به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

نمایش نتایج: از شماره 1 تا 7 , از مجموع 7
  1. #1
    سرپرست سایت آغازکننده

    آخرین بازدید
    [ ]
    تاریخ عضویت
    1388-1-03
    محل سکونت
    تهران
    نوشته ها
    8,058
    امتیاز
    147,349
    سطح
    100
    Points: 147,349, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    SocialRecommendation Second ClassCreated Blog entryVeteranOverdrive
    نوشته های وبلاگ
    4
    تشکرها
    27,674

    تشکرشده 36,015 در 7,406 پست

    Rep Power
    1093
    Array

    <<< یه روز با دستم حرف می زدم که ...... >>>





    تا حالا با عضوی از بدنتان صحبت کرده اید ؟



    همین زمستان گذشته دچار درد عضله دست چپم شدم از بازو تا مچ ، که در پی گیری پزشکی معلوم شد عصبها به سرما حساس شده .

    یک بار که درد شدید بود و اذیتم می کرد ، شروع کردم با دستم حرف زدن ، نوازشش می کردم و می گفتم می فهمم چقدر اذیت می شی ، می فهمم چی می کشی و.... ماساژ می دادم و قربون صدقه اش می رفتم ، گویی با یه بچه مظلوم از درد کلافه ، حرف می زدم و آرومش می کردم .
    بهش گفتم من چقدر از تو کارای بیخود کشیدم ، چقدر تو رو اذیت کردم ، منو ببخش ، خوب ازت مراقبت نکردم بهت نرسیدم ، کوتاهی کردم ... که باعث شده اینجور اذیت بشی . منو ببخش معذرت میخوام ، دوستت دارم و...

    آنقدر این گفتگو در اوج درد برام شیرین بود و غرقش شده بودم که دیدم کم کم آروم شد و دردش از بین رفت بی مسکن .

    با خو فکر کردم چه تجربه جالبی !!!!

    اصلاً چرا هر از گاهی بی بهانه سراغ اعضاء و جوارح خود نریم ، بهشون سر بزنیم ، حالشونو نپرسیم ؟ و به خاطر کوتاهی ها و تقصیرهایمان از مراقبت و توجه و به راه درست از اونها استفاده کردن عذر خواهی نکنیم ؟ ، واقعاً چه اشکالی داره گاهی این کار رو بکنیم ؟؟؟

    هر عضوی به گردن ما حقوقی داره ، حق این که به موقع و به اندازه به کار بگیریمشون ، حق این که به جا و در جای خود از آنها استفاده کنیم و.... و اگر به راهی و جهتی که نباید آنها را به کار بگیریم ، آیا حق کشی نکرده ایم ؟؟

    این تاپیک را باز کردم که بیایید اینجا با اعضاء خود حرف بزننیم ، ازشون تشکر کنیم ، حتی کاری که با اون عضو انجام داده ایم و مفید بوده را ذکر کنیم ، مثلاً من امروز می گم :
    دست عزیزم ، ممنونم که این مطالب را امروز برام تایپ کردی ، انگشتهای نازنینم براستی اگه شما ها نبودین من چه می کردم ، چقدر حسرت می خوردم که نمیتونم کلمه ای بنویسم ، چقدر خوبه که شمما ها رو دارم ، انگشتهای نازنینم تایپ کنید کلمه ممنـــــــــــــون را که از ته دل بهتون می گم . آری ممنـونتــونم .

    منتظر شما دوستای گلم هستم و سخنان شیرینتان با اعضاء خودتان و از شیرین کاریهاشون گفتن و قدر دانی کردن .

    تنهام نزارید تو این تاپیک .




    .

  2. 10 کاربر از پست مفید فرشته مهربان تشکرکرده اند .

    فرشته مهربان (دوشنبه 04 اردیبهشت 91)

  3. #2
    عضو پیشرو

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 23 آذر 91 [ 09:19]
    تاریخ عضویت
    1387-10-07
    نوشته ها
    4,074
    امتیاز
    23,640
    سطح
    94
    Points: 23,640, Level: 94
    Level completed: 29%, Points required for next Level: 710
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Veteran10000 Experience Points
    تشکرها
    16,488

    تشکرشده 16,567 در 3,447 پست

    Rep Power
    425
    Array

    RE: <<< یه روز با دستم حرف می زدم که ...... >>>

    تاپیک خوبی است برای آنها که نمی دانند و انجام نمی دهند .

    - به نوعی شکر نعمت و ارتباط گیری با انرژی های کیهانی و کائناتی
    - به نوعی ارتباط گیری با کودک درون و نوازش مستقیم و مثبت او .
    که همه ی دردهای جسمی منشا روحی دارد ( به قول قدیمی ها عقل سالم در بدن سالم و البته با رابطه ای معکوس و دو سویه که به اثبات رسیده است )
    - به نوعی تمرین و فراگیری ایجاد هارمونی برای کسب فراوانی
    و.....


    ممنون . این تاپیک هم از آن تاپیک های خوب خواهد بود که با تمرینی ساده می تواند عظمتی شگرف و اعجاب انگیز را با آن تجربه کرد. معطل نکنید .
    من تجربه های فوق العاده و بی نظیر و با شکوهی در این راستا دارم شما هم امتحان کنید .

  4. 7 کاربر از پست مفید ani تشکرکرده اند .

    ani (پنجشنبه 17 تیر 89)

  5. #3
    سرپرست سایت آغازکننده

    آخرین بازدید
    [ ]
    تاریخ عضویت
    1388-1-03
    محل سکونت
    تهران
    نوشته ها
    8,058
    امتیاز
    147,349
    سطح
    100
    Points: 147,349, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    SocialRecommendation Second ClassCreated Blog entryVeteranOverdrive
    نوشته های وبلاگ
    4
    تشکرها
    27,674

    تشکرشده 36,015 در 7,406 پست

    Rep Power
    1093
    Array

    RE: <<< یه روز با دستم حرف می زدم که ...... >>>

    پس آنی جان

    منتظریم گرمش کنی

    مطمئنم تجربه هات در این زمینه برای همه ما آموزنده و شیرینه

    بشمار سه اولین تجربه را روکن






    .

  6. 5 کاربر از پست مفید فرشته مهربان تشکرکرده اند .

    فرشته مهربان (یکشنبه 10 مرداد 89)

  7. #4
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    سه شنبه 23 آذر 00 [ 07:11]
    تاریخ عضویت
    1388-1-20
    نوشته ها
    1,530
    امتیاز
    36,537
    سطح
    100
    Points: 36,537, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    VeteranTagger Second ClassSocial25000 Experience Points
    تشکرها
    5,746

    تشکرشده 6,060 در 1,481 پست

    حالت من
    Mehrabon
    Rep Power
    274
    Array

    RE: <<< یه روز با دستم حرف می زدم که ...... >>>

    سلام سلام
    چه تاپیک جالبی

    فکر میکردم فقط خودم این کاره ام

    من با اعضای بدنم که خوبه با کل هستی حرف میزنم و درد و دل میکنم و قربون صدقه شون میرم

    اینم یه تجربه :

    یادمه چند مدت پیش ،فشار سوق الجیشی از 6 جهت جغرافیایی رو تحمل میکردم و هر روز سر درد و کمر درد و تپش قلب و ... رو داشتم

    یه روز صبح که بیدار شدم دیدم از سر درد خبری نیست کلی قربون صدقه سرم رفتم و ازش تشکر کردم تا شب کلی باهاش درد و دل میکردم که ببین امروز خوب بودی و فردا هم همینطور باش ؛ من حالا کار دارم بعدا قول میدم جبران کنم ...

    این رویه رو چند روز ادامه دادم و تونستم از اون شرایط جون سالم بدر ببرم.

  8. 7 کاربر از پست مفید صبا_2009 تشکرکرده اند .

    صبا_2009 (پنجشنبه 17 تیر 89)

  9. #5
    عضو پیشرو

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 23 آذر 91 [ 09:19]
    تاریخ عضویت
    1387-10-07
    نوشته ها
    4,074
    امتیاز
    23,640
    سطح
    94
    Points: 23,640, Level: 94
    Level completed: 29%, Points required for next Level: 710
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Veteran10000 Experience Points
    تشکرها
    16,488

    تشکرشده 16,567 در 3,447 پست

    Rep Power
    425
    Array

    RE: <<< یه روز با دستم حرف می زدم که ...... >>>

    اول در مورد آن چه برای تو و خوب شدن دستت اتفاق افتاده را با زبانی ساده می گویم .

    کف دست چاکرا دارد ( وقتی دستت را نوازش می کردی ) در اصل از منشا چاکرا کف دست خودت استفاده کرده ای .

    و در مرحله ی بعدی

    تو بی آنکه بدانی بر درد دستت تمرکز کرده ای ( به نوعی مدیتیشن ) و با استفاده از نوازش کلامی و حسی انرژی های هاله کیهانی را که در اطراف همه ی ما وجود دارد را با قدرت و میزان بیشتری دریافت کرده ای و به ناحیه ای که درد می کرد ، منتقل کرده ای .

    بماند که در این میان "اریک برن " هم بعد از پایان دوره ی سه روزه ( تولدی دوباره ) روش هایی را برای ارتباط گیری مستقیم با کودک درون و کاهش فشار درونی به ما یاد می دهد . ( فیلم آتش بس - تهمینه میلانی به شکل بسیار ابتدایی به آن اشاره می کند)

    به نوعی بدون اینکه بدانی "ریکی" کار کرده ای و خوشبختانه گیرندگی و فرستندگی تو خوب کار کرده .


    من عجیب ترین و قوی ترین تجربه ام مربوط به دوران بیماری پدرم است . همان روزها ی آخر که پدرم را به ویلا منتقل کرده بودیم .

    البته به دلائلی بعدها خودم دچار مشکل در ناحیه ی چاکرای چشم سوم ( میان دو ابرو شدم ) و چاکرا چشم سوم من بعدها دچار اختلال انرژی شد و با هر مدتیشن و تمرکزی دچار سوزش شدید و درد شدیدی می شد . پس باید دقت داشت و مهارت و پله پله و زیر نظر استاد جلو رفت ولی دراین سطوح را همه تقریبا تجربه اش را داریم و...و اگر به نوعی مواردی را درست انجام ندهیم خودمان به مشگل می خوریم .

    پدرم درد شدیدی داشتند ( حتما یادتان هست که پدرم سرطان داشتند )
    طبیعت بیماری سرطان پدرم توام با درد شدید بود مخصوصا که سلولهای سرطانی بدن بابا مهاجم بودند و....
    در تمام مدتی که در کنار پدرم بودم به غیر از دو یا سه بار پدرم از مرفین برای کاهش درد استفاده نکردند و این برای یک بیمار سرطانی با آن حال و روز قطعا مصرف بسیار ناچیز و اندکی است که سارا ( دکتر ) و یا حتی کسانی که تجربه ی بیمار سرطانی را دارند به خوبی می داند این به چه معناست

    خاطرم هست که از اعضای خانواده ام خواهش می کردم تا با من تمرکز کنند و حلقه تشکیل دهند و .... به واقع بابا از درد رها می شدند و اگر برادرم از او می خواست که آماده باشد تا مرفین بگیرد بابا اعلام می کردند که دیگر درد ندارند .


    تجربه ی آن روزها به قدری عجیب و شگفت انگیز بود که باعث شد من به باورهای خاصی برسم و انرژی های کائناتی را خیلی بیشتر از قبل باور کنم و.....( تعریف تجربه آن روزها به لحاظ ریکی خودش به تنهایی یک کتاب است چرا که قبلا گفتم خودم به مشکل اختلال انرژی در چاکرا بر خوردم و مدتها درگیر بالانس انرژی های خودم بودم )




  10. 8 کاربر از پست مفید ani تشکرکرده اند .

    ani (دوشنبه 04 اردیبهشت 91)

  11. #6
    سرپرست سایت آغازکننده

    آخرین بازدید
    [ ]
    تاریخ عضویت
    1388-1-03
    محل سکونت
    تهران
    نوشته ها
    8,058
    امتیاز
    147,349
    سطح
    100
    Points: 147,349, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    SocialRecommendation Second ClassCreated Blog entryVeteranOverdrive
    نوشته های وبلاگ
    4
    تشکرها
    27,674

    تشکرشده 36,015 در 7,406 پست

    Rep Power
    1093
    Array

    RE: <<< یه روز با دستم حرف می زدم که ...... >>>

    ممنون آنی عزیز

    من مایلم بیشتر در این رابطه بدونم .

    راستش من تجربه گفتگوی درون ، با خودم و به عبارتی روحمو از سالها پیش ( شاید بشه گفت در کنار گفتگو با خداوند از همون دوران کودکی ) تجربه کردم . تمرکز بر اعضاء را در دوران دانشجویی که تمرینات تقویت اراده را داشتم تجربه کردم ، اما گفتگو با اعضاء را اولین تجربه ام بود و خیلی برام شیرین و جالب بود .

    در هر حال در این مورد باز هم منتظر اطلاعات شما هستم .

  12. 2 کاربر از پست مفید فرشته مهربان تشکرکرده اند .

    فرشته مهربان (دوشنبه 04 اردیبهشت 91)

  13. #7
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    یکشنبه 09 بهمن 01 [ 16:47]
    تاریخ عضویت
    1390-10-25
    نوشته ها
    58
    امتیاز
    8,760
    سطح
    63
    Points: 8,760, Level: 63
    Level completed: 4%, Points required for next Level: 290
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Veteran5000 Experience Points
    تشکرها
    263

    تشکرشده 260 در 56 پست

    Rep Power
    0
    Array

    RE: <<< یه روز با دستم حرف می زدم که ...... >>>

    این تاپیک که اشکال نداره بعد 2 سال بیاد بالا؟

    منم چند روز پیش حالم خوب نبود .تمام درسام و کنفرانسم مونده بود .چشمام هم درد گرفته بود اصلا نمیتونستم به صفحه مانیتور نگاه کنم ( انقدر که نتونستم بیام همدردی )
    بعد شروع کردم با چشمم حرف زدن که ببین من باید کارم رو انجام بدم آروم باش قول میدم کمتر ازت کار بکشم .خداییش اونموقع جواب داد.
    ولی نتونستم به قولم عمل کنم.

  14. 3 کاربر از پست مفید از یاد رفته تشکرکرده اند .

    از یاد رفته (دوشنبه 04 اردیبهشت 91)


 

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. آیا رفتارهای من درسته؟دلم میخواد محکم قدم بردارم و آرامشم روز به روز عمیقتر بشه
    توسط آخیش در انجمن روانشناسی عمومی و طرح مشکلات فردی
    پاسخ ها: 38
    آخرين نوشته: جمعه 08 مرداد 95, 01:01
  2. پاسخ ها: 12
    آخرين نوشته: سه شنبه 18 فروردین 94, 16:38
  3. خواستگارم پس از یک سال و نیم هنوز امروز و فردا میکند
    توسط ahooo1 در انجمن روانشناسی عمومی و طرح مشکلات فردی
    پاسخ ها: 29
    آخرين نوشته: سه شنبه 25 شهریور 93, 10:54
  4. پاسخ ها: 9
    آخرين نوشته: چهارشنبه 11 تیر 93, 10:16
  5. هنوز شکه هستم...
    توسط شهرزادجون در انجمن متارکه و طلاق
    پاسخ ها: 4
    آخرين نوشته: دوشنبه 03 اسفند 88, 17:41

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 17:57 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.