با سلام به جمع صمیمی همدردی
میرم سر اصل مطلب : 3 سال پیش توی دانشگاه یه دختری رو دیدم مدت ها بهش خیره میشدم و بهش توجه میکردم ، اما بعد از مدتی دیدم که با یکی از همکلاسی ها دوسته که البته بعد از مدت کمی رابطشون بهم خورد ، من واقعا بهش حس خوبی داشتم تا بلاخره سر ضعف درسیش تونستم از طرف یکی دیگه از دختر های کلاس باهاش بیشتر آشنا بشم و بهش کمک کنم و جند باری خونشون هم رفتم تا بهش درس بدم . درضمن اینم بگم که نه تا بحال دنبال دوست شدن با دخترا بودم نه دوست دختر داشتم.
خلاصه عشقم رو بهش ابراز کردم ، عاشق دیونه همدیگه شدیم ، یه بار که مامانم فهمید من با ینفر دوستم ( چون خانواده ما خیلی مذهبین ) من خواستم که با این دختر قطع رابطه کنم چون شدیدا میترسیدم از خانوادم اما گریه ها و التماسات اون دختر باعث شد که بمونم 1 سال گذشت رابطمون خیلی بییییییش از حد زیاد شده بود
تا جایی که کار از کار گذشت و اون دختر به طور اتفاقی در یکی از رابطه ها ب*ک*ا ررر***ت خودشو از دست داد .
الان 3 سال از دوستی ما میگذره ، شاید توی جمله هام نتونستم بگم که وحشتناک عاشق همیم اما واقا همدیگرو دوست داریم و به امید هم زنده ایم . من نامرد نیستم و پاش واسادم و دوستش دارم .
الان کار به خاستگاری هم کشید اما چون دختر 1 سال از من بزرگتره و اینکه خانودم از رابطه دوستی ما در حد کم فهمیدن (نه در حد اصل ماجرا) مخالفن .
سن من 22 دختر 23
خانواده من بسیار مذهبی خانواده دختر تا حدی مذهبی
خانواده من با ازدواج من و دختره مخالف ، خانواده دختر موافق
خانواده من بسیار سختگیر ، خانواده دختر نرم تر هستند .
تحصیلات من 2 کارشناسی ، معاف از سربازی ، دختر فوق دیپلم
همدیگرو دوست داریم و درک میکنیم ، اخلاقامون هم بهم میخوره
من تا حدی سر مسئله اختلاف سنی دلم میلرزه ، اما دختر هیج مشکلی نداره
چیکار کنم ؟
خانوادمم هم مخالفن ، خانواده ام راضی نمیشن چه خاکی تو سرم بریزم ؟
علاقه مندی ها (Bookmarks)