هر وقت همسر گرامی میاد خونه نی نی بیدار میشه....هر وقت میخوایم غذا بخوریم نی نی بیدار میشه....هر وقت می خوایم دو دقیقه با هم گپ بزنیم و با هم باشیم نی نی بیدار میشه....خلاصه نی نی همیشه سر به زنگ ها بیدار میشه...قربونش برم من
تشکرشده 637 در 143 پست
هر وقت همسر گرامی میاد خونه نی نی بیدار میشه....هر وقت میخوایم غذا بخوریم نی نی بیدار میشه....هر وقت می خوایم دو دقیقه با هم گپ بزنیم و با هم باشیم نی نی بیدار میشه....خلاصه نی نی همیشه سر به زنگ ها بیدار میشه...قربونش برم من
میان پرواز تا پرتاب...
تفاوت از زمین تا آسمان است.
پرواز که کنی، آنجا میرسی که خودت میخواهی!
پرتابت که کنند، آنجا میروی که آنان میخواهند،
پس پرواز را بیاموز...
abi.bikaran (شنبه 17 آبان 93), del (یکشنبه 18 آبان 93), meinoush (شنبه 17 آبان 93), paiize (یکشنبه 18 آبان 93), فرشته اردیبهشت (یکشنبه 18 آبان 93),آرام دل(یکشنبه 18 آبان 93), تیام (شنبه 17 آبان 93), رزا (شنبه 17 آبان 93), شیدا. (شنبه 17 آبان 93), صبا_2009 (شنبه 17 آبان 93)
تشکرشده 1,505 در 452 پست
مینوش جان ماشالله خودت یه پا دکتری...
منم الان میخواستم به تیام بگم زینک اکساید بزنه خیلی سریع جواب میده که دیدم شما بهش اشاره کردید خلاصه نزدیک بود ضایع بشیم
...این روزا حالم زیاد خوب نیست خیلی از پاییز و بخصوص زمستون بیزارم...هوا خیلی زود تاریک میشه و آدم به هیچ کاریش نمیرسه...
سرگرمی هم که بجز اینجا اومدن صفر...
چقدر آدم درس بخونه ؟؟همین درس خوندن ها بیشتر انرژی رو تخلیه میکنه...دلم یه نفس راحت میخواد خسته شدم و نمیدونم چی خستگی رو از تنم بیرون میکنه
این مدت که بخش اورژانس بودم همش بخیه زدم حالم دیگه بهم میخوره ..هرچی فکرش رو میکنم میبینم این چیزا با روحیه من اصلا سازگار نیست و حالم رو بدتر میکنه...
آخه من به کی بگم؟؟؟؟؟؟؟
همه آبهای دریا هم نمی توانند یک کشتی را غرق کنند
مگر اینکه در داخل کشتی نفوذ کنند
بنابراین
تمام نکات منفی دنیا روی شما تاثیر نخواهد داشت
مگر اینکه شما اجازه بدهید...
تشکرشده 637 در 143 پست
تشکرشده 757 در 256 پست
مینوش جان، دستم قرمز شده ولی ساق پام زیر پوستش کلی آب جمع شده درد نمیکنه اصلا. دست زدنی درد میکنه. شلوارم سوخت چسبید به پام روسری ام دستم بود اونم سوخت
چسبید روش. نه بابا جاش نمی مونه. اصلا نشستم . دستمو فقط گرفتم زیر آب اونم بدتر شد.
راستش بابت گیج بازی هام میخوام برم دکتر. کلا انگار سرم بی حسه. قرص خواب آور خوردنی آدم سرش سنگین میشه اونجوری. شیشه بخاریمون ترکید منم خواستم گرم شم خونه هم
کسی نبود تنها بودم کرسی درست کردم از اون روز کلا یه جوری ام ولی نرفتم دکتر.
البته تو این چند روز یه گربه هم پرید رو پنجره من اونقدر ترسیدم نا نداشتم تکون بخورم.شبش هم مامانمم غذا خوردنی پرید گلوش دیگه من احساس کردم مردم. زبونم اینا بند اومده بود.
یعنی همون جا خوابم برد گرفتم خوابیدم. یکی دو ساعت دیگه بیدار شدم. همش استرس بهم وارد میشه. از هممممه چی میترسم.می خوام برم دکتر اعصاب. خسته شدم از بس
ترسیدم!!!
هر جا نگا میکنم گربه میبینم. قبلا با سوسک مشکل داشتم الان با گربه. جالب اینجاس که گربه ها منو آدم حساب نمیکنن!!! فک کنم منو از خودشون حساب میکنن!!!! مامانمم غذا خوردنی
تو گلوش گیر میکنه من بهم استرس وارد میشه. میدونی اصلا عین خیالشم نیست!!! میگه خوب من داشتم میمردم تو چرا میترسی!!!!
ممنون رزا جان، نه دست نمیزنم میترسم این چیزا که اسمش چیه بترکه و درد کنه. زیاد نیست قد یه کف دست این مدلی سوخته دورشم یکم انگار کبود شده.
abi.bikaran (شنبه 17 آبان 93), del (یکشنبه 18 آبان 93), m.reza91 (شنبه 17 آبان 93), meinoush (شنبه 17 آبان 93), paiize (یکشنبه 18 آبان 93), فرشته اردیبهشت (یکشنبه 18 آبان 93),آرام دل(یکشنبه 18 آبان 93), شیدا. (شنبه 17 آبان 93), صبا_2009 (شنبه 17 آبان 93)
تشکرشده 14,732 در 3,979 پست
چند روز پیش دیدم پونه به تالار سر زده
امروز صبوری را اینطرفها دیدم و معاون کلانتر که مدتها منتظر تایید ایمیل بود و بالاخره آبی شد.
یه حس خوبیه وقتی بچه هایی که می شناسی می بینی
love less هم بخاطر یه سوتفاهم از دست من ناراحت بود
ازش معذرت خواهی هم کردم، اما هر وقت می آم تالار حس می کنم داره چپ چپ نگام می کنه.
ببخشید دیگه .....
تیام جان امیدوارم مشکل سوختگیت جدی نباشه و زودتر خوب بشی و جاش هم نمونه.
پ.ن. من اما بس دلم تنگ است
اگر می خواهید برای صلح جهانی کاری انجام دهید به خانه خود بروید و به خانواده تان عشق بورزید .
مادر ترزا
ویرایش توسط شیدا. : شنبه 17 آبان 93 در ساعت 21:39
abi.bikaran (شنبه 17 آبان 93), del (یکشنبه 18 آبان 93), khaleghezey (دوشنبه 19 آبان 93), m.reza91 (شنبه 17 آبان 93), meinoush (شنبه 17 آبان 93), paiize (یکشنبه 18 آبان 93), فرشته اردیبهشت (یکشنبه 18 آبان 93), گوش ماهی (دوشنبه 19 آبان 93), آویژه (سه شنبه 20 آبان 93),آرام دل(یکشنبه 18 آبان 93), تیام (شنبه 17 آبان 93), رزا (شنبه 17 آبان 93), ستیلا (دوشنبه 19 بهمن 94), صبا_2009 (شنبه 17 آبان 93)
تشکرشده 7,555 در 2,378 پست
تیام تاول زده
8 نکته درباره تاول سوختگی
پايگاه اطلاع رسانی سلامت ايرانيان : تاولهاي سوختگي را هرگز نترکانيد
درمان خانگی سوختگی و ترمیم آثار آن
تاولو نوشته اصلا نباید دست بزنی اصلا هم خالیش نکنی بذاری خودش بهتر شه
اما اگه می تونی دکتر برو
اون قسمتی که قرمز شده همون کارا رو بکن
ژل آلوورا بزن. می تونی بخری می تونی هم برگشو بخری شکاف بدی ژل داخلشو که بی رنگه بزنی
پماد زینک اکساید برو داروخانه بخر بزن ارزونم هست اصلا باید داشته باشین تو خونه
خنک باید نگه داری قرمزی رو هر التهاب سطحی که قرمزیه. حالا با کیسه یخ با اسپری آب با ژل آلوورا با سفیده تخم مرغی که از یخچال در اوردی
اما اون تاولو نمی دونم. شدید تره سوختگیش. بذار رزا بیاد بگه. یا برو دکتر.
اون چیزایی که نوشته مثل سیب زمینی و ... رو من امتحان نکردم. زینک اکساید رو بخر حتما. زل الوورا هم داشته باش بزن تا خوب شه و خنک شه سفیده هم خوبه مخصوصا وقتی داره می سوزه یه اخیش می گی موقتا. خمیر دندون هم خوبه روی التهاب بزنی خنک می کنه اما الان نه. چون شستنش اذیت می کنه پوستتو. همه ی اینا هم مال اون قرمزیه است. تاولتو نم یدونم چی کار کنی. اگه دیدی داره عفونی میشه معطل نکن برو دکتر.
واسه غذای مامانت
احتمالا یه دکتر ثابت داره مامانت. تلفن بزن از دکترش راهنمایی بخواه که تازگی ها غذا گیر می کنه تو گلوش
به نظرم خوب غذا یه طوری درست کنین که گیر نکنه. مثلا همه اشو رنده کنین یا خیلی پخته و نرم شه غذاهای کاملا ریز (با مخلوط کن مثلا همه چی رو ریز کرده باشی یا رنده کرده باشی دستی) و آبکی باشه یعنی غذای نرم نرم. اگه نیاز بود غذا واسش جداگانه بپزین.
شیدا خوشحال شدم منم صبوری و معاون و پونه اومدن نمی دونستم
به چیزای خوب فکر کن. شاید یه باغ گل شاید یه جنگل زیبا و امن که داری راه می ری توش
به دلت بگو همیشه دوسش داری
ویرایش توسط meinoush : شنبه 17 آبان 93 در ساعت 22:12
تشکرشده 2,695 در 688 پست
تیام برای سوختگی که جاش نمونه فقط پماد آلفا بگیر مخصوص سوختگیه تنها پمادیه که قویه و ردی از سوختگی نمیزاره
حالا که تا ایجا اومدم بزار یه حال واحوالی هم بکنم!
من خوبم شما خوبین:)
من با هوای پاییز وزیباییاش دارم حال میکنم (این شکلک مورد علاقه میشل جاش واقعا خالیه)
عاشق پاییزم کاش 12 ماه سال پاییز بود نه البته پاییز و بهار فقط
مرا با حقیقت
بیازار
اما،
هرگز با دروغ
آرامم نکن.
ویرایش توسط abi.bikaran : شنبه 17 آبان 93 در ساعت 22:23
تشکرشده 757 در 256 پست
ممنون مینوش جون، زینک اکسید داریم دیدم تو یخچال. الان یکم وضعش خراب شده از صب این جوری نبود. رزا بهم پیام خصوصی داد. فک کنم برا تبخال بود یا جوش یه بار گرفته
بودم. گفتش عسل هم بزنم . نه بابا عفونی نمیشه دیگه!!!! دست بزنم تاولا میترکه. درد میکنه دست نمیزنم روشون.
ازصبح هر چی فک میکردم کلمه ی تاول یادم نمی اومد!!!!
آره مامانم یه قرص داشت برا این قضیه خوب شد یادم انداختی مینوش جان، فک کنم نمیخوره که این جوری میشه. پیگیری میکنم.
ممنون آبی جون، اما الان من چه جوری برم بخرم موند برا فردا صبح . از صب جدی نگرفتم الان موندم توش. کاش همون اول که بچه ها گفتن پماد بزن میزدم الان این جوری تاولا نمی ترکیدن.
abi.bikaran (یکشنبه 18 آبان 93), del (یکشنبه 18 آبان 93), meinoush (یکشنبه 18 آبان 93), paiize (یکشنبه 18 آبان 93),آرام دل(یکشنبه 18 آبان 93)
تشکرشده 1,855 در 418 پست
گوش ماهی عزیزم انشاالله خدا زیاد کنه گلم
خدا نی نی گلتو برات نگه داره و سایه پدر و مادرش بالا سرش باشه(الهی آمین)
قدر این لحظاتو بدون دیگه بر نمی گردن تا می تونی از بازیگوشی ها و ناناز بازیهاش لذت ببر...
عزیزم نی نی رو یک ساعت به من قرض میدی!!! فقط میخوام قربون صدقه ش برم و باهاش بازی کنم و ببوسمش همین !!
شدیدا دلم هوس نی نی کرده همسایه مون هم یه نی نی نداره برم باهاش بازی کنم !! البته نی نی داره اما نی نیه فقط 23_24 سالشه
نه تنها من، نی نی ها هم وقتی میان بغلم دلشون نمیخواد ازم جدا شند
بحث بحث آتیش و سوختگیه!!!
یادمه تازه عروسی کرده بودیم اون موقع 16 سالم بود همسرم تا دیر وقت سر کار بود(اون موقع خدمات کامپیوتر داشت) منم حوصله م سر می رفت جایی زندگی می کردم که از مادرم خیلی فاصله داشتم و خونه مادر همسرم دو تا کوچه پایین تر بود اما تک و تنها بودم...
یه شب خیلی حوصله م سر رفت به سرم زد آتیش بازی کنم رفتم سینی بزرگ استیل رو آوردم و دستمال و کاغذ و پنبه رو تیکه تیکه کردم و ریختم تو سینی و آتیش زدم جاتون خالی خیلی خوش گذشت!!!
آتیش بازیو خیلی دوست دارم وقتی میریم باغ پدرم من و پسرم سریع می ریم آتیش روشن میکنیم
یه بارم آتش زنه رو مستقیم جلو شعله آتیش گرفتم چشمتون روز بد نبینه آی سوختم بد سوختما !! همسرم و بابام دعوام کردند (دعواشون رو دوست داشتم
هنوزم شیطونما مثلا الآن دلم می خواد برم شهر بازی و ( ترن،رنجر،کشتی پرنده) سوار شم اما باید مراعات سنمو بکنم ... دیگه پیر شدم!!!و فقط نگاه می کنم و دلم آب میشه
این مشترک آزاد چقدر ناز و جیگره چقدر بهمون میاد
آقای مدیر یک کمی اون طرف تر ببرینش از کادر بیرون زد
ویرایش توسط آرام دل : یکشنبه 18 آبان 93 در ساعت 00:32
تشکرشده 37,119 در 7,019 پست
با سلام و احترام
نظر به اینکه این تاپیک بسیار طولانی شده است ، این تاپیک بسته می شود.
تاپیک جدید : http://www.hamdardi.net/thread-36342.html
انشاء الله که همه اعضاء همیشه حال واحوالشون عالی باشه. چه در خدمتشون باشیم چه در فعالیت های دیگری مشغول باشند
khaleghezey (دوشنبه 19 آبان 93), paiize (یکشنبه 18 آبان 93), فرشته مهربان (یکشنبه 18 آبان 93), گوش ماهی (دوشنبه 19 آبان 93), تیام (یکشنبه 18 آبان 93)
در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)
علاقه مندی ها (Bookmarks)