با سلام و احترام
من به لحاظ پاسخ سئوال شما را به دوبخش عمده تقسیم می کنم.
یکم: نحوه تاثیر گذاری های احساسی یا اشتباه پدرتون روی خواستگارهایتان که ممکن است خواستگار خوبی بی جهت طرد بشود.
دوم: احساس گناه شما به خاطر بدتموم شدن یک خواستگاری نه نتیجه منفی آن.
در مورد بخش نخست:
آدمهای احساسی را نه صرفا با منطق بلکه گاهی باید با همان احساس تحت کنترلشان گرفت و مخصوصا در لحظات مهم مثل تصمیم سازی آنها را کنترل کرد.
این که گفتم یعنی چی:
شما گفتید او شما را خیلی عالی می داند.
این گرچه خوب هست ، اما موجب رفتارهای احساسی پدرتان می شود که بد هست.
یعنی وقتی ما یک جنس داریم تصور می کنیم یک میلیارد می ارزد، آنگاه اگر سر معامله طرف حتی 100 میلیون هم داشته باشد، او را به سادگی طرد می کنیم و حتی از آنکه کم دارد و کم هست عصبانی می شویم که چطور به خودش اجازه داده است برای این جسن گرانبهای ما با چنین مبلغی پا پیش بگذارد.
پس:
دراینجا باید ابتدا آن همه عالی بودن خود را تعدیل کنید. اما چگونه؟
باتوجه به اینکه پدرتان احساسی هست و با دیسپلین وهمچنین رک. پس شما هم با احساس و با تهدید دیسپلین او و همچنین رک با او یک گفتگوی بسیار مودبانه و خونسردانه اما قاطعی ترتیب بدهید:
مثلا
"پدر می خواستم به عنوان دختر شما یک مطلب خصوصی و مهم را بهتون بگویم. چون می دانم دوستم دارید و در
انتخاب همسر قصد کمک به من را دارید. باید شما دخترتان را بیشتر بشناسید تا بهتر بتوانید کمکم کنید. من یک دختر هستم و مثل پسر ها آنقدر حق انتخاب ندارم که همه شهر را برای مورد ایده آل بگردم و انتخاب کنم. بلکه بیشتر باید منتظر انتخاب شدن باشم. از طرفی من هم یک آدم هستم و معصوم نیستم. نیازمندیهای عاطفی وجنسی دارم و تحت فشار هستم. محیط آلوده است. و همچنین آقایانی هم که معصوم و ایده آل باشند و همه چیزشان 20 باشد بسیار کم هستند. من نیاز ضروری به ازدواج دارم و نمی خواهم برای خودم و شما هم مشکلاتی پیش بیاید. من آقایی که خصوصیات اصلی و مهم را داشته باشد برایم کفایت می کند و منتظر شخصی نیستم که کامل باشد. و از طرفی چون مسئولیت ازدواج با من هست. نمی خواهم فردا طلاق بگیرم و بگویم این همان بود که شما برایم تایید کردید. من دوست دارم خودم در نهایت یک خواستگار را رد کنم یا قبول کنم. تا اگر فردا به خاطر انتخابم مشکلاتی داشتم ، پایش بایستم و خودم حل کنم و مسئولیتش را گردن شما نیندازم. دوست دارم در رد کردن یاقبول خواستگار در خلوت با هم مشورت کنیم و به هرنتیجه ای هر دو رسیدیم شما اعلام کنید. شما باید بدانید که من سنی ازم گذشته است و هر روز حق انتخاب هایم محدود می شود ، من دوست ندارم یک طرفه و بدون مشورت من خواستگاری رد شود. چون من نیازمندیهای شدیدی دارم که با ازدواج حل می شود و برایم اولویت بالایی هست. من از روی شکم سیری ازدواج نمی کنم. من برای پاسخگویی به نیازهای نسبتا شدید عاطفی ، جنسی، اجتماعی خود باید سریعتر اقدام کنم."
ملاحظه: ببیند من اینجا صرفا یک الگو دادم. نه اینکه دقیقا اینها را به پدرت بگویی. بلکه با شناختی که از پدرت و میزان تاثیر پذیری او داری ، باید قاطعیت به خرج دهید و متغیرهایی که در بالا مورد تاکید قرار دادم در فرمت و شکل مناسبی که بلد هستید به پدرتان انتقال دهید و نقش دختر خوبه را بازی نکنید و سکوت نکنید. یا نخواهید که با رفتار به پدرتان نشان دهید. باید کلامی، رک با احساس اما مودبانه با او در میان بگذارید.
در مورد بخش دوم:
شما نباید خود را بابت اشتباهات دیگران ملامت یا سرزنش کنید و احساس گناه پیدا کنید.
اگر پدرتان بد خواستگاری را جواب کرد یا تحقیر کرد اصلا به شما ربطی ندارد و نباید بیش از اندازه به خودتان نقش دهید.
این نحوه تفکر که گناه و مشکل دیگران را به نوعی به خود نسبت دهید اشتباه هست.
یک نکته مهم و لازم:
ببین هر خواستگاری که با شما در نهایت ازدواج می کند. همه چیز شما را باید بپذیرد مثل:
اندازه بینی شما
شکل گونه شما
قد شما
وزن شما
قیافه شما
تحصیلات شما
نحوه تفکر شما
خصوصیات شما
فرهنگ خانواده شما
و خصوصیات و نحوه فکر، احساس و روش پدر شما
پس شما دارای مجموعه خصوصیات شخصی و خانوادگی هستید از جمله خصوصیات والدین شما که خواستگار شما در نهایت باید همه را مثبت و منفی کند و به نتیجه برسد.
نیاز نیست قصد حذف کردن ضعفهای پدرت را داشته باشی. اجازه بده خواستگار شما خودش تصمیم بگیرد بله بگوید یا نه
شما صرفا همانهایی را که گفتم برای تغییرات سازنده پیگیری کن.
با تشکر
علاقه مندی ها (Bookmarks)