به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 2 از 2 نخستنخست 12
نمایش نتایج: از شماره 11 تا 15 , از مجموع 15
  1. #11
    عضو فعال

    آخرین بازدید
    دوشنبه 17 آبان 95 [ 15:15]
    تاریخ عضویت
    1391-2-26
    نوشته ها
    2,672
    امتیاز
    25,995
    سطح
    96
    Points: 25,995, Level: 96
    Level completed: 65%, Points required for next Level: 355
    Overall activity: 3.0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassOverdriveSocialVeteran25000 Experience Points
    تشکرها
    6,844

    تشکرشده 7,555 در 2,378 پست

    Rep Power
    352
    Array
    عزیز دلم یه نگاهی به بعضی از پست هات انداختم

    اول از همه بهت افتخار می کنم که انقدر صبور و با درک و با پذیرشی و البته با درایت

    بعضی چیزا به نظرم اومد واست می نویسم نمی دونم اصلا به دردت بخوره یا نه چون خودت خیلی عاقلی و احتمالا همه ی اینا رو قبلا بهش فکر کردی. اما می نویسم

    - اول از همه با توجه به اینکه چند ساله فشار روته و شوهرت یه مقدار بدخلقی می کنه بعضی وقتا نیاز داری که راه های شادی و ارامش خودتو بشناسی و خودتو با اونا اروم کنی. یعنی شارژ کنی. حتما می شناسی این راه ها رو . اگه واسه خودت لیست نکردی بکن. ممکنه رنگ ها و نور های رنگی شادت کنن. مدیتیشن هم حتما بکن با توجه به اینکه بارداری و نمی تونی بیرون بری. موسیقی های اروم. به خودت به ظاهرت برس و توی اینه نگاه کن خودتو و از خودت تعریف کن. لباسایی بپوش که خوشحالت کنن. هر کاری که می کنی با ارامش بکن و تمرکز فقط رو ی اون کار کن

    http://www.hamdardi.net/thread-26620.html

    - در مورد حجاب اختلافات با ته مایه مذهبی و این چیزا. ظاهر لباسا مهم هستن. می دونم وقت نمی کنی با یچه با کار کردن با بارداری و این همه کار احتمالا به ظاهر و مدل لباس توجه کنی. اما به نظر من بیشتر از اینکه ادم لباس باز بپوشه مدل و رنگ لباس مهمه. می تونی بعدا ها اگه وقت داشتی واسه این موضوع هم مانوری بدی. لباسای مثلا اینجا طرح های محلی قشنگن. البته این می مونه واسه بعد ها.

    - یه موضوع دیگه اینکه اگه مشکل رواشناختی نباشه بدقلقی های شوهرت (حال من با قرص بهتر شد وگرنه تا عمق افسردگی میرم. اما این بار چند روز هر روز یکی خوردم می بینم ادمیزادم و متعجم که چرا انقدر بدشانس بودم که چند سال از عمرم با اینهمه نوسان به باد رفت. روی عملکردم خیلی تاثیر بد گذاشت این نوساناتم) به هر حال اگه مشکل طوری نباشه که به قرص و دارو نیاز باشه احتمالا به تربیت ربط داره. نوشته بودی همه اشون یه کم بدخلقی رو دارن.
    ممکنه بیشتر از همه خونواده رو با همون تصویری توی ذهنش داره که از خونواده ی خودش دیده. این تصویرو هم نمیشه با حرف زدن و یا به تنهایی عوض کنی. راهی که به نظرم میاد دیدن فیلم و سریالای عاطفیه. فیلمایی که توش خونواده گرم و مهربون باشه. فیلمایی که بتونه بدون اینکه بدونه کم کم اروم اروم با دیدنشون یاد بگیره که چطوری توی خونواده رفتار کنه و کم کم ملایمتش بیشترشه. نمی تونی اینو با حرف زدن باهاش یا با رفتار خودت به تنهایی یادش بدی. باید ببینه. بی اینکه بدونه. البته خودت قبلا فیلما رو ببین بررسی کن.

    راهای دیگه هم هست حتما اما الان این به ذهنم میاد

    - یه روزی شماها تصمیم گرفته بودین باهم ازدواج کنین. یادت بیار که چه ویزگی هایی ازش خوب بود که باعث شد باهاش ازدواج کنی. و سعی کن دوباره اونارو پرنگ کنی و بازسازی

    - نوشتی که با هم تصمیم گرفتین بچه دار شین. خوب این مرد مردیه که تو خودت خواستی ازش بچه داشته باشی. من نمی دونم نه مادرم نه همسر. شاید اشتباه کنم. اما فکر می کنم ادم وقتی می خواد از یه مرد بچه داشته باشه یعنی اونو دوست داره و بهش اعتماد داره

    - نوشته بودی یه جایی که تو تصمیم گیری هات سخت می تونی تصمیم بگیری و عذاب وجدان نگیری. البته مال چند سال پیش بود نوشته ات . اما اگه هنوزم هست ممکنه به خاطر یه مقدار بدقلقی ها و غرغرهای شوهرت طی زمان یه مقدار از اعتماد به نفست بدون اینکه توجه داشته باشی کم شده باشه. اگه اینطور باشه یه مدتی خیلی سعی کن خودتو دوست داشته باشی و مثل یه مامان خیلی خیلی مهربون و خوب از خودت مراقبت کن

    - اشتراک ازاد هم اگه می تونی بگیر یه مشورتی بکن

    چیزایی که خوشحالت می کنن رو کنار خودت داشته باش. گل ها رنگ ها صداهای موزون و هماهنگ کارتون فیلم های ملایم یه ساز موسیقی رسیدگی به درس دخترت غذا درست کردن سالاد های مختلف درست کردن ... هر چی که خوشخالت کنه رو تو اولویت بذار

    فکر کنم همه ش تکراری بود. خودت همه چی رو م یدونی. اما نوشتم دیگه :)

    اگه دوست داشتی و برات سرگرم کننده بود اینارو هم بخون

    http://newartist.blogfa.com/category/1/اسطوره-ها

    http://hamsaremankist.blogfa.com




    موفق باشی
    ویرایش توسط meinoush : پنجشنبه 06 شهریور 93 در ساعت 21:25

  2. 6 کاربر از پست مفید meinoush تشکرکرده اند .

    deljoo_deltang (جمعه 07 شهریور 93), khaleghezey (شنبه 08 شهریور 93), maryam240 (پنجشنبه 30 بهمن 93), Nilofar mordab (جمعه 07 شهریور 93), parsa1400 (جمعه 07 شهریور 93), آرام دل (جمعه 07 شهریور 93)

  3. #12
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    شنبه 16 اردیبهشت 96 [ 14:25]
    تاریخ عضویت
    1393-2-14
    نوشته ها
    205
    امتیاز
    4,218
    سطح
    41
    Points: 4,218, Level: 41
    Level completed: 34%, Points required for next Level: 132
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First Class1000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    136

    تشکرشده 378 در 148 پست

    Rep Power
    33
    Array
    گل دوست داشتنی؛ پس ما این جا چیکاره ایم؟ دوست نارنینمون غصه داشته باشه و ما نیایم به همدلی کردن باهاش؟ درد دل هاش رو بهمون نگه؟

    تک تک جملاتی که نوشتی رو با تمام پوست و گوشتم میفهمم عزیزم.
    میفهمم چه قدر داری اذیت میشی.
    منم باردار بودم، حساس و زودرنج و نیازمند مراقبت بودم، نیاز داشتم به توجه و استراحت.
    اما همسرم زندان افتاد. سخت بود، پر از رنج بود، پر از دردای عمیق بود.
    جان کوچولوم به خاطر وضعیت روحی من در خظر بود.خطر جدی بود اما خدا لطف کرد و سالم گذاشتش تو بغلم.
    گر نگه دار من آن است که من میدانم
    شیشه را در بغل سنگ نگه میدارد

    به خاطر همین با تمام وجودم عمق غمی گه الان داری رو میفهمم

    نگران عزیزت نباش و از خدا بخواه که اونو صحیح و سالم در آغوشت بگذاره. به خدای مهربونمون تکیه و اعتماد کن
    ما همگی برات دعا میکنیم.
    هم برای سلامتی خودت؛ هم سلامتی کوچولوت و هم استغال همسرت.
    ایشالله به زودی نگرانیات مرتفع شه

  4. 8 کاربر از پست مفید فرخ رو تشکرکرده اند .

    deljoo_deltang (جمعه 07 شهریور 93), khaleghezey (شنبه 08 شهریور 93), meinoush (جمعه 07 شهریور 93), Nilofar mordab (جمعه 07 شهریور 93), parsa1400 (جمعه 07 شهریور 93), میشل (جمعه 07 شهریور 93), آرام دل (جمعه 07 شهریور 93), صبا_2009 (پنجشنبه 06 شهریور 93)

  5. #13
    عضو همراه آغازکننده

    آخرین بازدید
    شنبه 01 اردیبهشت 97 [ 02:14]
    تاریخ عضویت
    1390-1-11
    نوشته ها
    1,700
    امتیاز
    16,289
    سطح
    81
    Points: 16,289, Level: 81
    Level completed: 88%, Points required for next Level: 61
    Overall activity: 16.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second ClassSocialVeteran10000 Experience Points
    تشکرها
    4,578

    تشکرشده 5,967 در 1,568 پست

    حالت من
    Sepasgozar
    Rep Power
    201
    Array
    خانم فرخ رو ممنونم با اینکه خودتون مشکلات زیادی دارید باز برای من نوشتید. مینوش جان سعی می کنم به زودی برات بنویسم. ممنون که مثل همیشه دلسوزانه راهنمایی می کنی. شاید یک دلیل حال خوبت جواب کمکهای صادقانه ات به دیگران باشه.
    هر آنچه را برای خود می پسندی برای دیگران هم بپسند
    و هر آنچه را برای خود نمی پسندی برای دیگران هم نپسند

  6. 6 کاربر از پست مفید deljoo_deltang تشکرکرده اند .

    khaleghezey (شنبه 08 شهریور 93), maryam240 (پنجشنبه 30 بهمن 93), meinoush (جمعه 07 شهریور 93), فرخ رو (شنبه 08 شهریور 93), میشل (شنبه 08 شهریور 93), آرام دل (چهارشنبه 12 شهریور 93)

  7. #14
    مدیران انجمن

    آخرین بازدید
    امروز [ 16:55]
    تاریخ عضویت
    1392-4-02
    محل سکونت
    ایران
    نوشته ها
    1,972
    امتیاز
    33,746
    سطح
    100
    Points: 33,746, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 94.0%
    دستاوردها:
    OverdriveTagger First ClassSocialVeteran25000 Experience Points
    تشکرها
    4,403

    تشکرشده 6,419 در 1,797 پست

    Rep Power
    0
    Array
    سلام خانم دلجو..خودت هم توی یکی ازپستهات اشاره کردی که شوهرت توی شرایط دشواریه والان تو رو سیاه میبینه...واقعیت اینه وقتی آدمها احساس آسیب پذیری کنند شروع به قطعیت گویی وتخلیه خودشون میکنن.یعنی باقاطعیت تو رومقصرمیکنه و گاهی ممکنه ازخودش هم رفتارهای عجیب نشون بده.مضافا اینکه گفتی شوهرت کمالگراست.میدونم الان خودت هم درشرایط خوبی نیستی ولی الان تو و همسرت نیاز دارید کفایت وکافی بودن روجای شایستگی قراربدید.(این توصیه دریکی ازکلیپهای روانشناسی که من بارها درسایت معرفی کرده بودم هست)

    - - - Updated - - -

    شوهرت باهرشخصیت وتجارب وعقایدی که داشته تا اینجاکافی هست همونی هست که تونسته درسطح توان وآگاهی خودش باشه شماهم همینطور نیاز داریدهر دو این حس کفایت طرف مقابل رو ازهم بگیرید..من تصورمیکنم هر دوتاتون کمی ازبیان صادقانه احساس اون لحظتون طفره میرید...به هرحال شوهرت همین که بدونه بیکارباشه پذیرفتیش باهرسطحی سرکاربره پذیرفتیش احتمال میره ازجانب شما احساس تنش کمتری کنه یا حداقل فرافکنی هاش کمتربشه . یادمه توی راهنمایی به یکی از اعضا گفتید(جمله تون بادستکاری من) وقتی توکل دارم وآرام هستم رفتارشوهرم به شکل عجیبی بهترمیشه...امامسأله مهم بعدی که دوستان هم زیادگفتند کسب انرژی مثبته؛یه بیمار روتصورکن که اشتهاومیلی به غذا نداره ولی ناچاره وبه زوروعده های غذاییش رومیخوره بلکه نمودش روسه روز تایک هفته دیگه ببینه الان شماهم درچنین شرایطی هستید فکراین نباشیدفقط یک لحظه شادی روازجایی بگیرید ازهرفرصتی برای خندیدن وکسب انرژی مثبت استفاده کنید تا این جمع بشه رو هم وبعدا روبراه تربشید.
    ای بامن وپنهان چودل ،از دل سلامت میکنم.

  8. 5 کاربر از پست مفید ammin تشکرکرده اند .

    deljoo_deltang (شنبه 08 شهریور 93), khaleghezey (شنبه 08 شهریور 93), maryam240 (پنجشنبه 30 بهمن 93), میشل (شنبه 08 شهریور 93), آرام دل (چهارشنبه 12 شهریور 93)

  9. #15
    عضو فعال

    آخرین بازدید
    دوشنبه 19 آبان 99 [ 21:53]
    تاریخ عضویت
    1391-3-16
    محل سکونت
    گلستان
    نوشته ها
    3,933
    امتیاز
    52,145
    سطح
    100
    Points: 52,145, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 23.0%
    دستاوردها:
    OverdriveTagger First ClassSocialVeteran50000 Experience Points
    تشکرها
    15,723

    تشکرشده 11,395 در 3,444 پست

    Rep Power
    0
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط Nilofar mordab نمایش پست ها
    . سلام عزیزم بهت تبریک میگم این تجربه شیرینی که خودتم حس کردی قبلا اما تو این مورد و استرسا و شرایطت درکت میکنم همیشه خدا جای شکرش رو باقی میذاره خدا به اندازه ظرفیت هرکس بهش مشکلات میده اگه مشکلات منو میدونستی و قراربود جای من باشی میچسبیدی زندگیتو میگفتی خدایا صدهزارمرتبه شکرت که این زندگیمه و جای شکر کردن رو برام باقی گذاشتی منم هیچوقت ناشکری نکردم هربار که غصه همه عالم میومد رو دلم منم به بچم فکرمیکردم دست میذاشتم رو شکمم و با وول خوردنش آرامش میگرفتم وضعیت شوهرمن و زندگیم صدبرابر بدتر از شمابود شوهرم بیکار و بی عار کلی طلبکار داشت خونه مادرشوهرم زندگی میکردم شوهرمم فقط کافی بود مادرش یه کلمه حرف زیر گوشش بزنه تا اعصاب و اوقاتمونو تلخ کنه و سرسوزن آرامشیم که داشتم زهرمارم میکردن تازه من 9ماه تمام بخاطر فشارهای عصبی که بهم وارد میکردن صبح ظهرشب هرچی میخوردم بالامیاوردم همه دوماه ویاربد داشتن من 9ماه ویار بد داشتم چقد از تنها بیمارستان رفتن و برگشتن اذیت میشدم مادروپدرو خونواده دلسوزی نداشتم همینیم که بودن اونسر دنیا من اینسر همه حمایتاشونم ازم دریغ میکردن چون پدرم گفته بود جداشو و من زیر بار نرفتم بخاطر همین بی اعتنا بودن تو کل دوران بارداریم فقط چندبار بامن تماس گرفتن و بعدم که من بخاطر مسافرت رفتن شوهرم رفتم خونشون چقد زخم زبون شنیدم همه حاملگیم دل درد کشیدم همش عصبی بود دکر میگفت استرس و اضطراب برات سمه ولی گوش شنوا شوهرم میگفت به من چه و با بی اعتنایی کار خودشو میکرد اذیتم میکرد خانوادش اذیتم میکردن منم که خودم اینقد مریض بودم که همش تو اتاق افتاده بودم شوهرم تا طلبکاراش میومدن میومد غرغراشو سروصداشو سرمن خالی میکرد مادروخواهرش توقع داشتن من با این حالم کارای خونشونو بکنم و آشپزی کنم بوی غذا برام چندش بود بخاطر اینا هر روز با شوهرم غرغرو سروصداشو تحمل میکردم همه دوروبریا و خونوادم میگفتن تا زمان داری سقط جنین کن و طلاق بگیر ولی من برای قتل نفس و بچم کوتاه نیومدم پاش وایسادم تحمل کردم عزیزم همه این پرحرفیا رو کردم تا بهت بفهمونم که بدتر از توهم هست ناشکری نکن خدارو شاکر باش که بدتر از این نیستی دلتو به بچه ای که داری و نی نی تو راهت خوش کن ارزششو داره خودتو سرگرم کن تحمل نکن ولی صبر کن بی خیال باش زیاد خودخوری نکن شوهرت یه ساعت غر میزنه و بعدش تموم میشه تو بخاطر این مسایل ساده خودتو ناراحت نکن خیلی بچت صدمه میبینه من تا 6هفت ماهگیه پسرم تمام بدنش کهیر میزد و بعداز هزارتا دکتر رفتن یه دکتر فهمید که بخاطر فشارای عصبی که تو بارداری و بعد زایمان به من و بچه وارد شده بچم به این روز افتاده بخاطر فشارای عصبی دوران بارداری ممکنه افسردگی بگیری و افسردگیشم به راحتی افسردگیای دیگه خوب نمیشه چند روز دیگه پسرم 2سالش میشه ولی من هنوز مشکلات افسردگی داره اذیتم میکنه هنوز کاملا خوب نشدم کاری نکن که بعد زایمان حوصله بچتم نداشته باشی آرامش خودتو حفظ کن عزیزم خودتو سرگرم کن به موضوعاتی که اذیت و ناراحتت میکنه فکرنکن من زندگیم خوب شد شوهرم سرش به سنگ خورد تا 4ماهگی بچشو ندیده بود نمیخاست ببیندش فکر کن من دست تنها بچمو تا 4ماهگی بدون هیچ حمایتی بزرگ کردم الان سر زندگیمم خانواده شوهرم حالا فهمیدن که چه برسر من آوردن الان پشیمونن و هرکدوم جدا جدا عذرخواهی میکنن و بخاطر کاراشون حلالیت میخان ازم ، الان همه چی خوبه فقط روحیه من مثل گذشته نیست خاطرات تلخ من از بارداریو زایمان همیشه تو ذهنم میمونه ولی همشم مقصر دیگران نبودن خودمم میتونستم بیخیال باشم تا به این روز نیفتم حالا هم شما از زندگی من درس عبرت بگیر تجربه را تجربه کردن خطاست از تجربه من درس عبرت بگیر به خودت سخت نگیر بازم بهت تبریگ میگم با اینکه بدترین روزای عمرم رو تو بارداری و زایمانم و بعدش گذروندم ولی به جرات میگم هیچ لذتی بالاتر از مادر شدن نیست قدر این لحظاتتو بدون ایشالا مشکلات حل میشن و همه چی به خوبی و خوشی پیش میره
    گل دوست داشتنی؛ پس ما این جا چیکاره ایم؟ دوست نارنینمون غصه داشته باشه و ما نیایم به همدلی کردن باهاش؟ درد دل هاش رو بهمون نگه؟

    تک تک جملاتی که نوشتی رو با تمام پوست و گوشتم میفهمم عزیزم.
    میفهمم چه قدر داری اذیت میشی.
    منم باردار بودم، حساس و زودرنج و نیازمند مراقبت بودم، نیاز داشتم به توجه و استراحت.
    اما همسرم زندان افتاد. سخت بود، پر از رنج بود، پر از دردای عمیق بود.
    جان کوچولوم به خاطر وضعیت روحی من در خظر بود.خطر جدی بود اما خدا لطف کرد و سالم گذاشتش تو بغلم.
    گر نگه دار من آن است که من میدانم
    شیشه را در بغل سنگ نگه میدارد

    به خاطر همین با تمام وجودم عمق غمی گه الان داری رو میفهمم

    نگران عزیزت نباش و از خدا بخواه که اونو صحیح و سالم در آغوشت بگذاره. به خدای مهربونمون تکیه و اعتماد کن
    ما همگی برات دعا میکنیم.
    هم برای سلامتی خودت؛ هم سلامتی کوچولوت و هم استغال همسرت.
    ایشالله به زودی نگرانیات مرتفع شه
    دلم نیومد اینو بگم فکر کنم لایک و تشکر کافی نباشه
    چقدر خوبه ما ایرانی ها شاید خصلت های بد هم داشته باشیم یا از نظر رفتارهای اجتماعی مثل اروپایی یا آمریکایی یا ژاپنی و کشورهای پیشرفته نباشیم ولی وقتی یکیمون غمداره و ناراحته حالا هرجای این کره خاکی میخواد باهش مهم نیتس اینکه دیدیمش تا حالا یا نه مهم نیست فقط ایرونی باشه و همزبان ما تا جایی که بتوانیم براش وقت و انرژی میزاریم و بهش اهمیت میدیم و برامون باارزشه و دوست نداریم ناراحت ببینیمش واقعا لذت بردم از نوشته بانوان بالا که حالا مادر هم هستند
    مادر شدن خیلی سخته ولی هیچ لذتی تا حالا مت توی این 30 سالی که از خدا گرفتم بالاتر از این نبوده که وقتی فرزندت هنوز یه نی نی خوشگله و بزرگ نشده صبح وقتی بیدار میشه کنارش باشی نیگاش کنی یه لبخند میزنه مثل فرشته ها فرشته ها میشه حضور خداوند رو توی خونت و کنارت حس میکنی خیلی لحظه زیباییه ایشالله قسمت همه بشه
    دوتعریف جدید و جالب ﮐﻪ خوب است به عمقش فکر کنیم:
    ﻋﺼﺒﺎﻧﯿﺖ؛ ﯾﻌﻨﯽ، ﺗﻨﺒﯿﻪ ﺧﻮﺩ ﺑﻪ ﺧﺎﻃﺮ ﺍﺷﺘﺒﺎﻩ ﺩﯾﮕﺮﺍﻥ!
    ﮐﯿﻨﻪ؛ ﯾﻌﻨﯽ، ﺧﻮﺭﺩﻥ ﺯﻫﺮ ﺑﺮﺍﯼ ﮐﺸﺘﻦ ﺩﯾﮕﺮﺍﻥ!
    ﻫﯿﭻ ﺍﻧﺴﺎﻧﯽ ﺑﻪ ﺳﻌﺎﺩﺕ ﻧﻤﯽ ﺭﺳﺪ،
    ﻣﮕﺮ ﺁﻧﮑﻪ ﺩﻭ ﺑﺎﺭ ﺯﺍﺩﻩ ﺷﻮﺩ:
    ﯾﮏ ﺑﺎﺭ ﺍﺯ ﻣﺎﺩﺭ خویش
    ﻭ ﺑﺎﺭ ﺩﯾﮕﺮ
    ﺍﺯ خویشتن ﺧﻮﯾش ،ﺗﺎ ﺣﻘﯿﻘﺖ ﺩﺭﻭﻧﺶ ،
    در زﺍﯾﺶ ﺩﻭﻡ، ﻫﻮﯾﺪﺍ ﺷﻮﺩ
    ﻭ ﺣﯿﺎﺕ ﻭﺍﻗﻌﯽ ﺍﻭ ﺁﻏﺎﺯ ﮔﺮﺩﺩ !

  10. 3 کاربر از پست مفید khaleghezey تشکرکرده اند .

    deljoo_deltang (پنجشنبه 13 شهریور 93), فرخ رو (شنبه 08 شهریور 93), آرام دل (چهارشنبه 12 شهریور 93)


 
صفحه 2 از 2 نخستنخست 12

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 16:59 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.