به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 4 از 12 نخستنخست 123456789101112 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 31 تا 40 , از مجموع 114
  1. #31
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    جمعه 09 شهریور 97 [ 14:52]
    تاریخ عضویت
    1394-11-16
    نوشته ها
    101
    امتیاز
    3,410
    سطح
    36
    Points: 3,410, Level: 36
    Level completed: 40%, Points required for next Level: 90
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1000 Experience PointsTagger First Class1 year registered
    تشکرها
    150

    تشکرشده 47 در 27 پست

    Rep Power
    21
    Array
    سلام عزیزان خیلی دلم شکسته از حرفای اطرافیان نمیدونم چی بهشون بگم چه رفتاری نشون بدم ؟
    ای خداااااااااااا نجاتم بده دیگه خسته شدم.

  2. #32
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    شنبه 03 تیر 96 [ 07:33]
    تاریخ عضویت
    1394-4-06
    نوشته ها
    340
    امتیاز
    8,219
    سطح
    61
    Points: 8,219, Level: 61
    Level completed: 23%, Points required for next Level: 231
    Overall activity: 7.0%
    دستاوردها:
    SocialTagger First Class5000 Experience Points1 year registered
    تشکرها
    343

    تشکرشده 431 در 213 پست

    Rep Power
    64
    Array
    سکوت کن، هرچی گفتن سکوت کن سوالی پرسیدن یا توضیحی خواستن سکوت کن، کم کم دیگه نمیپرسن،سعی کن صبحا ذکر یا شکور رو 41 بار بگی و رو آب غیر داغ فوت کنی و بخوری ،به این امید که همین روز شاد باشی،من چند ماه با همین روش روز به روز شادتر شدم

  3. #33
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    جمعه 09 شهریور 97 [ 14:52]
    تاریخ عضویت
    1394-11-16
    نوشته ها
    101
    امتیاز
    3,410
    سطح
    36
    Points: 3,410, Level: 36
    Level completed: 40%, Points required for next Level: 90
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1000 Experience PointsTagger First Class1 year registered
    تشکرها
    150

    تشکرشده 47 در 27 پست

    Rep Power
    21
    Array
    سلام دوستان فردا دادگاهی مهریمه خیلی استرس دارم بهم بگین چکار کنم خیلی ناآرومم

  4. #34
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    یکشنبه 17 اردیبهشت 96 [ 07:07]
    تاریخ عضویت
    1394-7-04
    نوشته ها
    273
    امتیاز
    4,637
    سطح
    43
    Points: 4,637, Level: 43
    Level completed: 44%, Points required for next Level: 113
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1000 Experience PointsOverdrive1 year registered
    تشکرها
    270

    تشکرشده 319 در 160 پست

    Rep Power
    52
    Array
    سلام روزتون بخیر

    عزیز شما فقط سکوت کن بزار خودش دست پا بزنه و شمارو از دست نده

    درسته شما ناراحتی دلهره داری ولی مثل همیشه صبوری کن

    اگه صحبتی کرد و از این باب بود که اظهار پشیمانی داره یا ناراحته از وضعیتش

    بگو با پدرم صحبت کنین این جوری یه کم خودتو گرفتی بعد همه چی درست میشه

    از اقای مدیر همدردی خواهش میکنم پاسخ شما رو بدن

    توکل بر خدا کن دعا میکنم خدا بزرک کمکت کنه

    ببین من خودم این تجربه کردم هر وقت از چیزی هراس دارم قبل از شروعش از ته دل از خدای بزرگ میخام بهم ارامش بده

    و میگم من خودم را به تو سپردم باورتون نمیشه چنان ارامشی نصیبم میشه اون قدررر ارام میشم و به همون نتیجه که میخام میرسم

    موفق باشین

  5. #35
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    جمعه 09 شهریور 97 [ 14:52]
    تاریخ عضویت
    1394-11-16
    نوشته ها
    101
    امتیاز
    3,410
    سطح
    36
    Points: 3,410, Level: 36
    Level completed: 40%, Points required for next Level: 90
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1000 Experience PointsTagger First Class1 year registered
    تشکرها
    150

    تشکرشده 47 در 27 پست

    Rep Power
    21
    Array

    6 خیلی دلم شکسته و داغون شم,شوهرم همش میگه جدا شیم

    نقل قول نوشته اصلی توسط هلنا60 نمایش پست ها
    سلام روزتون بخیر

    عزیز شما فقط سکوت کن بزار خودش دست پا بزنه و شمارو از دست نده

    درسته شما ناراحتی دلهره داری ولی مثل همیشه صبوری کن

    اگه صحبتی کرد و از این باب بود که اظهار پشیمانی داره یا ناراحته از وضعیتش

    بگو با پدرم صحبت کنین این جوری یه کم خودتو گرفتی بعد همه چی درست میشه

    از اقای مدیر همدردی خواهش میکنم پاسخ شما رو بدن

    توکل بر خدا کن دعا میکنم خدا بزرک کمکت کنه

    ببین من خودم این تجربه کردم هر وقت از چیزی هراس دارم قبل از شروعش از ته دل از خدای بزرگ میخام بهم ارامش بده

    و میگم من خودم را به تو سپردم باورتون نمیشه چنان ارامشی نصیبم میشه اون قدررر ارام میشم و به همون نتیجه که میخام میرسم

    موفق باشین
    سلام دوستان عزیز امروز رفتم دادگاه اولش که اصلا بهم محل نذاشتیم تا رفتیم پیش قاضی چند دقیقه نشستیم قاضی هیچی نگفت و سرش به پرونده های خودش گرم بود.
    بعدش شوهرم هی نگاهم میکردو نفسای عمیق میکشید وبعضی وقتا هم اه میکشید منم ی نگاه معمولی و کاملا جدی بهش کردم وبهش گفتم فقط ی سوال میپرسم جوابشم یا اره یا نه
    ازم متنفری؟ شوهرم چند لحظه سکوت کردو بعدش با بغض گفت تنفر ...من زندگی که با دعوا شروع بشرو نمیخوام
    منم بهش گفتم خودت خوب میدونی پیشینه دعواها از کجاست!بعد هیچی نگفتم اون مث همیشه شروع کرد قسم خوردن و به کربلایی که رفتم به امام رضایی که رفتمو از این حرفا که تقصیر من نیست و تو صبور نیستی تو ی دنده ای .بعد ی نگاه کرد به دستم دید انگشتر دستمه بعد خودش گفت منم مشهد بودم سال تحویل اونجا بودم این انگشترو از اونجا خریدم.منم گفتم اتفاقا منم مشهد بودم گفت چوقت گفتم هفته پیش .گفتم من خبر داشتم که تو مشهد بودی گفت کی بهت گفت؟گفتم امام رضا اومد تو خوابم بهم گفت نمیای زیارتم ؟شوهرم نیومده دنبالم که بیام گفت شوهرت اینجاست .منم گفتم خودم میام.
    بعد هردومون زدیم زیر گریه.بعد قاضی گفت چن دقیقه بیرون باشید با هم حرف بزنید بعد صداتون میزنم.
    اومدیم بیرپن ولی شوهرم رفت پیش داییشو داداششو دوستشو زنداییش که برای شهادت اومده بودن که بگن مثلا بیکاره و درامد نداره.بعد اونا دورش کردن البته زنداییش به من گفت چی شد گفتم قاضی گفت برین بیرون باهم حرف بزنید بعد همشون به شوهرم گفتن برید حرفاتونو بزنید ولی شوهرم گوش نمیداد تا اینکه زنداییش اومد به من گفت هردوتون باید تضمین بدین که رفتارای قبلو تکرار نکنین.منم کفتم برادر شوهرم حق نداره برای زندگی من تصمیم بگیره و شوهرم چه تضمینی میده که دوباره ول نکنه بره؟ بعدش رفت.منم با بابامو مامانمو داداشم رفته بودم .خیلی استرس داشتم البته قبل از اینکه بریم داخل بعدش که نشستم پیش شوهرم اولش خیلی قلبم تن تند میزد بعد اروم شدم خیلی.
    به داداشم گفتم بریم اب بخورم خیلی تشنمه رفتیم پایین که یدفه شوهرم اومد صدام زد که بیا بریم حرف بزنیم منم قبول کردمو رفتیم تو حیاط شوهرم گفت من خانوادم به تو فروختم شدم شاهد تو علیه داداشام ,مامانمو به خاطر تو زدم,ولی تو ده روز رفتی قهر مهریتو گذاشنی اجرا منم گفتم شهادت تو برای من نبوده و به خاطر ناموست بوده تو وظیفت بوده که پشت من باشی,بعدشم داداشت منو زده میخواستی نیای شهادت بدی؟دوما من نگفتم برو مامانتو بزن گفتم برو با بزرگترت حرف بزن که مامانت اینقد دخالت نکنه و منو اذیت نکنه.خودت مامانتو زدی گفت تو منو داغ کردی منم زدمش گفتم نه مامانت گفته بهت زنتو طلاق بده تو عصبانی شدی و زدیش و این به من ربطی نداره!
    من دوستت دارم زندگیمو دوست دارم و تا اخرین لحظه تلاش خودمو میکنم که زندگیمو حفظ کنم و ما باید خودمون بخوایم و تلاش کنیم .ولی اون گفت تو عوض نشدی اگه دوستم داری مهریتو بکن ۱۴سکه تا بهم ثابت بشه دوستم داری.منم گفتم من مهریمو نمیبخشم ولی جلوشو میبندم و فعلا ازت نمیگیرم .بعدش اون به من گفت همه میگن تو مشکل داری منم گفتم فامیلا و اطرافیان منم میگن تو چشم چرانی خودمم چند بار ازت دیدم.بعدش گفت ما به درد هم نمیخوریمو باید جدا شیم .منم گفتم باشه جدا شیم.بعدش دوستش صداش زد که بیاید صداتون زدن بعدش رفتیم منشی دفترش گفت هنوز صداتون نزدن گفتم اینا گفتن گفت نه فعلا بشینید بیرون .خلاصه نشستیم تا صدامون زدن رفتیم تو.نشستیم تا قاضی به شوهرم گفت در امد ماهانت چقدره گفت من ندارم بیکارم ولی پنج ماهی ی سکه میدم بعد قاضی عصبانی شد گفت نداری چرا تقاضای تقسیط کردی گفت خانمم مهریشو گذاشته اجرا منم اعسار زدم شاهد دارم که من ندارم منم گفتم دروغ میگه داره همه حساباشو خالی کرده جوشکار ماهره و درامد داره میتونید استعلام بگیرین قاضی هم نواظهاراتمونو نوشتو گفت امضا کنید بعد گفت شاهدات بیان تو بعد داییشو دوستش اومدن تو و قاضی از اونا پرسید داییش گفت قبلا روز مزد سر کار میرفته و الانم بیکاره
    بعدش گفت ما قصد داشتیم اینا برگردن سر زندگی و منم گفتم من چقد دیگه التماس کنم چقد بگم من زندگیمو دوست دارم ولی شوهرم نمیاد چکار کنم ؟شوهرم گفت زنداییم گفته اگه زنت دوستت داشت بهت نمیگفت چشم چران منم گفتم اول تو به من گفتی چل و دیونه منم در جوابت گفتم تپ نگو تا منم نگم.بعدشم همین حرفای اطرافیانته که نمیزارن زندگی کنیم.بعدشم قاضی به شوهرم گفت همین رفتاراتون باعث شده زندگیتون به اینجا بکشه امضا کن برو بیرون اون که رفت به منم گفت شما هم بیرون .
    رفتم که اجراییه نفقمو بزنم منشیش گفت اومده اعتراض زده بمون تا بعت برگه هاشو بدم جوابشو بدی بعدشم که اعتراضشو خوندم دیدم هر چی دروغه تونسته بگه گفته و خلاصه خیلی اعصابم خورد شد ولی ایندفه بر خلاف دفه های قبل هر کاری کردم گریم نیومد.بعدشم که خواستیم برگردیم خونه شوهرمو برادر شوهرم شروع کردن به توهین و فحاشی به خانوادمو به من گفت بشین تا طلاقت بدم.منم بهش گفتم ازت متنفرم متنفر.داداشش گفت حرفای گنده تر از دهنت نزن.بعدشم بابام جوابشونو داد و رفتیم منم رفتم دوباره براش اظهار نامه فرستادم که مانع زندگی مشترک نشو .
    با این تفاسیر به نظرتون قصد شوهرم چیه؟ ایا هنوز منو دوست داره؟راستی تو حیاط که بودیم داشتیم حرف میزدیم بهم گفت مامانم خوابتو دیده.تو حرم امام رضا هم استخاره کردم که طلاقت بدم بد اومده.
    یا نه میخواد که من همه چیمو ببخشمو بعدش اون به راحتی طلاقم بده؟
    به نظرتون کجای رفتارام اشتباه بوده کجاهاش درست؟
    دفعه بعد که دیدمش چه عکس العملی نشون بدم ؟
    از مدیر سایت خواهش میکنم کمک کنید بهم رهنمایی کنید.
    به خدا دیگه خسته شدم دیگه بریدم تو دو راهی موندم .با خودم بلاتکلیفم.نمیدونم ایا شوهرم میاد دنبالم؟ایا این زندگیرو ادامه بدم؟واقعا نمیدونم چکار کنم
    هم اکنون به یاری سبز شما نیازمندم
    ویرایش توسط یاصاحب زمان ادرکنی : یکشنبه 15 فروردین 95 در ساعت 16:10

  6. کاربر روبرو از پست مفید یاصاحب زمان ادرکنی تشکرکرده است .

    نارجیس (یکشنبه 15 فروردین 95)

  7. #36
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    شنبه 09 مرداد 95 [ 14:09]
    تاریخ عضویت
    1394-3-31
    نوشته ها
    288
    امتیاز
    5,658
    سطح
    48
    Points: 5,658, Level: 48
    Level completed: 54%, Points required for next Level: 92
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First Class5000 Experience Points1 year registered
    تشکرها
    502

    تشکرشده 446 در 203 پست

    Rep Power
    59
    Array
    سلام دوست خوب.. من پست آخرتونو خوندم.. بعضی جاها خوشحال شدم و بعضی جاها مخصوصا قسمت اخر ناراحت شدم.... ای کاش آخرش هم مثل اولش تموم میشد.
    به نظر من شوهر شما شدیدا دهن بینه... با یه حرف خیلی زود تصمیم میگیره و درمورد ادما قضاوت میکنه.. ولی فکر میکنم شما رو دوست داره ولی بین دل خودش و حرفهای اطرافیان که در مورد شما بهش گفتند تردید داره.

    به نظر من باید با روش درست باهاش صحبت کنی... اصلا کاری به حرفهای اطرافیان نداشته باشید... به همدیگه برچسب نزینید و همدیگه رو متهم نکنید.

    شوهرت توی حرفهاش تمام تلاششو میکنه که دوست داشتن خودش رو نسبت به شما ثابت کنه... برات دلیل میاره ولی شما در جواب میگی تمام این کارها وظیفه اش بوده... اینجا رو اشتباه کردی به نظرم.. بهتر بود حداقل سکوت میکردی..
    ای کاش کمی بهتر مدیریت میکردی عزیزم... مثلا ای کاش میگفتی من اشتباه کردم مهریمو اجرا گذاشتم.. بیا به همدیگه یه فرصت دیگه بدیمم... اگه موافقی با هم پیش یه مشاور بریم... اینکه همش همدیگه رو متهم میکنید کار بسسیار اشتباهیه ...

    برید پیش یه مشاور.. اونجا مشاور ایشونو قانع خواهد کرد که نباید از زنش بخواد که مهریشو ببخشه... ولی شما هیچ وقت مستقیما اینو بهش نگو... بگو اگه مشاور هم نظرش همین بود قبول میکنم که مهریمو ببخشم.. من که فکر نمیکنم مشاوری وجود داشته باشه که موافق باشه.

    شوهرت دوستت داره فقط به خاطر حرفهای اطرافیان فکر میکنه شما علاقه ای بهش نداری... باید یه جوزی بهش نشون بدی که دوستش داری و اون داره اشتباه فکر میکنه... البته با روش کاملا درست.
    اشبتباه بعدیت این بوده که بهش گفتی ازت متنفرم... و اینو از اون هم پرسیدی... هیچوقت این جمله رو به کسی نزن عزیزم هیچ وقت.

    ببخشید حرفهای یکم پراکنده شد.. امیدوارم تصمیم درستی بگیری عزیزم.

  8. کاربر روبرو از پست مفید نارجیس تشکرکرده است .

    سها** (دوشنبه 16 فروردین 95)

  9. #37
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    جمعه 09 شهریور 97 [ 14:52]
    تاریخ عضویت
    1394-11-16
    نوشته ها
    101
    امتیاز
    3,410
    سطح
    36
    Points: 3,410, Level: 36
    Level completed: 40%, Points required for next Level: 90
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1000 Experience PointsTagger First Class1 year registered
    تشکرها
    150

    تشکرشده 47 در 27 پست

    Rep Power
    21
    Array
    سلام عزیزم ممنونم از راهنمایی هاتون.
    به خدا چند بار بهش گفتم ببخشید من اشتباهاتمو میپذیرم ولی گوشش بدهکار نبود که نبود.
    شما میگی دوستم داره اگه دوستم داشت چرا به بابام توهین کرد چرا میگه مهریتو ببخش چرا ب زور راضی شد باهم حرف بزنیم چرا ؟؟؟؟؟؟اگه دوستم داره چرا همش میگه بدیهات از خوبیهات بیشتره؟چرا اول و اخر حرفش اینه که مابدرد هم نمیخوریم باید جداشیم؟ چرا همش اشتباههارو میبینه؟چرا بزرگتراشو نمیفرسته؟چرا رفته علیه من و بابام پرونده سازی کرده و الان میخواد ازش استفاده کنه تا پرونده نفقه رو هیچی کنه ؟به نظر شما مرد اگه زنشو دوست داشته باشه حاضر میشه علیهش وکیل بگیره؟به نظر شما این مرد غیرت داره؟
    تو ذهنم همش شده چرا چرا چرا!؟؟؟؟!
    به خدا داغونم داغونم
    خدایا راه نجاتی بفرست برام خدایا کمکم کن

  10. #38
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 21 تیر 97 [ 15:04]
    تاریخ عضویت
    1392-5-02
    نوشته ها
    206
    امتیاز
    7,253
    سطح
    56
    Points: 7,253, Level: 56
    Level completed: 52%, Points required for next Level: 97
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassVeteran5000 Experience Points
    تشکرها
    143

    تشکرشده 309 در 147 پست

    Rep Power
    46
    Array
    سلام
    چقد حرفاتون برام اشناست اصرار و انکارها و خواستن ها و پایبندی و تعهد یکطرفه
    همسر من میگه مهرمو بده و طلاقم بده اگر واقعا دوستم داری و همسر شما میگه اگر دوستم داری مهرتو کم کن
    بعدش وعده سر خرمن
    همسر من میگه من میفهمم برام ارزش قایلی و بر میگردم همسر شمام میگه میفهمم دوستم داری باهات ادامه میدم!!!
    میخاد راحت طلاقت بده
    به هیچ وجه به هیچ وجه مهرتو کم نکن
    ببین دوست من مرد یه سیستم خیلی ساده ای داره برعکس زن که پیچیدست
    اگر یکی رو بخاد میگه میخاد نخاد میگه نمیخاد توی رفتارش کمتر سیاست و مبهم گویی هست
    برعکس خانمها که یه حرفی میزنن و هدفشون یه چیزه دیگست
    بنظر من شوهرتون به هر دلیلی الان تصمیمش جداییه و میخاد بدون مهریه ازتون جداشه
    اینم بگم که وقتی کار به دادگاه رسید مطمین باش اونی که خواهان جداییه خودشو از هر نوع تعلق و وابستگی و احساسات رها کرده پس توقع بیجاییه که بگید چطور تونسته وکیل بگیره و ازش انتظار اینکار رو نداشته باشید
    شما براش اظهارنامه بفرست که میخای زندگی کنی
    مهرتم طبق نظر دادگاه بگیر و نفقه هم که اجرایی شده بگیر تا تحت فشار باشه و نخاد یه جنگ فرسایشی راه بندازه تا خسته بشید مهرتون رو ببخشید
    اما.....
    حتما بشین باهاش حرف بزن
    تنها و خارج از دادگاه
    توی محیط اروم
    بهش بگو هدفت ادامه زندگیه و میخای مشکلاتتون رو حل کنی
    بگو من انگیزه لازمو دارم اما توهم باید بخای و کمکم کنی
    بهش بگو هردو اشتباهاتی داشتیم
    سعی کن انگیزش رو بر انگیزی به هر روش
    اما اگر دیدی تصمیمش قطعیه و بهتون اظهار بی علاقگی میکنه یه تصمیم جدی بگیرید و به فکر خودتون باشید...
    بازم بنظرم اگر میتونید باهم مشاوره برید یا حداقل خودتون برید تا بگه چه کنید
    اما مهرتون رو کم نکنید که مصمم تر میشه به طلاق چون راهش هموارتر میشه
    در مورد گل فرستادن فکر نکنم صلاح باشه چون بالاخره شما خانم هستید و اون شوهرتون
    ایشون برای روز زن چکار کردن برای شما؟
    احتمالا ایشون با دریافت گل از طرف شما دچار دگرگونی نمیشن شاید بدترم بشه و به محق بودنش مطمین تر بشه
    البته اقایون معمولا به این رفتارها و ابراز محبتها خیلی واکنش نشون نمیدن مگر اینکه خیلی احساسی و رمانتیک باشن
    ویرایش توسط amf66 : دوشنبه 16 فروردین 95 در ساعت 00:50

  11. 2 کاربر از پست مفید amf66 تشکرکرده اند .

    نارجیس (چهارشنبه 18 فروردین 95), ZENDEGIBEHTAR (سه شنبه 17 فروردین 95)

  12. #39
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    جمعه 09 شهریور 97 [ 14:52]
    تاریخ عضویت
    1394-11-16
    نوشته ها
    101
    امتیاز
    3,410
    سطح
    36
    Points: 3,410, Level: 36
    Level completed: 40%, Points required for next Level: 90
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1000 Experience PointsTagger First Class1 year registered
    تشکرها
    150

    تشکرشده 47 در 27 پست

    Rep Power
    21
    Array
    سلام عزیزم ممنونم از راهنمایی هاتون.
    به خدا چند بار بهش گفتم ببخشید من اشتباهاتمو میپذیرم ولی گوشش بدهکار نبود که نبود.
    شما میگی دوستم داره اگه دوستم داشت چرا به بابام توهین کرد چرا میگه مهریتو ببخش چرا ب زور راضی شد باهم حرف بزنیم چرا ؟؟؟؟؟؟اگه دوستم داره چرا همش میگه بدیهات از خوبیهات بیشتره؟چرا اول و اخر حرفش اینه که مابدرد هم نمیخوریم باید جداشیم؟ چرا همش اشتباههارو میبینه؟چرا بزرگتراشو نمیفرسته؟چرا رفته علیه من و بابام پرونده سازی کرده و الان میخواد ازش استفاده کنه تا پرونده نفقه رو هیچی کنه ؟به نظر شما مرد اگه زنشو دوست داشته باشه حاضر میشه علیهش وکیل بگیره؟به نظر شما این مرد غیرت داره؟
    تو ذهنم همش شده چرا چرا چرا!؟؟؟؟!
    به خدا داغونم داغونم
    خدایا راه نجاتی بفرست برام خدایا کمکم کن


    به نظر شما خوبه روز مرد براش گل بفرستم؟اخه چطوری ثابت کنم دوستش دارم؟ ؟؟؟؟البته بدون بذل مهریه

  13. #40
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    یکشنبه 17 اردیبهشت 96 [ 07:07]
    تاریخ عضویت
    1394-7-04
    نوشته ها
    273
    امتیاز
    4,637
    سطح
    43
    Points: 4,637, Level: 43
    Level completed: 44%, Points required for next Level: 113
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1000 Experience PointsOverdrive1 year registered
    تشکرها
    270

    تشکرشده 319 در 160 پست

    Rep Power
    52
    Array
    سلام روز بخیر

    ازم متنفری؟ شوهرم چند لحظه سکوت کردو بعدش با بغض گفت تنفر ...من زندگی که با دعوا شروع بشرو نمیخوام

    این چه سوالی بود پرسیدی قرار شد شما سکووووت کنی اون حرف بزنه بعد جواب ندی بگی با پدرت صحبت کنن

    چراااااا این قدر ارزش خودتو پاییین میاری

    شوهرم گوش نمیداد تا اینکه زنداییش اومد به من گفت هردوتون باید تضمین بدین که رفتارای قبلو تکرار نکنین.منم کفتم برادر شوهرم حق نداره برای زندگی من تصمیم بگیره و شوهرم چه تضمینی میده که دوباره ول نکنه بره؟

    شما به هییییچ وجه نباید سر صحبت را باز میکردی بعدش زن داییش اومد میگفتین من حرفی ندارم با پدرم صحبت کنین

    تمام حرفای شما رو بایستی بزرگترت میزد نه شما اونم پدرتون عنوان میکرد اینجا موقعیت مناسبی نیست

    بعد خانوادش بیشتر سعی میکردن تماسی میگرفتن پدرت اجازه میداد که بیان حرفاشونو بزنن

    شما زندگیت رو دوست داری نمیخای از دست بدی ولییی روشت درست نیست .

    نمیدونی داری چی کار میکنی درسته میخای به هر قیمتی شده از دستش ندی

    ولی مواظب ارزشات احساست غرورت باش

    شما باید سعی کنی گفتگوی سازنده داشته باشی

    این جور که مشخص هست شما یک به یک هستین

    اگه اون شمارو ناراحت کرده شمام کوتاه نیومدی

    ببین درسته اشتباه اون بیشتر شما بوده پس اون باید منتظره چراغ سبزی از شما باشه

    اون وقت دستی دستی موقعیت را خراب کردی


    شما میگی دوستم داره اگه دوستم داشت چرا به بابام توهین کرد چرا میگه مهریتو ببخش چرا ب زور راضی شد باهم حرف بزنیم چرا ؟؟؟؟؟؟اگه دوستم داره چرا همش میگه بدیهات از خوبیهات بیشتره؟چرا اول و اخر حرفش اینه که مابدرد هم نمیخوریم باید جداشیم؟ چرا همش اشتباههارو میبینه؟چرا بزرگتراشو نمیفرسته؟چرا


    همش به این دلیل که شما پیش قدم شدی و فرصت به اون ندادی صبرررر نکردی

    در حال حاضر کاری نکن بزار خودشون تماسی بگیرن اظهار پشیمونی کنن

    هردو همو دوست دارین اگه اومد بگو منم عصبانی شدم تو دعوا که حلوا خیر نمیکنن میدونم اشتباه کردم

    بگو منو توایم که میتونیم زندگیمون را بسازیم بگو بیا به خاطر خودمون عشقمون زندگیمون را از نو بسازیم ....

    قبل از اینکه صحبت کنی حتماااا این لینک را با دقت بخون

    http://www.hamdardi.net/thread-21813.html

    موفق باشی

  14. کاربر روبرو از پست مفید سها** تشکرکرده است .

    یاصاحب زمان ادرکنی (دوشنبه 23 فروردین 95)


 
صفحه 4 از 12 نخستنخست 123456789101112 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. همسرم حرفامو نمیپذیره ....
    توسط fariba293 در انجمن طــــــــرح مشکلات خانواده: ارتباط مراجعان-مشاوران
    پاسخ ها: 4
    آخرين نوشته: یکشنبه 19 دی 95, 15:44
  2. خیلی گریه میکنم،بخاطر این گریه کردنا زندگیم داره از هم میپاشه
    توسط E_Aysan در انجمن روانشناسی عمومی و طرح مشکلات فردی
    پاسخ ها: 3
    آخرين نوشته: دوشنبه 24 اسفند 94, 09:35
  3. چرا به من کمک نمکنید زندگیم از هم میپاشه!!
    توسط مامان آرشا در انجمن درگیری و اختلاف زن و شوهر
    پاسخ ها: 6
    آخرين نوشته: سه شنبه 30 تیر 94, 19:08
  4. از شما میپرسم
    توسط لبریز در انجمن طــــــــرح مشکلات خانواده: ارتباط مراجعان-مشاوران
    پاسخ ها: 4
    آخرين نوشته: شنبه 18 مرداد 93, 00:53
  5. باورم نمیشه به این راحنی زندگیم داره میپاشه
    توسط شمیم الزهرا در انجمن درگیری و اختلاف زن و شوهر
    پاسخ ها: 23
    آخرين نوشته: یکشنبه 20 مرداد 92, 12:37

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 23:32 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.