سلام دوستان من دختری 24 ساله هستم سالهاقبل باشخصی اشنا شدم پسر همسایمون بود ازش خوشم میومد چون بااینکه خیلی جوون بود پابه پای پدر پیرش توی مغازه کار میکرد....ازحس مسئولیت پذیریش خوشم میومد رفته رفته این احساس عمیقتر شد بدون اینکه اون اطلاع داشته باشه من زیر نظر دارمش و از احساسم نسبت به خودش چیزی بدونه...........یه روز بهش گفتم که دوسش دارم البته بعد از چندین ماه اونم احساس منو داشت ولی خیلی اتفاقی خانواده من از شانس بدم با همون تماس فهمیدن و برای اینکه مارو از هم دور کنن خونمونو فروختن...........خانواده من مذهبی هستن واینجور روابط براشون حکم بی ابرویی داره......2سال گذشت ازهم بیخبر بودیم تااینکه دوباره همو دیدیم اینبار تصمیم گرفتیم ازهم جدانشیم واون شرایطی محیا کنه بیاد خواستگاری..... ولی بخاطر شرایط مالی خانوادش مجبور شد بره عسلویه سرکار تا وضع مالیش در حد خانواده من بشه6سال گذشت با پس انداز خوب برگشت خانوادم قبول نکردن الان 2سال گذشته دوباره عید امسال اومد بازم خانوادم قبول نکردن.........بخاطر اتفاق سال اول میگن این پسر دختر بازه کار مناسب نداره خانواده نداره سنش بالاست ماباهم 10سال اختلاف داریم ولی من خودمو خوب میشناسم با افراد زیر 30سال مشکل دارم چون پخته نیستن ومن بیشتر ازسنم میفهمم حتی بابام همیشه میگه تو خیلی میفهمی ولی بهم اعتماد نمیکنن ما واقعا عاشق هم هستیم بخاطر همدیگه همه کارکردیم هدفمون تو زندگی یکیه روی هم شناخت داریم لطفا بگین چطور خانوادمو راضی کنم؟؟؟؟؟؟؟؟؟