به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

نمایش نتایج: از شماره 1 تا 8 , از مجموع 8
  1. #1
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    دوشنبه 01 تیر 94 [ 09:04]
    تاریخ عضویت
    1394-3-10
    نوشته ها
    3
    امتیاز
    95
    سطح
    1
    Points: 95, Level: 1
    Level completed: 90%, Points required for next Level: 5
    Overall activity: 10.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class7 days registered
    تشکرها
    6

    تشکرشده 3 در 2 پست

    Rep Power
    0
    Array

    Icon2007 ارتباط با کسی که به خواستگاریش رفتم

    سلام
    من 24 سالمه...دانشجوی سال آخرم...شغل آزاد دارم ...خیلی وقته به دختر داییم علاقمندم و به امید اون شب و روز کار کردم و درس خوندم...از ناحیه پدر و خونواده پشتوانه مالی ندارم و همین باعث میشد نتونم برم خواستگاریش...دختر داییم همسن خودمه طول کشید تا تونستم یه کم خودمو جمع و جور کنم و مامانمو فرستادم واسه خواستگاری...
    داداش و خواهرام تا حدودی مخالف بودن سر اینکه درسم مونده و کارم زیاد درآمد نداره و خلاصه میگفتن زوده ولی دوست نداشتم از دستش بدم..
    مامانم رفت خواستگاریو بعد یکی دو روز فهمیدم خود دختر داییم جواب منفی داده...علتشم یکیش کارم بود و یکیش خواهرش که بزرگتره و از همسرش جدا شده!
    خب دلایلش قانع کننده بود ولی خیلی ناراحت شدم...و به غرورم بر خورده بود
    تا اینکه بعد از چند روز داییم اومد خونمونو فهمیدم خودش خیلی راضیه و مثل اینکه باهاش بحثم کرده بودن...ولی من ازدواج از رو فشار و زورکی نمیخوام واسه همین دوباره چیزی نگفتیم..
    تا اینکه بعد از حدود دوهفته دختر داییم خودش بهم پیام داد و گفت که من از همه لحاظ راضیم فقط مشکلم با کارته که دوست دارم کار دولتی داشته باشی و این حرفها...
    خلاصه پیام دادن بر خلاف میل من شروع شد...تو این مدت که پیام دادیم بهش گفتم من شاید نتونم کار دولتی گیر بیارم اونوقت چی میشه؟! یه جورایی هم دوسم داره هم نمیتونه بااین قضیه(همون کارم) کنار بیاد...منم دوست ندارم ارتباطمون زیاد طول بکشه چون وقتی نمیدونم آیندمون چی میشه و اونم هنوز با کارم کنار نیومده نمیدونم مال هم هستیم یا نه پس نمیخوام زیاد طول بکشه!! و نگرانم... تو این مدت بارها تمومش کردیم ولی بازم نتونست طاقت بیاره و خودش دوباره شروع کرده...راستش نگران اونم هستم شاید تو این رابطه ضربه بخوره...
    و یه چیز دیگه تو این مدت که ارتباط داشتیم من فهمیدم به این راحتی از پس مخارج بر نمیام و راستش کم آوردم میترسم، چون میدونم اونطور که میخوام نمیتونم همه چی واسش فراهم کنم.. و بااین ابراز علاقه بیش از حدش یه ذره دارم سرد میشم..و اینا منو میترسونه
    چیکار کنم خودش رابطشو کم کنه؟؟ چیکار کنم رابطمون قط شه بدون اینکه اون ضربه بخوره و اینجوری بهتر جفتمون تصمیم بگیریم...؟؟؟ ممنون میشم راهنماییم کنین؟

  2. کاربر روبرو از پست مفید A-Z تشکرکرده است .

    asemuni-68 (دوشنبه 18 خرداد 94)

  3. #2
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 22 فروردین 98 [ 15:00]
    تاریخ عضویت
    1394-1-19
    نوشته ها
    275
    امتیاز
    7,709
    سطح
    58
    Points: 7,709, Level: 58
    Level completed: 80%, Points required for next Level: 41
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    5000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    521

    تشکرشده 526 در 206 پست

    Rep Power
    63
    Array
    سلام
    به نظر من همین چیزایی که اینجا برای ما توضیح دادی به دختر داییت هم بگو و براش منطقی توضیح بده که این رابطه میتونه چه عواقبی داشته باشه و بهش بگو تا زمانی که به صورت رسمی اقدام به خواستگاری نکردم و نامزد نشدیم دوست ندارم با هم در ارتباط باشیم چون اگه نتونیم به هم برسیم ضربه ی بدی میخوریم بعد از اون اگه پیام داد جوابشو نده، همین اتفاق برای من هم افتاد که یکی از فامیلامون که میخواستمش میخواست ابراز علاقه کنه همینا رو بهش گفتم اونم ارتباطشو قطع کرد و بعد خود واقعیشو نشون داد که هنوزم تا هنوزه خداروشکر میکنم که ارتباطمو باهاش قطع کردم
    ان شاءالله که هرچی خدا صلاح میدونه همون بشه
    یاعلی...

  4. 6 کاربر از پست مفید alireza198 تشکرکرده اند .

    A-Z (یکشنبه 17 خرداد 94), asemuni-68 (دوشنبه 18 خرداد 94), افسونگر (جمعه 05 تیر 94), اعجاز عشق (چهارشنبه 13 خرداد 94), بانوی آفتاب (چهارشنبه 03 تیر 94), شیدا. (سه شنبه 12 خرداد 94)

  5. #3
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 05 اسفند 94 [ 02:42]
    تاریخ عضویت
    1394-3-18
    نوشته ها
    72
    امتیاز
    1,866
    سطح
    25
    Points: 1,866, Level: 25
    Level completed: 66%, Points required for next Level: 34
    Overall activity: 28.0%
    دستاوردها:
    1000 Experience Points3 months registered
    تشکرها
    48

    تشکرشده 197 در 64 پست

    Rep Power
    0
    Array
    هرچی بیشتر این پست ها رو میخونم بیشتر دلم به درد میاد...
    اون از دخترها که سه روزه عاشق میشن. این از پسرها که یه عمر بر طبل عاشقی می کوبن و سه روزه از عشق چندین ساله اشون بر می گردن!!!
    شما رفتی خواستگاری ایشون رد کردن به دلایل منطقی.
    بعد بیشتر فکر کردن، پدرشون هم بهشون مشاوره داد، از تصمیمشون برگشتن.
    ایشون اومدن از دل شما در بیارن، و البته مسئله کار را بهانه کردن تا همچنان بگن که صد در صد هم راضی نیستن (تا احتمالا به خیال خودشون هوا شما رو برنداره و فکر نکنید خیلی بی عیب و نقص هستید و ایشون خیلی خواهانند. علت این امر چیه؟ همون جمله خط یکی مونده به آخر خودتون:«بااین ابراز علاقه بیش از حدش یه ذره دارم سرد میشم»).

    درسته که ارتباط به هر نحوی (تلفنی، پیامکی، ایمیلی، چتی، حضوری...) جدا شدن رو سخت تر می کنه. اما مسئله مهم اینه که چرا جدایی؟؟؟
    شما میرید خواستگاری یه دختر. وقتی بهتون در اولین لحظه جواب رد داده یعنی اون بیچاره اصلا به شما فکر نمیکرده. میرید ذهنشو به هم میریزید. مجبورش می کنید به شما فکر کنه. مجبورش میکنید توی ذهنش خودش رو کنار شما تصور کنه تا بتونه بهتر تصمیم بگیره. حالا که با مسائل کنار اومده شما پس میزنید؟؟
    مگه ایشون قبل از اینکه شما پا پیش بذارید به شما ابراز علاقه کرده بودن؟؟ مگه شما سطح زندگی ایشون رو قبلا بررسی نکرده بودید؟ مگه هم کفو بودنتون رو با ایشون ارزیابی نکرده بودید؟
    میگید ایشون گفته اند شغل دولتی داشته باشید. مگه حقوق شغل دولتی چقدره که فکر میکنید از پس هزینه ها بر نمیاین؟ کارمندای دولت با مدرک لیسانس الان ماهی نهایت 1200حقوق میگیرن. اگه شما نتونید تو شغل آزادتون به این درآمد دست پیدا کنید که مسلما نه با ایشون بلکه با هیچ کس دیگه نمیتونید ازدواج کنید (البته این مسئله برای زندگی در کلان شهرها بیان شده)

    شما خیلی جدی به ایشون بگید که ممکنه هیچوقت تو زندگیتون به شغل دولتی دست پیدا نکنید. مگه سالانه چقدر استخدام هست؟ تازه چقدر از این مقدار کل سهم استان و شهر شما میشه؟ میانگین درآمد ماهانه اتون رو هم بهشون بگید. و در نهایت بهشون اولتیماتوم بدید که مثلا تا نهایت یک ماه دیگه در این مورد تصمیم بگیرن، تصمیمی که بعدا نخوان پشیمون بشن. و تا زمان تصمیم گیری هم دیگه باهاشون در تماس نباشید.

    اما این موضوع که ابراز علاقه ایشون شما رو سرد کرده واقعا مسخره است. یادتون باشه حضرت خدیجه خودش از پیامبر (ص) خواستگاری کرد. شما که خودتون پیش رفتید. مادرتون هم رسمی جلو رفتن. فامیل هم هستید پس این خانم یه پسر غریبه توی کوچه پیدا نکرده که بخواد بی مقدمه بهش ابراز علاقه کنه. حالا اگه سرد بود هم حتما میگفتید به زور پدرش میخواد ازدواج کنه. در کل مگه بده همسری نصیبتون بشه که هم ابراز علاقه بلد باشه و هم روی ابراز علاقه رو داشته باشه؟ (یادتون باشه خیلی از مردان متاهل الان از این مسئله که همسرشون سرده و به اونا توجهی نداره ناراحتند...) یادتون باشه این خانواده یک طلاق را پشت سر گذاشته اند پس عقب نشستن بی دلیل شما نیز ضربه بزرگی بهشون وارد می کنه و باعث میشه در انتخاب های بعدی فوق العاده سخت گیر شوند...
    پس خوب فکر کنید، در نهایت اگر واقعا و به صورت کاملا منطقی (نه به این دلایل واهی) به این نتیجه رسیدید که پشیمون شدید و دیگه ایشون رو نمیخواهید ، همون بحث کار را بهانه کنید و مثلا بگید اصلا به شغل دولتی علاقه ای ندارید و سریعا ادامه رابطه را قطع کنید.

    آقای علیرضا شما هم اگر خودتون پا پیش گذاشته و بعدا عقب کشیده اید، بدونید که اون دختر را نابود کردید. اینکه خودش را نشون داد دلیل بر بد بودن اون و خوب بودن شما نیست. دلیل بر رفتاری هست که شما باهاش کردید. هر آدمی بالاخره یه جایی از زندگیش ممکنه کم بیاره. که برای دخترها سخت ترین مسئله، مسئله احساسی هست. پس اگر شما هم کاری که آقای a-z دارن مرتکب میشن را انجام دادید، به جای شکر گفتن خدا و ترویج این عمل ناشایست در میان سایرین، از خدا بخواهید که آه اون دختر زندگیتونو نگیره. ولی اگه از ابتدا شما نمیخواستید و اون دختر خانم خودشون جلو اومده اند و شما هم به دلایل منطقی درخواست ایشون رو رد کردید (نه مثلا به این دلیل که دوست داشتید خودتون برید خواستگاری ) و همچنین ایشون که خودشون اومدن جلو ظرفیت نه شنیدن نداشتن، به شکر کردن ادامه بدید! و البته پستتون را اصلاح کنید و شرایط را کامل بنویسید تا افراد دیگه به اشتباه نیفتند.

  6. 8 کاربر از پست مفید راه حل تشکرکرده اند .

    A-Z (پنجشنبه 28 خرداد 94), andrya (پنجشنبه 28 خرداد 94), asemuni-68 (دوشنبه 25 خرداد 94), Deldar (سه شنبه 02 تیر 94), فدایی یار (جمعه 06 شهریور 94), نادیا-7777 (دوشنبه 01 تیر 94), دختر بیخیال (چهارشنبه 03 تیر 94), صبا_2009 (سه شنبه 19 خرداد 94)

  7. #4
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 22 فروردین 98 [ 15:00]
    تاریخ عضویت
    1394-1-19
    نوشته ها
    275
    امتیاز
    7,709
    سطح
    58
    Points: 7,709, Level: 58
    Level completed: 80%, Points required for next Level: 41
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    5000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    521

    تشکرشده 526 در 206 پست

    Rep Power
    63
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط راه حل نمایش پست ها

    آقای علیرضا شما هم اگر خودتون پا پیش گذاشته و بعدا عقب کشیده اید، بدونید که اون دختر را نابود کردید. اینکه خودش را نشون داد دلیل بر بد بودن اون و خوب بودن شما نیست. دلیل بر رفتاری هست که شما باهاش کردید. هر آدمی بالاخره یه جایی از زندگیش ممکنه کم بیاره. که برای دخترها سخت ترین مسئله، مسئله احساسی هست. پس اگر شما هم کاری که آقای a-z دارن مرتکب میشن را انجام دادید، به جای شکر گفتن خدا و ترویج این عمل ناشایست در میان سایرین، از خدا بخواهید که آه اون دختر زندگیتونو نگیره. ولی اگه از ابتدا شما نمیخواستید و اون دختر خانم خودشون جلو اومده اند و شما هم به دلایل منطقی درخواست ایشون رو رد کردید (نه مثلا به این دلیل که دوست داشتید خودتون برید خواستگاری ) و همچنین ایشون که خودشون اومدن جلو ظرفیت نه شنیدن نداشتن، به شکر کردن ادامه بدید! و البته پستتون را اصلاح کنید و شرایط را کامل بنویسید تا افراد دیگه به اشتباه نیفتند.
    سلام اون زمان نه من شرایط ازدواج رو داشتم نه اون
    من بهش علاقه داشتم ولی چون شرایط ازدواج رو نداشتم هیچوقت حسمو بهش نگفتم تا اینکه خودش بهم پیام داد و در مورد علاقش هم گفت من هم پسش نزدم بهش گفتم منم از شما خوشم میاد ولی فعلا شرایط ازدواج رو ندارم و با توجه به اینکه فامیل هستیم و ارتباط قبل از ازدواج توی فامیل قبح داره دوست ندارم تا زمانی که با خانواده به صورت رسمی اقدام نکردم با هم ارتباطی داشته باشیم اون هم این حرفا رو قبول کرد
    بعدش خیلی محترمانه ز خداحافظی کردم و بهش گفتم خدانگهدار تا وقتش برسه اونم همین رو گفت
    بعد از این ماجرا برادرش پیام هارو توی گوشیش دید اونم همه چیز رو حاشا کرد گفت اون بود که اول پیام داد و ابراز علاقه کرد و بعدش هم رفت به خاطر اینکه داییم با برادرش سر یه موضوع دیگه ای دعوا کرد خانوادش هم تا تونستن ازم بد گفتن و اونم سر لج رفت این کار رو کرد
    حالا متوجه شدید چرا خداروشکر میکنم که همچین جوابی بهش دادم؟

  8. کاربر روبرو از پست مفید alireza198 تشکرکرده است .

    A-Z (پنجشنبه 28 خرداد 94)

  9. #5
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    دوشنبه 01 تیر 94 [ 09:04]
    تاریخ عضویت
    1394-3-10
    نوشته ها
    3
    امتیاز
    95
    سطح
    1
    Points: 95, Level: 1
    Level completed: 90%, Points required for next Level: 5
    Overall activity: 10.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class7 days registered
    تشکرها
    6

    تشکرشده 3 در 2 پست

    Rep Power
    0
    Array
    سلام
    خیلی ممنونم از کمکهاتون...
    آقای علیرضا از شما ممنونم چون تجربه ای که در زندگیتون داشتید رو در اختیارم قرار دادید و ممون از دعای زیباتون
    و راه حل عزیز واقعا اسمتون بهتون میاد خیلی خیلی کمکم کردین ...در مورد تک تک جمله هاتون فکر کردم و راستش کلی هم خجالت کشیدم...
    ما داریم ادامه میدیم به پیام دادن علی رغم میل من ...چون چند بار بهشون گفتم من راضی به این ارتباط نیستم و خدا شاهده بیشتر به خاطر ایشون بود ...چون اگه قرار باشه احساسی عمل کنه و با کارمم کنار نیاد ولی باهم ازدواج کنیم حس میکنم همیشه این دغدغه رو داره که چرا بیشتر بهش فشار نیاوردم کارش رو عوض کنه...یا همش تو این فکر باشه که چرا با وجود اینکه کارش رو دوست نداشتم بازم قبول کردم..
    دوست دارم با اطمینان بگه بله نه با احساسش !!
    نمیدونم بخدا...چند بار تموم کردم ولی باز خودش پیام داد...دیگه سپردم دست سرنوشت هرچه باداباد...
    فعلا که باهم در ارتباطیم و فکرش رو که میکنم میبینم چه شبایی در آروز یهمچین موقعیتی بودم و نمیخوام از دستش بدم...
    میخوام با این سایت آشناش کنم شاید اونم نیاز به مشاوره داشته باشه
    بازم ممنونم یه دنیا ممنونم

  10. #6
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 22 فروردین 98 [ 15:00]
    تاریخ عضویت
    1394-1-19
    نوشته ها
    275
    امتیاز
    7,709
    سطح
    58
    Points: 7,709, Level: 58
    Level completed: 80%, Points required for next Level: 41
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    5000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    521

    تشکرشده 526 در 206 پست

    Rep Power
    63
    Array
    سلام
    حالا که میخوای به این رابطه ادامه بدی باید.به فکر عواقبش هم باشی
    اگه خانواده ها متوجه شدن باید همه چیز رو گردن بگیری و از طرف مقابلت حمایت کنی
    از طرفی هم به فکر این باش اگه به هر دلیلی به هم نرسیدید به جفتتون چه ضربه ای وارد میشه

  11. کاربر روبرو از پست مفید alireza198 تشکرکرده است .

    بانوی آفتاب (چهارشنبه 03 تیر 94)

  12. #7
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    دوشنبه 01 تیر 94 [ 09:04]
    تاریخ عضویت
    1394-3-10
    نوشته ها
    3
    امتیاز
    95
    سطح
    1
    Points: 95, Level: 1
    Level completed: 90%, Points required for next Level: 5
    Overall activity: 10.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class7 days registered
    تشکرها
    6

    تشکرشده 3 در 2 پست

    Rep Power
    0
    Array
    سلام
    اونکه باید حمایتش کنم چون دختره و نمیتونه بگه من پیام دادم بهش پس مجبورم اگه خدایی نکرده کسی فهمید همه چیو گردن بگیرم بالاخره ما مردیم و باید حمایت کنیم طرفمونو
    تموم سعیمو میکنم کم پیام بدم .... نمیدونم ولی فقط میدونم خیلی دوسش دارم
    توکل به خدا ...خودمو جمع و جو.ر کنم میرم دوباره خواستگاریش
    بازم ممنون خیلی حرفاتون کمکم کرد تونستم تکلیفمو با خودم مشخص کنم

  13. 2 کاربر از پست مفید A-Z تشکرکرده اند .

    alireza198 (دوشنبه 01 تیر 94), دختر بیخیال (چهارشنبه 03 تیر 94)

  14. #8
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 05 اسفند 94 [ 02:42]
    تاریخ عضویت
    1394-3-18
    نوشته ها
    72
    امتیاز
    1,866
    سطح
    25
    Points: 1,866, Level: 25
    Level completed: 66%, Points required for next Level: 34
    Overall activity: 28.0%
    دستاوردها:
    1000 Experience Points3 months registered
    تشکرها
    48

    تشکرشده 197 در 64 پست

    Rep Power
    0
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط A-Z نمایش پست ها
    سلام
    خیلی ممنونم از کمکهاتون...
    آقای علیرضا از شما ممنونم چون تجربه ای که در زندگیتون داشتید رو در اختیارم قرار دادید و ممون از دعای زیباتون
    و راه حل عزیز واقعا اسمتون بهتون میاد خیلی خیلی کمکم کردین ...در مورد تک تک جمله هاتون فکر کردم و راستش کلی هم خجالت کشیدم...
    ما داریم ادامه میدیم به پیام دادن علی رغم میل من ...چون چند بار بهشون گفتم من راضی به این ارتباط نیستم و خدا شاهده بیشتر به خاطر ایشون بود ...چون اگه قرار باشه احساسی عمل کنه و با کارمم کنار نیاد ولی باهم ازدواج کنیم حس میکنم همیشه این دغدغه رو داره که چرا بیشتر بهش فشار نیاوردم کارش رو عوض کنه...یا همش تو این فکر باشه که چرا با وجود اینکه کارش رو دوست نداشتم بازم قبول کردم..
    دوست دارم با اطمینان بگه بله نه با احساسش !!
    نمیدونم بخدا...چند بار تموم کردم ولی باز خودش پیام داد...دیگه سپردم دست سرنوشت هرچه باداباد...
    فعلا که باهم در ارتباطیم و فکرش رو که میکنم میبینم چه شبایی در آروز یهمچین موقعیتی بودم و نمیخوام از دستش بدم...
    میخوام با این سایت آشناش کنم شاید اونم نیاز به مشاوره داشته باشه
    بازم ممنونم یه دنیا ممنونم
    ممنون که مطالب رو خوندید، شاید در مورد تک تک جملات من فکر کرده باشید اما عمل نکرده اید!!
    من ادامه رابطه پیامکی را نفی کردم. به شما گفتم:
    «شما خیلی جدی به ایشون بگید که ممکنه هیچوقت تو زندگیتون به شغل دولتی دست پیدا نکنید. مگه سالانه چقدر استخدام هست؟ تازه چقدر از این مقدار کل سهم استان و شهر شما میشه؟ میانگین درآمد ماهانه اتون رو هم بهشون بگید. و در نهایت بهشون اولتیماتوم بدید که مثلا تا نهایت یک ماه دیگه در این مورد تصمیم بگیرن، تصمیمی که بعدا نخوان پشیمون بشن. و تا زمان تصمیم گیری هم دیگه باهاشون در تماس نباشید.»
    و در جایی دیگه هم گفتم:
    «خوب فکر کنید، در نهایت اگر واقعا و به صورت کاملا منطقی (نه به این دلایل واهی) به این نتیجه رسیدید که پشیمون شدید و دیگه ایشون رو نمیخواهید ، همون بحث کار را بهانه کنید و مثلا بگید اصلا به شغل دولتی علاقه ای ندارید و سریعا ادامه رابطه را قطع کنید.»

    در کل فکر نکنید همیشه از این رابطه ها خانم ها ضربه می خورند. مثل همون بحثی که آقای علیرضا 198 مطرح کردند... . مثل بحثی که یه آقای دیگه توی همین انجمن مطرح کردند که خانمی همزمان با ایشون با افراد دیگه ای هم در ارتباط بوده ... . من دفعه پیش بیشتر طوری صحبت کردم که ایشون آسیب نبینن. اما الان احساس خطر کردم که خدای نکرده خود شما هم آسیب ببینید...
    من نمیخوام طوری صحبت کنم که شک پیدا کنید به طرفتون. اما هر کاری باید اصولی پیش بره. رودربایستی که ندارید. کار شما فعلا اینه ممکنه همیشه هم همین باشه. ایشون هم بالاخره باید تصمیم بگیرن. حالا اگه میخواین احساسی نباشه جلوی چهار تا بزرگتر مساله را مطرح کنید، و به همه حواشی این مسئله بپردازید. اینکه اصلا چرا به دنبال شغل دولتی هستند و مسائل دیگه.
    به این موضوع فکر کنید که ممکنه در حین ادامه این رابطه یک خواستگار با شغل دولتی پیدا بشه. اینطوری خیلی بدتره. اون خانم الان باید بین یه آرزو و یه مورد عینی یکی رو انتخاب کنند، اون موقع بین دو تا مورد عینی باید یکی را انتخاب کنند که هم برای خودشون سخت تره و هم برای شما...
    شما میگید نمیخواین تصمیم احساسی باشه اما این طور روابط ناخودآگاه همه چیز را احساسی می کنه. هم برای شما هم برای ایشون.
    پس باز هم بهتون میگم ارتباط را قطع کنید. اما اگر ایشون خواستند پیامک بدن، بهشون بگید مثلا فلان شب با مادر میایم خونتون و هر مسئله ای که هست در حضور جمع بررسی می کنیم. زیاد هم طولش ندید. هم شما هم ایشون باید تصمیم قطعی بگیرید، اما یه تصمیم کامل و بدون پشیمونی.

  15. کاربر روبرو از پست مفید راه حل تشکرکرده است .

    فدایی یار (جمعه 06 شهریور 94)


 

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. پاسخ ها: 23
    آخرين نوشته: دوشنبه 07 خرداد 97, 22:10
  2. خواستگاری از همکلاسی
    توسط hamid.cc در انجمن خواستگاری
    پاسخ ها: 6
    آخرين نوشته: سه شنبه 17 بهمن 96, 14:59
  3. پاسخ ها: 8
    آخرين نوشته: دوشنبه 12 فروردین 92, 00:01
  4. ازدواج کردن با کسی که هیچ حسی بهش ندارم درسته؟
    توسط بهار.زندگی در انجمن روانشناسی عمومی و طرح مشکلات فردی
    پاسخ ها: 17
    آخرين نوشته: پنجشنبه 22 دی 90, 01:22

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 18:29 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.