به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 1 از 6 123456 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 1 تا 10 , از مجموع 54
  1. #1
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    سه شنبه 11 مهر 91 [ 13:23]
    تاریخ عضویت
    1390-10-03
    نوشته ها
    35
    امتیاز
    1,229
    سطح
    19
    Points: 1,229, Level: 19
    Level completed: 29%, Points required for next Level: 71
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    10

    تشکرشده 10 در 6 پست

    Rep Power
    0
    Array

    نسبت به شوهرم سرد شدم (عنوان قبلی: با همسرم مشکل دارم)

    سلام
    ممنون از جواب دلگرم کنندتون حرفاتونو قبول دارم اما این جر و بحثهای 10 ساله دیگه منو کلا عوض کرده 10 روز پیش تا مرز جدایی رفتیم اما باز دلمون نیومد من خودم کارمندم شوهرمم کارمنده واسه همین اگه جدا بشم از لحاظ مالی و اقتصادی مشکلی نخواهم داشت ولی از لحاظ روحی ..... نمی دونم واقعا جدایی چه لطمه ای به آدم می زنه من تقریبا یه شخصیت ایده آلیست دارم با عشق ازدواج کردم و هیچ وقت فکر نمی کردم کارم به اینجا بکشه تحصیل کرده ام فوق لیسانس دارم توی خانواده ای بزرگ شدم که پدر و مادرم همیشه جلوی چشم من و تنها خواهرم (برادر هم ندارم) با هم دعوا کردن با هم مشکل داشتن حتی کتک کاری هم کردن وقتی دعوا می کردن انگار اصلا مارو نمی دیدن انگار ما وجود نداشتیم که نظاره گر اون صحنه ها بودیم همین الانم با هم مشکل دارن دنبال یه فرصتن که جدا از هم زندگی کنن واسه همین از لحاظ عاطفی خونه پدریم سرده همدیگرو دوست داریم اما بهم نشون نمیدیم همیشه همینطور بودیم من و پدر و مادرم سالی یکبار اونم به مناسبت عید با هم روبوسی می کردیم منم خودم همین مشکلاتو تو ابراز محبت دارم جدا از اینکه تو خونه خودم هر وقت یاد بعضی حرفای شوهرم میفتم که تو دعوا گفته راجع به خونوادم اصلا دیگه هیچ ذوقی برام نمی مونه که بخوام یه محبتی بهش بکنم ولی شوهرم اینطوری نیست در حالت عادی همیشه به من محبت می کنه و قربون صدقم می ره شوهرم آدمیه که خیلی اجتماعیه و زیاد حرف می زنه تو جمع بودنو دوست داره واسه همین گاهی حرفایی می زنه که نباید بزنه واسه همین پدرم بهش می گه نفهمه. شما بگید چیکار کنم.

  2. #2
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    سه شنبه 11 مهر 91 [ 13:23]
    تاریخ عضویت
    1390-10-03
    نوشته ها
    35
    امتیاز
    1,229
    سطح
    19
    Points: 1,229, Level: 19
    Level completed: 29%, Points required for next Level: 71
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    10

    تشکرشده 10 در 6 پست

    Rep Power
    0
    Array

    RE: نسبت به شوهرم سرد شدم (عنوان قبلی: با همسرم مشکل دارم)

    این اولین ارساله منه
    سلام من تازه عضو این سایت شدم دیگه داشتم می ترکیدم اینقد که حرف تو دلم بود پیش مشاور هم نرفتم فعلا. من و شوهرم 10 ساله که ازدواج کردیم بچه هم نداریم. پدرم از روز اول با این ازدواج مخالف بود. من 19 سالم بود که با هم عقد کردیم و 2 سال بعدشم عروسی کردیم. موقع عقد شوهرم اصلا از لحاظ مالی تو وضعیت خوبی نبود. اینا بماند برای بعد. مشکل اساسی ما از روز اول اختلاف خانوادم با ایشونه. شوهرم از همون اول شرع کرد به گیردادن که بابات این حرفو با منظور گفت و ....و یه نکته منفی که داره عصبانی که میشه فحش و بدو بیراه می گه. اصلا نمیتونه خودشو کنترل کنه. اما بعدش به غلط کردم میفته و معذرت خواهی. فکر شو بکنید یکی به بابای آدم فحش بده اونم منی که عاشقانه پدرمو دوست دارم. عاشق شوهرمم بودم واسه همین باهاش ازدواج کردم. اون پسر خوبیه. کارمنده. برای پول درآوردن تا حد توانش زحمت کشیده سعی کرده همیشه واسه من امکانات فراهم کنه و قلب پاکی داره. البته پدرمم آدمیه که خیلی حرفاش نیش و کنایه داره در غیاب شوهرم پدر و مادرمم هم به شوهرم فحش دادن و بد و بیراه گفتن. متاسفانه یکی دوبار هم با پدرم برخورد رودررو داشته که بعد شوهرم معذرت خواهی کرده و دوباره روابط شروع شده. خلاصه کنم این دعواها و اختلافا دیگه به اوج رسیده تا جایی که شوهرم ازم خواسته دیگه خونه پدرم نرم و دیگه اونقدر دلم از شوهرم رنجیده که از بودن در کنارش لذت نمی برم و اونطوری که باید دوسش ندارم. زندگیمو دوست دارم ولی افسردم و دلم به شوهرم خوش نیست. از خونوادمم ناراحتم. چون تمام این مسائل ایم مسائل این وسط فقط باعث شد که من داغون بشم از شوهرم دلسرد و از خونوادم گله مند. اونا بجای اینکه مشکلات زندگی منو حل کنن واسم مشکل ایجاد کردن. من باید چیکار کنم؟
    افتخار

    ترخدا کمکم کنید
    شوهرم خیلی عصبیه تهدید کرده اگه خوانوادمو ببینم یا تماس بگیرم یا اونها تماس بگیرن یا منو می کشه یا اونارو
    من باید چیکار کنم این وسط از خیر این زندگی بگذرم و برگردم پیش خونوادم چجوری تو محل کارم بگم از شوهرم جدا شدم هیچکس فکرشم نمی کنه من با شوهرم مشکل داشته باشم دارم می میرم از استرس

  3. #3
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    شنبه 16 اردیبهشت 91 [ 18:10]
    تاریخ عضویت
    1390-8-18
    نوشته ها
    62
    امتیاز
    1,232
    سطح
    19
    Points: 1,232, Level: 19
    Level completed: 32%, Points required for next Level: 68
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    137

    تشکرشده 138 در 41 پست

    Rep Power
    0
    Array

    RE: نسبت به شوهرم سرد شدم (عنوان قبلی: با همسرم مشکل دارم)

    عزیزم اینا توی زندگی بعضی زن و شوهر ها ممکنه پیش بیاد و چیزی نیست که به خاطرش شما بخوای جدا بشی. اینجا فقط باید یکم سیاست زنونه داشته باشی تا بتونی جو رو آروم کنی. خب خودتم میگی که شوهرت خوبه و... پس خودت به تنهایی با اون هیچ مشکلی نداری و فقط به واسطه پدر و مادرت مشکلی به وجود اومده.بهترین راه اینه که یک مدت ارتباطت رو با خانواده ات کم کن تا شوهرت آرومتر بشه و بعد از یک مدت دوباره جو آشتی رو مهیا کن و سعی کن شدیداً ارتباط رو در حد اعتدال نگهداری تا نه پدرت به خودش اجازه بده که به شوهر شما توهینی بکنه و نه شوهرت به پدرت، با خصوصیاتی که از اینا گفتی نیازی نیست همش با هم در ارتباط باشن جز در موارد ضروری. فقط با سیاست زنونه میتونی اوضاع رو رو به راه کنی عزیزم. موفق باشی.

  4. کاربر روبرو از پست مفید ch_1383615 تشکرکرده است .

    ch_1383615 (یکشنبه 04 دی 90)

  5. #4
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    سه شنبه 11 مهر 91 [ 13:23]
    تاریخ عضویت
    1390-10-03
    نوشته ها
    35
    امتیاز
    1,229
    سطح
    19
    Points: 1,229, Level: 19
    Level completed: 29%, Points required for next Level: 71
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    10

    تشکرشده 10 در 6 پست

    Rep Power
    0
    Array

    RE: نسبت به شوهرم سرد شدم (عنوان قبلی: با همسرم مشکل دارم)

    سلام ممنون
    چیزایی که گفتید درسته ولی کار ما از اینا گذشته بارها اعتدال برقرار کردم خودم رفتم خونه پدرم شوهرم نیومنده ولی مشکل من در طرز رفتار ایشونه من یه دختر منطقی هستم و کلا با هر شرایطی با یه ذره دیر و زود خودمو وفق می دم رابطه با خونواده همسر برای هر دو طرف نباید تبدیل به بحران توی زندگی بشه دوست داشتم مرد من اونقدر در حرف زدن، ارتباط برقرار کردن و کنترل خشمش اونقدر توانا بود که نمی ذاشت رابطه دونفرمون بخاطر این قضیه تیره و تار بشه هر آدمی از خونوادش نمی گذره هیچ کس تحمل نمی کنه که شوهرش به پدرش و خواهر و مادرش فحشای ناموسی بده شبشم من باید فارغ از تموم اینها کنارش بخوابم و بهش تکیه کنم و اونو مرد زندگیم بدونم. خوانواده شوهرمم مطابق میل من نیستند البته رفتارشون با من خیلی خوب بوده منم آدم آرومیم و همیشه احترامشونو نگه داشتم. 8 ساله با پدر و مادر شوهرم توی یه خونه 2 طبقه زندگی میکنیم کاملا مستقلیم ولی بهر حال تو یه خونه ایم. هرگز بین من و اونا کدورتی پیش نیومده. آدم باید اونقدر شعور داشته باشه که بتونه روابطشو با دیگران تنظیم کنه. من خیلی از گلایه های شوهرم از پدرمو قبول دارم اما شوهرم نباید می ذاشت که رابطه ما سر این چیزا خراب بشه مایی که زندگیمونو با عشق شروع کردیم. من حوصله یاد دادن روابط اجتماعی رو به یه ادم 33 ساله ندارم. بریدم بدجوری هم بریدم. ولی هنوز یکم دوسش دارم.

  6. #5
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    شنبه 16 اردیبهشت 91 [ 18:10]
    تاریخ عضویت
    1390-8-18
    نوشته ها
    62
    امتیاز
    1,232
    سطح
    19
    Points: 1,232, Level: 19
    Level completed: 32%, Points required for next Level: 68
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    137

    تشکرشده 138 در 41 پست

    Rep Power
    0
    Array

    RE: نسبت به شوهرم سرد شدم (عنوان قبلی: با همسرم مشکل دارم)

    پس لازمه که شما گاهی به این شخص یکسری چیزا یاد بدید! درک می کنم عزیزم توهین به خونواده آدم از طرف شوهر اصلاً قابل هضم نیست. باهاش صحبت کن خیلی آروم و بدون دعوا و تنش. بگو من رفتارهای پدرم رو اصلاً تأیید نمی کنم اما دوس ندارم کسی بهش توهین بکنی. لااقل احترام منو داشته باش. به خاطر من به پدرم توهین نکن و نیازی هم نیست اگر قبولش نداری به من بگی و می تونی رابطه ات رو باهاش قطع کنی. با توهینات من فقط ازت دلگیر میشم و به رابطه ما لطمه وارد میشه.
    شما هم گاهی درکش کن اگه رفتارهای پدرت بده. نذار این مسئله که به زندگی شما مربوط نمی شه به زندگیتون آسیب برسونه. و بگو که این توهینها شما رو دچار چه احساسی می کنه تا بفهمه عمق ناراحتی شما از این موضوع رو. نگید سرد شدما!!!!!!!!

  7. کاربر روبرو از پست مفید ch_1383615 تشکرکرده است .

    ch_1383615 (سه شنبه 06 دی 90)

  8. #6
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    یکشنبه 25 دی 90 [ 15:59]
    تاریخ عضویت
    1389-10-04
    نوشته ها
    72
    امتیاز
    2,539
    سطح
    30
    Points: 2,539, Level: 30
    Level completed: 60%, Points required for next Level: 61
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    152

    تشکرشده 150 در 54 پست

    Rep Power
    0
    Array

    RE: نسبت به شوهرم سرد شدم (عنوان قبلی: با همسرم مشکل دارم)

    نقل قول نوشته اصلی توسط افتخار
    این اولین ارساله منه
    سلام من تازه عضو این سایت شدم دیگه داشتم می ترکیدم اینقد که حرف تو دلم بود پیش مشاور هم نرفتم فعلا. من و شوهرم 10 ساله که ازدواج کردیم بچه هم نداریم. پدرم از روز اول با این ازدواج مخالف بود. من 19 سالم بود که با هم عقد کردیم و 2 سال بعدشم عروسی کردیم. موقع عقد شوهرم اصلا از لحاظ مالی تو وضعیت خوبی نبود. اینا بماند برای بعد. مشکل اساسی ما از روز اول اختلاف خانوادم با ایشونه. شوهرم از همون اول شرع کرد به گیردادن که بابات این حرفو با منظور گفت و ....و یه نکته منفی که داره عصبانی که میشه فحش و بدو بیراه می گه. اصلا نمیتونه خودشو کنترل کنه. اما بعدش به غلط کردم میفته و معذرت خواهی. فکر شو بکنید یکی به بابای آدم فحش بده اونم منی که عاشقانه پدرمو دوست دارم. عاشق شوهرمم بودم واسه همین باهاش ازدواج کردم. اون پسر خوبیه. کارمنده. برای پول درآوردن تا حد توانش زحمت کشیده سعی کرده همیشه واسه من امکانات فراهم کنه و قلب پاکی داره. البته پدرمم آدمیه که خیلی حرفاش نیش و کنایه داره در غیاب شوهرم پدر و مادرمم هم به شوهرم فحش دادن و بد و بیراه گفتن. متاسفانه یکی دوبار هم با پدرم برخورد رودررو داشته که بعد شوهرم معذرت خواهی کرده و دوباره روابط شروع شده. خلاصه کنم این دعواها و اختلافا دیگه به اوج رسیده تا جایی که شوهرم ازم خواسته دیگه خونه پدرم نرم و دیگه اونقدر دلم از شوهرم رنجیده که از بودن در کنارش لذت نمی برم و اونطوری که باید دوسش ندارم. زندگیمو دوست دارم ولی افسردم و دلم به شوهرم خوش نیست. از خونوادمم ناراحتم. چون تمام این مسائل ایم مسائل این وسط فقط باعث شد که من داغون بشم از شوهرم دلسرد و از خونوادم گله مند. اونا بجای اینکه مشکلات زندگی منو حل کنن واسم مشکل ایجاد کردن. من باید چیکار کنم؟
    افتخار

    ترخدا کمکم کنید
    شوهرم خیلی عصبیه تهدید کرده اگه خوانوادمو ببینم یا تماس بگیرم یا اونها تماس بگیرن یا منو می کشه یا اونارو
    من باید چیکار کنم این وسط از خیر این زندگی بگذرم و برگردم پیش خونوادم چجوری تو محل کارم بگم از شوهرم جدا شدم هیچکس فکرشم نمی کنه من با شوهرم مشکل داشته باشم دارم می میرم از استرس
    ______________________________________________
    ____________________________________________
    افتخار عزیز سلام

    شما می فرمایین در غیاب شوهرم پدر و مادرمم هم به شوهرم فحش دادن و بد و بیراه گفتن چرا اونموقع شما از پدرو مادرت ناراحت نمیشی؟؟؟؟؟؟؟؟



  9. #7
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    سه شنبه 11 مهر 91 [ 13:23]
    تاریخ عضویت
    1390-10-03
    نوشته ها
    35
    امتیاز
    1,229
    سطح
    19
    Points: 1,229, Level: 19
    Level completed: 29%, Points required for next Level: 71
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    10

    تشکرشده 10 در 6 پست

    Rep Power
    0
    Array

    RE: نسبت به شوهرم سرد شدم (عنوان قبلی: با همسرم مشکل دارم)

    سلام
    چطور از خوانوادم ناراحت نمی شم اتفاقا خیلی هم ناراحت میشم یکی از دلایلی که باعث شده احساس من به شوهرم عوض بشه حرفای اونا و ایراداشون بوده بعضی مواقعم ایراداشون بجاست اما بزرگا باید بزرگی کنن بگذرن از قضیه تا زندگی من از هم نپاشه اما اما نکته اینجاست که اونا ته دلشون دوست دارن من جدا بشم هی میگن ما احساس می کنیم تو خوشبخت نیستی اگه نیستی سریع جدا شو یا بابام میگه اون مرتیکرو ولش کن بیا برو یه کشور دیگه خرجشم با من !!!!!!! درستو ادامه بده و غیره کسی که حتی حاضر نبود منو بفرسته دانشگاه آزاد!!!!!. من و شوهرم قبل ازدواج با هم دوست بودیم که اینم بخاطر محیط گرم و شیرین و پرمحبت خونوادم بود (البته برعکسش دیگه چون گفتم اونا چجورین) و زود ازدواج کردم چیزیکه اصلا مطابق میل اونها نبود و کینه این قضیه هنوز از دلشون بیرون نرفته. منم خودم موافقم که وقتی آدم از کسی که داره باهاش زندگی می کنه راضی نیست اون زندگی رو باید تموم کنه اما اما اینا یه طرف و برخورد آدمای بزرگ یه طرف. معلومه دیگه کسایی که خودشون زندگیشون همش به دعوا و جر و بحث گذشت که نمی تونن الگو یا راهنمای خوبی باشن اونا می ترسن عاقبت منم اونجوری بشه شایدم بشه کسی چه می دونه. خلاصه کسی که این وسط داغون شده منم شوهرم میگه تو پشت خونوادت وایسادی بابام میگه تو بخاطر اون ما رو فروختی. خسته شدم دیگه بریدم دوست دارم برم جایی که هیشکی نباشه من دوست ندارم زندگیمو بهر قیمتی ادامه بدم. شوهرم اجتماعیه و پر حرف دوست داره همیشه تو جمع مورد توجه باشه واسه همین گاه یحرفایی می زنه که نباید بزنه مثلا به خواهرم میگه این ساعتی که تو می ری فلان کلاس تقویتی دیره الان نرو بابامم میگه به اون چه ربطی داره نظر می ده من پدرشم چرا تو تربیت دخترم دخالت می کنه و ...... این یه نمو نشه.

  10. #8
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    یکشنبه 25 دی 90 [ 15:59]
    تاریخ عضویت
    1389-10-04
    نوشته ها
    72
    امتیاز
    2,539
    سطح
    30
    Points: 2,539, Level: 30
    Level completed: 60%, Points required for next Level: 61
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    152

    تشکرشده 150 در 54 پست

    Rep Power
    0
    Array

    RE: نسبت به شوهرم سرد شدم (عنوان قبلی: با همسرم مشکل دارم)

    نقل قول نوشته اصلی توسط افتخار
    سلام
    چطور از خوانوادم ناراحت نمی شم اتفاقا خیلی هم ناراحت میشم یکی از دلایلی که باعث شده احساس من به شوهرم عوض بشه حرفای اونا و ایراداشون بوده بعضی مواقعم ایراداشون بجاست اما بزرگا باید بزرگی کنن بگذرن از قضیه تا زندگی من از هم نپاشه اما اما نکته اینجاست که اونا ته دلشون دوست دارن من جدا بشم هی میگن ما احساس می کنیم تو خوشبخت نیستی اگه نیستی سریع جدا شو یا بابام میگه اون مرتیکرو ولش کن بیا برو یه کشور دیگه خرجشم با من !!!!!!! درستو ادامه بده و غیره کسی که حتی حاضر نبود منو بفرسته دانشگاه آزاد!!!!!. من و شوهرم قبل ازدواج با هم دوست بودیم که اینم بخاطر محیط گرم و شیرین و پرمحبت خونوادم بود (البته برعکسش دیگه چون گفتم اونا چجورین) و زود ازدواج کردم چیزیکه اصلا مطابق میل اونها نبود و کینه این قضیه هنوز از دلشون بیرون نرفته. منم خودم موافقم که وقتی آدم از کسی که داره باهاش زندگی می کنه راضی نیست اون زندگی رو باید تموم کنه اما اما اینا یه طرف و برخورد آدمای بزرگ یه طرف. معلومه دیگه کسایی که خودشون زندگیشون همش به دعوا و جر و بحث گذشت که نمی تونن الگو یا راهنمای خوبی باشن اونا می ترسن عاقبت منم اونجوری بشه شایدم بشه کسی چه می دونه. خلاصه کسی که این وسط داغون شده منم شوهرم میگه تو پشت خونوادت وایسادی بابام میگه تو بخاطر اون ما رو فروختی. خسته شدم دیگه بریدم دوست دارم برم جایی که هیشکی نباشه من دوست ندارم زندگیمو بهر قیمتی ادامه بدم. شوهرم اجتماعیه و پر حرف دوست داره همیشه تو جمع مورد توجه باشه واسه همین گاه یحرفایی می زنه که نباید بزنه مثلا به خواهرم میگه این ساعتی که تو می ری فلان کلاس تقویتی دیره الان نرو بابامم میگه به اون چه ربطی داره نظر می ده من پدرشم چرا تو تربیت دخترم دخالت می کنه و ...... این یه نمو نشه.
    ____________________________________
    سلام وعرض ادب
    افتخار عزیز شما نوشتین
    1-چطور از خوانوادم ناراحت نمی شم اتفاقا خیلی هم ناراحت میشم
    این خیلی خوبه اینو باید شوهرت هم بدونه که ازش حمایت میکنی اونموقع اروم میشه
    2_یکی از دلایلی که باعث شده احساس من به شوهرم عوض بشه حرفای اونا و ایراداشون بوده بعضی مواقعم ایراداشون بجاست اما بزرگا باید بزرگی کنن بگذرن از قضیه تا زندگی من از هم نپاشه
    خاطره عزیز شما قبلا گفتین پدرو مادر از صبح تا شب دعوا میکنند درگیرند اونموقع شما انتظار داری مشکلات شما را حل کنند نه خواهرم نمیتونند شما باید دست بکار شی تا زندگیتو از تبلور زدن در بیاری نه اینکه از پدرو مادری که خودشون مشکل دارند انتظار کمک باشی قصد جسارت نباشه این یک واقیعته
    3_هی میگن ما احساس می کنیم تو خوشبخت نیستی اگه نیستی سریع جدا شو یا بابام میگه اون مرتیکرو ولش کن بیا برو یه کشور دیگه خرجشم با من !!!!!!! درستو ادامه بده
    ___________________________________
    بنظرت حرف پدرت منطقیه گیرم رفتی خارج درس خوندی دکتر شدی پولدار شدی میلیاردر شدی صاحب شرکت شدی بالاخره بازم به شوهر احتیاج داری یا نه اونموقع چه تضمینی داری شوهر خوب گیرت بیاد یا چه تضمینی داری شوهرت باهات بسازه چه تضمینی داری بابا باز بهت نگه مرتیکه رو ولش کن اخه این بابات چرا باید به مرد زندگیت بگه مرتیکه بجای اینکه بهش بگه اقای xیاشوهرتبجای اینکه ترو دلگرم زندگیت کنه بجای اینکه شخصیت مرد زندگیتو ببره بالا بخدا ما تو فامیلمون ادمیو سراغ داریم بدرد نگهبان توالت هم نمیخوره ولی پدرخانمش مادر خانمش انقدر بهش محبت میکنند انقدر بهش احترام میزارند از کاه جلوی همه غول ساختند این اقارو
    پس قدر شوهرتو بدون زندگیتو بخاطر حرفهای غیرمنطقیه پدرو مادرت خدشه دار نکن سرمایت ابروت شوهرته اگه ازدسش بدی تو جامع لگدمال میشی شوهرت شکر خدا تحصیل کرده اجتماعی از این توصیفاتی که شما از بنده خدا کردین معلومه با غیرت هم هست که به خواهرگلتون میگه دیر نرو کلاس چون خواهر گلتون هم مثل خواهرشه لابد دوسش داره دلش صافه راهنماییش میکنه
    دیگه کار دارم باید برم با عرض معذرت
    وحرف اخر شما باید ترازو باشی بین بابای گلتون مادر عزیزتون ومرد زندگیتون باید تعادل ایجاد کنید وحرف اخر شوهرتو به خونوادت نفروش با اینکه پدر ومادرتندحرفی نیست ولی نباید اجازه بدی اندازه سرسوزن به زندگیت دخالت کنند مگر خودت استقلال فکری نداری فعلا به ارامش فکریت توجه کن فعلا باز مزاحم میشم[/color]

  11. 2 کاربر از پست مفید خودساخته تشکرکرده اند .

    خودساخته (پنجشنبه 26 مرداد 91)

  12. #9
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    سه شنبه 11 مهر 91 [ 13:23]
    تاریخ عضویت
    1390-10-03
    نوشته ها
    35
    امتیاز
    1,229
    سطح
    19
    Points: 1,229, Level: 19
    Level completed: 29%, Points required for next Level: 71
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    10

    تشکرشده 10 در 6 پست

    Rep Power
    0
    Array

    RE: نسبت به شوهرم سرد شدم (عنوان قبلی: با همسرم مشکل دارم)

    سلام کاربرای عزیز چرا منو راهنمایی نمی کنید من به نظرات شما نیاز دارم.
    دیگه خودم دارم شک می کنم چی درسته چی غلط؟ بین پدر و شوهرم واقعا بیشتر حق با کدومشونه. شاید اگه شوهرم آدم سنجیده تری بود این اتفاقا نمی افتاد.

  13. #10
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    سه شنبه 11 مهر 91 [ 13:23]
    تاریخ عضویت
    1390-10-03
    نوشته ها
    35
    امتیاز
    1,229
    سطح
    19
    Points: 1,229, Level: 19
    Level completed: 29%, Points required for next Level: 71
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    10

    تشکرشده 10 در 6 پست

    Rep Power
    0
    Array

    RE: نسبت به شوهرم سرد شدم (عنوان قبلی: با همسرم مشکل دارم)

    سلام
    بازم دعوامون شد. تو این مدت چند بار گریه و زاری کردم دلش راضی شد که با خونوادم تماس بگیرم و ببینمشون اما نگفت کی بعد با خنده پررسید راستشو بگو تا حالا زنگ نزدی منم گفتم یه بار زنگ زدم الان دوباره برگشتیم سر جای اول می گه یا من یا اونا. آخه این عجب آدم خریه. ببخشید اما دیگه نمی تونم خودمو کنترل کنم. مگه این شد زندگی. آدم اینقدر ضعیف که نتونه رابطشو با دیگران تنظیم کنه گیریم من شرطشم فعلا قبول کردم آخا همچین آدمی به درد زندگی می خوره فردا اگه یه بچه بیارم و بخواد از این شرطا واسم بذاره که باید بخاطر بچه م جیک نزنم. مگه من واسه چی ازدواج کردم؟ واسه اینکه یه همدم و همراه داشته باشم یه رفیق یه سنگ صبور که باری از رو دوشم ورداره نه صد برابرش بکنه. زندگی با تهدید و شرط و شروط گذاشتن چه معنی می ده؟ چرا چرا چرا باید این چیزا رو تحمل کنم؟ شما بگید چرا؟ شاید من نمی فهمم. ما دو تا آدم تحصیلکرده و با ادعا و روشنفکریم. شاغلیم. 8 ساله ازدواج کردیم بچه دار نشدیم که در موقعیت مناسب اینکارو بکنبم این مسخره بازیا چیه دیگه. مرد اگه مرد باشه مگه اینکارارو می کنه؟ مرد باید به فکر آرامش زنش باشه نه بیاد خونه دل نازک زنشو بشکنه به باباش فحش بده سر یانکه مثلا بابت این حرفو زد منظور داشت!!!!!!!!!!!! تا لان پا به پاش کار کردم و واسه زندگیمون زحمت کشیدم هرچی پول درآوردم بردم تو خونه و با هم خرج کردیم اونم اینطوری بوده اصلا آدم خسیسی نیست اما عصبیه سر هر چیز کچیک عصبی می شه. دیگه بریدم بخدا بریدم اگه جدا بشم چی می شه؟ واقعا چی می شه. فک کنم این قضیه تا حد زیادی تو جامعه حل شده. دوسشم دارم ها هنوز دوسش دارم. حرف از جدایی که میزنم انگار دنیا میریزه رو سرم اما ببخشی من نمی خوام مثل پدر مادرم بشم. زندگی خیلی کوتاه ارزش نداره با این مسائل کوچیک خرابش کنی و هر لحظه زجر بکشی. تو این دنیا یه پدر مادر دارم یه خواهر. یعنی چی نبینمشون زنگ نزنم اونا هم زنگ نزنن و نیان پیشم پس تف به این زنگی ببخشید خیلی داغونم.

    ترخدا واسم ننویسید که از این چیزا تو زندگی پیش می یاد. بابا بخدا رفتار بابام اونقدرام بد نیست که شوهرم داره اینکارارو می کنه رفتار شوهرمم پیش اونا اینقدر بد نبوده. فقط وقتی اومدیم خونه سر من خالی کرده بارها و بارها بهش حق دادم بهش گفتم گله کن اما فحش نده من ازت ناراحت می شم همه اینکارارو کردم من آدم بی شعوری نیستم که دیگه طاقتم طاق شده. آخه چقدر دیگه. خب خودش می خواست کمتر بیاد اونجا. یجوری این قضیه رو مدیریت کنه. من نگرانم خیلی نگرانم. مرد من باید بتونه این مسائلو حل کنه بابا خیلی ماها سر کارمون با رئیس با همکار و ... جر و بحث می کنیم اما هر رزوم می بینیمشون و با هم می سازیم. این که نمی خواد با پدر من زندگی کنه. اونقدر رفتار ناجور کرد که از همون اول از چشم بابام افتاد. یه بار می یاد اونجا می گه و می خنده یه بار از یه چیزی ناراحت شده می یاد یه کلمه با کسی حرف نمی زنه. آخه این چه وضعشه؟


 
صفحه 1 از 6 123456 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 07:38 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.