مدتی است که با این تالار آشنا شدم و سعی کردم که موضوعات مرتبط با مشکلم رو مطالعه کنم/ چیزهای زیادی یاد گرفتم: در مورد علت رفتار دیگران قضاوت نکنم. مثبتهای مردم را هم ببینم و ...

اما باز نیاز دارم که در مشکلم بصورت خاص زاهنمایی بشم/ درسته خانواده ام آرامشم رو بهم می زنند حتی یه دیدار یه ساعته باهاشون/ خیلی بی ادبانه باهام برخورد می کنند/ شخصیتم رو خرد می کنند/
چندباری سعی کردم باهاشون صحبت کنم ولی نشد و منجر به تنش و مشاجره شد/ باهاشون خواستم مثل خودشون رفتار کنم ولی نمی تونم اونقدر بی ادب باشم در واقع همونقدر که از طرز برخورد بی ادبانه شون بهم می ریزم وقتی خودم هم اونطوری رفتار می کنم همین حس رو پیدا می کنم

الان رابطه ام رو باهاشون به حداقل رسوندم ولی جالبه که هم از کم شدن رابطه ام گله می کنند و هم یه جورایی نمی تونم صفرش کنم

کافیه یه ساعت کنارشون باشم تا هفته ها از دستشون حرص می خورم و گاه گریه می کنم

بین فامیل و آشنا اعتبار و احترام داشتم/ این اعتبار و احترام راحت بدست نمی یاد و حاصل سالها صرف وقت و دقت روی رفتار و برخورد و صحبت بوده است ولی چنان به بادش دادند که دیگه هیچ جا احترام ندارم/

یادم می یاد دوسال پیش که بچه ام به دنیا اومد برادر و زن برادرم اومدند و یه هدیه نسبتا گرون به بچه دادند ولی اگه بدونید این زن و شوهر به چه نحوی این کادو رو دادن شخصیتم رو له کردن آخرشم هم گفتن اینو پریناز (بچه شون) داده به نیما (بچه من)/ برای تولد پریناز رفته بودم خونه خانواده زن برادرم و من هم کادوی خوبی برده بودم برادرم با حرکات دست و سرش جلوی روی جمع می گفت برو بیرون کم مونده بود که علنا به زبون بیاره
خلاصه که این فقط یه نمونه بود و کلا همشون همینجوری هستن

نه می تونم اصلاحشون کنم و نه مثل خودشون باشم و نه کلا قطع رابطه کنم باهاشون