به انجمن خوش آمدید

لینک پیشنهادی مدیران تالار همدردی:

 

"گلچین لینکهای خانواده، ازدواج و مهارتها(به روز شد)"

دانلود موسیقی و آرامش
دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 1 از 5 12345 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 1 تا 10 , از مجموع 47
  1. #1
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    یکشنبه 16 خرداد 89 [ 13:19]
    تاریخ عضویت
    1388-7-09
    نوشته ها
    146
    امتیاز
    4,917
    سطح
    44
    Points: 4,917, Level: 44
    Level completed: 84%, Points required for next Level: 33
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Veteran1000 Experience Points
    تشکرها
    390

    تشکرشده 366 در 125 پست

    Rep Power
    30
    Array

    در مانده در انتخاب بین منطق و عاطفه ام ، یاریم کنید

    مقدمه :
    اهل قبیله قلم بدستانم ، سری پر شور دارم و دلی لبریز از گناه ، حکایت من ، حکایت آفتاب و صنوبر است نه فهم غیر عشق دارم و نه ترس از عاشقی ، که عشق را اسطر لاب اسرار خدا می دانم آنچه می گویم بر همین باور است . اگر چه امروز به عقوبت همین باور سهم من از زندگی تنهایی است .
    آنچه در این تاپیک بعنوان مشگل مطرح می کنم بیان در ماندگی بین منطق و عاطفه است درد دلی است از عاشقی که معشوقش ، عشق را از فرا دست ، از قلعه تکبر می بیند و عاطفه را کهنه مطاع زمینی ، شرح حال پدری گناهکار و دل سوخته که شمع وجود پاره تنش در مقابل چشمانش قطره قطره آب می گردد ، شرح حال مردی است با وجود کوله باری ار تجربه اسیر صنمی است که او را به بازار می کشاند تا به جرم انا الحق به دارش بیاویزند . اما چه باک از انگشت نما شدن که هر چه از دوست رسد نیکوست .

    همچو چنگم سر تسلیم و ارادت در پیش
    تو به هر ضرب که خواهی بزن و بنوازم

    باب اول:
    گفتم از قلم بدستان این آب و خاکم ، اما غیر از قلم زدن در نشریات و جراید ،و صاحب چندین نشریه هم بودم که همگی نا خواسته به محاق توقیف در آمدند ، بیست سال پیش از این هم از سر عرق وطن پرستی ، ساختن دو فیلم سینمایی هم در کارنامه ام وجود دارد که یکی از آن دو هر ساله در موسم سالگرد انقلاب از سیما پخش می شود و غیر از این دوجرم ( قلم و سینما ) کمی هم در تجارت از نوع صادرات و واردات مجرمم اما آغاز مشگلی که قصد طرح آن را با شما دارم از سال 82 شروع می شود ، تازه از زندان آمده بودم ، ( جرم مطبوعاتی ) ، روزنامه ام توقیف و دارایی هایم بر سر بدهی های ناشی از توقیف نشریه ام بر باد رفته بود و اما باز هم بدهکار کاغذ فروش و چاپخانه و لیتو گراف و غیره بودم ، با اندک پولی که با قرض و قوله فراهم کرده بودم در یکی از محله های بالای شهرآژانس تاکسی باز کردم ، عکاس روزنامه ام که رفیق غارم بود ، با من همراه شد و بعنوان رزوشن آزانس کنارم ایستاد و چه مردانه هم ایستاده بود ، و همین یار غار برای رونق گرفتن کسب جدیدم یکی از کتاب هایم را برای تبلیغ آژانسم به در خانه های محلات اطراف می برد تا مشتری جلب کند که نتیجه خوبی هم داشت چرا که با وجود رقبای سرسختی که در منطقه کسبم وجود داشت اما ظرف مدت کوتاهی به جهت اهل قبیله قلم بودنم ، مشتریان خوبی پیدا کردم از جمله صنمی که امروز پس از 5 سال زندگی زناشویی با او در زیر یک سقف (چگونگی آشنایی با او را در نوشتار بعدی خواهم گفت )، اکنون بر سر دوراهی انتخاب بین او و تنها دخترم که امروز دچار بیماری افسردگی حاد است (علت آن را هم خواهم گفت) مانده ام ، چرا که از یک سو ، پس از سال ها جستجو که جتی منجر به هرزگریم شده بود ، گمشده ام را یافته و امروز با همه نا رفیقی اش اما به دلیل محبت های بی کرانش مرا مدیدن خود ساخته ، و باعث تعلق خاطر گردیده ، جدایی از او برایم بسیار سخت و ناگوار است ،، و از سوی دیگر رها کردن تنها فرزندم ، دختری که درست در شرایط سنی که حمایت مرا بعنوان پدر بطور مستمر می طلبید ، در این 5 سال تنها ماند و لاجرم از سر همین کوتاهی ها اسیر عشقی کذایی شد و سپس در همان دوران عقد هم طلاق گرفت که منجر به افسردگی شدید روحی او شد ، و جدایی از این هر دو کشنده است و تصور ترک هریک از آن دو مرا دچار عذاب وجدانی کرده است که با همه سابقه مقاومت در برابر مشگلات ، امروز در مواقعی افکار پلیدی چون خودکشی را پلان ذهنم کرده ام خاصه که این احساس از زمانی شدت یافت که دخترم به دلیل افسردگی حاد مدتی در بیمارستان در بخش اعصاب و روان بستری شد .

  2. 3 کاربر از پست مفید پندار تشکرکرده اند .

    پندار (دوشنبه 02 آذر 88)

  3. #2
    ((( مشاور خانواده )))

    آخرین بازدید
    امروز [ 09:18]
    تاریخ عضویت
    1386-6-25
    نوشته ها
    9,602
    امتیاز
    308,878
    سطح
    100
    Points: 308,878, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 86.0%
    دستاوردها:
    VeteranCreated Blog entryTagger First ClassSocial50000 Experience Points
    نوشته های وبلاگ
    7
    تشکرها
    23,763

    تشکرشده 37,309 در 7,141 پست

    حالت من
    Sepasgozar
    Rep Power
    0
    Array

    RE: در مانده در انتخاب بین منطق و عاطفه ام ، یاریم کنید

    با سلام
    برای تعامل و مشخص بودن اینکه تاپیک تجربه فردی هست یا سئوال مشاوره ای، لطفا سئوالات حتی الامقدور مشخص و کوتاه باشه.
    جمله ادامه دارد در ذیل پستتون دیگران را سردرگم می کند که باید منتظر بمانند. یا در تعامل با شما وارد شوند.
    لذا بهتر است اول کل مسئله به صورت خلاصه در چند خط بیاید. و بعد در تعامل با دوستان بخشهای مختلف توضیح داده شود.

  4. 2 کاربر از پست مفید مدیرهمدردی تشکرکرده اند .

    مدیرهمدردی (دوشنبه 02 آذر 88)

  5. #3
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    یکشنبه 16 خرداد 89 [ 13:19]
    تاریخ عضویت
    1388-7-09
    نوشته ها
    146
    امتیاز
    4,917
    سطح
    44
    Points: 4,917, Level: 44
    Level completed: 84%, Points required for next Level: 33
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Veteran1000 Experience Points
    تشکرها
    390

    تشکرشده 366 در 125 پست

    Rep Power
    30
    Array

    RE: در مانده در انتخاب بین منطق و عاطفه ام ، یاریم کنید

    سلام ،

    جناب مدیر ، ضمن تشکر از راهنمای که فرمودید حقیر تازه واردم و نابلد اگر مشگل در جمله "ادامه دارد" که در انتهای متن آمده است می باشد لطفا یاری کنید تا پاکش کنم تا در همین مقطع از تعامل دوستان بهره گیرم و بقیه را در پاسخ به پرسش های مطرح شده ادامه دهم

  6. کاربر روبرو از پست مفید پندار تشکرکرده است .

    پندار (دوشنبه 02 آذر 88)

  7. #4
    عضو فعال

    آخرین بازدید
    دوشنبه 24 خرداد 00 [ 00:30]
    تاریخ عضویت
    1387-6-17
    محل سکونت
    سنندج
    نوشته ها
    2,798
    امتیاز
    71,961
    سطح
    100
    Points: 71,961, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Veteran50000 Experience PointsSocialTagger First Class
    تشکرها
    9,001

    تشکرشده 10,163 در 2,191 پست

    Rep Power
    0
    Array

    RE: در مانده در انتخاب بین منطق و عاطفه ام ، یاریم کنید

    درود ؛پندار گرامی؛
    شیوه نوشتن شما بیانگر ان است که قلم توانایی دارید ؛حتی اگر در خصوص خودتان چیزی نمی نوشتید،کاملا" مشخص بود؛

    منظور مدیر محترم این است که ؛ هنوز مشخص نیست این موضوع به کدام انجمن مربوط است، بدین خاطر شما لطف کنید؛ کمی روشن تر بنویسید تا هم مکان تاپیک مشخص شود و هم موضوعی که شما میخواهید مطرح کنید
    با سپاس

  8. کاربر روبرو از پست مفید keyvan تشکرکرده است .

    keyvan (یکشنبه 01 آذر 88)

  9. #5
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    سه شنبه 30 خرداد 91 [ 10:07]
    تاریخ عضویت
    1388-5-23
    نوشته ها
    220
    امتیاز
    3,209
    سطح
    35
    Points: 3,209, Level: 35
    Level completed: 6%, Points required for next Level: 141
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Veteran1000 Experience Points
    تشکرها
    345

    تشکرشده 339 در 159 پست

    Rep Power
    38
    Array

    RE: در مانده در انتخاب بین منطق و عاطفه ام ، یاریم کنید

    سلام بر پندار عزیز
    شما قلم توانایی دارید از این بابت بهتون تبریک می گم
    جند سوال
    این اقای محترم که چنین زیبا دنیا رو می نگرد چرا زیبایی را درون زندگی خودش جستجو نکرده ؟ و چقدر برای زیبا کردن زندگی دخترش تلاش کرده ؟؟؟ چقدر عشق پدر و فرزندی را نثار دخترش کرده ؟
    ازدواج شما با صنم تون ربطی به شکست مالی شما داشته است یا نه ؟

  10. #6
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    یکشنبه 16 خرداد 89 [ 13:19]
    تاریخ عضویت
    1388-7-09
    نوشته ها
    146
    امتیاز
    4,917
    سطح
    44
    Points: 4,917, Level: 44
    Level completed: 84%, Points required for next Level: 33
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Veteran1000 Experience Points
    تشکرها
    390

    تشکرشده 366 در 125 پست

    Rep Power
    30
    Array

    RE: در مانده در انتخاب بین منطق و عاطفه ام ، یاریم کنید

    آتنای عزیز کمی تحمل داشته باشید تا بقیه حکایتم را بخوانید آن گاه قول میدهم که برای همه سرزنش ها و ملامت هایتان گوش جان سپارم ، فعلا قسمت دوم را بخوانید که باز هم قول میدهم در دو تایپک دیگر همه آنچه در زندگیم گذشته است صادقانه بگویم خاصه که ناظری هم بر گفتارم وجود دارد که آن را گواه صدق گفته هایم به شهادت می گیرم .

    باب دوم : ازدواج اول

    در تاپیک قبل گفته بودم شرح آشنایی با صنمی که امروز همسرم هست خواهم نوشت اما به نظرم آمد که اطاله کلام باشد و کسل کننده اگر چه برای من جز بهترین خاطره هایم هست اما گفتنش کمکی به یاری رساندن شما عزیزان به من حقیر نمی کند لاچرم خلف وعده ام را ببخشید و اجازه دهید قبل از ان از دو ازدواج فبلی ام برایتان بگویم تا آبشخور ریشه مشکلات امروزم را دریابید .

    اولین ازدواحم در سال 63 اتفاق افتاد، ازدواج با دختری نه زیبا بلکه معمولی که ده سال بزرگتر از خودم بود( من 27 ساله بودم و همسر اولم 37 ساله ) ، او کارمند ( مدیر) بخش ارزی یکی ازشعبات بانک های دولتی بود ، و من به جهت کار تجاریم در آن شعبه حساب ارزی داشتم که همین باعث آشنایی با همسر اولم شد ، الغرض بعد از چند ماه با زیر نظر گرفتن همسرم ، عاقبت با او بر سر سفره عقد نشستم ، تنها دلیلی که می توانم برای این ازدواج بیان کنم ، حماقتی بود که از باور غلط فرهنگ خانوادگیم نشات می گرفت ، پدرم نیز با سن و سالی کمتر( 3 سال ) با مادرم ازدواج کرده بود .و غیر از آن یک دلیل عمده دیگر این اشتباه از هرزگی دوران جوانیم سرچشمه دارد که کمان می کردم هیچ دختری را نمی توان بی دوست پسر پیدا کرد از این رو دنبال دختری به اصطلاح بدون دوست پسر می گشتم ( چه استدلالی کیفش را هنوز که هنوز است می برم !!!!) اما این ازدواج در شرایطی اتفاق افتاد که هم والدین من و هم پدر و مادر و خصوصا دایی های همسرم به دلیل اختلاف سنی که بین ما وجود داشت شدیدا مخالفت کرده و حتی مانع از این وصلت شدند ، اما هسرم با مجاب کردن خانواده اش و من هم با توجه به این مهم که تنها پسر خانواده بودم و نان آور، همه را وادار به سکوت کردیم اما شش ماه پس از ازدواج به یکباره متوجه نه تنها اختلاف سطحی که در فرهنگ خانواد هایمان بود، شدم بلکه به دلیل شلختگی ها و موارد بسیار دیگر از حمله سرد مزاجی و...از کرده خود پشیمان شدم اما او و خانواده اش درست پس از اولین روز ازدواج ، در صدد بچه دار شدن ما بر آمدند که از قضا در این مورد هم به دلیل سن بالا ی همسرم او را تحت معالجه دائم و شبانه روزی پزشک خانوادگی که پسر عمه مادر همسرم بود قرار دادند و بلاخره با زور دارو و دعا ونذر و نیاز ، راس یکسال " ناز گل" م به دنیا آمد و بعد آن همه چیز تمام شد ، همسرم بی توجه به جوانی و نیاز هایم در لاک مادر و همسری مسئول در کار بیرون و درون خانه فرو رفت و انکار که هدف از ازدواج تنها همین پس انداختن نازگل بود و بس و البته شدت یافتن عبادت هایی که بقول پدرم که در مورد نماز های طولانی مادرم می گفت نماز جعفر طیار می خواند .
    باری چند ماه پس از ازدواج با همسر اولم به دلایلی که اشاره کردم ، با وجود تاهل ، کم کم به قول عوام به جاده خاکی زدم ، دوباره فیلم یاد هندوستان کرد و درست مانند دوران تجرد به سراغ دوستان دختری که قبلا داشتم رفتم درست مثل یک مرد مجرد ، شب زنده داری ها و دیر آمدن و یا نیامدن ها به خانه شروغ شد و جالب آنکه هرگز اعتراضی هم از طرف همسرم در کار نبود البته من برای همه این کار ها دلایلی از قبل می تراشیدم و همسرم هم ابلهانه باور می کرد وخنده آور اینکه تنها معترض به کار هایم مادرم بود آن هم چون به او گفته بودم از ازدواحم پشیمانم از همین رو مرحوم مادرم با جدیت در مقابل هرزگی هایم می ایستاد اما کو گوش شنوا ؟ تا اینکه بفکر طلاق افتادم اما وقتی قبه طلاق در نظرم شکسته شد که صدای ونک ونک بچه ای در خانه ام طنین انداز شده بود و این آغاز یک عمر اسارتم در زندگی بود که از همان شش ماه اول می دانستم بر سراب بنا نهاده شده است ، دیگر کار از کار گذشته بود و از همین رو خود را با منطقی ابلهانه دیگر مانند منطق ازدواجم با دختری بزرگتر از خودم ، راه حلی احمقانه تراز آن پیدا کردم با این استدلال که او مادر فرزندم باشد، زن دلخواهم را بیرون از خانه پیدا خواهم کرد و با چنین تزی به ادامه آن زندگی تا به امروز که 26 سال می گذرد تن دادم خاصه که هرگز تنشی هم در زندگیمان وجود نداشت و همه چیز سر جای خود قرار داشت الا من بعنوان شوهری که به هرزگی افتاده بود م.

    ده سال اول همه چیز بی آنکه به زندگی من و همسرم آسیبی وارد کند ادامه داشت ، او مادری مهربان و همسری گوش بفرمان بود و من شوهری گریز پا ، در آن سال ها بی آنکه حتی یک بار با یکدیگر بر سر مسئله ای تنش داشته باشیم ، زندگی مانند جویباری روان ادامه داشت تا اینکه در ماجرای ساخت فیلم سینمایم عشق بسراغم آمد و خانه خرابم کرد و لاجرم ازدواج دوم بی آنکه خواسته باشم گریبانم را سخت گرفت و به زانویم نشاند و شدم همسرم یکی خانم زیبا روی .
    ادامه دارد.

  11. 4 کاربر از پست مفید پندار تشکرکرده اند .

    پندار (دوشنبه 14 دی 88)

  12. #7
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    سه شنبه 08 دی 88 [ 14:14]
    تاریخ عضویت
    1387-6-11
    نوشته ها
    15
    امتیاز
    3,562
    سطح
    37
    Points: 3,562, Level: 37
    Level completed: 42%, Points required for next Level: 88
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Veteran1000 Experience Points
    تشکرها
    1
    تشکرشده 1 در 1 پست
    Rep Power
    0
    Array

    RE: در مانده در انتخاب بین منطق و عاطفه ام ، یاریم کنید

    وووووووووووووای میشه بگید اسم همسرتون چیه اقای پندار؟
    مطمئنم سرگذشت جالبی دارید چون طرز نوشتنتون خیلی زیباست

  13. #8
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 09 اسفند 96 [ 15:33]
    تاریخ عضویت
    1387-11-29
    نوشته ها
    1,732
    امتیاز
    22,684
    سطح
    93
    Points: 22,684, Level: 93
    Level completed: 34%, Points required for next Level: 666
    Overall activity: 3.0%
    دستاوردها:
    Veteran10000 Experience PointsTagger Second Class
    تشکرها
    4,250

    تشکرشده 4,202 در 1,430 پست

    Rep Power
    190
    Array

    RE: در مانده در انتخاب بین منطق و عاطفه ام ، یاریم کنید

    خب؟پندار گرامي ادامه بديد....با اتمام ماجرا ميشه به مشكل اصلي پي برد و كمك كرد.....
    منتظريم

  14. #9
    ((( مشاور خانواده )))

    آخرین بازدید
    امروز [ 09:18]
    تاریخ عضویت
    1386-6-25
    نوشته ها
    9,602
    امتیاز
    308,878
    سطح
    100
    Points: 308,878, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 86.0%
    دستاوردها:
    VeteranCreated Blog entryTagger First ClassSocial50000 Experience Points
    نوشته های وبلاگ
    7
    تشکرها
    23,763

    تشکرشده 37,309 در 7,141 پست

    حالت من
    Sepasgozar
    Rep Power
    0
    Array

    RE: در مانده در انتخاب بین منطق و عاطفه ام ، یاریم کنید

    نقل قول نوشته اصلی توسط sib_h66
    وووووووووووووای میشه بگید اسم همسرتون چیه اقای پندار؟
    مطمئنم سرگذشت جالبی دارید چون طرز نوشتنتون خیلی زیباست
    با سلام
    نیازی به اسم فردی نیست.
    چون اگر به لحاظ رازداری نام یا مشخصات تعیین کننده از کسی بیاید، طبق قوانین ادامه تاپیک با مشکل روبرو می شود.
    اسم چه اهمیتی داره؟!!!

  15. 2 کاربر از پست مفید مدیرهمدردی تشکرکرده اند .

    مدیرهمدردی (دوشنبه 02 آذر 88)

  16. #10
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    یکشنبه 16 خرداد 89 [ 13:19]
    تاریخ عضویت
    1388-7-09
    نوشته ها
    146
    امتیاز
    4,917
    سطح
    44
    Points: 4,917, Level: 44
    Level completed: 84%, Points required for next Level: 33
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Veteran1000 Experience Points
    تشکرها
    390

    تشکرشده 366 در 125 پست

    Rep Power
    30
    Array

    RE: در مانده در انتخاب بین منطق و عاطفه ام ، یاریم کنید

    قبل از نوشتن این قسمت از همه مخاطبانی که حوصله می کنند و حکایتم را پی می گیرند با همین قلم الکن و زبان قاصرسپاس و تشکر فراوان دارم اما از آنجائیکه طالب بهر بری از درایت و راهنمایی عزیزان هستم این حق را به این حقیر بدهید که تمام ماجرای زندگیم را نه بطور کامل اما سرفصل وار خدمتتان عرضه نمایم هرچند نوشته هایم بدون لرزش قلم در قواعد دستور زبان نیست و با عجله نوشته ام اما کوتاهتر از این در توان صاحب این قلم نبود و قول می دهم حداکثر در یک یا دو تاپیک کوتاه دیگر تمامش کنم خاصه که دانستن گذشته برای راهنمایی شما عزیزان را واجب می دانم تا با در نظر داشتن سیر گذشته ام هدایتم فرمائید در ضمن تمام نام هایی که در این نوشتار آورده شده است همگی مجازی و غیر واقعی هستند.


    باب دوم : ازدواج دوم

    ازدواج دومم با فرزانه هنرپیشه زیبای سال های دهه 60 تا 70 کشورمان اولین ضربه ای بود که از هرزگری هایم خوردم ، نه اینکه فرزانه زن هرزه ای بوده باشد بلکه هرزگری خودم باعث به دام افتادنم در ورطه ای شد که اگر چه 4 سال بیشتر دوام نیافت اما به اندازه 20 سال مرا از زندگی عقب انداخت ، اولا ازدواج با فرزانه در شرایطی رخ داد که کاملا با نقشه قبلی و دسیسه بود چرا که بعنوان فرد ی پولدار که تهیه کننده فیلم و سینما بود م، قاعدتا طعمه خوبی هم برای زنی چون فرزانه می توانستم باشم وبه همین دلیل فرزانه با رفتار هایی که نشان دهنده ارتباط خاصش با من را می رساند سوء ظن دستگاه ذیربط امور هنری را بر انگیخت و لاجرم آن گونه رفتار ها ی فرزانه در بین اهالی هنر مرا در عمل انجام شده ای قرار داد که اگر سند ازدواجم با فرزانه را بعنوان همسرم به دستگاه ذی ربط امور هنری کشور ارائه نمی دادم تمام سرمایه ام از بابت ساخت فیلم که به نیمه ی کار رسیده بود، بر باد فنا می رفت خاصه فیلمی که وجهه ای ملی داشت و من به نیت عرق وطن پرستیم حاضر به سرمایه گذاری در آن شده بودم که ماجرای آن خود حکایتی است شنیدنی
    الغرض بعد از به مخمصه افتادن از رابطه ام با فرزانه یک شبه برای نجات سرمایه ام او را نا خواسته عقد کردم و ظرف چند ساعت مدارک دال بر همسر بودنم تهیه و به سازمان مربوطه ارائه دادم اگر چه سرمایه ام را با این کار نجات دادم اما خودم مانند اسیری که به اسارت برده باشند گرفتار شدم از طرفی داشتن همسری هنرپیشه آن هم در خانواده ام که ریشه نیمه مذهبی داشتند بسیار سخت و ناگوار بود خاصه برای مادرم . به همین دلیل از همان روز اول که بعد از ازدواح از محضر بیرون آمدیم ، علاقمندیم به فرزانه که از سر هوسبازی بود کاسته شد تا جائیکه به دلیل اجبار به ازدواج با او از چشمم افتاد لذا همان روزپس از پایان مراسم عقد ( جالب که در محضر حاضر به صیغه شدن نبود و یک پا ایستاد و عقد دائم طلب می کرد آن هم با به مهریه گرفتن پا هایم که بقول خودش مبادا از دستش فرار کنم که به دلیل غیر منطقی بودن تقاضایش محضر دار قبول نکرد و با یک جلد کلام الله چند شاخه نبات غائله را ختم به خیر که چه عرض کنم ختم به شر کرد ) او را تنها به خانه اش فرستادم و با کلی اولتیماتوم به او فهماندم که دیگر حاضر به بودن در کنارش بعنوان همسردوم نخواهم بود و بزودی او را طلاق خواهم داد غافل که همین رفتار باعث کینه ای در دل فرزانه شد که بعد ها تا مرزتهدید به اسید پاشیدن بر دخترم کشیده شد ، در آن زمان علاوه بر داشتن نشریه کار تجاریم بسیار پر رونق بود تا بدانجا که برای ساختن فیلم در آن سال ها اگر 10 میلیون هزینه داشت برای ساختن فیلمم بالغ بر 22 میلیون هزینه کردم که پر هزینه ترین فیلم ان سال ها شناخته شد در حالی که در همان ایام آپارتمان در شرق تهران بیش از سه تا چهار میلیون بیشتر نبود. اما این اوج رونق بازار کسب و کارم دیری نپائید که به دلیل تحولات سیاسی اقتصادی کشور رو به افول نهاد و هر روز وضعیت مالیم تحلیل می رفت اگر چه این افول دارایی دوسال پس از ازدواجم با فرزانه آغاز شد و من در دوسال اول به دلیل کم کم علاقمند شدن به فرزانه ریخت و پاش های زیادی کردم مانند ساختن خانه نیمه کاره اش و یا خرید ماشین و لوازم منزل و سفر ها وتهیه دیگر امکانات رفاهی زندگی برای او . اما در این سال ها همسر اولم که از ازدواج دومم با خبر شد حرکتی به خود دادآن هم به توصییه خواهر و اقوام نزدیکش اما سرشت تربیتی و شرم حیایی که همواره در زندگی ما وجود داشت این اعتراض تنها در حد التیما توم خفیف بود و نهایت اعتراضش گفتن این جمله بود که طلاق نمیگیرم اما دیگر به خانه نیا ، من هم که همه بدبختی های هرزگریم را از چشم او می دیدم از خدا خواسته شب ها در دفتر می خوابیدم در حالیکه همسر دومم برای یک لحظه با من بودن به هزار حیله و طرفند متوسل می شد تا جائیکه دوبار دست به خودکشی زد و بار سوم پزشک تهران کلینیک با توجه به دو سابقه خود کشی قبلی فرزانه مرا به مطبش دعوت کرد و محترمانه مرا بعنوان شوهری که همسرش را به مرز جنون و خود کشی میرساند، تهدید به گزارش دادن به دستگاه قضایی کشور کرد. این وقایع مربوط به همان سال های اول ازدواج با فرزانه بود اما کم کم با طرفند های فرزانه به او علاقمند شدم تا بدانجا که با تحت فشار قرار گرفتن فرزانه برای طلاق دادن همسر اولم کم کم راضی به این کار شده بودم و حتی یک روز به اتفاق او به درب مدرسه دخترم که در مقطع ابتدایی بود رفتیم تا او را به نزد خودمان ببریم اما با گریه و بی تابی های دخترم برای رفتن به نزد مادرش او را به خانه برگرداندم در آن زمان به دلیل خشمی که از روند زندگیم داشتم تنها به این فکر بودم که خودم را با دل مشغولی هایم تسکین دهم که الحق فرزانه در آن شرایط روحی بسیار موثر بود اما با همه آن لذت ها و فراموشی ها به دلیل عاطفی بودنم همیشه دخترم در نظرم بود و بار ها به دلیل همین عذاب وجدانی که نسبت به دخترم داشتم فرزانه را به قصد کشت میزدم فقط کافی بود حرفی در باره دخترم از او می شنیدم و با اینکه دل خوشی از همسر اولم نداشتم اما هرگز اجازه بی حرمتی به فرزانه نسبت به همسر اولم را نمی دادم که اگر هم اعتراضی می کرد به شدت با او بر خورد می کردم ،
    در سال سوم ازدواحم با فرزانه تنش های من او که بیشتر بر سر مسائل مالی بود شروع شد خاصه که وضعیت بد مالیم دیگر اجازه ریخت و پاش در زندگی با او را به من نمیداد به همین دلیل فرزانه با بهانه طلاق ندادن همسرولم ودل تنگی برای فرزندم ، مدام بهانه می گرفت ، هر چه علاقمندیم به او بیشتر می شد و او جای پای خود را محکمتر می دید ، فشار برای طلاق دادن همسر اولم را بیشتر می کرد و چه بسیار مواقعی که در پر خاشگری هایش با یاد آوری دوران کم محلی من به خودش را بهانه می کرد و مرااز بابت آن رفتار ها مورد سر زنش و توهین قرار می داد تا اینکه کفکیر مالیم کاملا به ته دیک خورد و آس و پاس شدم طرفه آنکه در یک ریسک تجاری هم تتمه داریی هایم را ازدست داده بودم و عاقبت در یک شب برفی بعد از دعوای شدید ی که فرزانه بر سر طلاق همسر اولم و ترک دخترم برای رفتن به خارج از کشور براه انداخته بود از خانه فرزانه بیرون آمدم و یک هفته در مسافر خانه ای در جنوب شهر به دور از همه چیز و همه کس با خودم خلوت کردم وبه این نتیجه رسیدم که باید به خانه باز گردم و برای رهایی از عذاب وجدان در کنار نه همسر اولم بلکه برای دخترم در کنارش باشم و همین هم شد و همسر اولم با وجود چهار سال نبودنم با رویی گشاده مرا پذیرفت و اجازه داد در کنار دخترم باشم اما از آن تاریخ تا به امروز مانند دو خواهر و برادر شدیم که در زیر یک سقف تنها با انگیزه وجود فرزندمان زندگی را ادامه دهیم حتی وقتی آنکه به او گفتم که بازگشتم تنها برای دخترم است نه برای او ، رنجیده نشد در حالیکه منظور من از این نوع گفتار های خشم آلود و تحریک کننده برای جدایی رنجیده سدن او برای طلاق گرفتن بود چرا که قصد داشتم با طلاق فرزانه و همسر اولم با دخترم تنها زندگی کنم.اما او نه تنها حاضر به طلاق نشد بلکه حاضر به ادامه زندگی با همه شرایط تحمیلی من شد آن هم به دلیل تنها دلخوشی اش در زندگی یعنی دخترش که این هم خود عذاب وجدان تازه ای بعد از برگشت دوباره من شده بود. فرزانه هم بعد از مدتی از فرار و گریزهای من به ستوه آمد و با و زد و خورد هایی که منجر به کلانتری رفتن و آبرو ریزی ها بد شد بلاخره حاضر به طلاق شد و به قصد رفتن به نزد برادرش در آمریکا از ایران رفت و من ماندم و سیر جدیدی از زندگی پر فراز و نشیبم که این سیر جدید ابتدا گوشه نشینی و به عرفان پناه بردنم آغاز و از صفر شروع کردن دوباره فعالیت های اقتصادی بخصوص در روزنامه نگاری که با تحولات سیاسی کشور و موج اصلاح طلبی رونق تازه ای یافته بود.ادامه یافت .

    ادامه دارد

  17. کاربر روبرو از پست مفید پندار تشکرکرده است .

    پندار (دوشنبه 02 آذر 88)


 
صفحه 1 از 5 12345 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1404 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 20:27 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.