چرا به من اعتماد نداره؟ از چی میترسه؟
تمام مدت رفتار خودم رو موشکافی کردم. زن مستقلی ام که خرج تحصیل و لباس و رفت و آمد و .... رو خودم میدم.گاهی به خاطر اینکه گیر نده چیزی که دوست دارم و لازم دارم نمیخرم با وجود اینکه پولش از جیب خودمه. تا الان خرج بی خود و زیاد رو دستش نذاشتم. وقتی پول نداره میتونه رو کمکم حساب کنه. چیزی از املاکش به نام من نیست با وجود اینکه قبل از ازدواج تعهد کرده بود. من هرگز بهش نگفتم چیزی به نامم کن. چیزی برای خودم ازش نخواستم. نگران آینده خودمم و بهش گفتم. اما ازش پول نخواستم. فقط جدی چسبیدم به کار و دارم پس انداز میکنم. همه کارهای مالی منو میدونه. حتی مبلغ کرایه تاکسی که باش جایی میرم ازم میپرسه. چیزی ندارم که اون ندونه. از فیش حقوقی تا پولی که واسه خیریه بدم همه رو میدونه و حساب پول منو داره.
روی دارایی بابام و خواهرو برادرام حساسه. مدام میپرسه داداشت چقدر حقوق میگیره و اگه بگم نمیدونم قهر میکنه و میگه : تو با من همدل نیستی. به خاطر کس دیگه زندگیمونو خراب میکنی. مدام حساب میکنه که برادرت حتما ماهی 6-7 تومن حقوق میگیره. با این همه دارایی واسه چی میره سر کار.
از داشتن یا نداشتن خونوادش حرفی نمیزنه. من نمیدونم کی تو خونوادش چی داره چی نداره. نمی پرسم چون برام مهم نیست. اونم نمیگه. وقتی پول احتیاج داره از خواهراش میگیره. دفعه پیش بهم گفت از خواهرم گرفتم. دو ساعت بعدش گفت فکر میکنی خواهرم سر گنج نشته من بهت دروغ گفتم. از کسی قرض کردم.
ملکی داشته که من از غریبه ها شنیدم. یکسال بعد از ازدواجم ازش پرسیدم و گفت نه ندارم. حالا با پررویی داره اون ملک رو میفروشه. اصلا که به من توضیح نداد. من از لابلای تلفن هاش متوجه شدم. و وقتی پرسیدم گفت خوبه من مال واموال زیادی ندارم و تو اینجوری میکنی. جلوی چشم من داره واسه پول اون ملک برنامه ریزی میکنه و دنبال خونه میگرده اونوقت نه تنها ازم نظر نمیخواد بلکه وقتی بهش پیشنهاد دادم مغازه بگیره گفت با کدوم پول؟
حالا چه فایده که بگه عاشقتم. تو زندگی منی؟ اون که از همه فامیلش مشورت گرفته واسه این موضوع و فقط منم که از هیچ کارش خبرندارم.
جالبه که هر حرفی به دهنش بیاد به من میگه و دایم سرکوفت میزنه. بعد که من ناراحت میشم داد میکشه که با تو نمیشه حرف زد!!!! همیشه که نمیشه حرف حرف تو باشه.
من که اختیار عوض کردن جای وسایل خونمو ندارم. من که دکور خونم مطابق میل خواهر شوهر و مادر شوهر تغییر کرد.
میدونم خواهراش دور از چشم شوهراشون پول پس انداز میکنن و جوری که دوست دارن خرج میکنن. این خونواده که خیلی پنهان کارن دوست دارن سر از کار همه دربیارن و تهمت پنهان کاری به همه میزنن. کافر همه را به کیش خود پندارد.
نمیدونم دیگه ازش سوال بکنم که با پولش چکار کرد یا مثل ملکه فرمایشی اختیار امور رو به معشوقه های رنگ و وارنگ (خونواده و فامیلش) بسپارم و فقط لبخند مصنوعی بزنم
من به مردي وفا نمودم و او
پشت پا زد به عشق و اميدم
هر چه دادم به او حلالش باد
غير از آن دل كه مفت بخشيدم
دل من كودكي سبك سر بود
خود ندانم چگونه رامش كرد
او كه مي گفت دوستت دارم
پس چرا زهر غم به جامش كرد؟
علاقه مندی ها (Bookmarks)