خواستگاری غیر رسمی- آیا رسمی کنیم؟

[flag]

Flag ِ عزیز...
خوبه که تو با خوندن سرگذشت بقیه آروم میشی اما من بیشتر ناراحت میشم و غصه ی اونا رو هم میخورم.......

نه اتفاقا با خوندن سرگذشت بقیه بیشتر از ازدواج میترسم،درس عبرت میگیرم و نکات مفید وفتار درستو یا میگیرم ولی ایرادش همون ترسشه

Flag ِ عزیز...
فکرنمیکنم هم اشکالی توی رابطه مون وجود داشته بوده باشه بجز خودِ ماهیتِ رابطه!

گفتم که زمان بگذره متوجه میشی

این دو شب همهش بخاطر گرما از خواب میپریدم و همهش هم دارم خواب بد میبینم!

منم چندبارم خواب دیدم یه جایی هستم و منتظرشم ،طفلک روحمم در عذابه،بمیرم واسه خودم!


ضمنا خیلی خوش به حالته فرشته مهربان چندین بار راهنماییت کرده،واسه تاپیک من یه بارم نیومدند :( ،ولی توی تاپیکت خیلی از راهنمایهاشون استفاده کردم


یه توصیه دیگه:اهنگای غمگین گوش نده
موفق باشی خانمی ؛مطمعنم که تو میتونی

[فرشته مهربان]

سلام

دقيقا به خاطر همين هست كه به نظرم تغييرات مثبت و آرامش بخش و حل مشكلات به مراجع خوب و قوي نياز دارد نه لزوما به مشاور خوب.

يعني ، هر انرژي كه بگذاري و نتيجه بگيري، خودت مسئول موفقيتت در زندگي هستيد.
به قول معروف ما فقط چراغ را روشن كرده ايم. اما اين تو هستي كه بايد از پاهاي پرتوان، قلب پر اميد ، افكار منظم و انرژي مستمر خود بهره بگيري و راه صحيحي كه هم اكنون در پيش روي خود مي بيني بروي.

ما چون تماشاچيان مشتاق هر لحظه از پيروزي هاي تو به هيجان مي آييم و تشويقت مي كنيم. و وقتي خسته مي شوي، باز هم تو را به ادامه راه مي خوانيم.
دوست داريم اين انتخاب را قوي و انتخاب هاي ديگرت را در زندگي قويتر انجام دهي.

ما قدرت انسان را در شدن ديده ايم. و آزموده ايم
و مطمئن هستيم عليرغم سختي هاي جانكاه دل كندن، تو هم مي تواني چون مي خواهي .....

[عشق پرواز]

راستی؟؟؟
اوکی!
من به همهتون قول میدم که خوب شم!
من دوباره همونی میشم که همه از انرژیش و شادیش تعجب میکردن و به خاطر ارادهش آفرین میگفتن بهش...همونی که رویاهای بزرگ تو سرش داره...رویای پرواز... من به گلها میرسم...به گیتارم...به نقاشیم...به قهوه درس کردن و شعر نوشتنم...به زبان فرانسه و آلمانی...به کلیپ سازی و فوتو شاپ!
من بهتون قول میدم به زندگی عادیم برگردم و اون عشق جاودانهمو هم به خدا میسپارم...خدا هم ولیِ منه و هم اون...پس اگه بخواد ما رو به همدیگه می بخشه... سعی میکنم به این باور برسم!

[bahar.shadi]

راستی؟؟؟
اوکی!
من به همهتون قول میدم که خوب شم!
من دوباره همونی میشم که همه از انرژیش و شادیش تعجب میکردن و به خاطر ارادهش آفرین میگفتن بهش...همونی که رویاهای بزرگ تو سرش داره...رویای پرواز... من به گلها میرسم...به گیتارم...به نقاشیم...به قهوه درس کردن و شعر نوشتنم...به زبان فرانسه و آلمانی...به کلیپ سازی و فوتو شاپ!
من بهتون قول میدم به زندگی عادیم برگردم و اون عشق جاودانهمو هم به خدا میسپارم...خدا هم ولیِ منه و هم اون...پس اگه بخواد ما رو به همدیگه می بخشه... سعی میکنم به این باور برسم!

آفرین!

اولین قدم خواستن هست!

اگه میتونی حرفایی که خودت تو این پست نوشتی رو بنویس یک جا و هر روز بخونشون!

تا یادت نره و اثر بگذاره روت!

کسی چه میدونه شاید سال بعد چنان اتفاقات بهتری برات بیافته که از تصور تو و فکر تو خارجه

به شرطی که امسال رو درست بری!

موفق باشی

[عشق پرواز]

نه! سال بعد همون چیزی میشه که من میخوام! محمد(مجتبی) میاد! من مطمئنم! چون من اینو میخوام از خدا! نمی خوام به چیزِ دیگه ای فک کنم چون هرفکری غیر از این آزارم میده! پس میاد! من مطمئنم محمد منو همونطوری میخواد که بودم! پرانرژی! لبریز از روحیه! مملو از امید! سرشار از شور و شوق و سراسر اشتیاق! یه دخترِ شادِ شادِ پرهیجان و مثبت اندیش، باهوش، پر استعداد و خلاق، مغرور اما لطیف، خونگرم و دلنشین! جذاب ولی دست نیافتنی! کسی که ساعت ها حرف زدن باهاش خستهت نمیکنه و بودنش برات آرامش و دلگرمی میاره! کسی که محمد در کنارش احساس میکنه به سه چیز میرسه! آرامش! شادی! موفقیت! محمد مال من میشه! اگه نشه یعنی لیاقتمو نداشته!

[فرهنگ 27]

نه! سال بعد همون چیزی میشه که من میخوام! محمد(مجتبی) میاد! من مطمئنم! چون من اینو میخوام از خدا! نمی خوام به چیزِ دیگه ای فک کنم چون هرفکری غیر از این آزارم میده! پس میاد! من مطمئنم محمد منو همونطوری میخواد که بودم! پرانرژی! لبریز از روحیه! مملو از امید! سرشار از شور و شوق و سراسر اشتیاق! یه دخترِ شادِ شادِ پرهیجان و مثبت اندیش، باهوش، پر استعداد و خلاق، مغرور اما لطیف، خونگرم و دلنشین! جذاب ولی دست نیافتنی! کسی که ساعت ها حرف زدن باهاش خستهت نمیکنه و بودنش برات آرامش و دلگرمی میاره! کسی که محمد در کنارش احساس میکنه به سه چیز میرسه! آرامش! شادی! موفقیت! محمد مال من میشه! اگه نشه یعنی لیاقتمو نداشته!

قدم اول قطع ارتباط بود.قدم بعدی تعدیل احساساتته.با این ترز فکرت من بعید می دونم 1سال دووم

بیاری.اگر م بعد از 1سال اومد خاستگاری تمام فکرت اینه که زودتر عقد کنید بدون اینکه شناخت درستی از هم

داشته باشید.همه چیزو بسپار دست خدا هر چی به صلاحت باشه همون می شه.

[عشق پرواز]

مرسی فرهنگ جان.
اما! من دقیقا با همین طرز فکره که یه سال دووم میارم! اتفاقا تمام فکرم هم این نخواهد بود که زودتر عقد کنیم چون خودتون گفتین باید چشمامو وا کنم و انتخاب عاقلانه=زندگی عاشقانه! پس میدونم که انتخاب عاشقانه=زندگی ناعاقلانه(نمیدونم چه کلمه ای باید بگم)
دقیقا منم سپردم به خدا! گفتم که میاد و اومدنش به این معنیه که به صلاحم بوده! چون من اینو از خدا خواستم که هرچی به صلاحمه پیش بیاد! اگرم نیومد یعنی لیاقتمو نداشته! پس نیومدنش هم به صلاحم بوده!

[عشق پرواز]

سلام سلام!!!سلاااااااامممممم!
جستارِ Bahar.Shadi رو خوندم! همون که نوشته بود چطور دووم بیارم...
اول که کلی گریه کردم! بعدش که کلی خندیدم! بعدشم رفتم سراغ اون یکی جستار! همون که نوشته بود یه آقایی اومده به قول derek دماغشو کرده تو زندگی بهار جون خلاصه یه عالمه روحیهم عوض شد!
اول اینکه اگه جسارت نباشه دوس دارم بدونم دماغ اون آقائه بالاخره چی شد:D دوم اینکه باید بگم ن احساس میکردم گام به گام با بهار که مطالبشو میخوندم ..همون احساس ها تو دلم به وجود می اومد! میخوام از امروز هر روز بشینم یه بار از اون بخشش که رو به مثبت شدن رفته بخونم تا هر روز این احساس بهم دس بده و... بهتر و بهتر بشم!
الان حس میکنم خیلی خوبم! فقط...
فقط درست وسط خنده هام به محض اینکه یک ثانیه محمد به ذهنم می اومد یهو بغض میکردم! نمیدونم باید با این بغضِ ناگهانی چیکار کنم!

[گلنوش67]

آفرين كه راه درستو انتخاب كردي.



ولي عزيزم صبر كن كم كم بايد فراموش كني تا اين
بغض هاي گاه و بيگاه هم تمام شه.
يه جا از بهارشادي خوندم كه ميگفت پروسه دلتنگي
واسه من يك سال طول كشيد. پس صبر كن و سر خودتو گرم كن



موفق باشي اينم از طرف من بخاطر تصميم عاقلانت:

[عشق پرواز]

خدایا....الان تازه 3شنبهس...من ساعت 16:30 شنبه آخرین حرفامو بهش زدم...وااااای خدا! خدایا چقد سخته1 چقد سخته! چقد سخته دارم متلاشی میشم! من هیچوقت صبوری نکردم تو زندگیم!اینو به صراحت میگم! اولین باریه که انقد جدی خدا منو تو بوته ی آزمایش گذاشته برای صبر! من همیشه مقابل زندگی واستادم!مقابل همه کس و همه چیز! هیچوقت هیچکس نتونسته سد راهم بشه و مجبورم کنه انتظار بکشم....وای خدا! زیر بارِ این فشار دارم نابود میشم!اگه دقیق حساب کنم...3 روز و 7 ساعت و 35 دقیقه گذشته فقط! باورم نمیشه ایییییینهمه صبر کردم و ایییینهمه بهم سخت گذشت و عذاب کشیدم الان میبینم فقط و فقط سه روز! هنوز به 4 روزم نکشیده!

امشب اما سعی کردم راجع به توکل یه چیزایی بخونم! ایمانم ضعیف شده اینو با یقین میگم! من کسی نبودم که اینجور چیزا آرامشمو به هم برزه! نمیدونم باید چیکار کنم...
خدایا! کجا دنبالت بگردم؟! خدا سراغِ عشقتو کجا بگیرم؟؟؟!!!
فقط میدونم که دلیل تمام این بی قراری ها خداس! من اونو کم دارم! کمش دارم! کم دارمش اینو مطمئنم! اگه اونو داشتم تماااااااام اتفاقات دنیا به بدترین شکلِ ممکن اگه برام میفتاد، برام از صدای زوزه ی یه گرگ که توی یه شب تاریک تو بیابون از دوردست ها به گوش میرسه بی ارزش تر بود!
من میدونم چیو کم دارم...فقط نمیدونم کجا باید بگردم دنبالش! گم شدهم!
فردا میخوام برم امامزاده! فردا صب! قرار بود بریم خرید اما...به خلوتِ کنجِ امامزاده بیشتر نیاز دارم! اینجا تو خوابگاه نمیتونم با "الله" خلوت کنم!
امروز محمد برای تبریک روز ولنتاین بهم اس.ام.اس داد! ای خدا! خیلی خودمو کنترل کردم که آروم باشم و رودخونه ی کوچیکِ وجودمو به اقیانوسِ بیکرانِ ذات اقدسِ الوهیت وصل کنم....
میگن دریا باش که اگه سنگی به طرفت پرتاب کردن...

میگین جوابش ندم؟ بدم؟

راستی من فرایند رو به بهبودِ هار رو برای خودم یادداشت کردم و قراره طبق برنامه ریزیم سرِ 3ماه به اون برسم!