نوشته اصلی توسط
نوپو
شما قبل از هر چیز یک نکته را در نظر داشته باش. مردان به طور غریزی و خدادادی تمایل دارند زنان به خصوص همسرشان از آنها حرف شنوی داشته باشد. نمی شود گفت چرا. طبیعت جنس مذکر این گونه خلق شده است که دوست دارد بر دیگران به ویژه جنس مونث و از همه مهمتر همسرش یک نوع غلبه و تسلط داشته باشد. این یک نکته کلی است و بحث راجع به حدود مجاز و جزئیات جداگانه و مفصل است.
حالا شما قبل از هر چیز با خودت سنگ هایت را وابکن و ببین آیا می توانی از این آقا حرف شنوی داشته باشی و به بیان دیگر آیا می توانی به عنوان همسر از او تبعیت کنی ؟ هر خانمی قبل از جواب قطعی به مرد باید اول به این سوال جواب دهد. یک دلیلش آن بود که توضیح دادم. دلیل دیگرش این است این ویژگی در مردان ایرانی با هر عقیده ای ، سکولار یا مذهبی بسیار پررنگ است. بنابراین همه خانم ها باید راجع به این موضوع کاملا فکر کنند و خانم های ایرانی بیشتر. علاوه بر این در قانون و عرف جامعه هم این نکته ( تبعیت زن از شوهر ) آمده است.
اما در مورد تعیین تکلیفت با این آقا. شما باید از این ماجرا یک نتیجه قطعی بگیری . وگرنه اگر نصفه بماند ذهنت مدام اذیت می شود. این ماجرا واقعی است. یک آقایی بود که در سن پیری بود. زن و بچه و نوه داشت. یک روز در مغازه اش بود که دختری شانزده هفده ساله آمد و از او خرید کرد و رفت. بعد از رفتن او زندگی پیرمرد کاملا تغییر کرد. دیگر کاملا گرفته و افسرده و گوشه گیر بود و حال خوبی نداشت. دلیلش را این گونه گفت : در جوانی دختری را دیدم که سخت به او علاقه پیدا کردم. اما هیچ وقت نتوانستم به خواستگاری او بروم و تقاضای ازدواج کنم. امروز بعد از سال ها دختری آمد که بسیار به او شبیه بود و ناگهان یاد او افتادم و نمی توانم فراموشش کنم.
بله ذهن پیرمرد با چالشی مواجه شده بود و بدون اینکه بتواند آن را حل کند و فرصتی برای پرداختن به آن داشته باشد مجبور شده بود آن را رها کند و حالا ذهنش می خواست این ماجرای نیمه تمام را بعد از حدود پنجاه سال فیصله دهد.
توجه داشته باشید من فعلا از علاقه شما حرف نمی زنم. ذهن شما با ماجرایی درگیر شده است و می خواهد نتیجه گیری نهایی را بکند. این جدای از علاقه است. خوب ظاهرا ذهن شما اصرار دارد از راه صحبت با خود آقا پسر نتیجه بگیرد وگرنه راه های دیگری هم هست. این را هم بگویم کاری ندارم این آقا برای چه به شما ابراز علاقه نکرده و پیشنهاد داده با کس دیگری ازدواج کنید. فقط می خواهم از جنبه ذهنی شما که توضیح دادم به ماجرا بپردازم.
خوب. شما به عنوان یک دختر حق داری تکلیف خودت را بدانی ( فعلا به علاقه کاری ندارم ). بدانی واقعا منظور این آقا چه بوده است. بعضی دوستان گفتند با او حرف بزن و بگو دوستش داری و بعضی گفتند هرگز به او ابراز علاقه نکن. وقتی پای علاقه وسط می آید هر کس نظر خودش را دارد. برای همین من علاقه را فعلا خط می کشم و از حقوق شما به عنوان یک دختر حرف می زنم. چون این موضوع سلیقه ای نیست و حدود مشخصی دارد.
گفتم که حق داری تکلیفت را بدانی. از طرفی گفتی گاهی با این آقا گاهی ارتباط مختصری داری.
خوب حالا نظر من این است که یک بار که با این آقا ارتباط داشتی به او بگو که می خواهی سر موضوع مهمی با او صحبت کنی و از او بخواه وقتی را تعیین کند. آن وقت در این ملاقات با او صحبت می کنی. شما در این صحبت حرف های احساسی و عشقی نمی زنی. بلکه منطقی و رسمی صحبت می کنی. یک چیزی مثل این :
می دانید در این مدت که با هم رابطه داشتیم من بدی از شما ندیدم . شما کاملا احترام به من گذاشتید و صادق بودید. می دانید ما زن ها وقتی ارتباط برقرار می کنیم به طور طبیعی خود را مقید به طرف رابطه مان می کنیم و یک نوع وفاداری به او احساس می کنیم. راستش الان برای من خواستگار آمده است. اما من قبل از بررسی خواستگارم می خواهم تکلیف این رابطه را مشخص کنم چون ارتباط ما کاملا قطع نشده است نمی توانم بی تفاوت عبور کنم. من شما را آدم صادقی می دانم و به حرف شما اعتماد دارم. بنابراین می خواستم نظر خودتان را راجع به خودم ، رابطه مان و ازدواج بگویید. من اول باید نظر قطعی شما را بدانم تا از بلاتکلیفی بیرون بیایم و راجع به آینده ام تصمیم بگیرم. نظر شما کاملا برای من محترم است .
در دیالوگ بالا ابراز علاقه نمی کنی اما نظر مثبت خودت را نشان می دهی. تقاضای ازدواج نمی کنی اما با بیانی غیر مستقیم از او می خواهی اگر شما را برای ازدواج می خواهد نشان دهد.
علاقه مندی ها (Bookmarks)