به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 4 از 7 نخستنخست 1234567 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 31 تا 40 , از مجموع 61
  1. #31
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    جمعه 30 مرداد 94 [ 21:50]
    تاریخ عضویت
    1393-1-05
    نوشته ها
    278
    امتیاز
    5,866
    سطح
    49
    Points: 5,866, Level: 49
    Level completed: 58%, Points required for next Level: 84
    Overall activity: 21.0%
    دستاوردها:
    Tagger First Class1 year registered5000 Experience Points
    تشکرها
    317

    تشکرشده 1,458 در 274 پست

    حالت من
    Shad
    Rep Power
    69
    Array
    سلام خانم راه حل


    - به هر حال درسته که نباید همون جلسه اول مشتت رو کامل برای طرف رو کنی، من هم با این مساله موافقم، اما اگه نتیجه قرار به پیوند ازدواج باشه، بعد از تمام مسائل اولیه مثل ظاهر و به دل نشستن و ...، برای شروع این پیوند، مهمترین شرط اعتماد هست... اگه من نتونم به طرفم اعتماد کنم که مثلا میزان درآمدم رو بگم، چطور اعتماد دارم که زیر یه سقف باهاش زندگی کنم؟ اگه این اعتماد در طول مدت آشنایی شکل نگرفته، چطور میتونم بله بگم؟ یعنی اون تجربه ی دوست 25 سالتون رو من اصلا نمیتونم تایید کنم... حالا البته تو اون تجربه خدا در و تخته رو خوب با هم جور کرده بود!! زن و شوهر جفت مثل هم!! شاید برای انتهای یه فیلم هندی جالب باشه که پسری که تنها سرمایه اش ایمان و پاکیش بوده یه هو تاجر از آب در بیاد!! اما من اگه با چنین شرایطی رو به رو بشم، اولین تاثیری که میتونه روم داشته باشه، جوونه زدن بذر بد بینی هست: چرا بهم اعتماد نکرده بود؟ دیگه چه مسائلی رو از من پنهان کرده؟ در آینده قراره چه چیزهایی را پنهان کنه؟ ...
    در مورد مسائل مالی ، اون مثالی که از دوستم زدم ، صرفا یک مثال بود... اما نظر شخصی من همونطور که توضیح دادم ، مسائل مالی و دارایی ها ، موضوعی هست که نباید در همون ابتدا یک دفعه رو بشه ، و طبق فرمایش شما به تدریج که شناخت بیشتر میشه و اعتماد بیشتر میشه و جلسات به سمت جلسات مردانه تر سوق داده میشه ، میشه این مسائل بصورت کاملتر عنوان بشه ... و همونطور که گفتم روابطی که ریشه شکل گیری اون ، صرفا شرایط خوب مالی و کاری آقا پسر هست ، در اینده بسیار میتونه اسیب پذیر باشه...



    - تا وقتی قبول نداشته باشیم ازدواج یک پیمان دو طرفه است، تا وقتی دیدمون این باشه که تا میتونی از طرف مقابلت حرف بکش، اما خودت مشتت رو کامل رو نکن، نظر من اینه که این زندگی نتیجه خوبی نخواهد داشت، مگه اینکه طرف مقابل واقعا ساده دل و با گذشت باشه...

    من هم با این نظر شما هم عقیده ام ، به همین خاطر گفتم جلسات باید پینگ پنگی باشه ، یعنی طوری باشه که نصف زمان جلسه رو بصورت متناوب اقا پسر حرف زده باشه و نصف دیگه اون رو دختر خانم ... منظورم از اون حرف این بود که طوری نباشه که اقا پسر روی منبر بره و فرصت صحبت کردن که در حقیقت فرصت شناختن دختر خانم هست رو ازش سلب کنه.


    - البته همه این موارد نظر شخصیه (اصلا قرار نیست به دانسته های پدر علم خواستگاری ایرادی وارد بشه) اما به نظرم، شما در مورد بحث اشتغال که خواستید صحبت کنید، صد البته تمام دلایلتون رو شرح بدید، اما چون ته دلتون تصمیم این هست که خانمتون کار نکنه، در نهایت این نتیجه گیری نهایی رو حتما بهشون بگید... چون با وجود تمام صحبت های منطقی شما مبنی بر اینکه خانم به کارهای خونه و ... برسه، ممکنه ایشون این برداشت رو داشته باشه که میتونه این کار رو انجام بده و با این برداشت به شما جواب مثبت بده، بعدا در طول زندگی شما هی مجبور بشی شرایط رو سخت و سخت تر کنی که اون تسلیم بشه... به هر حال حتما خانم هایی هستن که تصمیمشون کار بیرون نباشه و همیشه هم گفتن جنگ اول به از صلح آخر...
    اتفاقا ته دل من این نیست که دختر خانم کار نکنه ... چون بسیاری از دختر خانمهایی که من دیدم ، اصراری به اشتغال نداشتن... دغدغه مهمتر من این هست که اگر دخترخانم خونه نشین باشه بعد چیکار کنه؟ من دوست ندارم همسرم یک دختر خاله زنک باشه که اتل و باطل و غیر مفید بچرخه و وقتش به بطالت هدر بشه ... ولی چون بافت خانواده ما سنتی هست و مثلا یک خانم متاهل شاغل ، از نزدیک زندگیش برام ملموس نبوده ... اگر مشروط در مورد این مسائل صحبت بشه ، بسیار بهتر هست تا اینکه با قطعیت یک طرف ماجرا گرفته بشه.


    - و باز هم نظر شخصی من به عنوان یه دختر اینه که به هیچ وجه نگید در رو ببند!! (بخصوص که بعدش هم بگید حجاب رو شل کن!!) روی تکنیک های تمرکز بیشتر کار کنید که حضور 4 نفر تو اتاق بغلی برای صحبت کردن مزاحمت ایجاد نکنه...
    اصلا موضوع تمرکز مطرح نیست ، موضوع اینه که چون معمولا فاصله اتاقی که اقا پسر صحبت میکنه با محل نشیمن بقیه کم هست ، هم نفس بکشی ، صدات میره بیرون ، برای همین اصلا نمیشه راحت حرف زد ... مثلا من همیشه دوست دارم توی جلسه خواستگاری از دختر خانم بپرسم : " عزیزم تو حاضری واسه عشقمون چیکار کنی "؟ بعد دختر خانم هم با دستاش شکل قلب درست کنه و بگه :" واسه عشق تو ، میدم قلبمو" و... که وقتی در باز باشه نمیشه این مسائل رو مطرح کرد که البته الان که خوب فکر میکنم میبینم واقعا یک دلیلی داره که نمیزارن در رو ببندن...

    یا مثلا در مورد حجاب ... واقعا بعضی خانمها هستند خیلی روشون رو سفت و محکم میگیرن که حتی گردی صورتشون هم معلوم نیست .. خوب منطقی هست که پسر اون محدوده های مجاز رو بتونه ببینه و حتی توی جلسات بعدی هم تا حدودی ، شرع اجازه دیدن سایر قسمتها رو با شرایطی داده...

    و اینکه من توی نوشته هام ، خیلی تاکید دارم که توی گفتگو ، اقا پسر یک محیط امن و صمیمانه و غیر احساسی رو پدید بیاره ... اگر این طور رفتار کنه ، با گذشتن کمی زمان، راحت تر میتونه صحبتها و خواسته های مشروعش مثل همین بحث حجاب و... رو مطرح کنه... و این نوع فضا به نفع طرفین هست.

    - در نهایت، پست قبلی بهانه ای شد که یه مسئله دیگه رو هم خاطر نشان کنم که باز نظر شخصی من هست: لحن طنز داشتن اون هم توی سایتی که معمولا همه از درد و بدبختی حرف میزنن خیلی خوبه، توانایی خنده به لب دیگران آوردن هم از جمله توانایی هایی هست که هر کسی نداره، اما یه سری بیانات شما که تقریبا توی تمام پست ها داره تکرار میشه جای تامل داره ... درسته که نیاز به خندیدن تو کشور ما زیاد احساس میشه ، اما خندیدن و خنداندن به چه قیمتی؟!! درسته که مخاطب خاص شما اینجا یک آقا هستند، اما خوبه که دقت کنید جایی مطلب مینویسید که از هر جنسی و از هر سنی دارن این مطالب رو میخونن...

    بقول خودتون ممنونم از اینکه این مسله رو بصورت منطقی مطرح کردید...

    حقیقت اینکه به نظر من خداوند به هر انسانی استعدادها و نعمتهایی داده که باید به شکلی زکات اونها رو پرداخت کرد... یکی از استعدادهایی که خداوند به من داده ، یک ذهن طنز پرداز و بداهه گو هست که میتونه هر مکالمه و موقعیتی رو به یک شیوه طنز تبدیل و بیان کنه ... قطعا منظور من از طنز ، مسخره بازی و لودگی و دری وری گویی نیست ، بلکه منظور بیان همون صحبتهای جدی هست به شکلی که کلمات طوری کنار هم قرار بگیرند که جملات شیرین و ملیح و بدیعی شکل بگیره و بتونه لبخندی به روی لب مخاطبم بیاره... خیلی هم مهم نیست که مخاطبم چه سن و سال و چه موقعیت اجتماعی داشته باشه .. چون بقدری این کار رو در زندگیم انجام دادم که دیگه جزئی از ناخوداگاه من شده و در من نهادینه شده و مثلا اگر روزی با بالاترین مقام کشور مثل رهبری و یا رییس جمهور فقط یک دقیقه زمان گفتگو داشته باشم ،مطمئن هستم در همون یک دقیقه طوری کلمات در ذهن من شکل میگیره و ادا میشه که باعث لبخند روی لب مخاطبم بشه.... و همونطور که گفتم ، حالا که خداوند در وجود من چنین نعمت باارزشی گذاشته ، فکر میکنم کفر نعمت هست اگر از اون به شکل خوب و برای شاد کردن دیگران استفاده نکنم ... این موضوع هم چیزی نیست که در سالهای اخیر در من ظهور و بروز کرده باشه بلکه تا جاییکه یادم میاد از همون دوران کودکی همراه من بوده.. مثلا یادم میاد زمانی که 5-6 ساله بودم ، هر وقت خونه ما مهمون میومد ، گوشه ای از خونمون رو پرده میزدم و به شکل استیج سالن تئاتر در میاوردم و براشون نمایشهای طنز با همون حال و هوای بچگی اجرا میکردم و سعی میکردم با همون بضاعتهای دوران کودکیم ، لحظات شیرین و مفرحی رو براشون رقم بزنم....


    حضور گهگاهی من در سایت همدردی از سر بیکاری و خوشی نیست.. حقیقت زمانی که در این سایت ثبت نام کردم با چالشی مواجه بودم که نیاز به همدردی و همفکری داشتم که در اون روزها ، هرچندبار که تلاش کردم بخاطر مشکلات فنی سایت در اون مقطع نتونستم مسله خودم رو مطرح کنم و بعد هم از خیرش گذشتم و بعدها که بیشتر با حال و هوای سایت اشنا شدم ، تصمیم گرفتم به جای اینکه لعنت به تاریکی بفرستم ، شمعی به اندازه توان خودم روشن کنم تا خواننده ای که نوشته من رو میخونه حتی در حد یک شادی لحظه ای بتونم از غم و ناراحتی دورش کنم.....


    اما بقول شما حاضر نیستم به هر قیمتی دیگران رو بخندونم ، چون این مسله یک شمشیر دو دم هست ، که اگر احتیاط لازم در استفاده از اون رو نداشته باشم ، میتونه بجای اینکه یک ابزار فرح بخش و اسباب حسنه بشه ، میتونه به یک اسباب گناه تبدیل بشه ... و تمام سعی خودم رو میکنم که اگر بنا به خندوندن هست در چارچوب اصول اخلاقی و اعتقادی که بهشون پایبند هستم اینکار رو انجام بدم که در نهایت گفتار و یا نوشتار من به یک خنده حلال و پاک منجر بشه... و اینکه یک خط قرمز در این زمینه دارم که اگه بنا باشه حرفی بزنم که ده نفر بخندن و یک نفر برنجه ،بخاطر اون یک نفر از گفتن اون حرف صرف نظر میکنم، به همین خاطر وقتی در فضایی عمومی ، مثلا همین سایت ، میخوام مطلب طنزی رو بنویسم ، قبلش اینقدر اون رو بالا و پایین و مزمزه میکنم و در ذهنم سانسورش میکنم (سانسور نه به این منظور که حرف نامربوطی در اون باشه ، بلکه به این خاطر که مطلبی نگم که باعث سوبرداشت بشه ) تا در نهایت منتشرش میکنم و البته بخاطر اینگونه ملاحظات گاهی اینقدر نوشته سرد و بیمزه میشه که دیگه از نوشتنش منصرف میشم... و یا اینکه در غالب نوشته ها به خاطر اینکه به کسی برنخوره ، خودم محور و سوژه اون نوشته طنز هستم و یا دوستانی که گاها در نوشته های من بعنوان کاراکتر هستند (مثل اقای خاله قزی و باغبان و.. ) ، یا مطمئن هستم از جنبه بالایی برخوردار هستند که تشکر اونها زیر نوشته های من قرار میگیره و یا هم اینکه بصورت خصوصی ازشون بخاطر اینکه قراره باهشون شوخی بشه اجازه میگیرم ... و مسائل و ظرافتهایی از این دست که همیشه خودم رو به رعایتش ملزم میکنم...


    اما در مورد ایرادی که شما به نوشته های من گرفتید واقعیت اینکه هر چقدر نوشته های خودم رو مرور کردم ، کلمه ای زشتتر و مستهجن تر از " ماچ کردن " توی نوشته هام نتونستم پیدا کنم که باز هم هر چقدر توی ذهن خودم مرور کردم نتونستم دلیل زشتی این کلمه رو بفهمم و وقتی من توی نوشته ای این کلمه رو بکار میبرم ، منظور من چیزی شبیه تصویر زیر هست ، نه بیشتر و نه کمتر که این واژه و عمل متناظرش بارها از عمومی ترین رسانه های کشور شنیده و دیده میشه... بهر حال شاید این نوشته شما علیرغم این همه احتیاط و خودسانسوری من ، باعث بشه کمتر بنویسم و محتاطانه تر بنویسم ...البته گفتم شاید .. قول نمیدم







    همیشه که آقای باغبان نیستند بعد از پست های شما پست معذرت یا تشکر بذارن قضیه ماستمالی بشه!!!

    ای خدااااا!! اخه چرا اینقدر من خنگم؟؟؟ میدیدم هر پستی میزنم این باغبان سریع پشت بند من میاد یک پست میزاره ... چرا من نمیفهمیدم این مرد داره خرابکاری های من رو ماست مالی میکنه ....
    واقعا روح ادم چقدر میتونه بزرگ باشه... من همیشه فکر میکردم این آقای باغبان یک باغبان ساده هست که روزها باغبانی میکنه و شبها میزنه تو کار NLP و مشاوره .. اما نگو نصف شبها میزنه توی کار ماستمالی خرابکاری دیگران.... واقعا باید مجسمه اینطور ادمها رو بسازن بزنن توی اماکن عمومی و پرتردد شهر تا همیشه یاد و خاطرشون بعنوان اسوه ماستمالی توی ذهن همه زنده باقی بمونه !!


    راستی باغبان عزیز ، البته شما که استاد همه ما هستی و به راستی شایسته لقب انتونی رابینز سایت همدردی هستی (البته اگه دچار عجب و غرور نمیشی ) میگم چرا خودت خواستگاری نمیری و ازدواج نمیکنی؟ اگه میخوای یک تاپیک بزن و در موردش صحبت کنیم ، بقول خودت "نظرت چیه "؟ حالا خواستگاری هم بری به همین زودی نه دختر پیدا میکنی و نه بهت دختر میدن ... یعنی اگه همین امشب اراده کنی ممکنه سه چهار سال دیگه صاحب زن و زندگی بشی و توی این فاصله میتونی مشکلات رو حل کنی .. ولی در عوض اینقدر خووووووبه .... شبها که از سر کار خسته و کوفته میای خونه ، میری پیش خانمت ، بوسشــ... نه ببخشید ، ماچشــ... نه ببخشید ... نوازششـ... نه ببخشید .... سر به سرش میزاری و کلی بگو و بخند باهش راه میندازی .. یعنی دیگه لازم نیست شبها با وجود خستگی، بنویسی تا دنیا رو با کلی ملاحظه بخندونی وبعد هم کلی توضیح دیگه بدی تا رفع سوتفاهم بشه... چون دنیات کنارته و دیگه فرصت این کارها رو نداری (عجب جمله سنگینی بود )




    امیر مسعود عزیز
    من که پستهای شما رو خوندم دو تا نکته به ذهنم رسید...

    نکته اول اینکه در مورد بحث اشتغال و تحصیل نوشته بودید که لازم نیست وارد جزئیات شد و میشه از قرائن و شواهد و خصلتهای کلی دختر خانم ، اینده رو حدس زد... به نظر من در زمینه اشتغال و تحصیل ، دخترخانمها 4 دسته هستند:

    دسته اول اونهایی که کلا حال و حوصله کار کردن و ادامه تحصیل ، بعد از متاهل شدن رو ندارند و از خداشون هست که همسرشون مخالف اشتغال و تحصیلشون باشه...

    دسته دوم که من بهشون میگم گروه "سو – سو" ، اونهایی هستند که بقول خارجیها So-So هستند ، یعنی 50-50 هستند و تعصبی روی این موضوع ندارند ، یعنی همسرشون بگه کار نکن از علائق خودشون میگذرن و بیخیال کار و تحصیل میشن ، همسرشون بگه کار کن ، زندگیشون روی مدار دلخواهشون میفته...

    دسته سوم که در حقیقت بحث اشتغال و ادامه تحصیل خط قرمز اونها هست و حضور اونها در جامعه براشون در حد فرائض یومیه دینی حایز اهمیت هست و تحت هر شرایطی باید بعد ازدواج شاغل و یا محصل باشن و حضور اجتماعی فعال داشته باشند ....

    دسته چهارم که من اسم این گروه رو گذاشتم ،" گروه دختران هوشمند" ، در حقیقت ترکیب گروه دوم و سوم هستند ... یعنی دخترانی که مثل گروه سوم حضور مفید و فعال اونها در جامعه ، براشون واجب هست و از طرفی خواسته های خودشون رو مثل گروه دوم فدای زندگی متاهلی نمیکنند بلکه با زیرکی و ذکاوت ، اولا ازدواج رو در اولویت برنامه های خودشون قرار میدن و بعد هم با تکنیکهای زیادی که وجود داره که بسیاری از این تکنیکها ریشه در شناخت خصلتهای مرد داره ... بعد ازدواج همسر خودشون رو همراه و رفیق خودشون میکنن و بعد هم به خواسته های خودشون میرسن....

    (جهت مطالعه اطلاعات تکیملی در مورد این دسته ها به کتاب "خواستگاری را قورت بده" – جلد سوم – اثر نود و سه – مراجعه فرمایید )


    نکته ای که میخوام بگم اینکه به نظر من بحث اشتغال بعد ازدواج ، برای اقاپسری که براش موضوعی مهمی هست ، جزو اون مواردی هست که حتما در خواستگاری بصورت مصداقی و موردی در موردش صحبت بشه ... بسیاری از دختر خانمها هستند که جزو دسته سوم هستند و از طرفی بسیار شخصیت منعطفی هم دارند ، و میشه با سوالات مختلف به این شخصیت منعطف اونها پی برد ... اما هیچ مدله قید اشتغال رو نخواهند زد ... و همونطور که یک دختر خانم منعطف و مومن رو شما نمیتونید به بهانه انعطاف از نماز خوندنش منع کنی ... با این فکر که چون منعطف هست ، راحت میتونه قید شاغل شدن رو بزنه ، اشتباه هست و اگر زمانی هم اینکار رو کرد ، دختر خانم دچار کسالت روحی میشه که دود این رخوت و یاس در درجه اول توی چشم شوهرش خواهد رفت.... پس به نظر من خیلی مهمه این موضوع شفاف توی جلسه خواستگاری با هر کمیتی ، تعیین تکلیف بشه.


    اما نکته دومی که میخوام بگم و برام جالب هست اینکه بعضی مواردی که شما عنوان کردی ، یا برای من عکسش صادق هست و یا اینکه تا بحال بهش فکر نکردم...


    مثلا اونجایی که نوشتید

    4: گل و شیرینی رو بدید دست مادر یا خواهرتون دست خودتون نباشه.
    خوب من برعکس این فکر میکنم... من خودم چون شخصیت مستقلی دارم ، هر موضوعی که احساس کنم از وزن این استقلال کم میکنه رو ازش فراری هستم... مثلا اینکه دسته گلی که با موضوعیت خواستگاری من داره به کسی داده میشه رو اگر کس دیگه ای غیر خود من بده ، برای خودم کسر شان میدونم ... نمیدونم چه واژه ای به کار ببرم ولی احساس بدی بهم دست میده.. یا حتی از این بالاتر ... مثلا اون جلساتی نهایی که قراره در اون مذاکرات مالی و کالایی صورت بگیره ... که میگن باید بزرگترها در اون صحبت کنن... گرچه هیچ کدوم از خواستگاری های من به اون مرحله نرسیده ، ولی واقعا یک احساس بد به من دست میده اگر مجلس گردون اصلی اون جلسه ، کسی غیر خود من باشه ... همیشه با خودم میگم اگر من هنوز اونقدر بزرگ نشدم که نیاز باشه بزرگتری برای رتق و فتق امورم همراهیم کنه ، اصلا چطور میخوام مسئولیت یک زندگی رو بعهده بگیرم ؟ و این نوع رفتار و استقلال من ممکنه برای برخی از خانواده ها بی ادبانه قلمداد بشه و شاید برخی هم از این نوع جسارت و اتکا به خود من لذت ببرن ... اما نه اون دافعه و نه اون جاذبه ها برای من اهمیتی نداره ، چیزی که مهم هست برام اینه که اون شخصیت مستقل من که ذات من هست به خانواده طرف و دختر خانم نشون داده بشه... در حقیقت بصورت عملی به همسرم نشون میدم که معنی زندگی مشترک برای من اینه که خود من و همسرم تمام و کمال مسئولیت زندگیمون رو بعهده داریم و اجازه نمیدم بعد ازدواج حتی عزیزترین افراد زندگیم برای زندگی من تعیین تکلیف کنند و در زندگی شخصی من دخالتی کنند...

    یا مثلا اون موردی که نوشتید

    نهایت احترام گذاشتن به شما و خانوادتون زمانیه که خود دختر خانم پذیرایی کنن علی الخصوص وقتی که صحبتای دو نفره شروع میشه...
    من واقعا تا به حال به این موضوع دقت نکرده بودم و شاید هم برام مهم نبوده و نیست و همیشه این حق رو به دختر خانم میدم که بخاطر استرس جلسه خواستگاری و سختی حجاب گرفتن و... خودش پذیرایی نکنه و برای من این موضوع ایرادی نداره ... و فقط در همین حد که جلوی ما یک قندون بزارن که من بتونم از فاصله ده سانتی چشمای دختر خانم رو چند ثانیه نگاه کنم که ببینم توش میشه عشق پیدا کرد یا نه برام کافی هست ... که البته اگر همون قندون رو هم نزاشت اشکالی ندارم برام...، یا مثلا موقع صحبت دو نفره زمانیکه پذیرایی میکنن من سینی رو ازشون میگیرم که سختشون نباشه و موارد دیگه....


    حالا این اختلاف ها زیاد مهم نیست ... موضوعی که میخوام بگم اینه که واقعا جلسات خواستگاری چه برای دختر خانم و چه اقا پسرها ، بیشتر از اینکه تابع اصولی خاص باشه ، بیشتر تابع روحیات هر فرد و خصوصیات تربیتی هر فرد و شرایط فرهنگی هر شهر و جامعه ای هست و شاید بشه گفت بطور کلی یک موضوع سلیقه ای هست که واقعا هر فردی به اون شکلی که فکر میکنه درست هست اگر مراسم خواستگاری رو برگزار کنه شاید تا 70-80 % بدون خطا و قابل قبول باشه ، پس سختی خاصی ، این مراسم بهمراه نداره ... و نکته ای که از این مهمتر هست اینکه ، اساسا چیزی که سلیقه ای هست قابلیت تبدیل شدن به علم رو نداره و چیزی که قابلیت تبدیل شدن به علم رو نداشته باشه ، اصلا پدری نداره که نود و سه بخواد پدر علم خواستگاری ایران باشه.... و واقعا اینجا معلوم میشه این نود و سه با ساختن این القاب جعلی برای خودش ، معلوم نیست چه دوکون دستگاهی میخواسته برای خودش باز کنه که خدا رو شکر با این استدلالات دست این فرد متقلب برای همه رو شد....


    در پایان این پست میخواستم مجددا ، به خاطر تقدیر و تشکر از "ماست مال کن ترین ماست مال هفته " یعنی استاد باغبان ، این پست رو هم با شعری تموم کنم....


    ما گلیم ، ما سنبلیم
    عروسو بدین میخوایم بریم


    (همان رفرنس قبلی – قسمت بله برون)


    أَلَيْسَ اللَّهُ بِكافٍ عَبْدَهُ
    آیا خدا برای بنده اش کافی نیست؟

    ( زمر / 36 )


  2. 8 کاربر از پست مفید محمد 93 تشکرکرده اند .

    mohamad.reza164 (شنبه 31 مرداد 94), فدایی یار (جمعه 30 مرداد 94), محیا ناز (جمعه 30 مرداد 94), مصباح الهدی (شنبه 31 مرداد 94), افسونگر (شنبه 31 مرداد 94), باغبان (جمعه 30 مرداد 94), سرشار (جمعه 30 مرداد 94), عطر بهار (جمعه 30 مرداد 94)

  3. #32
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    سه شنبه 10 اردیبهشت 98 [ 12:47]
    تاریخ عضویت
    1392-1-05
    محل سکونت
    خانه سبز
    نوشته ها
    1,631
    امتیاز
    24,877
    سطح
    95
    Points: 24,877, Level: 95
    Level completed: 53%, Points required for next Level: 473
    Overall activity: 30.0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassOverdriveSocial10000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    5,037

    تشکرشده 6,499 در 1,515 پست

    حالت من
    Mehrabon
    Rep Power
    267
    Array
    سلام آقای فدایی یار
    فکر می کنم دیگه جلسه اول خواستگاری را رفته باشید.درسته؟
    ان شاالله که خیره.
    خب دوستان خیلی نکات را خوب و مفید گفتند نظر آقای امیر مسعود به نظر خیلی خوب و مختصر مفید بود.

    فقط این بحث اشتغال و این مسائل که یکم دغدغتون هست منم نظر شخصی ام را بگم.
    ببینید آقای فدایی یار ما یه استاد زبان داشتیم می گفتند هر وقت تو گزینه ای توی ریدینگها نوشته بود همه چیزها ... یا هیچ کدام ... یا هرگز .... یا همیشه.... بدونید این گزینه غلط است.

    واقعا همین طوره اینکه آدم کلی گویی کنه و بگه همه زنهای شاغل نمی تونن مادر خوبی بشن یا همه زنهای خانه دار مادر خوبی می شن این جمله کاملا غلط است. چرا که مثالهای نقض زیادی می بینیم. واقعا خانم خانه دار که مادر خوبی نبوده نداشتیم؟ راستش شاید من حافظه ام یاری نمی کنه ولی من فقط تو سه تا تاپیک شرکت کردم که شوهر از زن خانه دارش راجع به همین خانه داری شکایت کرده. من یادم نیست راجع به خانم شاغل همچین چیزی... ولی منظورم اینه به هر حال حداقل میشه اینو فهمید که نمی شه کلی به یک جامعه ای همچین چیزی را اتلاق کرد.

    آقای فدایی یار من کاملا دارم بعضی مسائل را کلی عرض می کنم شاید مخاطبم را شما قرار بدم ولی منظورم این نیست الزاما شما طرز فکرتون اینگونه است بلکه دارم مسائلی را شفاف می کنم.

    ما خانمها هم دقیقا مانند شما مردها انسانیم.همین!!! والا مثل مردها که شخصیتهای مختلف و استعدادهای مختلف دارند ما هم با هم فرق داریم و روحیات و استعدادهامون متفاوته... این کدوم عدالتیه که همه را با استعدادهای متفاوت توی یه گروه و شرایط قرار بدیم؟!!! و یا بهشون بگیم که شما باید علاقه ای که من می گم را دوست داشته باشی؟

    ما هم بعضی هامون درونگراییم. بعضی هامون برونگرا... بعضی هامون از هنر خوشمون میاد... بعضی هامون دوست داریم توی یه فضایی یه جور دیگه علائقمون را دنبال کنیم...
    بعضی هامون مثل بعضی از شما آقایون استعدادمون معمولیه . بعضی هامون هم تو زمینه خاصی استعداد خاصی داریم و حتی فوق العاده ایم...

    شاید میانگین بگیریم درسته توی یه سری مسائل آمار شما آقایون بیشتر باشه و توی یه سری مسائل آمار خانمها ولی این ابدا مطلق نیست و الان با توجه به گسترده تر شدن علوم تو خیلی زمینه ها اشتراکات زیاد هم هست که هر دو جنس آن قدری تفاوت ندارند.
    این که بعضیا می گن همه خانمهای شاغل مادرهای خوبی نمی شن متاسفانه واقع گرایی نمی کنند. من می تونم از برخی مشاغل مثال بزنم که براتون ملموس باشه که اتفاقا فرزندان این گروه به دلیل همین شغل مادرشون خیلی هم خوب تربیت می شن اتفاقا.

    مثلا: فرزند معلم ها! اگر قشر معلم را ببینید به طور کلی می تونید حس کنید که فرزندان مادرهای معلم عمدتا خوب تربیت می شن.
    والا معلمها هم شاغلند ولی چرا فرزندانشون مشکلی ندارند؟

    من دو تا قانون می گم که فهمش خیلی مسائل را راحت می کنه و میشه ازش به عنوان معیار برای سبک سنگین کردن بقیه مشاغل که کدوم می تونه برای یه خانم مناسب باشه و اینکه چه خانومی با چه روحیه ای اگر شاغل باشه مشکلی نداره هم استفاده کرد:
    1. قانون انتخاب طبیعی که تو زیست دبیرستانمون داشتیم. این قانون می گه احتمال اینکه فرد اصلح باقی بمونه بیشتره... و یا افرادی در یک محیط باقی می مونند که بعضی پارامترهای خاص را متناسب با اون محیط دارند.
    خب چه جور خانمهایی معلم می شن (منظورم معلم خوب نه هر معلمی) خانمی که صبور باشه و ارتباطاتش با بچه ها خوب باشه و مثل بچه ها انرژی خوبی داشته باشه و از همه مهمتر شغلش را دوست داشته باشه و صرفا به شغلش نگاه درامدزایی نداشته باشه و از تدریس لذت ببره.خلاق باشه. اجتماعی باشه.معلومات خوبی داشته باشه ووو

    2. قانون اینکه چون که صد آید 90 هم پیش ماست!
    بعضی خصوصیات هست وقتی یه فردی اونو داشته باشه دیگر بقیه مسائل اما و اگر نداره...
    آره درسته اگر اون معیار بالاییه را نداشته باشه ما مجبوریم بیاییم معیارهای پایین تر را دونه دونه بررسی کنیم و هزارتا اما و اگر بذاریم ولی بعضی خصوصیات خاص هست وقتی طرفمون داشت می تونه خیالمون راحت باشه که تو شرایط متفاوت مادر خوبی هست.کسی که ذاتا مادر خوبی نیست شاغل بشه یا نشه فرق نداره.ولی کسی که مشخصه های مادر خوب را داشته باشه این فرد همیشه اولیتش فرزندش هست و اتوماتیک متناسب با شرایطش وضعیت را هندل می کنه. مثلا یکی تیزهوشه شما سوالات متوسط بدین دستش حل می کنه سوالات سخت هم بدین دستش حل می کنه.ولی یکی که هوش معمولی داره محدوده حل سوالاتش فرق می کنه.
    پس آیا کسی که خودش صبور بود خودش خوش اخلاق بود خودش اجتماعی بود حالا وقتش را به معلمی نگذرونه بره یه شغل دیگری که آن هم همین پارامترها را لازم داره و هوش و استعداد خاص هم لازم داره (که از بعضی فیلترها گذشته که شده مثلا اون خانم)مشکلی داره؟ خیر.

    والا چنان بعضی آقایون ابراز نگرانی از تربیت فرزندشون می کنند انگار که ما خانمها چقدر سنگ دلیم!!! در حالی که این یه چیز اثبات شده است که مادر ها نسبت به فرزندانشون از آقایون حساس ترند! (مطمئنا یه خانم معتقد به فرزندش دل رحم تر هم هست!)
    آقای فدایی یار آدم وقتی می تونه توی یه مساله ای اظهار نظر کنه که حداقلش بره تو اون زمینه از چند نفر که تجربه کردند بپرسه.من انکار نمی کنم که خیلی از خانمهای شاغل مادر خوبی نمی شن (حالا به خاطر نداشتن برخی مسائل...)ولی این صحیح نیست آدم کلی گویی کنه.
    من یه خواستگار داشتم که من نمی دونستم اول مخالف اشتغاله.دومین خواستگار من هم بودند(منظورم اینه فکر نکنید من اون موقع چقدر تجربه داشتم و طرفم را با ترفندی قانع کردم!) ایشون واقعا باهوش بودند... ما با هم چند جلسه صحبت کردیم و از من همین سوالات خواستگاری راجع به زندگی را پرسیدند و من هم صادقانه جواب دادم و خب خیلی هم تو خیلی مسائل تفاهمات خوبی داشتیم. خیلی از روحیاتمون نزدیک بود ووو

    ببینید ایشون مثل بعضی شما از آقایون نرفت زود قضاوت کنه و گزینه مقابلش را سریع حذف کنه!

    روش ایشون را تو بررسی این مساله اشتغال ببینید:
    اول اینکه من نمی دونستم این فرد نسبت به این موضوع حساسیت خاصی داره و بدون ایجاد چنین پیش زمینه ای، از من سوالات مربوط به زندگی مشترک و روحیاتم را می پرسید.(که بعدا می شد فهمید می خواسته توی من چه نکاتی را بفهمه! شاید اگر من می دونستم این آقا همچین چیزی تو ذهنشه به این متهم می شدم که دارم خیلی مسائل را توجیه می کنم)

    ایشون رفته بودند از چند نفر که همون شغل آینده من را داشتند سوال پرسیده بودند... ببینید مثلا ایشون این قدر سطحی فکر نکرده بود که بره از هر شغلی هم سوال بپرسه بعد بیاد به من تعمیم بده. رفته بود دقیقا از افرادی که همون شغل منو داشتند سوال پرسیده بود. حتی مثلا با بعضی از دوستانش درد و دل کرده بود و اتفاقا مثلا دوستش یه دوستی داشته که خانومش تو مایه های شغل آینده من شاغل بوده و رفته بود دقیقا از همون آقا سوال پرسیده بود.و اتفاقا اون آقا هم خیلی راضی بوده و مشکل خاصی نداشته و بچه هاشون هم الحمدالله خیلی باهوش بودند و تو مدارس خیلی خوب تحصیل می کردند و خیلی هم این خواستگار من را تشویق کرده.
    این آقا بعد چند جلسه راستش را به من گفت. گفت من اول چون خودم از نزدیک شاهد چنین مطلبی نبودم برام صورت مساله گنگ بود ولی الان با کنار هم گذاشتن این خصوصیات شما و سوالاتی که از دوستم کردم اتفاقا خیلی هم مایلم که همسرم تو این حیطه ها فعال باشه و خیلی هم علاقه مند... (که به دلایل دیگری قسمت نشد ازدواج کنیم که پدر من در این زمینه خیلی دست داشتند!)
    ولی کلا می خواستم بگم ببینید بعضی ها چقدر زود قضاوت می کنند بعضی ها چقدر درست مورد به مورد بررسی می کنند و این مساله از همون مواردیه که مورد به مورد فرق داره.

    من خودم به شدت آدم اجتماعیی هستم و وقتی تو خونه تنهام حالت افسردگی شدیدی می گیرم. الان من بهتون گفتم بی حس شدم دلیلش همینه که من تو خونه تنها دارم درس می خونم( برای ادامه تحصیلم.و با توجه به یه سری علایقم و اون چیزی که تو ذهنم برای آیندم دارم که فردا شغلم انعطاف بیشتری برای زندگیم داشته باشه لازم دارم که یه گرایش دیگری بخونم و اینم حساب کردم) به هر حال تو خونه برام واقعا حالت ناخوشایندی داره.خب من با اینکه احتیاجی هم ندارم به کلاس ولی یه کلاسهایی هم ثبت نام کردم که آره فعلا اینها خوبه و روحیه منو تا حدی خوب کرده. وقتی بی کارم چون خیلی احساسی ام کوچکترین چیزها هم منو ناراحتم می کنه چون بهشون فکر می کنم.مثلا الان به شدت رو خواستگار حساسم... ولی اون موقع ها که می رفتم دانشگاه و یا اون موقع که می رفتم برای یه سری کارها برای تجربه ام مسائل بدتر داشتم. خیلی بدتر ولی زود تو اون اجتماع حل می شد و به فراموشی سپرده می شد... اصلا روحیه الانم باورم نمیشه...
    این هم درست نیست که یکی بیاد علاقه منو یا مثلا چیزاهایی که براش آرزو دارم را با متر علایق خودش بسنجه بگه خب اینو برو... خب من این را دوست دارم و واقعا مشکلی هم ندارم و لذت می برم...

    ولی شما با توجه به شناختی که از شما دارم حتما با یک خانم اجتماعی ازدواج کنید. می دونید اتفاقا چقدر برای تربیت بچتون خوبه؟
    من می گم بگیریم خانمهای خانه دار حالت خنثی. ولی خانومی که فعالیت اجتماعی "مناسبی" داره مطمئنا مزیتهای نسبی داره.مطمئنا... (صد البته درصورت هم کفو بودن با شوهرش)

    می دونید فردا بچتون تو سن نوجوانی قرار گرفت چقدر فرق داره که مادرش را در چه حدی ببینه؟ دخترتون از چه مادری حرف شنوی بیشتری داره؟
    می دونید وقتی رفت دانشگاه اون سالهای اول چقدر مهمه مادری داشته باشه که سواد اجتماعی خیلی خوبی داشته باشه؟

    من الان که زندگیم را مرور می کنم می بینم تو اون بحران نوجوانی و حتی تو رفتن دانشگاه من و تغییر نکردن من سواد اجتماعی مادرم و هم فکر و هم اندیشه بودن ایشون و اینکه قبولشون داشتم و می تونستم حرفها و نیازهام را بگم به شدت برام مهم بوده!

    الان شما می دونید خیلی از دخترها خواستگار ندارند ولی من مشکلی تو این زمینه نداشتم چون مادرم سواد اجتماعی بسیار خوبی داشتند (البته سواد تحصیلی منظورم نیست) و این خیلی مهمه فردا یه دختر می خواد ازدواج کنه مادرش بتونه تا حدی درکش کنه و شما حساب کنید با این سرعت پیشرفت همه چی، پس فردا فرزندتون از چه نوع مادری حرف شنوی بیشتری داره؟ چه مادری بیشتر درکش می کنه؟ نمی گم اون یکی مورد خانم خانه دار حتما مادر خوبی نیست ها.دارم می گم تو مقایسه کدوم بهتره؟ مادر مذهبی که به روز هست بهتر نیست آیا؟ وقتی که در آینده بچه ها خیلی بیشتر از الان بین مذهب و مدرنیته خواهند موند؟ و مرز اینها را اشتباه می گیرند؟ و ممکنه مذهب را مساوی عقب ماندگی بدونند؟ الان همین وضع فعلی را ببینید به یک خانم چادری گاهی چه نگاهی میشه؟ حالا ببینید در آینده چه اتفاقی خواهد افتاد؟ پس در آینده چقدر مقبولیت اجتماعی یه مادر تو ذهن بچه اش می تونه تاثیر بذاره... مثلا بگه من مادرم مذهبیه ولی تحصیل کرده است ولی روابط خوبی داره.ولی خشک فکر نمی کنه ولی ولی... بعد این قدر هم دچار خطا تو ذهنش نمی شه.

    الان من خواستگار برام میاد مادرم خیلی از مسائل را هندل می کنند. بهم کمک فکری می دن... وجهه منو تو خواستگاری بالا می برن و با خانواده طرف مقابل صحبت می کنند... موقعی که برای برادرام خواستگاری می رفتیم مادرم خیلی خوب می تونست با طرف مقابل ارتباط برقرار کنه و وجهه اجتماعیشون هم خب می تونست خیلی مزیت برای برادرام باشه و تو انتخاب همسرشون. این بده؟ این تو تربیت من تاثیر منفی داشته؟ این نسبت به حالت خنثی مزیت نیست؟

    یه وقت یکی مادرش شاغله ولی شغلش اینه که مثلا پشت فلان باجه بانکه ولی یه وقت بچه می گه من مامانم معلمه.مامانم دکتره.مامانم استاده مامانم مهندسه... فلان موقعیت را داره... خب این ها خیلی با هم فرق دارند! این ها تو ذهن بچه تاثیرات متفاوتی می ذارن. بعضی مسائل ارزشمندی خاصی به زن می دن.

    من مادرم بازنشسته شده اند خب؟ ولی الان دارن یه جور دیگه فعالیت اجتماعی می کنند ولی لذتی که اون فعالیت قبلی براشون داشت خیلی بیشتر بوده و الان یه حس رضایت خیلی خوب از گذشتشون دارند! یه حس خیلی خوب و عالی..... می گن خوشحالم که تونستم تو جامعه مفید باشم.... و الان که گذشته ام را می بینم باعث افتخارمه... موقع بازنشستگیشون هم کلی گریه کردند! و واقعا با عشق کار می کردند... به هیچ وجه هم مادرم راضی نمیشه من خانه دار بشم ...می گن بعدا پشیمون می شی حتما.
    من همیشه این حرفای آقای محمد 93 را می خوندم مشکوک می شدم که در آینده شاغل بشم یا نه.بعد همین چند وقت پیش همکارای قدیمی مادرم ما را با یک سری از همکاراشون دعوت کرده بودند و دو سه تا از فرزندانشون هم بودند البته.( بعد من اون موقع یه خواستگار داشتم که همین آقای 93 هم درجریانند من دیگه می خواستم این معیارم را حذف کنم و اجازه بدم بیان و خیلی حالت بدی داشتم و تو خودم بودم.البته خودشون با پای خودشون نیومدند دیگه)

    خلاصه من با همکارهای مادرم خیلی صحبت کردم چون مادرم دوستانشون را همیشه حفظ می کنند و این را یه نعمت می دونند. هیچ کدومشون از کارشون پشیمون نیستند. حالا من نمی دونم بالاخره آدم هم تیپ خودش دوست پیدا می کنه دیگه شاید برای همینه ولی همشون راضی بودند. بعد من ازشون پرسیدم شما اگر برمی گشتین همین مسیر را می رفتین. همشون گفتند بله.چندتاشون هم حتی گفتند من راضیم ولی مثلا من فلان شغل را بیشتر دوست داشتم اگر برمی گشتم حتما پزشک می شدم یا یکیشون گفت شیمیست می شدم.همش هم از من می پرسیدند بابا چرا این قدر از این سوالا می پرسی؟ خندشون گرفته بود! :))ولی من سوالام را می پرسیدم و خب آنها هم انصافا با من برخوردشون خوب بود.نمی زدند تو ذوقم... خلاصه اگر خواستین می گم چیا پرسیدم ولی خیلی خوب شد رفتم اون مهمونی انگار خدا خواست که برم تو مسیرم سست نشم... و البته یه سری سیاستها هم یاد گرفتم. ولی خب خوب شد منفعل نبودم و همین جوری تصمیم نگرفتم واقعا مثل همون خواستگارم بررسی کردم. اون کلاس هم که می رم خانم متاهل هم هست که شاغله رفتم از او هم پرسیدم حتی... کلا یه جوری نبوده که بگم من همین جوری رو هوا می خوام شاغل باشم و رو هوا می گم میشه هم شاغل بود هم خانه دار.می دونم برای من امکان پذیریش هست.
    روحیات من می خوره و خیلی مسائل دیگه... اما واقعا خیلی خواستگار داشتم بدون بررسی من پای تلفن این مساله کنسل شده و یا مثلا موقع همون جلسات زنانه.(البته تو کسانی که با خود آقا پسر ملاقات داشتم چنین چیزی کم بوده).

    بعد آقای فدایی یار الان من گفتم بعضی آقایون می گن ما مادر خوبی نمی شیم ولی من خودم یکی از انگیزه های ازدواجم دخترمه...( #13) به خصوص الان که فهمیدم احتمالش کمه یه مردی باشه که خودخواه نباشه و معنی عشق واقعی را بفهمه و یه طرفه تو زندگی فکر نکنه الان تقریبا فقط همین انگیزه درونی را دارم که ازدواج کنم که دخترم به دنیا بیاد.
    بعد من بعدا خیلی با همسر آیندم کلاهمون می ره تو هم اگر مثلا همچین افکار ضد زنی داشته باشه مثلا بین دختر و پسرم فرق بذاره بعد دخترم اگر باهوش بود و با استعداد بود بگه چون تو دختری لازم نیست به علایقت برسی. اصلا تو زندگیت آرزو نداشته باش... همین جوری بمون صبر کن ازدواج کن و صبر کن یکی تو را بپسنده! اگر هم خواستی برای دل خودت آرزو داشته باشی فوقش برو کلاس ورزش... خب این چه استدلالیه آخه؟ من هیچ وقت دخترم را این طوری تربیت نمیکنم! هر چی خودش علاقه داشت... یعنی که چی...

    بعد من تو جلسات خواستگاریم (معمولا جلسه دوم) در مورد تربیت فرزند از خواستگارم سوال می پرسم. معمولا همین آقایون هم جواب خاصی ندارند! که من مجبور می شم جزئیش کنم.
    مثلا مثال می زنم و تو مثالم دخترم را می گم اینجا من چند تا مورد را تو خواستگارم بررسی می کنم... هم افکارش را راجع به زن می فهمم... هم می فهمم از نظر عاطفی چه جوریه واقعا... بعد هم بسته به شرایط یه مثالهایی هم می زنم راجع به دخترم .مثلا من روم نمیشه تو خواستگاری بعضی مدل عواطف را برای خودم بپرسم؛ روی دختر فرضیم می پرسم که روم بشه. (البته اینجا بعضی مواقعه که به طرف مشکوک می شم و می خوام مطمئن بشم از اون نظر عواطف هم بعدا مشکلی نداشته باشیم ) خواستین شما هم یه سوال راجع به فرزند آیندشون و مثلا دوست دارن فرزندشون را چگونه بزرگ کنند و چقدر بچه دوست دارند و از این جور مسائل بپرسید تا شخصیت مادرانه دختر خانم هم دستتون بیاد! این هم فکر کنم خیلی سوال خوبی باشه برای روحیات.

    در ضمن من از خواستگارام دلیلشون را هم برای این تیپ فعالیت اجتماعی من هم می پرسم:

    یکی به من این جوری گفتند: وقتی من می رم سر کار خانم وقتی از صبح تو خونه باشه سطح انرژیش بالاست وقتی من میام خونه از سر کار خب طبیعیه که خانم از من توقعات بالایی داره درحالی که من اون موقع مسلما در حد او انرژی ندارم... و این می تونه طی مسیر زندگی کنتاکت ایجاد کنه.
    بعد من همین دلیلش را با برادرم مطرح کردم گفتند دقیقا درسته. بعضی از دوستای من همین جور مشکلات را دارند و من برادر بزرگم که اوایل خانومشون هنوز شاغل نبودند دقیقا همین مشکل را داشتند و خانم برادرم واقعا حوصلشون سر می رفت ولی الان برادرم خیلی راضی تر از اون موقعه.

    به هر حال قرار نیست هیچ وقت آب تو دل کسی تکون نخوره. شما همین که بخواهید حتی مسافرت هم برید باید یه زحمتی بکشید و یه روز خسته هم می شید ولی اون چیزی که بدست میارید لذت عمیق تریه و همون برای بقیه روزها شارژتون می کنه.

    به هر حال همه خانمها هم شبیه هم نیستند. بعضی ها هم یه جور دیگه مسائل اجتماعی را می بینند مثلا دوست دارند مهمونی زیاد برن...
    یا بعضی ها کلا درونگران و تو خونه موندن براشون راحته... بعضی ها هم واقعا خیلی از نظر جسمی ضعیفند...
    اصلا همه مردها هم که نمی تونند با چنین خانمهایی ازدواج کنند. یا نمیشه و سطح طبقاتی و فکریشون شبیه هم نمیشه یا به هر دلیلی سلیقشون این طور نیست (و خب خودم هم فکر می کنم خیلی از خانمها هم تو وضعیت خانه دار بهترند و من یه عقیده ای دارم اینه که همه نباید برن دانشگاه و اینکه الان هرکی می خواد بره دانشگاه برام قابل قبول نیست.باید آدمها با توجه به خودشون بررسی بشن...)

    یا خیلی موارد دیگه... مساله اینجا نیست...
    مساله اینجاست چرا همه با یه چشم دیده بشن؟ درحالی که متفاوتند و ایضا وقتی یکی داره فعالیت خانم مقابلش را می بینه ممکنه خلاقیت و هوش و استعداد طرف این بوده که شما نمود ظاهریش را دارید این طور می بینید... و این یک حسنه و یک نعمت خدادادی چرا به جای اینکه این را ببینیم این قدر ساده و با ناشکری تمام فکر می کنیم طرف چون زنه نمی تونه حتما؟ (پرواضحه وقتی استعداد باشه خیلی مسائل راحت تره و تلاش کمتری هم برای اون خانم لازمه) و سر همین هم باید یه زن چقدر تحقیر بشه که شوهرش برای این حق طبیعی(مثلا دوست داره علاقش را این مدلی دنبال کنه) اجازه بده یا نده...
    چرا وقتی یه مردی واقعا سطح فکریش و در حد همون خانم هست این قدر راحت و بدون بررسی قضاوت می کنه و حاضر نیست اندکی انعطاف بده و فکر می کنه این جوری انتخاب بهتری داره می کنه...
    آدم بعضی وقتها با سریال پزشک دهکده همزاد پنداری شدیدی پیدا می کنه واقعا! اونم تو قرن 21...

    آقای فدایی یار اینم درد و دل من و چیزهایی که تو ذهن من به عنوان یه دختر بود...

    ان شاالله شما دختری داشته باشین که خیلی با استعداد باشه اون وقت ببینید چه حالی می شید یکی از حق طبیعیش براش تعیین تکلیف کنه... بابای من حساسیت خاصی رو این موضوع دارند و حالا شاید درست هم نباشه ولی از اون 3 تا نکته که گفتم بابام اصلا کوتاه نمیاد 2 تاش همین حق تحصیل و اشتغال منه که عقیدشونه باید محضری بشه... من این قسمتش را خوشم نمیاد ولی ببینید بابام می گن این موضوع باید تحت اراده خودت باشه.خودت نخواستی (حالا با مشورت شوهرت یا هرچی) بحثش جداست. ولی نباید کسی تو زندگی یه طرفه مجبورت بکنه ...

    و من اینم بگم کلا آدم صادقیم با خودم هم صادقم... اگر تو بین زندگیم دیدم مثلا نمی تونم(حتی ممکنه خدای نکرده بچم مشکل خاص جسمی داشت.من که نمی دونم خدا چه برنامه ای برام می ریزه. آدم سنگدلی هم نیستم) با خودم رودروایسی ندارم و اون کار را انجام نمی دم. ولی دلم خواهد شکست که مثلا همسرم حالت رقابتی و اینکه یه جوری حس کنم از من حمایت نمی کنه منو منعم کنه. دلم می خواد همسرم تو پیشرفتم از من حمایت کنه و به این درک برسه زن نمی گیره(زن گرفتنی نیست که برای خودش باشه!)! داره ازدواج می کنه(با کسی تو افکار و اعتقادات سهیم میشه! ) کسی که به این درک برسه علایق همسرش را علاقه خودش می دونه و از خوشحالی همسرش هم خوشحال میشه.پیشرفت هر کدوم پیشرفت دیگری هم هست... و اینها فردی نیست و متعلق به کل خانواده هست... مثل یه تیم فوتبال که هر کدوم از اعضاء تیم گل بزنند به حساب کل تیم نوشته میشه!
    ببخشید خیلی زیاد حرف زدم. بعضی جاهاش راستش تو دلم مونده بود. نمی خواستم هم بگم ولی شروع به نوشتن کردم به دستم اومد...

    موفق و موید باشید

    -
    اگر روزی ،محبت کردی بی منت، لذت بردی بی گناه ، بخشیدی بی شرط
    بدان آن روز را واقعا زندگی کرده ای


    یا ضامن بی ضامن ها...!!!

    حسرت کرب و بلا در دل من پنهانیست؛
    من ندانم که چه اندازه ز عمرم باقیست؛

    کربلا گر نشدم دعوت، از این بار گناه،
    ضامن من بشود ضامن آهو کافیست؟



    با توکل بر خدای متعال:محکم، با امید و با انگیزه
    ویرایش توسط مصباح الهدی : جمعه 30 مرداد 94 در ساعت 05:45

  4. 4 کاربر از پست مفید مصباح الهدی تشکرکرده اند .

    فدایی یار (جمعه 30 مرداد 94), یاس پاییزی (جمعه 30 مرداد 94), باغبان (جمعه 30 مرداد 94), سرشار (شنبه 31 مرداد 94)

  5. #33
    مدیران انجمن

    آخرین بازدید
    جمعه 11 خرداد 03 [ 20:56]
    تاریخ عضویت
    1393-12-20
    نوشته ها
    3,165
    امتیاز
    90,563
    سطح
    100
    Points: 90,563, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 99.2%
    دستاوردها:
    OverdriveSocialTagger First ClassVeteran50000 Experience Points
    تشکرها
    7,836

    تشکرشده 6,813 در 2,382 پست

    Rep Power
    0
    Array



    نقل قول نوشته اصلی توسط محمد 93 نمایش پست ها
    سلام


    راستی باغبان عزیز ، میگم چرا خودت خواستگاری نمیری و ازدواج نمیکنی؟ اگه میخوای یک تاپیک بزن و در موردش صحبت کنیم ، بقول خودت "نظرت چیه "؟




    سلام محمد 93 عزیز


    به قول به به ای تو کلاه قرمزی :



    من هنوز کوچولوام










  6. 2 کاربر از پست مفید باغبان تشکرکرده اند .

    فدایی یار (جمعه 30 مرداد 94), سرشار (جمعه 30 مرداد 94)

  7. #34
    مدیران انجمن

    آخرین بازدید
    جمعه 11 خرداد 03 [ 20:56]
    تاریخ عضویت
    1393-12-20
    نوشته ها
    3,165
    امتیاز
    90,563
    سطح
    100
    Points: 90,563, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 99.2%
    دستاوردها:
    OverdriveSocialTagger First ClassVeteran50000 Experience Points
    تشکرها
    7,836

    تشکرشده 6,813 در 2,382 پست

    Rep Power
    0
    Array



    سلام


    فدایی یار عزیز می خوام برات یه معما بزارم - که به بحث ربط داره :

    اگر این معما را حل کنیم - دیگه آزادیم !



    کاراکتر زیر می خواد در طی یه مسیری برسه به خورشید

    در واقع هدف کاراکتر رسیدن به خورشید هست .

    به نظر شما باید چی کار کنه ؟






    خواستگاری - کار - زندگی و.........به معما بالا ارتباط داره !


    نظر شما ؟









  8. 2 کاربر از پست مفید باغبان تشکرکرده اند .

    فدایی یار (جمعه 30 مرداد 94), سرشار (جمعه 30 مرداد 94)

  9. #35
    عضو کوشا آغازکننده

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 14 تیر 97 [ 22:56]
    تاریخ عضویت
    1392-12-18
    نوشته ها
    524
    امتیاز
    13,135
    سطح
    74
    Points: 13,135, Level: 74
    Level completed: 72%, Points required for next Level: 115
    Overall activity: 2.0%
    دستاوردها:
    Tagger First Class10000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    2,154

    تشکرشده 1,301 در 451 پست

    Rep Power
    102
    Array
    سلام به همه ی دوستان گل همدردی...بازم به طور خاص و ویژه از همه دوستان گلی که برام وقت گذاشتند کمال تشکر و قدردانی رو دارم... مطمئنا تجربه های شما گره گشای خیلی از موانع احتمالی بنده در جلسه ی خواستگاری شد... واقعا نمی دونم چطوری از تک تک شما عزیزان تشکر کنم...

    خانم SABA68 که سوال فرمودید بنده 23 سال سن دارم و با اون خانم هم سن هستم...راستش برای سن بنده عدد خاصی رو قایل نیستم...یه وقت هست مهر طرف به دلم می شینه و اون قدر میبینم اونی هست که می خوام ازم بزرگتر هم باشه مشکلی ندارم(البته از نظر چهره کسانی که سنمو نمی دونند اکثرا میگن 25 سالته)..درسته زن سن پایین تر شاید جاذبه های بیش تری توی فقط یک مورد خاص(که می دونید حتما) داشته باشه ولی هدف من از ازدواج خیلی فراتر از معیارهای زمینی و .. این چیزا هستش و برام خیلی چیزای دیگه مهم تره....شاید اگه 30 سالگی ازدواج کنم با یک فرد 23 ساله باز ازدواج کنم چون می دونم به بلوغ رسیده و... ولی توی این سن به نظرم ازدواج با یک فرد 19 ساله درست نباشه چوم به نظرم احتمال داره فرد پشیمون شه چون جهان بینیش عوض بشه...البته می دونم میشه استثنا هم قایل شد...ولی کلی نظرمو گفتم...

    خانم مصباح الهدی ... از شما عذر خواهی می کنم بابت تعاریفی که کردم(البته جسارتا از نظر خودم واقعیت بود) به هر حال ببخشید.... بله شکر خدا جلسه ی اول انجام شد... خیلی هم خوب بود...البته خوب نه به این معنا که بگم لزوما من و اون خانم به هم می رسیم شاید احتمالش رسیدن ما کم باشه و خیلی کم تر شد...ولی از فرایند خواستگاری و رفتار مادرم در اون جلسه صبرش و... کلی لذت بردم حتی بعد خواستگاری...حتی از رفتار خودم... واقعا لذت بردم...عالی بود...همش رو مدیون خدا هستم....یک لحظه داشت شرایط جلسه بد می شد از درون گفتم خدایا خودت کمک کن و وای اتفاقاتی افتاد که فقط خدا رو شکر می کنم)
    خانم مصباح الهدی امیدوارم سایر دوستان از این حرف من براشون سو تفاهمی ایجاد نشه...حقیقتا میگم از خدا می خوام همسری که خدا می خواد قسمتم کنه شده نیمی از از ویژگی های شما رو داشته باشه همیشه قدردان خدا خواهم بود مثل همیشه...مثلا یکبار یادمه توی یکی از معیاراتون خوندم دوست دارید همسرتون براتون قران بخونه با صدای بلند نمی دونید چقدر لذت بردم... کلا الان که بیش تر این جا برام نوشتید متوجه شدم بی دلیل نبود همیشه پی گیر پست های شما بودم...

    می دونید نکته ی جالب قضیه چی هستش ؟خانمی که مد نظر بنده هستند شغل مادر ایشون اتفاقا هم شغل مادر شماست(البته اگه اشتباه نکنم چون یکبار توی یکی از تاپیکا بهش اشاره کردید که خودتون بهتر می دونید) و باز نکته ی جالب ترش می دونید چی هست؟وقتی برخورد مادر ایشون رو دیدم از نوع صحبت هاش و جنس نگرانی هاش و... یاد پدر شما افتادم... محبتی که سبب میشه خواستگار بی میل بشه !!! البته رفتار مادر ایشون که کاملا مطمئن هستم از سر دلسوزی برای دختر خانمشون هست ولی این مدل برخورد ایشون سبب میشه خواستگار بی میل باشه...منم بی میل شدم...البته یه وقت این حس ایجاد نشه من چه ادم ضعیفی هستم چه زود پا پس کشیدم...اصلا و ابدا... ولی حتم دارم مثلا یک خواستگار غریبه بیاد این برخورد رو ببینه بهش بر می خوره و دیگه اصراری به ازدواج نمی کنه...
    حتم دارم دختر خانم منو دوست داره...ولی نوع رابطش شاید از نوع جنس رابطه ی شما با پدرتون هست...همون دیواری که نمی شد و نمی تونستید یا نمی خواستید حرف دلتون رو به پدرتون بزنید...اخه گناه اون دختر چیه...البته میگم مادر ایشون حق داره....

    راستی ممنون میشم تا قبل فردا صبح زود اگه پستمو خوندید در این رابطه بگید چه کاری بهتره به نظر شما؟جای اون خانم بودید چه کاری رو دوست داشتید؟ تماس بگیریم خونشون ازشون تشکر کنیم و برای دخترشون ارزوی خوشختی کنیم؟یا نه چه میدونم به مادر ایشون تضمین خوشبختی دختر خانمشون رو بدیم ؟؟

    راستی به نظرتون من مشکل دارم؟من همیشه این خانم رو با حجاب کامل دیده بودم...البته توی جلسه خواستگاری هم حجابشون خوب بود...ولی کلا اون قدر که با حجاب بیرون ایشون برام دوست داشتنی بودند و هستند با پوشش توی خونه نبودند؟ این مورد در رابطه با خواهرام هم صدق می کنه...عجیبه شاید ولی واقعی هستش ؟!؟!؟!!!!
    (راستی خانم مصباح الهدی همیشه برام سوال بود چرا همیشه پست های شما ویرایش شده که امروز صبح متوجه شدم واقعا چقدر وقت گذاشتید ممنونم...این سحر خیزی خیلی خوبه...ازتون خواهش می کنم توی این مواقع برام دعا کنید)


    اقای باغبان دوست عزیزم
    راستش نمی دونم درست متوجه منظور معمای شما شدم یا نه...ولی اولا فکر می کنم برای رسیدن به اون خورشید پیش روی اون اقا صرفا یک راه وجود نداره...ولی گذشته از اون به نظرم اون فرد به خورشید رسیده...اون اقا مسیری که باید بره رو بره خود پرتو های خورشید بهش می رسند و کلا رسیدند و این اقا به نظرم قرار نیست کار خاصی انجام بده...خورشید کنارشه البته اگه ببینه !!!!... ممنون میشم حالا ارتباطشو با کار و خواستگاری و... بفرمایید؟

    ضمنا دوستان من از چیزای بی پایان خیلی بدم میاد...دوستانی که پی گیر تاپیک بودید حتما مطمئن باشید در نهایت نتیجه رو بهتون میگم...نکات و تجربیاتی رو هم در نهایت مطرح می کنم که روشنی راه بعضی دوستان باشه....


    فقط دوستان عزیز...به عنوان یک دوست خیلی کوچکتون که از شما ها خیلی کم تر می دونه...مخصوصا دوستانی که چه خانم و چه اقا اونایی که فکر می کنند سالم زندگی کردند ولی به چیزایی که می خواستند نرسیدند مخصوصا توی بحث ازدواج...مثلا خواستگار ندارند..یا خواستگاری می رند و قسمت نشده ازدواج کنند یا هر چیزی که به هر حال نتیجه و خروجیش این هست که هنوز مجرد هستند و فکر می کنند راهی که رفتند اشتباهه..خواستم عرض کنم به این نتجیه رسیدم که سالم زندگی کنید به هر حال بالاخره یک روز خوب میاد...شاید خیلی دیر...ولی اون روز وقتی برسه شیرنیش حتی اگه لحظه ای باشه اون قدر استمرار خواهد داشت که تلخی های(البته ظاهرا تلخی) گذشته رو جبران کنه....
    واقعا دوستانی که سالم زندگی کردید و می کنید قدر خودتونو بدونید... من نمی دونم به این خانم می رسم یا نه(که از خدا می خوام هر چی صلاحه بشه).... ولی اگه بدونید چقدر حس خوبی دارم که اصلا قابل توصیف نیست و فقط خدا رو شکر می کنم...شکررررررررررررر....همی .


    بازم از همه ی دوستان تشکر می کنم.راجب نظرات سایر دوستان هم عمری بود حتما عرایضی طی روز های اینده خواهم نوشت.

  10. 2 کاربر از پست مفید فدایی یار تشکرکرده اند .

    باغبان (جمعه 30 مرداد 94), سرشار (شنبه 31 مرداد 94)

  11. #36
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    سه شنبه 10 اردیبهشت 98 [ 12:47]
    تاریخ عضویت
    1392-1-05
    محل سکونت
    خانه سبز
    نوشته ها
    1,631
    امتیاز
    24,877
    سطح
    95
    Points: 24,877, Level: 95
    Level completed: 53%, Points required for next Level: 473
    Overall activity: 30.0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassOverdriveSocial10000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    5,037

    تشکرشده 6,499 در 1,515 پست

    حالت من
    Mehrabon
    Rep Power
    267
    Array
    سلام آقای فدایی یار
    خدا را شکر که از جلسه اول راضی بودین.

    راستش مطلبتان را که خوندم دقیقا متوجه نشدم حساسیت مادر دختر خانم چقدر بوده؟ و اینکه شما نگفتین پدر دختر خانم در جلسه چقدر حضور داشتند و دیالوگهایی بین شما برقرار شد؟ و این حس بی میلیتون چقدره و یعنی حتی به حالت انصراف رسیدین و روی احسلاستون به دختر خانم تاثیر گذاشته؟
    منظورم اینه کمی حس کردم ممکنه با پیش زمینه خاصی مسائل را تحلیل کرده باشید.

    این به نظرم می رسه ممکنه به دلیل اینکه من تو تاپیکهام خیلی راجع به خواستگاری هام سوال پرسیدم و نوشتم یه جورایی احتمال داره تو ضمیرناخوداگاهتون الگویی ساخته باشم و در نظر داشتن این الگو تو ذهنتون باعث سوء برداشتهایی بشه .

    می خواستم بگم دقت کنید که بیشتر خواستگاری ها حالا چه خواستگاری من یا هر دختری توش شرایطی پیش میاد که حالا با توجه به اینکه دو خانواده اولین بار همدیگر را می بینند اصطکاکهایی دیده بشه و بیشتر لازم هست این اختلافات تا حدودی درک بشه و تو همون لحظات اولیه برداشت قطعی راجع بهش نشه.(اینجور مسائل تو خیلی از خواستگاری ها کاملا نرمال هست)

    و مهم تر اینه که اصل مطلب (یعنی دختر خانم)مورد بررسی قرار گرفته بشه و بقیه شرایط با ویژگی هایی که در دختر مورد علاقتون می بینید جمع بشه و ببینید به طور منطقی این وصلت به صلاحتون هست یا خیر...
    دقیقا منظورم این هست که حتی اگر شما چیزی از پدر دختر خانم دیدین و شما دوست نداشتین یه وقت این طور برداشت نکنید مثلا چون خانم مصباح الهدی هم پدرشون سخت گیرند یا یه سری خصوصیات اخلاقی خاصی دارند پس من نباید به این موضوع اهمیت بدم و فقط و فقط دختر خانم.
    نه به هیچ وجه...

    *البته شما ابتدائا مساله اصلی و مهم که خود دختر خانم هست را در نظر بگیرید چرا که 80 درصد زندگی آتی شما با ایشون خواهد گذشت اما سایر شرایط را هم در نظرتون بگیرید و این طور نباشه بی اعتنا باشید و در نهایت جمع بندی کنید اگر درنهایت به اون وصلت بی میل بودین هیچ اشکالی نداره و این معنیش نیست که شما سست هستین. بلکه خب این به نفع دختر خانم هم هست که شما خودش را با هر شرایطی بپذیرید... با همان پدر با همان مادر ووو
    و مهم جمع بندی شماست که درست و صحیح باشد و حتی ممکنه کسی به نظر شما ایده آل باشد اما درجمع بندی با مثلا یک پارامتر دیگر شما را بی میل کند و من فکر می کنم بهتره آن پارامتر را هم به درستی بررسی کرد و ازش نگذشت(البته با ارزش گذاری درست و به جا). بیشتر باید دید چه بدست میاریم و چه از دست می دیم.

    این جمله آقای مدیر همدردی به من هست تو تاپیک خصوصیم که فکر می کنم برای شما هم بسیار مفید و مهم باشه:
    یک نکته مهم و لازم:
    ببین هر خواستگاری که با شما در نهایت ازدواج می کند. همه چیز شما را باید بپذیرد مثل:
    اندازه بینی شما
    شکل گونه شما
    قد شما
    وزن شما
    قیافه شما
    تحصیلات شما
    نحوه تفکر شما
    خصوصیات شما
    فرهنگ خانواده شما
    و خصوصیات و نحوه فکر، احساس و روش پدر شما

    پس شما دارای مجموعه خصوصیات شخصی و خانوادگی هستید از جمله خصوصیات والدین شما که خواستگار شما در نهایت باید همه را مثبت و منفی کند و به نتیجه برسد.
    نیاز نیست قصد حذف کردن ضعفهای پدرت را داشته باشی. اجازه بده خواستگار شما خودش تصمیم بگیرد بله بگوید یا نه
    پس شما هم این موارد را حذف نکنید (چرا که درواقع جزئی از خود دختر خانم محسوب می شن)و همان طور که آقای مدیر همدردی هم گفتند موارد را مثبت و منفی کنید و از روی جمع بندی به نتیجه برسید. مطمئنا این نتیجه قابل اعتماد تر هست و خود دختر خانم هم همین را می خواهند که اینگونه پسندیده بشن.

    1.با توجه به مطالبی که تو پستتون خوندم حس کردم جا داره که جلسه بعدی هم برگزار بشه. و به نظرم بهتره هیچ وقت وقتی به نتیجه واضحی در ذهنتون نرسیدین ماجرا را نیمه تمام رها نکنید. چون این جوری همیشه گوشه ذهنتون چرایی ماجرا باقی خواهد ماند ولی وقتی به نتیجه قطعی برسید چه مثبت چه منفی، پرونده آن چیز در ذهنتان بسته خواهد شد و خیلی راحت باهاش در گذر زمان کنار خواهید آمد.

    پس من پیشنهاد می کنم جلسه بعد باشد و اگر یک یا دو روز فاصله دختر خانم برای فکر کردن داشتند مادرتان با منزل ایشان تماس بگیرند و در ابتدا تشکر کنند از پذیراییشون و زحمتی که کشیدند و اینکه این طور بگویند: نظر دختر خانم شما برای "ادامه جلسات" چیست؟ می تونیم باز هم مزاحمتون بشیم؟ بعد مادرتان با مادر ایشان هماهنگ کنند. بپرسند چه زمانی شما بیشتر تمایل دارید و شما هم از قبل زمان مدنظرتان را به مادرتان بگوید مثلا چه روزهایی می توانید بروید تا وقتی از مادر دختر خانم سوال پرسیدند راحت تر بشه هماهنگ کرد.

    و اینکه جلسه بعدی را هم ابهاماتی که از جلسه قبل در ذهنتون داشتید بدون رودروایسی ولی محترمانه ازشون بپرسید. هر دغدغه ای که دارید صادقانه سوال کنید.
    اگر تو همون جلسه دیدین می خواهید ادامه بدهید خوبه که نظر دختر خانم را راجع به نحوه ادامه هم بپرسید و از اینکه چقدر و چگونه می توانید با توجه به سنتی بودن خواستگاریتون با هم آشنا بشید.
    و این را هم مثلا "در خلال" صحبتهایتان ذکر کنید که دوست دارید آشناییتون حساب شده و منطقی باشه و نتیجه را هم کاملا به خدا سپردین. (این جوری انگار ضمنی می گید که هم شما به نتیجه قطعی نرسیدین و هم دختر خانم فکر نکنند جواب مثبت هست یا به اصطلاح دل نبندند.)

    2.اگر جلسات پیشرفت کرد بیشتر سعی کنید خیلی از مسائل را با هم حل کنید. مثلا مساله مهریه و... قبل از بله برون کاملا همه شرایط را با هم طی کنید.نه اینکه بذارید تو اون جلسه تازه یه سری مسائل بحث بشه.
    می تونید از دختر خانم بپرسید که آیا شما اجازه دارید تلفنی هم مزاحمشون بشید و این اجازه را بهشون می دن تا حضوری بیشتر مصدع اوقات خانوادشون نشید؟
    بعد در مرحله بعدی مادرتون هم می تونن همین نتیجه برای نحوه ادامه را پای تلفن با مادر دختر خانم ابتدا هماهنگ کنند و بپرسند.

    3.جلسه بعد وقتی گفت و گو می کنید مادرتان که با مادرشان دارن حرف می زنند بیشتر راجع به رسم و رسومشون تو جلسات خواستگاری جویا بشن. مثلا بگن ما برای پسر اولم خواستگاری رفتیم 6 جلسه طول کشید.طرح این مثال خیلی خوبه.می دونید چرا؟ چون این ذهنیت که زود می خواهید به نتیجه برسید را در ذهنشون ایجاد نمی کنید. یه محدوده ای بهشون القاء میشه که عجله نشه و بعدا مثلا یه سری سوء تفاهمات ایجاد نمی شه و یا اگر جلسات ادامه پیدا کرد براشون تلقی نشه که حالا مثلا چقدر اینها دارند دخترمون را بررسی می کنند(چون متوجه می شن کلا شما شیوتون اینجوری هست و نه قصد و قرضی) ووو

    **شما هم تو این جلسه می تونید بیشتر راجع به ارتباطات خانوادگیشون از خود دختر سوال بپرسید. مثلا بپرسید رابطه شما با پدر و مادر و خواهر برادرهاتون چگونه است؟
    بعد که یکم صحبت کردند مثلا اینجا شما که یکم دغدغتون هم پدر ایشون هست می تونید اینجا یه پل بزنید. بگید خب الحمدالله.راستش من بیشتر مایلم راجع به پدر شما بدونم.احساس کردم روی شما حساسیت خاصی دارند. درست می گم؟ بعد صبر کنید ببینید چی می گن و بعد مثلا رو همون نظرشون اگر سوالی یا ابهامی داشتین بی رودروایسی بپرسید و البته محترمانه.

    4.بعد می تونید بپرسید شما بیشتر با چه کسی مشورت می کنید و نحوه تصمیم گیریتون چگونه هست؟
    بعد بپرسید بعد از ازدواج به نظر شما مسائل را باید چگونه حل کنیم و اگر مساله ای را نتونستیم حل کنیم شما نظرتون چیه؟ به عنوان مثال با چه کسی مشورت می کنید؟
    بعد اینجا بگید که من دوست دارم استقلال فکری داشته باشم و همسرم هم همین طور و خودمون دوتایی برای زندگیمون تصمیم بگیریم و حریم خصوصی زندگی برام مهم هست.و اولین شخص برام مشورت با همسرم هست و...

    **5**.این را هم در نظر بگیرید سعی کنید با معیارهاتون تو ذهنتون به خواستگاری برید نه الزاما با شکل و شمایل خاصی در اون معیار. این خیلی نکته مهمی هست.
    ببنید مثلا یکی می گه ایمان... خب دو نفر هستند و هر دو باایمان اند ولی یکی شکل ایمانش حالا الزاما اینجور نیست قرآن بخونه این نباید تو ذهنتون نا خوداگاه باشه که ایمان با این مساله براتون تداعی بشه. شما اصل معیارتون را در نظر بگیرید بعد خب هر کسی یه شکلی هست.

    من به عنوان تجربه می گم : من دو نفر را گفتم بهتون که حس کردم هسته اصلی معیارهای منو داشتند. ولی باورتون میشه با وجود داشتن اون معیار ها خروجی رفتارهاشون تو خیلی جاها با هم متفاوت بود و الگوی یکسانی نداشتند؟!در کل هیچ وقت نمی تونید دو نفر را پیدا کنید که حتما تصور شما را بتونن براورده کنند! من خودم عملا به این موضوع رسیده ام.گفتم بگم که فقط یاداوریی کرده باشم.وگرنه حتما خودتان در نظر دارید.
    و راستش من یکم نگرانم که نکنه شما تصور از پیش تعیین شده ای از معیارهاتون داشته باشید و نه خود معیارهاتون.(و مخصوصا نگرانیم از این هست با شخص من مقایسه ای صورت گیرد چون لزوما هیچ دو تا آدمی هر چقدر هم که افکار و اعتقاداتشون مشابه هم باشه، به یک شکل جامه عمل به اون افکارشون نمی دن و اتفاقا خیلی وقت ها جذابیت به همین تفاوتها وغیرقابل پیش بینی بودن هاست و نه شباهت. اینکه آدم نمی دونه طرف مقابل حالا علی رغم این شناخت از تفکرات و معیارهاش چه شکل رفتاری داره.و یا چه شکل بروزی...)

    6.این هم می تونید مطرح کنید که دوست دارید همیشه نظرات هم دیگر را جویا بشید و ضمن اینکه همیشه احترام هم را حفظ می کنید ولی این باعث نشه از گفتن انتظارات به هم رودروایسی بشه. (اینجا مثلا انتقاد پذیری و گفتن انتظارات همسران به هم ذکر بشه خوب هست.)

    7.در مورد ظاهر دختر خانم هم که گفتید کاملا طبیعی هست. چون شما قبلا با پوشش خاصی ایشان را دیدین و تصورتون مبنایش اون بود و ناگهان با یک تصور دیگر مواجه شدین این قضیه در حدی طبیعیست. (و برای همین هم می گم که قبل از زندگی مشترک روی تصوراتتان (ولی معیارها چرا) فوکوس نکنید چون ممکنه با چیز دیگری مواجه بشید.)

    و همین طور به نظر می رسه شما چون فطرتا نگاه مثبتی به قضیه پوشش مناسب دختر خانم در بیرون و محیط اجتماع دارید این مساله براتون اینگونه زیباتر تداعی میشه همون طور که گفتین انگار در مورد خواهرتون هم این جوری حس مثبت بیشتری می گیرید.پس اتفاقا این حسن شماست نه اینکه مشکلی دارید.

    و نکته دیگر در مورد ظاهر اینکه گاهی جلسه اول اضطراب و نگرانی هم حتی موثر هست و حتی نور اتاق و رنگ روسری و... برای همین خوبه که تو جلسات مختلف رو ظاهرشون قضاوت کنید. و قضاوتتون هم مبنای قبلی نداشته باشه.مثلا نسبت به تصور دو سال پیشتون نباشه. انگار تازه دارید دختر خانم را می بینید.
    کلا این جلسه با صفحه خالی از ذهنتون به خواستگاری دختر خانم برید و قبلش معیارهاتون را حتما بنویسید.

    8.نکته مهم اینکه به جز اینکه منفی گرایی نمی کنید و حتما مثبت می اندیشید ولی این هم در نظر بگیرید مثلا ممکنه شما این بار که تماس گرفتین برای ادامه آشنایی موافقت نشه . ولی یه وقت رو این تمرکز نکنید فقط در نظر داشته باشیدیعنی دل نبندین .یقینا چه این خانم چه خانم دیکر شما حتما همسری در قسمتتان خواهد بود که دلتان فقط برای اوست ان شاالله.

    9.و راستش یه چیزی هم تو ذهنم مونده گفتم بگم که عذاب وجدان نگیرم! :راستش شما خیلی ایده آل بنده را می ببینید به عنوان مثال من اون صبح جمعه اتفاقی این قدر سحرخیز بودم. راستش را بگم کلا اون شب بنا به دلایلی تا صبح بیدار مونده بودم و مساله بیدارشدن من مطرح نبود! وگرنه اصلا این جوری نیستم و اون روز خب کار داشتم (بگم خیالتون هم راحت بشه که بعدش تا ظهر هم خوابیدم!:)) و خیلی از برداشتهای دیگر هم ممکنه مشابه با همین موضوع راجع به من ایده آل باشه درحالی که در اکثر اوقات چنین چیزهایی در من اصلا صادق نیست و شاید از این پس باید در نگارشم بیشتر دقت کنم.ولی با این حال خیلی از نظر مثبتی که به من دارید متشکرم و حقیقتا ای کاش نصف همین نظرهایی که راجع به من دارید در موردم لااقل صادق می بود!(و ممنون می شم تو همین نقطه دیگر به این مساله ادامه ندیم)

    ان شاالله به بهترین شکل به قسمتتون برسید.
    ما هم دعا می کنیم که خبرهای خیلی خوبی (حالا به هر شکل) از شما بشنویم .
    موفق و موید باشید
    اگر روزی ،محبت کردی بی منت، لذت بردی بی گناه ، بخشیدی بی شرط
    بدان آن روز را واقعا زندگی کرده ای


    یا ضامن بی ضامن ها...!!!

    حسرت کرب و بلا در دل من پنهانیست؛
    من ندانم که چه اندازه ز عمرم باقیست؛

    کربلا گر نشدم دعوت، از این بار گناه،
    ضامن من بشود ضامن آهو کافیست؟



    با توکل بر خدای متعال:محکم، با امید و با انگیزه
    ویرایش توسط مصباح الهدی : شنبه 31 مرداد 94 در ساعت 03:14

  12. 4 کاربر از پست مفید مصباح الهدی تشکرکرده اند .

    فدایی یار (شنبه 31 مرداد 94), باغبان (شنبه 31 مرداد 94), راه حل (شنبه 31 مرداد 94), سرشار (شنبه 31 مرداد 94)

  13. #37
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 05 اسفند 94 [ 02:42]
    تاریخ عضویت
    1394-3-18
    نوشته ها
    72
    امتیاز
    1,866
    سطح
    25
    Points: 1,866, Level: 25
    Level completed: 66%, Points required for next Level: 34
    Overall activity: 28.0%
    دستاوردها:
    1000 Experience Points3 months registered
    تشکرها
    48

    تشکرشده 197 در 64 پست

    Rep Power
    0
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط SOGAND. نمایش پست ها
    یک مورد خیلی جالب برا من این بود که وقتی یک سوالی رو می پرسیدم و ظرف همونجا امادگی جواب دادنشو نداشت می گفت در مورد این موضوع من تا حالا فکری نکردم و الان نظری ندارم بزارین در موردش یک روز فکر کنمو بعد جوابشو می گم..اینقدددددر از این حرف خوشم میومد چون به این نتیجه می رسیدم جوابهایی که داده پس تا الان سطحی نبوده و نکته دیگه اینکه همینکه یک روز در مورد سوالم فکر می کرد یعنی چقدر واسش مهمه صادقانه جواب بده..
    همیشه پاسخ را به بعد موکول کردن نشونه صداقت و پاسخ عمقی نیست، گاهی آدم های دروغ گو هم برای ساختن یه موقعیت بهتر توی ذهنشون دنبال وقت گرفتن هستند...

    نقل قول نوشته اصلی توسط امیر مسعود نمایش پست ها
    نکته ای که اینجا مهمه اینه که دختر چون انتخاب میشه به دنبال گرفتن تاییدیه از سمت پسره.تا وقتی که کامل تاییدش نکنی همیشه عطش اینو داره که به تایید شما برسه و برای این کار حتی اگه از شما هم خوشش نیاد نهایت سعی و تلاشش میکنه .
    بخصوص توی خواستگاری های سنتی، دختر و پسر هر دو انتخاب کننده هستند و زیاد دیده میشه که همون جلسه اول دختر پاسخ منفی میده، حالا گاهی وقتا آقایون انقدر اعتماد به نفسشون زیاده که میرن دیگه پشت سرشون رو نگاه نمی کنن و فکر می کنن اگه پیش میرفتن حتما پاسخ مثبت می گرفتن، اما غافل از اینکه حتی اگه میخواستن برای جلسه بعدی وقتی مشخص کنن هم ممکن بود جواب دختر منفی باشه... توضیح زیاده اما الان جای این بحث نیست، فقط یه نمونه اش خود من که به هیچ وجه دنبال تایید گرفتن از تمام پسرهای عالم نیستم! فقط دنبال یکی هستم که کمترین میزان اختلاف رو با خودم و شرایط زندگیم داشته باشه و بخصوص اگه ببینم کسی در طول جلسه داره بی میل نشون میده، یا اینکه به قول معروف طاقچه بالا میذاره، هیچ تمایلی برای ادامه ندارم، برای این مسئله زود لو ندادن خودتون، پاسخی که خانم مصباح گفتن دقیقا نظر یه دختر را نشون میداد: دختر میترسه، نکنه نکنه، شاید شاید زیاد با خودش میگه، دل رحمه، نمیخواد دل طرف مقابل را بشکنه، به همین دلیل اگه بفهمه طرف تصمیم نهاییش رو گرفته، گاهی نمیتونه راحت ادامه بده، گاهی به هزار راه متوسل میشه و خودشو خبیث ترین موجود عالم نشون میده که پسر با پای خودش پس بکشه و این نخواد مستقیم نه بگه ... که البته این هم برای همه صادق نیست... متاسفانه دخترهایی رو سر کار، توی دانشگاه، حتی توی فامیل دیده ام که یه پسر را می کشونن تو خونه اشون که بگن بعله فلانی هم خواهان ما بود، بعد هم جواب منفی میدن، به دلایلی که از همون اول هم مشخص بود و نیازی به بررسی بیشتر نداشت! (اما برای الان شما این موضوع صدق نمی کنه آقای فدایی یار، چون دیگه بحث درس و دانشگاه تموم شده...)

    ولی شما آقای فدایی یار؟؟؟!! خانم مصباح چون همونطور که توی آواتارشون مشخص کردن خیلی مهربون هستن همیشه ملایم حرف میزنن، حتی یه جمله ای که مینویسن بعدش باز میگن منظورم اینه که ... و سعی می کنن ملایم ترش کنن، اما من گاهی وقتا محکم سیلی میزنم (توی یه پست دیگه کاملا علتش رو توضیح دادم، بد برداشت نشه)!! (بازم چون شما سنتون کمه خیلی سعی کردم نوشتارم ملایم باشه...) اما،

    عجیبه که میگید حتی خواهرهاتون رو با حجاب بیشتر میپسندید... حجاب از اسمش مشخصه! یه مانع، یه سد، یه حائل برای جلوگیری از جذب نادرست، یه پوشش برای حفظ زیبایی و انتخابی عمل کردن برای نشون دادن این زیبایی... اونوقت حجاب رو انقدددررر شدید تو ذهن شما جا انداختن که دیگه براتون شده یه اسطوره؟!!! حتما میدونید وقتی جای زن و مرد تو زندگی عوض بشه چقدر مشکلات پدید میاد؟ حتما میدونید وقتی جایگاه بچه و والدین عوض بشه چه مشکلاتی در پی داره؟ حتما میدونید خواب روز هیچوقت جایگزین خواب شب نمیشه و هزاران مثال دیگه... این عوض کردن جایگاه حجاب، این اسطوره کردن زیبایی حجاب در نظر شما، یه مشکله که حتما باید با خودتون حلش کنید... حجاب برای اینه که شما گوهر توی صدف رو نبینید، اونوقت شما یه جور دیگه برای خودتون جا انداختین و خود صدف رو گوهر میبینید و خدای نکرده این حفظ حجاب شده مایه لذت؟

    مورد بعدی آقای فدایی یار: این همه اینجا بهتون گفتن سعه صدر داشته باشید... فقط در همین حد بود؟!! با اولین جملات مادر دختر بی میل شدید؟!! وقتی چهارتا جمله اینطوری شما رو بی میل می کنه، با مشکلات واقعی زندگی چطوری میخواین رو به رو بشید؟ من کاری به اینکه این ازدواج سر میگیره یا نه ندارم، اما خوبه که یکم برای پیدا کردن یه راه حل وقت بذاریم... وقت برای آرزوی خوشبختی کردن زیاده، کسی هم محتاج آرزوی خوشبختی کسی نیست... اما اینکه با اولین یا دومین مشکل سر راه، به جای حل کردن مسئله، صورت مسئله را پاک کنیم اصلا جالب نیست...
    چون واضح صحبت نکردید، نمیخوام عجولانه قضاوت کنم، اما متاسفانه از این دست پسرها خیلی زیاد دیدم، و واقعا دلمو به درد میاره، نمونه اش این تاپیک

    حالا اگه دنبال راه حل برای حل این مشکل باشید، و برای اینکه شاید بشه قضاوت بهتری کرد و البته در صورت تمایل خودتون،

    میتونید بیشتر توضیح بدید در مورد موارد مطرح شده؟ و اینکه شما خودتون هم حضور داشتید یا صرفا خانم های همراهتون گفته ها رو به شما انتقال دادن؟

    و یه نکته که شاید به کار شما بیشتر بخوره، چون خواستگاری خیلی سنتی نیست که هیچ شناخت قبلی از هم نداشته باشید، و همینطور که اینجا همه فکر می کردن شما تصمیم نهایی رو گرفتید، و حتی خودتون هم فکر می کردید که ممکنه دختر هم تصمیم نهایی رو گرفته باشه، در این شرایط یه حالتی پیش میاد که میگن با دست پس میزنه با پا پیش می کشه... یعنی ممکنه با خودشون فکر کرده باشن اگه خیلی راحت کنار بیان، شما الان با خودتون بگید نکنه یه مشکلی باشه! نکنه واقعا من خیلی بی عیب و ایرادم و از این خانواده سرم، نکنه... یا اینکه بعدها خدای نکرده بگید شما منتظر بودید من بیام در خونتون... یا اینکه شما دیدی که حتی دو سال هم صبر کردی و از من بهتر نصیبتون نشد... و با این مدل افکار خواسته باشن یه پیشگیری بکنن که متاسفانه زیاده روی کردن...
    ویرایش توسط راه حل : شنبه 31 مرداد 94 در ساعت 12:35

  14. 3 کاربر از پست مفید راه حل تشکرکرده اند .

    فدایی یار (شنبه 31 مرداد 94), باغبان (شنبه 31 مرداد 94), سرشار (شنبه 31 مرداد 94)

  15. #38
    مدیران انجمن

    آخرین بازدید
    جمعه 11 خرداد 03 [ 20:56]
    تاریخ عضویت
    1393-12-20
    نوشته ها
    3,165
    امتیاز
    90,563
    سطح
    100
    Points: 90,563, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 99.2%
    دستاوردها:
    OverdriveSocialTagger First ClassVeteran50000 Experience Points
    تشکرها
    7,836

    تشکرشده 6,813 در 2,382 پست

    Rep Power
    0
    Array




    سلام


    فدای یار عزیز ، معما را خوب تفسیر کردی ( در واقع عالی بود )
    در آینده بیشتر صحبت می کنیم .
    ممنون .

    ...............


    اگر در آینده برم خواستگاری ، این کارها را انجام می دم :


    1 ) تمرینات ذهنی

    2) یاد گرفتن تکنیک های خواستگاری رفتن ( از افراد با تجربه - .....مثلا همین سایت همدردی )

    3) جمع بندی نهایی و سناریو خودم

    4) شبیه سازی قبل از خواستگاری ( مثلا چیزهایی که می خوام به دختر و خانواده دختر بگم تمرین می کنم)

    5) اقدام عملی و توکل به خدا

    6) عدم نگرانی از نتیجه !


    به نظرم ، درخواست ما از زندگی ، مثل یه اهرم میمونه !
    به شکل زیر نگاه کن - سنگ رویای ماست و فلش خود ما
    اگر فرض کنیم جای فلش ، محمد 93 باشه - و جای سنگ رویای مورد نظرش
    به نظر شما محمد 93 چطوری می تونه این سنگ را پرتاپ کنه
    آیا قدرت لازم را داره
    برای اینکه به این قدرت برسه باید چی کار کنه !






    هر چی نیروی سمت فلش بیشتر باشه – سنگ راحت تر پرواز میکنه !
    برای خواستگاری رفتن به نظرم ، اون 6 مرحله لازمه .
    ( شاید برای فردی دیگر 10 مرحله باشه ........)

    اون 6 مرحله برای من == نیروی لازم برای پرتاپ ِ سنگ خودم !

    .................................................. .................................................. .................


    مرحله 1 :

    به نظرم ، ما ، هر کاری که تو زندگی می خوایم انجام بدیم – باید قبلش در ذهنمان انجام بدیم
    مثلا اگر می خوایم توپ بستکتبال را در سبد بندازیم – باید اول تمرینات ذهنی انجام بدیم
    وقتی در ذهنمان ، توپ را در سبد انداختیم ، در واقعیت هم با تمرین ، راحت تر می تونیم .
    وقتی در ذهنمان موفقعیت قبل از خواستگای رفتن را تجسم کنیم - اعتماد به نفس بیشتری می گیریم .


    وقتی قبل از بازی – بازی را برده باشیم !
    بازی را راحت تر می بریم .
    ولی اگر به عنوان یک فرد شکست خورده وارد بازی بشیم
    تیم حریف ، این را می فهمه!
    و احتمال شکستمان زیادتر میشه !


    من خودم در آینده قسمت شد برم خواستگاری
    سعی می کنم در مرحله اول قبلش موفقعیت را در ذهنم تجسم کنم


    تمرینتات ذهنی یعنی اینکه یه انرژی مثبت به کائنات می فرستی که من عالی هستم !
    من می تونم - من اعتماد به نفس دارم و ......
    مثلا اگر من قراره با دوستم برم کوه
    اگر در ذهنم تجسم کنم که به ما داره خوش می گذره – شاد هستیم و.....
    خیلی بهتره که ، فکر شاد نکنم !
    بیشتر ورزشکاران حرفه ای و ...... معمولا تمرینات ذهنی انجام می دهند .



    ...............



    مرحله 2 :

    تکنیک های خواستگاری رفتن
    در این مورد دوستان نکات خوبی عرض کردند- به شخصه خودم استفاده کردم و خواهم کرد
    ممنون.


    ...............


    مرحله 3و4و5و6 :

    من خودم یه سناریو دارم – نمی دونم درسته یا نه
    دوستان ببنید خوبه یا بد هست :


    اگر خواستم برم گل و شیرنی بخرم ، 2 کار انجام می دم :

    1) یه دسته گل و یه جعبه شیرینی می خرم ، جهت ادب و احترام به خانواده

    2) یه شاخ گل رز کوچک و یه شکلات مخصوص برای دختر خانم

    تو پاکت میزارم و میزارم تو کتم که کسی نبینه ( گل رز کوچک + شکلات )
    وقتی خواستم با دختر خانم صحبت کنم ، به ایشون هدیه می دهم
    البته در پاکت یه شعر هم می نویسم + یه متن
    و توش می نویسم :

    من تو زندگی به جز خدا و خانواده خوبم و این چهره و این تیپ
    چیز دیگه ای ندارم
    دوست داری برای هم – به خاطر هم – هم نفس هم باشیم
    و زندگی قشنگ خودمان را بسازیم .


    برای اینکه پدر و مادر دختر ، ادب من را بفهمند چند تا کار می کنم

    وقتی دارم می رم خواستگاری ، گل و شیرنی را می دم دسته پدر و مادرم ( اولش )
    برای انیکه باید یه کار انجام بدم !

    سعی می کنم ، آخرین فردی باشم که به خانه وارد میشم
    وقتی همه وارد شدند – کفش خودم + مادرم + پدرم را جفت می کنم
    ( البته من عادت دارم به این کار !)


    سپس گل و شیرینی را از پدر و مادرم میگیرم و به پدر و مادر دختر هدیه می کنم !

    تو مجلس خواستگاری – سعی می کنم کم حرف بزنم
    به مادر دختر + خود دختر کم نگاه کنم ( خیلی مهمه، البته از نظر من )


    وقتی بهم میوه و چایی تعارف کردند سعی می کنم بردارم ، ولی نه همه را !
    و............


    وقتی خواستم با دختر خانم تنها صحبت می کنم- وقتی تمام شد صحبتها
    اون پاکت را بهش میدم . ( گل رز + شکلات + نوشته و شعر خودم )



    .................................................. .................................................. ......


    بریم سراغ سعه صدر :

    فدایی یار عزیز ، برای خونسردی باید چند تا تکنیک را بکار ببریم :

    امکان داره پدر دختر بخواد با یه شوخی داماد را امتحان کنه
    باید بلد باشیم اون موقع چی کار کنیم .

    تکنیک قیچی - پارچه ابریشم - سنگ


    قیچی وسنگ دشمن هم هستند
    فرعون قیچی بود و موسی(ع) گفت چی کار کنم !
    خدا فرمود تو باید ابریشم باشی !
    باید فرعون را کند کند کنی – وقتی ابریشم باشی – قیچی کند میشه
    ولی اگر سنک باشی قیچی خراب میشه


    وقتی دیگران ، چیزی به ما میگن که باعث ناراحتی ما میشه
    نباید سنگ باشیم و او را نابود کنیم – باید مثل ابریشم اون را کند کنیم

    مثلا پدر دختر بر میگرده در مورد شغل شما یا شخصیت شما یه چیزی میگه به شما بر می خوره !
    اون موقع شما 3 ثانیه صبر کن – لبخند بزن و بگو :
    شما لطف دارید – ممنون !
    مطمئن باش تو دلش میگه عجب اعتماد به نفسی !
    خوش به حال دخترم !

    البته نباید فیلم بازی کنیم
    باید کل زندگی این جوری باشیم .
    با مشکلات با آرامش برخورد کنیم و انشا الله خدا هم کمک میکنه .



    به نظرم چیزی که خیلی مهمه در هر کاری ، عدم وایسته بودن به نتیجه ست
    وقتی ما مهارت ها ی خودمان را بالا ببریم – مسیر هم درست بریم و توکل به خدا هم داشته باشیم
    دیگه نباید از نتیجه کار بترسیم ( چه نتیجه خوب – چه بد )
    ان شالله هر چی خیره .

    وقتی از سرانجام نتیجه رها شویم ، اون موقع دیگه آزادیم!

    ................................................


    یکی از دوستام مثل محمد 93 در این حوزه فعالیت داره ( دعوا هست بین ایشون و محمد 93 – که کدام پدر علم خواستگاری هستند )
    بهش گفتم چند تا نکته زیر خاکی بگو استاد .


    گفت ، فرزندم ، رفتی خواستگاری ، چند کار را در نظر بگیر :

    1) خمیازه نکش

    2) دست تو دماغت نکن

    3) دست تو گوشت نکن

    4) به آشپزخانه نگاه نکن – قرار نیست شب اول شام بخوری !

    5) چایی خواستی بخوری با قند – قند را گاز نزن مثل اسب

    6) به در و دیوار نگاه نکن

    7) سعی کن جوری برنامه ریزی کنی که w.c نری ( خیلی تاکید داشت )

    8) میوه خواستی برداری ، بردار – بعدش برسی کن چطوریه

    بهش گفتم استاد یعنی چی ؟

    گفت ، فرزندم : مثلا امکان داره یه پرتغال سفت و بد قلق گیرت بیاد – پوست بکنی و به خودت گند بزنی.
    و..........

    به ایشون عرض کردم ، شما کتابی نداری در این حوزه
    گفت از محمد 93 بپرس – با همدیگه نوشتیم .

    محمد 93 عزیز ما این جواهر از کجا تهیه کنیم ؟

    .................................................. .................................................. ..............................


    در مورد اون عکس که به عنوان معما گذاشتم ، بعضی هاشو گفتم
    ولی بعدا با شما و دوستان صحبت خواهم کردم


    نمی دونم ، وقتی برم خواستگاری به دختر خانم بگم ، حاضر هستی
    با هم دیگه تو یه خانه 30 – 40 متری زندگی کنیم
    یا دوست داری با هم دیگه بریم تو طبیعت تو یه خونه کوچیک زندگی کنیم
    چه میگه !

    شاید به خاطر بعضی چیزهایی که خدا بهم داده قبول کنه
    ولی دوست ندارم سختی بکشه .

    یا مثلا وقتی از من بپرسه ، تو از دنیا چی می خوای
    بهش بگم :

    من از این ، دنیا چی می خوام !
    دو تا صندلی چوبی
    که من و تو را بشونه
    واسه ی ، گفتن خوبی




    فدایی یار عزیز

    یه استاد داشتیم به من می گفت :

    بعضی موقع ها ، فقط باید زندگی کنیم
    هیچ وقتم ازش نپرسیدم چرا.
    ولی کم کم دارم می فهم

    چقدر زیاد شد

    ببخشید .


    موفق و امیدوار باشی
    دوست من .


    ویرایش توسط باغبان : شنبه 31 مرداد 94 در ساعت 17:39

  16. 6 کاربر از پست مفید باغبان تشکرکرده اند .

    mohamad.reza164 (شنبه 31 مرداد 94), فدایی یار (شنبه 31 مرداد 94), گلاب (شنبه 31 مرداد 94), افسونگر (شنبه 31 مرداد 94), اعجاز عشق (شنبه 31 مرداد 94), سرشار (شنبه 31 مرداد 94)

  17. #39
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    یکشنبه 24 آذر 98 [ 23:02]
    تاریخ عضویت
    1394-1-24
    نوشته ها
    762
    امتیاز
    26,356
    سطح
    97
    Points: 26,356, Level: 97
    Level completed: 1%, Points required for next Level: 994
    Overall activity: 57.0%
    دستاوردها:
    OverdriveRecommendation Second ClassTagger First ClassVeteran25000 Experience Points
    تشکرها
    2,761

    تشکرشده 2,595 در 691 پست

    حالت من
    Sepasgozar
    Rep Power
    215
    Array
    ترو خدا یه قضیه خواستگاری ساده رو اینقدر پیچیده نکنید. والا از صحبت های شما دوستان میشه چند تا مقاله isi در مورد خواستگاری درآورد. آخه فکر کنم تا حالا کسی نمیدونسته ایتقدر علم پیچیده ای هست. آدم میترسه بره طرفه خواستگاری رفتن.
    از خانم مصباح و آقای محمد 93 تشکر کنم که ایتقدر دلسوزانه وقت می زارند رو می نویسند با جزییات کامل. آدم یاد گزارش های خلبان ها بعد از عملیات هاشون میافته، که موظف اند با جزییات بسیار دقیق گزارش کار بدهند.
    آقای فدایی یا من تو کار شما موندم، ترو خدا از دست من ناراحت نشی . یه خط می نویسی یه خط از خانم مصباح تعریف میکنی! اینجوری تو مخیله ذهنت مشخصات خانم مصباحی نقش میبنده که خودت با تجسمات و ایده آل هات ساختیش. و همیشه در صدد مقایسه این شخصیت مجازی با طرفت می کنی.




    من که شخصا خیلی از این پست استفاده کردم. امیدوارم به کارم بیاد. آخه هنوز تو مرحله قبل از شما گیر کردم، دختر خوب پیدا نمی کنند خانواده ما .

  18. کاربر روبرو از پست مفید mohamad.reza164 تشکرکرده است .

    فدایی یار (شنبه 31 مرداد 94)

  19. #40
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    سه شنبه 07 فروردین 97 [ 15:34]
    تاریخ عضویت
    1391-12-17
    نوشته ها
    278
    امتیاز
    8,056
    سطح
    60
    Points: 8,056, Level: 60
    Level completed: 53%, Points required for next Level: 94
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class5000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    0

    تشکرشده 832 در 244 پست

    Rep Power
    72
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط راه حل نمایش پست ها
    همیشه پاسخ را به بعد موکول کردن نشونه صداقت و پاسخ عمقی نیست، گاهی آدم های دروغ گو هم برای ساختن یه موقعیت بهتر توی ذهنشون دنبال وقت گرفتن هستند...

    بله اونکه هیچ قانونی نیست که همه جا یک تعریفی داشته باشه..اما نمی دونم برا شماها هم پیش اومده یانه که بعضی ها (فرق نمی کنه چه خانوم چه اقا)وقتی با یکسری سوال

    روبه رو می شن یک جوابهای خیلی بی ربط می دن که مشخصه قبلا در موردش فکری نکردنو فقط می خواستن یک جوابی داشته باشن..خب واقعا شاید برا طرف مقابل اون سوالها

    حیاتی باشه و در تصمیم گیریش تاثیر داشته باشه..در هم چین مواردی خیلی خوبه ادم صادق باشه و بگه الان جوابی ندارمو باید روش فکر کنم.در ضمن اگه قضیه بر ظاهرسازی و

    دورغ گفتن باشه که همه جا میشه استفاده کرد و ربطی به این موضوع نداره ..هرچند با گذشت زمان طرف دروغگو شخصیتش مشخص میشه..



    اقای فدایی یار شما خیلی کلی در مورد جلسه حرف زدین..مگه مادر دختر خانوم چی گفتن که اینقد نا امید شدین؟؟تونستین با جواباتون خانوادشونو قانع کنین؟؟

  20. کاربر روبرو از پست مفید SOGAND. تشکرکرده است .

    فدایی یار (شنبه 31 مرداد 94)


 
صفحه 4 از 7 نخستنخست 1234567 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. پاسخ ها: 21
    آخرين نوشته: شنبه 24 بهمن 94, 16:37
  2. لطفا کمکم کنید خواستگاری دارم که دوستش ندارم
    توسط gol yas در انجمن اختلاف با خانواده در انتخاب همسر
    پاسخ ها: 21
    آخرين نوشته: یکشنبه 08 دی 92, 22:07
  3. دوستان کمک یه مشاور میخوام برا دوستام معتاد به استمناء (جلق) شدن
    توسط infodltube در انجمن روانشناسی عمومی و طرح مشکلات فردی
    پاسخ ها: 7
    آخرين نوشته: سه شنبه 10 اردیبهشت 92, 00:07
  4. پاسخ ها: 1
    آخرين نوشته: پنجشنبه 11 اسفند 90, 18:07
  5. آیا من امل هستم؟ (شما دوستان قضاوت کنید )
    توسط yasmin44 در انجمن روانشناسی عمومی و طرح مشکلات فردی
    پاسخ ها: 17
    آخرين نوشته: جمعه 20 خرداد 90, 13:01

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 12:52 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.