاً این گار خوده منی!:D
هر چی می گی رو خیلی قشنگ درک می کنم، منم اون وقتا که این جوری بودم، خیلی از دست پدرم ناراحت بودم. البته من و پدرم با هم خوب بودیم، بعدش یه اتفاقی افتاد که من مجبور شدم به حرفش گوش ندم و از اون روز به بعد از من ناراحت شد و البته هنوز هم هست، اما من هر چی فک میکنم می بینم کارم درس بوده!
اون موقعه ها که حالم خوب نبود، همیشه فک می کردم پدرم هم مقصر هستش! اما حالا که فکر می کنم، خندم می گیره!
منم بچه هنرستان بودم، بعدش ادامه تحصیل دادم و زد و یه دانشگاه خوب قبول شدم، اما چون ریاضیاتم خوب نبود، همه بم می گفتن پایت ضعیفه و نمی تونی!
خلاصه به من تلقین شد که من خیلی عقب هستم و نمی تونم، بقیه اش هم حرفای تو که بالا زدی!
حالا بیا و ببین! من خیلی تغییر کردم! به جونه خودم باورت نمی شه! اصلاً ترس برام معنا نداره!
اصلاً خجالت کشیدن برام معنا نداره!
- سعی کن اعتماد به نفست رو افزایش بدی.
- سعی کن هیچ کی برات مهم نباشه! اصلاً مردم رو نبین، فقط خودت رو ببین! ببین خودت چی می خوای! من شاید در نظره خیلی ها خنگ باشم، یا زشت باشم، اصلاً برام مهم نیست! اصلاً مردم کی هستن که در مورده من نظر بدن!
این تاپیک منه!
نسبت به همه چیز بی تفاوت هستم
به خودت یه مدت استراحت بده،
همین طور که Maryam گرامی فرمودند، ورزش خیلی مهمه!
روانشناس من می گفت صبح زود بلند می شی و طناب میزنی! روز اول خیلی کم زدم!
هر روز اضافه کردم تا می رفت بالا 1000!
خودتم مطالعاتت رو شروع کن! گهگاهی یه مقدار مطالعه کن.
امیدوار باش، اصلاً نا امید نشو!
قرصت رو سره موقعه بخور! ببین روانپزشک من می گفت اگه یه روز بخوری، یه روز نخوری، بیماریت قوی تر می شه، بعدش هم طول درمانت زیادتر می شه، هم داروی قوی تری باید مصرف کنی! پس سره وقت بخور.
سر خودم قطعش نکن، چون که قطع کردن دارو، روش خاصی داره!
در طول درمان، متوجه بهبودی نمی شی، بعدش کم کم متوجه می شی.
برا من عوارض خاصی نداشت، فقط اوایلش و موقعه قطع کردنش، یه مقدار سرم گیج می رفت!
از نظر روحی، بی خیال شده بودم، یعنی غم و غصه نمی خوردم، از جنس مخالفم هم، متنفر شده بودم، یادمه همون موقعه یه شرایط ازدواج برام پیش اومد،اصلاً نمی خواستم بهش فک کنم، حالم بد می شد. توی تاپیکم هم خلاصه ش رو نوشتم.
دیگه، همین!
راستی، من وقتی این مراحل رو گذروندم، دیگه علائم افسردگی دستم اومده بود، یعنی سره سه سوت ،می فهمیدم کی افسردس! فقط این رو می تونم بگم که بیشتر افراد اطراف ما، اگه برن روانپزشک، حتماً بهشون پیشنهاد می کنه که قرص مصرف کنند!
به جانه خودم جدی می گم! به سه تا از دوستام پیشنهاد دادم و تا رفتن دکتر، بهشون گفت صد در صد باید قرص مصرف کنید!
البته خیلی ها تک سلولی هستن و عقلشون این قدر قد نمی ده که همون طور که بدن بیمار می شه، روحم بیمار می شه و بیماریش بدتر از بیماری جسمیه! و فک می کنن اگه برن روانپزشک، یعنی دیوانه هستن!
علاقه مندی ها (Bookmarks)